شناسه خبر : 5327 لینک کوتاه

علاءالدین میرمحمدصادقی ازکتاب خاطراتش می‌گوید:

شرح زندگی من

کتاب خاطرات شما به تازگی منتشر شده است. بهتر است گفت‌و‌گو را از همین‌جا آغاز کنیم.

  کتاب خاطرات شما به تازگی منتشر شده است. بهتر است گفت‌و‌گو را از همین‌جا آغاز کنیم. چطور شد به فکر انتشار این کتاب افتادید؟
اولاً باید خدمت شما عرض کنم که خیلی به دنبال انتشار این کتاب نبودم. اساساً احساس می‌کردم عزیزان دیگری وجود دارند که باید خاطرات آنها ثبت و ضبط شود و ضرورتی برای انتشار خاطرات بنده نیست. از مدت‌ها قبل خیلی از دوستان اصرار می‌کردند که این خاطرات را منتشر کنم. پیگیری‌های نویسندگان کتاب هم موجب شد تا طی زمانی نزدیک به پنج سال مراحل ثبت خاطرات انجام شود. دوستانی که کار گفت‌و‌گوها و تدوین کتاب را بر عهده داشتند، طی این زمان تلاش کردند مجموعه‌ای مناسب آماده کنند. خدا را شکر پشتکار آنها سبب شد تا مجموعه به چاپ برسد. البته هدف اصلی من این بود که برخی تجربیات را به نسل‌های بعدی انتقال دهم. در واقع احساس می‌کردم مواردی وجود دارد که می‌توان با انتشار آنها به نسل‌های بعدی کمک کرد.

بازخوردهای کتاب برای شما چطور بود؟
کسانی که کتاب را مطالعه کرده‌اند، نکاتی را گفته‌اند که برای بنده بسیار ارزشمند بوده است. به هر حال خدا را شکر می‌کنم که طی سال‌های گذشته فرصت خدمتگزاری به بخش خصوصی کشور را پیدا کردم. اکنون بیش از 30 سال از حضور بنده در اتاق بازرگانی، صنایع و معادن ایران و تهران می‌گذرد. طی تمامی این سال‌ها تمام توان خود را به کار بسته‌ام تا گامی در جهت همراهی با بخش خصوصی کشور بردارم. همیشه به این اعتقاد داشتم که بخش خصوصی می‌تواند و باید در اقتصاد نقش محوری داشته باشد. متاسفانه در روزهای ابتدای انقلاب برخی رفتارهای تندروانه صورت گرفت که البته باید تاکید کنم مدیران آن دوره هم قصد و نیت بدی نداشتند و تنها تلاش می‌کردند کشور را به بهترین شکل اداره کنند. اتاق هم بر اساس مسوولیت‌های خود تلاش می‌کرد تا در جهتی حرکت کند که به اقتصاد کشور کمک کند.

با مرور مطالب خاطرات شما چندین نکته به چشم می‌آید. شما در کارهای اقتصادی، سیاسی و خیریه حضوری پررنگ داشتید. اساساً چطور میان این حوزه‌های متفاوت پیوند برقرار می‌کردید؟
بنده از کودکی وارد بازار شدم. ابتدا در بازار اصفهان و بعدها در بازار تهران به کار مشغول شدم. امور اقتصادی را به عنوان شغل انجام می‌دادم ولی همیشه به یاد داشتم که از محل درآمدها و عایدات فعالیت‌های اقتصادی باید به سمتی بروم که به مردم نیز خیر برسد. بنابراین طی تمامی سال‌های فعالیتم در بازار تهران تلاش می‌کردم به فعالیت‌های اجتماعی هم توجه داشته باشم.

مثل صندوق‌های قرض‌الحسنه؟
بله، صندوق‌های قرض‌الحسنه هم از همین بازار تهران آغاز شد. جالب است برای شما ماجرا را تعریف کنم. در مسجد بازار تهران رسم بود که بین دو نماز برخی افراد مستمند می‌آمدند و تقاضای پول می‌کردند. شکل خیلی بدی داشت. یک شب آقایان گفتند بهتر است این روال را قطع کنیم. ایده تاسیس صندوق قرض‌الحسنه جاوید از همین‌جا مطرح شد. خوشبختانه دوستان بازاری هم همراهی کردند و در نهایت کارها خیلی خوب پیش رفت. اما همین‌جا باید بگویم در میان تمام کارهایی که انجام دادم به طور حتم ایده تاسیس مدارس اسلامی برای من از همه جذاب‌تر بود. به فرزندان خودم هم وصیت کرده‌ام که پس از من مدرسه‌سازی را ادامه دهند.

شما در کتاب‌تان به راه‌اندازی مدرسه‌ای در کنیا هم اشاره کرده‌اید. ماجرای آن چه بود؟
بله، در نایروبی مدرسه‌ای ساخته‌ایم که اکنون به یکی از بزرگ‌ترین مدارس اسلامی کنیا بدل شده است. زمینی در کنیا خریداری کردیم و به آقای مرتضی مرتضی مدیریتش را سپردیم. ایشان هم به خوبی این مدرسه را اداره کردند و الحمدلله روند کار به شکلی پیش رفت که این مدرسه در دسته بزرگ‌ترین مدارس اسلامی کنیا درآمد. به هر حال این کتاب خاطرات منتشر شده است و امیدوارم انتقال تجربیات برای نسل آینده فعالان اقتصادی کشور مفید باشد. از خداوند سپاسگزارم که توفیق خدمتگزاری را به بنده اعطا کرد. شاید از برخی دوستان باید در این کتاب یاد می‌شد که به دلایلی چنین اتفاقی نیفتاده است و از همین‌جا از آنان عذرخواهی می‌کنم.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها