شناسه خبر : 43941 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

برآمدن همبستگی‌های جدید

آیا جامعه ایران در سال ۱۴۰۱ اتفاق مثبتی هم ‌تجربه کرد؟

 

سمیه توحیدلو / جامعه‌شناس و پژوهشگر اجتماعی 

واقعیت‌های اقتصادی و سیاسی جامعه ما به‌خصوص در روزهای پایانی سال 1401 خبر از اتفاق‌های خوبی نمی‌دهد. کاهش ارزش پول ملی به واسطه نابرابری فزاینده نرخ تسعیر، رشد سرسام‌آور قیمت‌ها و تورم، کوچک شدن سفره مردم و حذف اقلام مهم غذایی از سبد مصرف، نحیف شدن هرچه بیشتر طبقه متوسط و افزایش بی‌رویه جمعیت خانوارهای درگیر فقر نسبی و فقر مطلق، وضعیت بی‌سرانجام برجام و فشار گسترده تحریم بر زیست و زندگی شهروندان همگی ناامیدکننده به نظر می‌رسد.

اما این‌بار از میان همه این موضوعات و در کنار آنچه در نیمه دوم سال در خیابان‌های کشور رخ داد و جان‌هایی که از دست رفت و صدماتی که بر بخش زیادی از خانوارها وارد شد، باید به دنبال سرنخی از چیزی بگردیم که امیدوارکننده باشد.

شاید مهم‌ترین و امیدوارکننده‌ترین چیز در سال‌های جاری رونق شعار «زن، زندگی، آزادی» و بازنمایی ویژه این شعار و جایگاه فرهنگی اقشار مختلف اعم از زنان چه در ایران و چه خارج از مرزهای ایران است. در این مقاله می‌کوشم بازخوانی مجددی از جنبش 1401 و شعار مطرح در آن داشته باشم. موضوعی که ته‌نشست‌های مهمی در جامعه امروز ایران داشته است.

افول سرمایه اجتماعی

بسیاری از تحلیلگران اجتماعی مبتنی بر پیمایش‌های ملی و روندپژوهانه افول جامعه در ایران را گزارش کرده بودند. موضوع کاهش سرمایه اجتماعی و افزایش بی‌رویه انتخاب‌های فردگرایانه و خودآیین یا خانواده‌محور چیزی بوده است که اصحاب علوم اجتماعی درباره آن نوشته‌اند. کاهش انواع اعتمادهای اجتماعی اعم از اعتماد میان حاکمیت و ملت و حتی مابین شهروندان از جمله نتایج این افول بوده است. کاهش همبستگی، مشارکت و کوتاه شدن افق دید و ناامیدی به آینده چیزی بوده که با صدای بلند گفته شده و آژیر خطر آن بلند است. به واقع آنچه در جامعه ایران،‌ در مراودات یا تصمیم‌های جمعی که می‌گرفت شاهد بودیم کاهش این همبستگی‌هاست. کاهش گسترده نهادهای مدنی و رسمی و بی‌رونق شدن هرگونه فعالیت داوطلبانه و غیرانتفاعی به خوبی نمایان است. در واقع می‌توان گفت بسیاری درباره از دست رفتن «جامعه» و هرگونه اجتماع «جامعوی» اعلام خطر کرده‌اند. طبیعی است که پایین آمدن همبستگی اجتماعی و کاهش اعتماد، عواملی برون‌زا هستند و تصمیم‌های مختلف، بحران‌ها و ناکارآمدی‌های سالیان زمینه‌ساز این موضوع بوده است. در واقع می‌توان گفت فعل و انفعالات اجتماعی پیش‌آمده در بدنه جامعه ماحصل عللی بیرونی است و نمی‌توان آن را به ذات و ماهیت ایرانیان مرتبط کرد. چیزی که برخی علاقه‌مندند بر آن دست بگذارند. طبیعت زیست در جامعه‌ای با رشد پایین اقتصادی، با قابلیت پایین سرمایه‌گذاری و با ریسک بالای حضور اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، عقل ابزاری مردمانش را به سمت درون‌گرایی و خودآیینی و به نوعی التزام به منافع فردی و نه جمعی سوق خواهد داد. در چنین جامعه‌ای که افول اجتماعی زنگ‌های خطرش بلند شده است، جرقه‌ای چون «مرگ ژینا» خیزش و همبستگی جدیدی می‌آفریند و واقعیت‌های جدیدی از زیر پوست نظام اجتماعی را به رخ می‌کشاند. واقعیت‌هایی که باید دید و آنها را تحلیل کرد. همبستگی تضعیف‌شده و به دل حلقه‌های بسته کشانده‌شده دیروز، به یکباره گشوده شده و حلقه‌هایش بازتر شده است. این همبستگی‌ها کجاست. چه نسبتی با «جامعه» دارد و آیا امکان گذر کردن و حتی لزومی برای برون‌رفت از «جماعت‌گرایی» هست یا خیر؟ این چیزی است که می‌توان درباره‌اش حرف زد و به عنوان یکی از نقاط مثبت اجتماعی که ذیل شعار یادشده رخ داده آن را تبیین و تحلیل کرد.

معاشرت در گروه‌ها مهم‌ترین مصرف فراغتی

در پیمایش‌های مصرف فرهنگی که تا سال 98 به شکل ملی به انجام رسیده، یک جهش چشمگیر در نوع فراغت و نحوه گذران آن دیده می‌شود. در سال‌های اخیر معاشرت مهم‌ترین مصرف فراغتی جامعه ایرانی است. حدود 40 درصد زمان فراغتی افراد ظاهراً به معاشرت می‌گذرد و این یکی از مهم‌ترین تغییرهاست. این معاشرت با افراد خانواده و دوستان معنادار است. در جامعه‌ای که سالیان زیادی مهم‌ترین و بزرگ‌ترین گذران فراغت را دیدن تلویزیون و استفاده از رسانه به شکل فردی تشکیل می‌داد، به یکباره شاهد انفجار کافه‌ها و محفل‌های معاشرتی بودیم که پاتوق‌هایی برای نسل جدید به حساب می‌آمد. رشد بالای 80درصدی کافه‌ها در 10 سال گذشته و گستردگی آنها به هر کوچه، نشان از اهمیت بالای این پاتوق‌هاست. البته اینها همه جنبه‌های بیرونی این معاشرت‌هاست. در کنار این ظاهر بیرونی گروه‌ها و شبکه‌های اجتماعی نیز گعده‌های دیگری را ایجاد کرد که اغلب از فضای مجازی به فضای حقیقی هم کشیده می‌شدند. این گعده‌ها و گروه‌های موضوعی که بیشتر حول بازی‌ها و گیمرهای شاخص، فن‌پیج‌های اینفلوئنسرهای داخلی یا خارجی، معرفی و حمایت از یک محصول فرهنگی اعم از سریال، فیلم و کتاب، کتاب‌خوانی، بحث‌های گروهی، جمع‌های دوستانه مدرسه یا دانشگاه، زبان‌خوانی، گروه‌های آشپزی، هنری و... شکل گرفت به نوعی گعده‌های جدیدتری را نیز در جامعه ایجاد کرده است. گعده‌هایی که این‌بار محدودیت مکانی هم نداشتند و امکان پیوستن به آنها در همه جای دنیا هم ممکن بود. ناگفته پیداست که زنان جمعیت بیشتر حاضر در این گروه‌ها بودند. چرا که ایشان به جز فشارهای عمومی، به شکل جنسیتی هم زیر سلطه و درگیر تبعیض بوده‌اند. از طرفی بیش از گروه‌های دیگر وادار به ماندن در خانه شده‌اند و در بسیاری از مواقع شکل‌گیری گروه‌های اجتماعی یادشده از سوی ایشان به اجبار زمانه رخ داده است. اما در کنار زنان، نوجوانان و هویت‌های جدیدشان، گروه‌های اقلیت قومی و مذهبی و سایر گروه‌های درگیر تبعیض نیز به زیر پوست شهر رانده شده بودند. مانند بسیاری از مظاهر سبک زندگی که در تمام این سال‌ها به خاطر سلطه، از خیابان به خانه‌ها رانده شده بود، این گعده‌ها و گروه‌ها از سطح به زیر پوست شهرها و جامعه کشیده شده بودند. در پیمایش‌ها نشانه‌هایی از تغییر هویدا بود، اما بررسی دقیق‌تر، نیاز به نفوذ به درون این گروه‌ها داشت که اغلب جمع‌های نوجوانانه یا خانوادگی بودند. امری دور از دسترس پژوهندگان اجتماعی.

فتح خیابان از سوی گروه‌های اجتماعی

جنبش ژینا به نوعی از خانه به خیابان آمدنِ همه این گروه‌ها بود. چیزی که باعث شد گعده‌ها و گروه‌های مختلف از زیر پوست شهر به بالا آمده و رویت‌پذیر شوند. پیشتر جرقه‌هایی از این رویت‌پذیری را در تجمع نوجوانان در کوروش، مرگ پاشایی، قرارهای جمعی در پارک‌ها و... دیده بودیم. اما این خیزش زمینه رو آمدن همبستگی‌های جزئی و معاشرت‌محوری بود که نمی‌شناختیم. همبستگی‌هایی که متکثرند و اعتمادهای شبکه‌ای و هرمی را ممکن می‌کردند. آنچه در خیابان و در اعتراضات رخ داد، به گواهی تحلیلگران، نه سازمان بیرونی داشت و نه رهبری مشخص. رسانه‌ها به‌خصوص در ابتدای امر بازنمایاننده حرکتی نمادین بودند که همه تحلیلگران و حتی گروه‌های سیاسی را شگفت‌زده کرده بود. گروه‌های محلی و رفتار اعتراضی پراکنده و متکثر، قرارهایی که حتی قرار نبودند و فقط در همین جمع‌ها شکل می‌گرفت. اینها همه رویت‌پذیر شدن گروه‌های کوچک پیشین را نوید می‌داد.

«زن، زندگی، آزادی» و تاکید هماره این جنبش به اهمیت زندگی و منشور فراگیرش که در شعر «برای» خود را نشان می‌داد، هدف و چشم‌اندازی متفاوت از بلندگوهای رسمی و اهداف گروه‌های رسمی را فریاد می‌زد. چیزی که در سالیان زیادی در همین گروه‌های معاشرتی پرورش یافته بود. ما شاهد انواع گروه‌های متکثر و بعضاً متفاوتی بودیم که ذیل زندگی و آزادیِ انتخاب رویاها و سبک زندگی‌شان کنار هم جمع شده بودند. کثرت این گروه‌ها و کثرت دغدغه‌مندی آنها تا حدی بوده که حتی فعالان در این جنبش به گواهی آنچه از بین بازداشت‌شدگان به گوش می‌رسید، اندک اطلاعاتی از اوضاع سیاسی و افراد حاکم هم نداشته‌اند. چیزی که برخی آن را به جوزدگی تقلیل داده‌اند. واقع اینجا بود که نوجوانان، جوانان و گروه‌هایی که در این جنبش به خیابان آمده بودند در جایی جز مدارس، خانواده‌های سنتی، پای تریبون‌ها و رسانه‌های رسمی پرورش یافته بودند. امروز به نظر می‌رسد که این خیزش به هر نحو در خیابان و میدان به خاموشی گراییده است. گروه‌های مختلفی علاقه‌مند به ادامه دادن و تفسیر سیاسی از آن هستند. این مقاله با این بخش قرار نیست کاری داشته باشد. آنچه اهمیت داشته و دارد روی سطح آمدن این گعده‌ها و گروه‌هاست. رویت‌پذیر شدن چیزی است که به جهت ندیدن از نبودنش سخن گفته می‌شد. اینکه «جامعه مدنی» آیا تنها با نهادهای رسمی ممکن است، یا این گروه‌های غیررسمی و شبکه‌ها و رسانه‌هایی که خود تشکیل می‌دهند آنها را تبدیل به گروه «جامعوی» نمی‌کند؟ آیا هنوز می‌توانیم از افول سرمایه اجتماعی صحبت کنیم؟ آیا امکان تبدیل این سرمایه‌های در میدان به انواع دیگر از سرمایه و تبدیل مشارکت اجتماعی به مشارکت سیاسی و... وجود دارد؟ آیا این همبستگی‌ها می‌تواند اعتمادآفرین باشد؟ پاسخ به این پرسش‌های جدید نیاز امروز جامعه پژوهشی و تحلیلی ماست.

پس گرفتن سیاست از سوی گروه‌های اجتماعی

به نظر می‌رسد هستی اجتماعی گروه‌هایی که تا پیش از این نمی‌شناختیم شکل گرفته باشد. مایکل هارت و آنتونیو نگری در کتاب درخشان اسمبلی1 و در ادامه کارهای مشترکشان درباره انبوه خلق2 درباره جنبش‌های جدید اجتماعی سخن گفته‌اند. ایشان باور دارند که «هستی اجتماعی یا در قالب شکلی تمامیت‌گرایانه از سرکردگی ظاهر می‌شود یا در هیئت نیرویی معطوف به مقاومت و آزادسازی» و این جز با رویت‌پذیری اسمبلی (Assembly)ها ممکن نیست. مراد از اسمبلی فراهم آمدن قدرت گردهم آمدن و دست زدن به عمل سیاسی هماهنگ است. از دید این دو متفکر، جنبش‌های اجتماعی جدید عملاً تبدیل انبوه خلق به جماعاتی است که عمل می‌کنند. در واقع هستی‌های اجتماعیِ رویت‌پذیر‌شده به واسطه مقاومت و عاملیت در برابر سلطه، همان گروه‌های اجتماعی و اسمبلی‌هایی هستند که امکان شکل‌دهی به جامعه مدنی و بازپس‌گیری سیاست را خواهند داشت. گروه‌هایی که از دل همین گعده‌ها و گروه‌های شبکه‌ای رشد و نمو کرده‌اند. از همین‌روست که هارت و نگری درباره جنبش‌های 2011 در دنیا چنین می‌نویسند: «شما به طالع‌بین نیاز ندارید تا ببینید که جنبش‌های 2011 به پایان نرسیده است. انفجار آنها قوی بود و سرکوب علیه‌شان سخت، اما اثراتشان ادامه خواهد داشت. جنبش‌ها حتی زمانی که دیده نمی‌شوند، دارند همانند یک باتری که در انتظار تخلیه بعدی شارژ الکتریکی‌اش را ذخیره می‌کند، توانش‌ها را انباشت می‌کنند.»3

افراد دیگری چون مارک گرانووتر نیز بر این روابط دست گذاشته‌اند. او در مقاله‌ای4 با عنوان «قدرت پیوندهای ضعیف» به بررسی روابط ضعیف در جامعه شبکه‌ای‌شده می‌پردازد. گرانووتر به پیوندهای قومی، مذهبی، جنسیتی و... اشاره دارد. از دید گرانووتر این پیوندها برای ادغام فرد در جامعه جدید حیاتی است و باید مورد توجه قرار گیرد. پیوندهای ضعیف ممکن است افراد کاملاً مشابه را به هم متصل کند، «شواهد تجربی وجود دارد که هرچه پیوند قوی‌تر دو فرد را به هم متصل کند، از طرق مختلف شبیه‌تر هستند» یا می‌تواند تنها به واسطه یک شباهت و یک پیوند ضعیف افراد متفاوتی را کنار هم نگه دارد. او اذعان می‌کند که این پیوندها مانند خرده‌فرهنگ‌ها عمل می‌کند. مجموعه‌ای از کانال‌های ارتباطی خارج از رسانه را فراهم می‌کند. از جمله این پیوندها در خرده‌فرهنگ جوانان و نوجوانان جریان دارد. ایشان با کمک بخشی از روابط فی‌مابینشان که در ارتباطات بزرگسالان مخابره نمی‌شود مانند افسانه‌های جنسی، شوخ‌طبعی تهاجمی و... پیوندهایشان درون‌ماندگار می‌شود. طبیعی است که این پیوندها به نوعی می‌تواند به همان اسمبلی‌هایی تبدیل شود که در زمانی هستی اجتماعی یافته و دست به عمل و گاهی جنبش می‌زنند.

«آن جنبش‌ها بر وجود قلب تپنده‌ای از هستی‌شناسی متکثر مهر تایید می‌زنند. تکثر سوبژکتیویته‌ها، الگوی متنوعی از زمان‌مندی، و تنوع گسترده‌ای از شیوه‌های مبارزه، که از سنت‌های مختلف سربرمی‌آورد و بیانگر اهداف متفاوتی است، با هم فوجی نیرومند را شکل می‌دهد که منطق‌های همیارانه آنها را در کنار هم نگه می‌دارد.»5 امروزه تنها شیوه واقعاً کارآمد و رئالیستی برای پاسخ به مساله دموکراسی تغییر منظر از قلمرو سیاسی به قلمرو اجتماعی یا به تعبیر بهتر ترکیب این دوتاست. چیزی که برخی از تحلیلگران داخلی جنبش‌های اخیر از آن به پس گرفتن سیاست از سوی مردم یاد کرده‌اند. رونق این گروه‌های اجتماعی که پیش از این پیوندهای درونی داشتند این امکان را فراهم می‌کند. گروه‌هایی که نه به نام و نه به رسم نمی‌شناسیمشان. گروه‌هایی که تنها تاکتیک در میدان بودن را برای گسترش عاملیت خویش عرضه کرده‌اند، اما می‌دانیم که وجود دارند. گروه‌هایی خودآیین از منظر سیاسی که حیاتشان را به گروه‌های سیاسی موجود، احزاب و نهادهای رسمی گره نزده‌اند. این گروه‌ها ظاهراً به واسطه این جنبش و با شعار «زن، زندگی، آزادی» جامعه‌پذیر شده‌اند.

لزوم شنیده شدن صدای گروه‌های غیررسمی

97در حال حاضر در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم متکثر و با علایق بسیار. این تکثر خود را در همین گعده‌های کوچک، در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی، به صورت‌های متعددی نشان می‌دهد. حتی حاکمیت و نهادهای رسمی جز با شناختن این جامعه متکثر و جز با بازخوانی و شنیدن صدای این گروه‌ها امکان کسب مشروعیت و همراهی را نخواهند داشت. تحلیلگران علوم اجتماعی و کنشگران عرصه سیاست نیز از شناختن این گروه‌ها بی‌نیاز نیستند. گروه‌هایی که هرچند در رسانه‌های اجتماعی صدایشان بلند است و با پراکسیس و عملشان، نظر خویش را عرضه کرده‌اند، اما هنوز صدایشان به شفافیت شنیده نمی‌شود. به نظر می‌رسد جامعه نخبه و روشنفکر ما عادت به شنیدن صداهایی با فرکانس‌هایی دارد که مفاهیم نظری و اجتماعی دانسته‌شده‌اش قادر به شنیدن آن هستند. از همین‌روست که متوجه بخش زیادی از این صداها تا به امروز نشده است، مگر جاهایی که حضور آنها به گونه‌ای عینیت یافته است. اما این‌بار فرآیند عینیت‌یابی این گروه‌ها و گعده‌ها تا حدودی به سرعت طی شده است. هرچند می‌دانیم صدای شاخص و رسمی بلندی ندارند. گروه‌ها و جوامعی که در کنار هم به تولید اندیشه، به هدف مشترک، به لذت مشترک، به فراغت همسان و... می‌اندیشند با کمک گفت‌وگوی میان‌گروهی و پرهیز از تلاش برای ادغام و بار کردن معنای متفاوت بر زیست ایشان می‌توانند همبستگی‌آفرین شوند. هرچند باید به خاطر داشت که همبستگی در عین پذیرش تکثر، بسیار سرمایه‌آفرین خواهد بود. همبستگی افراد یکسان و دارای یک خط‌مشی چندان بااهمیت نیست و نشانه‌ای از فهم جریان‌ها ندارد. به نظر می‌رسد این ریزبافت‌های هویتی جماعت‌هایی را تشکیل داده‌اند. یافتن صدا از سوی ایشان و با کمک گفت‌وگو و فاصله‌گذاری میان گروه‌ها می‌تواند مظاهری از شکل‌گیری جامعه باشد. آنچه پیشتر صدای افولش را شنیده بودیم. اما طبیعی است که بر این باور باشیم که ماهیت همبستگی و سرمایه اجتماعی در میان جماعت متکثر فرهنگی متفاوت از ماهیت همبستگی در جامعه ارگانیک مدنظر دورکیم و دورکیمی‌هاست. بارقه حضور این گروه‌ها امید و حرکتی اجتماعی آفریده که تنها صدادار شدن ایشان می‌تواند سرخوردگی و افسردگی را در شرایط حاضر برایشان به ارمغان نیاورد. 

پی‌نوشت‌ها:

1- هارت، مایکل؛ نگری، آنتونیو، 1401: اسمبلی، ترجمه: فواد حبیبی، موسسه انتشارات نگاه

2- هارت، مایکل؛ نگری، آنتونیو، 1386: انبوه خلق-جنگ و دموکراسی در عصر امپراتوری، ترجمه: رضا نجف‌زاده، نشر نی

3- هارت، مایکل؛ نگری، آنتونیو، 1401: اسمبلی، ص103

4- Granovetter, Mark; The Strength of Weak Ties:

A Network Theory Revisited, Sociological Theory, Vol. 1. (1983), pp. 201-233.

5- هارت، مایکل؛ نگری، آنتونیو، 1401: اسمبلی، ص144

دراین پرونده بخوانید ...