شناسه خبر : 40087 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ابعاد اقتصادی سیاستگذاری اقلیمی

تغییر اقلیم یک مساله واقعی و نامطلوب است، چه کاری از دست ما ساخته است؟

 

 بشیر جاویدنیا / نویسنده و مترجم نشریه 

60سیاستگذاری اقلیمی نهایتاً یک مساله اقتصادی است. تغییرات اقلیمی چقدر آسیب‌زننده است؟ سیاست‌های مختلف چقدر می‌توانند موثر باشند و هزینه اجرای هرکدام چقدر است؟ اینها سوالات اقتصادی هستند. برای اینکه مخالف آن دسته از سیاست‌های اقلیمی باشیم که از منطق اقتصادی پیروی نمی‌کنند لازم نیست حتی یک خط از گزارش‌های 1IPCC را مورد تردید قرار دهیم.

سیاست‌های اقلیمی را اغلب می‌توان به صورت هزینه و فایده اقتصادی صورت‌بندی کرد. امروز باید مقداری پول خرج کنیم یا کاهش درآمد به دلیل کاهش انتشار کربن را بپذیریم، تا احتمال وقوع تغییرات اقلیمی را کاهش داده و اقتصاد بهتری در آینده داشته باشیم. اما بهترین تخمین‌ها نشان می‌دهند که پیامدهای اقتصادی تغییرات اقلیم به طرز شگفت‌آوری کوچک خواهد بود. بر اساس گزارش IPCC افزایش 66 /3 درجه‌ای دما تا سال 2100 (که افزایش نسبتاً زیادی تلقی می‌شود) می‌تواند تولید ناخالص جهانی (Global GDP) را به میزان 6 /2 درصد کاهش دهد. حتی سختگیرانه‌ترین فرضیات در مورد اثرات تغییرات اقلیمی -‌بدون هرگونه اقدام بشری برای سازگاری با آن یا کاهش اثراتش‌- هزینه‌ای بیش از پنج درصد تولید ناخالص داخلی تا سال 2100 را برآورد نمی‌کنند.

امروز تولید ناخالص داخلی آمریکا حدود 20 تریلیون دلار است و پنج درصدش می‌شود یک تریلیون دلار که عدد بزرگی است. اما پنج درصد تولید ناخالص داخلی در 80 سال آینده معادل تغییری جزئی در ارقام سالیانه اقتصاد است. اقتصاد آمریکا حتی در دو دهه اخیر که نسبتاً کند شده نیز سالانه دو درصد رشد می‌کند. با این نرخ رشد، در سال 2100 تولید ناخالص داخلی 400 درصد بیشتر از امروز خواهد بود، چیزی که خود IPCC هم در گزارشش آن را تایید می‌کند. با نرخ رشد سالانه سه‌درصدی، تولید و درآمد مردم آمریکا 1000 درصد بیشتر از امروز خواهد بود. و بله، چنین چیزی ممکن است. بین سال‌های 1940 تا 2000 تولید ناخالص داخلی آمریکا از 3 /1 تریلیون دلار به بیش از 13 تریلیون دلار رسید، یعنی رشدی 10‌برابری تنها در عرض 60 سال، که معادل نرخ رشد سالانه 8 /3 درصد است.

پنج درصد تولید ناخالص داخلی معادل تنها دو یا سه سال رشد از دست رفته است. بنابراین تغییرات اقلیمی، بدون هیچ سیاستگذاری و سازگاری مشخصی، موجب خواهد شد تا سطح زندگی ما در سال 2100 معادل چیزی باشد که بدون تغییرات اقلیمی در سال 2097 می‌توانستیم داشته باشیم؛ یعنی وضع‌مان فقط 380 درصد بهتر می‌شود یا شاید فقط 950 درصد!

درآمد سرانه مردم در کشورهای اروپای شمالی حدود 40درصد پایین‌تر از آمریکاست. اما اروپا جای خوبی برای زندگی است. بسیاری از اروپایی‌ها معتقدند اگر کمتر بودن درآمد سرانه هزینه‌ای باشد که برای دولت رفاه بزرگ‌تر و مقررات اقتصادی بیشتر می‌پردازند، کاملاً ارزشش را دارد. بنابراین دیدن موضوع به عنوان نوعی هزینه باعث می‌شود تغییرات اقلیمی نیز کمتر آخرالزمانی به نظر برسد. درآمد سرانه هند 2000دلار و یک‌سی‌ام آمریکا (60،000دلار) است. هزینه تغییرات اقلیمی برای هند در مقایسه با منافعی که این کشور می‌تواند با به‌کارگیری نهادهای اقتصادی مشابه آمریکا به دست آورد، ناچیز به نظر می‌رسد.

اما رشد نیرویی غیر‌قابل توقف نیست. هر قدمی در مسیر رشد با سختی به دست می‌آید و به همان نسبت شکننده است. همان‌طور که رشد می‌تواند سه درصد یا بیشتر باشد، می‌تواند صفر یا حتی منفی باشد. ما شاهد کشورهایی بوده‌ایم که برای دهه‌ها به سمت عقب حرکت می‌کردند. خطر از دست رفتن رشد می‌تواند به مراتب بزرگ‌تر از خطر تغییرات اقلیمی باشد.

اگر سوال این باشد که «چه قدم‌هایی می‌توانیم برداریم، حتی اگر امروز پر‌هزینه باشد، تا تولید ناخالص داخلی بیشتری در سال 2100 داشته باشیم؟» آنگاه کربن‌زدایی عجولانه جزو پاسخ‌ها نخواهد بود. اگر سوال این باشد که «چه قدم‌هایی می‌توانیم برداریم تا رفاه فقرای جهان افزایش یابد؟» آنگاه سیاستگذاری اقلیمی با فاصله زیاد جزو پاسخ‌ها نخواهد بود. پاسخ در سیاست‌های تقویت‌کننده رشد اقتصادی نهفته است، هرچند که چنین سیاست‌هایی در بین بسیاری از شخصیت‌های سیاسی، صاحبان مشاغل و سازمان‌های کارگری امروز طرفداری ندارد.

به‌علاوه، تخمین‌های مبتنی بر کاهش دو تا پنج‌درصدی تولید ناخالص داخلی تا حد زیادی غیرقطعی هستند، حتی غیرقطعی‌تر از بخش‌های هواشناسی مدل‌های اقلیمی. تصور کنید در سال 1921 زندگی می‌کردید و از شما خواسته می‌شد اثر انتشار کربن بر تولید ناخالص داخلی سال 2000 را تخمین بزنید. احتمالاً تخمین شما بر‌اساس اینکه یک خودرو فورد مدل تی چقدر بنزین مصرف می‌کند، مردم چقدر با قطارهایی که موتور بخار زغال‌سنگ‌سوز دارند مسافرت می‌کنند یا اینکه بین تولید گرما و تولید اقتصادی همبستگی آماری بالایی وجود دارد شکل می‌گرفت. و البته چشم‌انداز برای اقتصادی مبتنی بر کشاورزی با فناوری پایین و بدون دستگاه‌های تهویه مطبوع بسیار بدبینانه می‌بود. اما برآورد شما به احتمال زیاد شدیداً غلط از آب در‌می‌آمد. اقتصاد امروز هیچ شباهتی به چیزی که در 1921 قابل‌تصور بود ندارد. میزان آسیب (یا منفعت)‌ی که اقتصاد در اثر انتشار کربن در طول قرن بیستم متحمل شده در سال 1921 قابل‌تخمین نبود.

نکته مهم‌تر اینکه تخمین شما اصل قضیه را نادیده می‌گرفت: اینکه قرن بیستم به‌رغم همه آشوب‌ها و تحولاتش و با وجود گرم‌تر کردن کره زمین، بزرگ‌ترین دستاورد تاریخ بشر را در افزایش رفاه و بهبود چندین برابری وضع زندگی انسان‌ها رقم زد. در 1921 تصوری از اقتصادی که محرک اصلی آن بخش خدمات است، بسیار کمتر از گذشته به شرایط آب‌وهوایی وابسته است، و بسیار «پاک»‌تر و سالم‌تر است وجود نداشت. همچنین سازگاری‌های اقلیمی چون تهویه مطبوع، حمل‌و‌نقل مدرن و کشاورزی فناورانه قابل‌تصور نبود. اگر در آن سال برای جلوگیری از گرم‌تر شدن زمین استفاده از سوخت‌های فسیلی را کنار می‌گذاشتیم و به دوران اسب و درشکه بازمی‌گشتیم، میلیاردها نفر را محکوم به زندگی کوتاه و فقیرانه کرده بودیم.

کار اقتصاددانان امروز برای تخمین اثرات تغییر اقلیم بر اقتصاد 80 سال آینده نیز به همین اندازه دشوار و چالش‌برانگیز است.

اگر وارد جزئیات مدل‌ها شویم مشخص می‌شود که اثر منفی تغییرات اقلیمی بر اقتصاد به‌هیچ‌وجه امری واضح و قطعی نیست. امروز در آمریکا شاهد مهاجرت گله‌ای افراد و شرکت‌ها از کالیفرنیای خوش‌آب‌و‌هوا به تگزاس هستیم، با اینکه همین حالا تگزاس بسیار گرم‌تر از چیزی است که کالیفرنیا در اثر تغییرات اقلیم ممکن است به آن برسد.

به زبان فنی، تخمین هزینه‌های اقتصادی تغییر اقلیم تا حد زیادی مبتنی بر همبستگی آماری بین بهره‌وری و اقلیم در اقتصاد امروز است. اما همبستگی آماری همیشه سوال‌برانگیز است. بله، به‌طور متوسط کشورهای گرم‌تر بهره‌وری کمتری از کشورهای سردتر دارند. اما برخی کشورهای گرمسیری مانند سنگاپور هم بهره‌وری بسیار بالایی دارند. بنابراین برای رسیدن به یک برآورد علی باید نقش اساسی مواردی چون دولت، فرهنگ و سرمایه‌گذاری‌های پیشین را به طریقی در نظر گرفت. سپس باید با این حقیقت دست‌و‌پنجه نرم کرد که اقتصاد 100 سال آینده تقریباً هیچ شباهتی به اقتصاد امروز نخواهد داشت. فناوری‌های جدیدی اختراع خواهد شد که سازگاری بشر با تغییرات اقلیمی را تسهیل خواهند کرد. درست است که موج‌های اخیر گرما در نقاطی مانند ایالت اورگان خسارت‌بار بوده اما همان میزان گرما در تگزاس یک روز خنک به حساب می‌آید. چند نفر از مردم اورگان در 80 سال آینده دستگاه تهویه مطبوع خواهند داشت؟

حقیقت اساسی دیگر اینکه میزان تولید در اقتصاد صنعتی پیشرفته‌ای مانند آمریکا -‌که به سرعت نیز به سمت خدمات‌محور شدن پیش می‌رود‌- حساسیت زیادی به اقلیم یا شرایط آب‌و‌هوایی ندارد. حتی بدترین موج‌های گرما، سیل‌ها و طوفان‌ها اثر خاصی بر تولید ناخالص داخلی ندارند.

البته تولید ناخالص داخلی همه‌چیز نیست. تولید ناخالص داخلی شاخصی است که نشان می‌دهد مردم چقدر درآمد دارند و چقدر تولید می‌کنند. بسیاری از چیزهای مهم در تولید ناخالص داخلی محاسبه نمی‌شوند: کالاهای مجانی یا نیمه‌مجانی، هوا و آب سالم، سلامت، عمر طولانی، جامعه‌ای آزاد و برابری‌خواه، و از این قبیل. اما تولید ناخالص داخلی با همه این چیزها همبستگی مثبت دارد، یعنی هرچه تولید ناخالص داخلی بالاتر باشد وضع این چیزها بهتر می‌شود و هرچه پایین‌تر باشد بدتر. 

به بیان دیگر، فقط مردمانی که تولید و درآمد بالایی داشته باشند می‌توانند از پس هزینه‌های آنها بر‌آیند. وضع ما در تمامی این موارد نسبت به سال 1940 یا 1840 به میزان غیر‌قابل‌مقایسه‌ای بهتر شده است. دولت رفاه امروز ما بسیار سخاوت‌مندتر از کشورهای فقیر یا خود آمریکا در 1940 است. تولید ناخالص داخلی شاخص ناقصی است، اما نقص اصلی‌اش در این است که مزایای پیشرفت اقتصادی را کمتر از میزان واقعی نشان می‌دهد.

اما تکلیف سیل، خشکسالی، آتش‌سوزی جنگل‌ها، موج‌های گرما و رخدادهایی از این‌دست که در اخبار می‌بینیم چه می‌شود؟ اینکه انتشار کربن منجر به رخدادهای شدید آب‌و‌هوایی می‌شود از نظر علمی محل مناقشه است. اما خوشبختانه ما همچنان نیازی نداریم که وارد بحث‌های اقلیم‌شناسان شویم. حتی اگر این ادعاها صحت داشته باشد باز هم سیاستگذاری اقلیمی سختگیرانه را توجیه نمی‌کند.

خود من در کالیفرنیا زندگی می‌کنم و از نزدیک شاهد آتش‌سوزی جنگل‌ها بوده‌ام و باید تایید کنم که پدیده‌ای بسیار ناخوشایند است. فرض کنیم تنها دلیل افزایش این آتش‌سوزی‌ها تغییرات اقلیمی مرتبط با انتشار کربن باشد. اما حتی اگر تمامی سیاست‌های توصیه‌شده توسط IPCC را اجرا کنیم تنها «افزایش» دما را متوقف خواهیم کرد و بازگشت به اقلیم جهان پیشا‌صنعتی همچنان در زمان نوه‌ها، نتیجه‌ها و ندیده‌های ما نیز دور از دسترس خواهد بود.

 بنابراین تنها راه جلوگیری از آتش‌سوزی‌های شدید و مکرر، صرف پول بیشتر برای اقدامات پیشگیرانه و مدیریت جنگل‌هاست (تغییر قوانین ساخت‌و‌ساز و آسان‌تر کردن ساخت خانه درون شهرها هم می‌تواند کمک‌کننده باشد). پول زیادی برای همه این اقدامات احتیاج است، خصوصاً در مقایسه با بودجه آنها در گذشته؛ اما در مقایسه با تولید ناخالص داخلی، برنامه‌های حمایتی دولتی یا قطارهای سریع‌السیر برقی، مبلغ زیادی نیست. بودجه اداره مبارزه با آتش‌سوزی ایالت کالیفرنیا 9 /2 میلیارد دلار است که می‌شود حدود یک درصد بودجه دولت ایالتی و 1 /0درصد تولید ناخالص داخلی این ایالت. در مقابل، بودجه لازم برای ساخت راه‌آهن سریع‌السیر برقی که ادعا می‌شود در انتشار کربن صرفه‌جویی می‌کند 80 میلیارد دلار است.

61این مثال یک نکته مهم‌تر را نیز برجسته می‌کند: اگر مساله این باشد که چگونه اثرات اقتصادی تغییر اقلیم را کاهش دهیم، «سازگاری» باید بخش بزرگی از پاسخ باشد. این در حالی است که به نظر می‌رسد به اقدامات لازم برای سازگاری با تغییر اقلیم به دیده تحقیر نگریسته می‌شود. اقداماتی چون ساخت مسیل، آب‌بند و سد، سکونت در مناطق مرتفع‌تر، نصب دستگاه‌های تهویه مطبوع، جابه‌جایی یا مهندسی محصولات زراعی (برای سازگار کردن آنها با تغییرات اقلیم) و غیره. اگر هزینه‌های لازم برای سازگاری را در طول یک‌صد سال پخش کنیم عدد بزرگی نخواهد شد. شاید طرفداران سیاستگذاری اقلیمی به این دلیل صحبت از سازگاری را نفی می‌کنند زیرا اگر بتوانیم آسیب‌های احتمالی ناشی از انتشار گازهای گلخانه‌ای را کاهش دهیم آنگاه قضیه دیگر آنقدرها هم ترسناک نخواهد بود. مدل‌های اقلیمی نیز، شاید به دلیلی مشابه، به مساله سازگاری و نوآوری کم‌توجه‌اند.

ممکن است تا سال 2100 ایالت میامی دو متر زیر آب برود، اما آمستردام قرن‌هاست که دو متر زیر آب است. آنها سد و آب‌بند ساخته‌اند، آن هم با بیل و کلنگ. آمستردام جای بسیار دلپذیری است و به‌هیچ‌وجه شباهتی به ویران‌شهری در روزهای پایانی تمدن بشر ندارد. ساختمان‌ها به مرور مستهلک می‌شوند و هر 50 سال یا بیشتر باید از نو ساخته شوند. کافی است از همین الان ساختمان‌های جدید را در مناطق خشک‌تر و مرتفع‌تر بسازیم یا دست‌کم دولت آمریکا می‌تواند یارانه دادن به ساخت‌و‌ساز مسکن در مناطق سیل‌خیز و آتش‌خیز را متوقف کند.

تکلیف «نقاط بحرانی» چه می‌شود؟ منظور فجایع غیر‌قابل‌پیش‌بینی است که IPCC آنها را وقایع «کم‌احتمال» نام‌گذاری کرده است. آیا بهتر نیست احتیاط کنیم و خودمان را در برابر چنین آینده‌ای «بیمه» کنیم؟ مشکل اینجاست که اگر بخواهیم دایره احتیاط را تا این حد گسترش دهیم باید خودمان را در برابر سقوط پیانو از آسمان هم بیمه کنیم! حتی اگر این داستان صرفاً بهانه‌ای برای افزایش مخارج سیاست‌های اقلیمی نباشد، بلکه دغدغه‌ای واقعی و آینده‌نگرانه برای در نظر گرفتن تمامی خطرات محتمل باشد، باز هم درنهایت به این نقطه می‌رسیم که کل تولید ناخالص داخلی را صرف بیمه کنیم. استدلال‌های بیمه‌محور نباید احتمال وقوع رخدادها و هزینه آنها را نادیده بگیرند.

از آنجا که هزینه‌های اقتصادی تغییر اقلیم بسیار اندک و غیرقطعی هستند، به نظر می‌رسد بهتر است طرفداران سیاستگذاری اقلیمی بی‌خیال استدلال اقتصادی شوند و بپذیرند که مساله آنها هزینه‌های اقتصادی ماجرا نیست. آنها می‌توانند تمرکزشان را روی جنبه زیست‌محیطی قضیه بگذارند -‌همان‌طور که در موضوع هوای پاک و آب سالم این کار را کردند - و بگویند: سیاستگذاری اقلیمی هزینه‌بر است و تولید ناخالص داخلی را هم امروز و هم در آینده کاهش می‌دهد، اما این هزینه‌ای است که برای نجات محیط‌زیست باید بپردازیم.

اما استدلال زیست‌محیطی هم باید روشن و بر پشتوانه عدد و رقم باشد. رسانه‌ها و بیشتر مقالات علمی، مانند گزارش‌های IPCC، تنها به گفتن داستان‌های فرضی و ترسناک اکتفا می‌کنند. عکس حیوانات ناز و ملوس شاید برای جمع کردن یک کمک مالی کوچک موثر باشد ولی وقتی صحبت از تریلیون‌ها دلار هزینه است دیگر کافی نیست. برای توجیه چنین هزینه‌ای نیاز داریم برآوردی از ارزش دلاری آسیب‌های زیست‌محیطی ناشی از تغییرات اقلیمی داشته باشیم. البته اعداد هم وحی منزل نیستند، اما تنها چارچوب معقول برای تصمیم‌گیری در مورد خرج کردن تریلیون‌ها دلار همین است.

توجه به هزینه‌ها و فایده‌ها به‌طور مشخص به ما کمک می‌کند که بسنجیم آیا بهتر نیست بخشی از آن تریلیون‌ها دلار را صرف سایر مشکلات زیست‌محیطی کنیم؟ برای مثال انقراض گونه‌های جانوری یک موضوع واقعی است. ما هم‌اکنون در میانه یک انقراض بزرگ هستیم. فیل‌ها قبل از اینکه هوا آنقدر گرم یا خشک بشود که نتوانند تحمل کنند احتمالاً به دلیل شکار غیرقانونی منقرض خواهند شد. با یک تریلیون دلار چقدر زمین می‌توان خرید و آن را به منطقه حفاظت‌شده طبیعی تبدیل کرد؟ با این کار چقدر از گونه‌های جانوری دیگر را می‌توان به‌طور همزمان نجات دهیم به جای آنکه همین پول را صرف احداث راه‌آهن سریع‌السیر یا تعجیل در استفاده از خودروهای برقی کنیم؟ اقیانوس‌ها هم مشکلات متعددی دارند. با یک تریلیون دلار چه میزان آلودگی شیمیایی، زباله‌های پلاستیکی یا صید بی‌رویه را می‌توانیم کاهش دهیم؟ اقتصاد علم بررسی انتخاب با در نظر گرفتن محدودیت بودجه است.

در حالی که رسانه‌ها مدام در مورد اینکه تغییر اقلیم یک مساله فوری با پیامدهای ناگوار است ناله می‌کنند، فقرای جهان با مسائل زیست‌محیطی بسیار جدی‌تری دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند: هوای آلوده، آلودگی شیمیایی خاک، آب ناسالم و بیماری‌هایی که به‌راحتی قابل پیشگیری هستند. با یک تریلیون دلار در سال می‌توان محیط‌زیست انسانی را به طور قابل ملاحظه‌ای بهبود بخشید.

با همه اینها، تغییر اقلیم یک مساله واقعی و نامطلوب است. چه کاری از دست ما ساخته است؟

علم اقتصاد چند دستورالعمل برای ارائه دارد. اولین آنها استفاده از تحلیل هزینه-فایده است: برای هر سیاستی باید مشخص کنیم که چقدر هزینه دارد و چقدر باعث کاهش انتشار کربن خواهد شد. با اینکه هزینه اقتصادی و زیست‌محیطی کربن به‌درستی مشخص نیست اما تحلیل هزینه-فایده ضروری است تا مطمئن شویم هر کاری را با بیشترین کارایی ممکن انجام می‌دهیم. به بیان دیگر، از اقدامات بیش از حد پر‌هزینه‌ای که تاثیر کمی در کاهش کربن دارند اجتناب می‌کنیم و اقداماتی را که می‌توانند با هزینه کم کربن زیادی را کاهش دهند صرفاً به دلیل از مُد‌افتاده بودن کنار نمی‌گذاریم.

بدون تکیه بر عدد و رقم، ناچاریم از مُد پیروی کنیم. مُد امروز انرژی بادی، پنل‌های خورشیدی و خودروهای برقی است. چندی قبل قطارهای سریع‌السیر برقی مُد بود. قبل از آن اتانول و سوخت زیستی روی بورس بودند. اما در واقع پاسخ معقول و کارآمد به مساله تغییر اقلیم به احتمال زیاد شامل استفاده از فناوری‌هایی است که الزاماً مُد روز نیستند و همچنین فناوری‌های جدیدی که الزاماً پشتیبانی سیاسی ندارند. تمرکز روی هزینه-فایده، یا میزان کاهش کربن به ازای هر دلار، برای فراهم کردن بستر رقابت فناوری‌های موجود و همچنین ظهور فناوری‌های جدید ضروری است. روش جایگزین -‌یعنی روشی که فعلاً ترجیح داده ‌شده‌- این است که فناوری‌های مختلف بر سر کسب حمایت سیاسی با هم رقابت کنند؛ مکانیسمی که به خوبی می‌شناسیم و از نتایج فاجعه‌بارش خصوصاً در زمینه نوآوری و کاهش هزینه آگاه هستیم.

62انرژی هسته‌ای هم ایمن است و هم هیچ کربنی منتشر نمی‌کند. بسیاری از سازمان‌های مدافع سیاستگذاری اقلیمی اولین تجارب خود را در جنبش ضد‌هسته‌ای دهه1980 کسب کردند و بنابراین حاضر نیستند مزایای انرژی هسته‌ای در کاهش کربن را بپذیرند. فناوری جذب کربن از اتمسفر نیز اکنون تا حدودی در دسترس است. این فناوری به ما اجازه می‌دهد یکی دو دهه دیگر به استفاده از سوخت‌های فسیلی ادامه بدهیم در حالی که به مرور فناوری‌های جایگزین را نیز توسعه می‌دهیم و دقیقاً به همین دلیل فعالان اقلیمی آن را بی‌ارزش جلوه می‌دهند و با آن مخالفت می‌کنند. اگر گرم شدن زمین و تغییر اقلیم ناشی از آن واقعاً می‌تواند اثرات آخرالزمانی داشته باشد آنگاه امکان مهندسی زیست کره (geoengineering) برای کاهش دما حداقل باید در نظر گرفته شود. آیا این فناوری‌ها بخشی از راه‌حل خواهند بود؟ نمی‌دانم. تنها تحلیل هزینه-فایده، میزان کربن به ازای هر دلار یا دلار به ازای هر درجه کاهش دما، می‌تواند پاسخ را مشخص کند.

از نظر اقتصادی، سیاست بهینه ترکیبی از مالیات کربن (به همراه کاهش نرخ نهایی سایر مالیات‌ها) و حمایت همه‌جانبه از تحقیق و توسعه فناوری است. مالیات کربن یک سیاست برد-برد است. 

برخی طرفداران محیط‌زیست آن را بی‌فایده می‌دانند، زیرا معتقدند افزایش قیمت تاثیری روی کاهش مصرف انرژی و انتشار کربن ندارد. خیلی هم عالی! اگر این‌طور باشد آنگاه دولت شدیداً مقروض ما می‌تواند از این راه درآمد زیادی کسب کند و به جایش سایر مالیات‌های مخرب را کاهش دهد. اگر مالیات کربن موجب کاهش شدید انتشار کربن می‌شود و درآمد زیادی برای دولت ایجاد نمی‌کند، باز هم عالی است! زیرا معنی‌اش این است که می‌توانیم با هزینه کمی سیاره‌مان را نجات دهیم.

قیمت‌های قابل‌مشاهده می‌توانند انگیزه تغییر رفتار ایجاد کنند، تغییراتی که مقررات‌گذاری حتی خواب ایجادش را هم نمی‌بیند. شاید بهتر باشد به جای خرید خودرو تسلا، به نزدیکی محل کارتان نقل مکان کنید. شاید تغییر قوانین دست‌و‌پاگیر ساخت‌و‌ساز در شهرهای آمریکا به مردم امکان بدهد خانه‌شان را جایی بسازند که اینقدر نیاز به حمل‌و‌نقل نداشته باشند. کاهش کربن در کدام‌یک از این حوزه‌ها راحت‌تر است: حمل‌و‌نقل، گرمایش منزل، تولید سیمان، تولید فولاد یا کشاورزی؟ تنها با تعیین «قیمت کربن» می‌توانیم به این سوال پاسخ داده و اجازه دهیم میلیون‌ها تصمیم کوچک روزانه طوری تغییر کنند که انتشار کربن به نحو کارآمدی کاهش یابد.

یک مزیت مالیات کربن این است که تحلیل هزینه-فایده را درون خودش دارد و مقایسه راه‌های مختلف کاهش کربن را ممکن می‌کند: فقط کافی است ارزان‌ترین گزینه را انتخاب کنید تا تصمیم صحیحی گرفته باشید. اما مزیت اصلی آن این است که فناوری‌های جدید را مقرون‌به‌صرفه می‌کند و امکان رقابت سرسختانه بین آنها را در یک بازار خصوصی -‌و نه بازار پرهزینه حمایت‌های سیاسی‌- فراهم می‌کند. بنابراین اگر سوال اصلی این باشد که چطور انتشار کربن را تا جای ممکن کاهش دهیم و همزمان کمترین هزینه را به اقتصاد تحمیل کنیم، پاسخ مالیات برابر کربن - حتی کربنی که تولید پنل‌های خورشیدی و باتری خودروهای برقی منتشر می‌کند‌- است.

مثل خیلی از اقتصاددانان، من هم مالیات کربن را آغاز و پایان همه بحث‌های این حوزه می‌دانستم. دلایلی که در بالا ذکر کردم به‌علاوه خلاص شدن از شر یارانه‌ها و قوانین ناکارآمد و دست‌و‌پاگیر حوزه انرژی من را به این نتیجه رسانده بود. اما اخیراً دو مساله باعث شده اشتیاقم کاهش پیدا کند.

اول اینکه در تمامی سناریوهایی که IPCC مطرح کرده، گرم شدن زمین به‌شدت به انتشار کربن مرتبط است. سناریوهای جایگزین، از جمله مالیات کربن، تنها گرم شدن زمین یا عواقبش را به تاخیر می‌اندازند. در همه این سناریوها زغال‌سنگ و نفت همچنان سوزانده می‌شوند و گرم شدن دیر یا زود رخ می‌دهد.

دوم اینکه مالیات کربن در حال حاضر از نظر سیاسی غیرقابل دستیابی است. این موضوع را می‌توان به‌روشنی در تقاضای اخیر کاخ سفید از اوپک برای افزایش تولید با هدف پایین نگه داشتن قیمت بنزین در آمریکا مشاهده کرد. چنین درخواستی از سوی همان دولتی صورت گرفته که شعار حرکت «همه‌جانبه» به سوی «حذف سریع سوخت‌های فسیلی» می‌دهد، پروژه خط لوله انتقال نفت Keystone از کانادا را به دلایل اقلیمی لغو کرده و امکان اکتشاف منابع جدید نفت و گاز در زمین‌های ملی را به حالت تعلیق درآورده است. همه این اقدامات طبیعتاً منجر به افزایش قیمت بنزین می‌شود. پس اینجا چه خبر است؟ به نظر می‌رسد دولت ترجیح می‌دهد مقرراتی وضع کند که به‌طور غیرمستقیم قیمت بنزین را افزایش می‌دهد تا بعد بتواند نقشش در این افزایش را انکار کند، به جای اینکه صاف و ساده سراغ مالیات کربن برود و همان کار را شفاف‌تر و کارآمدتر انجام دهد، چون در حالت دوم باید ابتدا رای‌دهنده‌ها را قانع کند.

اما با این حال، سیاست‌های اقلیمی فعلی نیز راه‌حل مساله نیستند. دقت کنید که سیاستگذاران هیچ‌گاه به ما نمی‌گویند هر سیاست جدید قرار است چقدر از دمای جهانی در سال 2100 را کاهش دهد یا چقدر تولید ناخالص داخلی آن سال را افزایش خواهد داد. دلیلش این است که این اعداد بسیار جزئی هستند. البته این سیاست‌ها پاسخ خوبی به این سوال می‌دهند که چطور با ژست «سیاست‌های سبز» میلیون‌ها رای‌دهنده‌ها را پای صندوق رای بکشانیم.

نکته اصلی این است: سیاستی که تمرکزش بر گران‌تر کردن هر کاری است که امروز انجام می‌دهیم، چه از طریق مقررات‌گذاری و چه از طریق مالیات، جواب نخواهد داد. تخصیص یارانه‌های عظیم به جایگزین‌ها جواب نخواهد داد. تنها چیزی که جواب خواهد داد «نوآوری با هدف کاهش هزینه تولید انرژی بدون کربن» است.

63سیاست‌های اقلیمی مملو از مغالطات اقتصادی است. برای کره زمین فرقی ندارد که پنل‌های خورشیدی در ایالات متحده تولید می‌شوند یا در چین. تنها چیزی که برای زمین مهم است این است که این پنل‌ها ارزان باشند تا بتوان در سطح وسیع از آنها استفاده کرد. ایجاد «میلیون‌ها شغل سبز» یک هزینه است نه یک فایده. همین حالا هم کسب‌و‌کارهای آمریکایی برای یافتن نیروی کار مورد نیازشان دچار مشکل هستند و سوق دادن میلیون‌ها نفر از فعالیت‌های اقتصادی موجود به سمت «فعالیت‌های سبز» به اقتصاد ضربه خواهد زد. مقررات‌گذاران حوزه مالی هم‌اکنون وارد سیاستگذاری اقلیمی شده‌اند و این تجاوز بزرگ از حوزه اختیارات قانونی خود را با تکرار این تخیلات که «تغییر اقلیم یک ریسک مهم برای نظام مالی است و در آینده نزدیک آن را با خطر مواجه خواهد کرد» توجیه می‌کنند.

فعالان اقلیمی با بیان سیاست‌های مورد نظرشان در قالب لفاظی‌های تند و تیز، آخرالزمانی، حزبی و غیر‌علمی زیان بزرگی به خودشان و به سیاره زمین تحمیل کرده‌اند. اصطلاح «گرمایش زمین» تبدیل به «تغییرات اقلیمی» شد، شاید تا اندازه‌ای به این دلیل که بر اثرات متفاوت این پدیده در جغرافیای گوناگون تاکید شود. اما این تغییر در عین حال این بهانه را به دست رسانه‌ها داد که هر رخداد آب‌و‌هوایی را به موعظه‌ای در باب تغییر اقلیم تبدیل کنند. در جنبش‌های اخیر اقلیمی این اصطلاح تبدیل به «عدالت اقلیمی» شد که موضوع اقلیم را به طرز اجتناب‌ناپذیری وارد ادبیات سیاسی چپ افراطی و گفتمان ضد‌سرمایه‌داری کرد. سپس اصطلاح «بحران اقلیمی» به سکه روز تبدیل شد. و چون احتمالاً هنوز کافی نبود، در بهار امسال مجله (سابقاً) علمی ساینتیفیک آمریکن اعلام کرد که «در هماهنگی با بسیاری از رسانه‌ها و خبرگزاری‌های جهانی» از این پس اصطلاح «اضطرار اقلیمی»2 را به‌کار خواهد برد. آیا اصطلاح بعدی «فاجعه‌اقلیمی»3 خواهد بود؟

در دانش تغییر اقلیم چیزی وجود ندارد که استفاده از این ادبیات آخرالزمانی را توجیه کند. در فهرست چیزهایی که می‌تواند به سقوط تمدن بشری منجر شود، جنگ، جنگ هسته‌ای، پاندمی و فروپاشی اقتصادی و سیاسی خیلی بالاتر از تغییرات اقلیمی قرار می‌گیرند. هیچ جامعه سالمی با تغییری آهسته و قابل پیش‌بینی که طی صد سال رخ می‌دهد، از هم نمی‌پاشد. در دانش تغییر اقلیم چیزی مبنی بر این وجود ندارد که حیات بر روی کره زمین در معرض خطر جدی است. 

در گذشته نیز اقلیم به میزان بسیار زیادتر از امروز تغییر کرده است. به عنوان مثال پایان عصر یخبندان در 10 هزار سال پیش به دلیل گرمایش خیلی بیشتر زمین و به‌صورت طبیعی به وقوع پیوست، که خود موجبات پیشرفت عظیمی را برای بشر از طریق ایجاد امکان کشاورزی و شکل‌گیری تمدن فراهم کرد.

به علاوه، در دانش تغییر اقلیم چیزی وجود ندارد که مساله «اقلیم» را با یک دستور کار سیاسی چپ هم‌راستا کند. با این حال حتی گزارش‌های IPCC نیز تغییر اقلیم را با موضوعاتی چون «توسعه پایدار، مبارزه با فقر، کاهش نابرابری» مخلوط می‌کند. از طرف دیگر، مخلوط کردن سیاست‌های ضد‌سرمایه‌داری با سیاست‌های اقلیمی موجب می‌شود آنهایی که با اولی همدلی ندارند در مورد عینیت دانش تغییر اقلیم نیز دچار شبهه شوند و کل قضیه و مخاطرات آن را زیر سوال ببرند.

مردم باهوش‌اند و وقتی به مخلوط شدن حقایق با مسائل سیاسی مشکوک شوند دیگر به حرف شما گوش نخواهند داد. اقدام موثر درباره تغییر اقلیم نیازمند دهه‌ها سیاستگذاری باثبات است و چنین چیزی با روش فعلی -‌یعنی تحمیل مقررات از سوی نخبگان به توده مردم بدون اقناع آنها- اتفاق نخواهد افتاد. متاسفانه بسیاری از مردمی که به درستی منتقد سیاستگذاری‌های اقلیمی هستند، به علم حمله می‌کنند. اما علم سرشار از عدم قطعیت است و این سیاست‌ها هستند که این‌گونه نیستند. دو درجه گرم شدن کره زمین مجوزی برای سیاست‌های افراطی نیست. خلاصه کلام: در طراحی یک سیاست اقلیمی قابل اجرا، علم اقتصاد باید نقش کلیدی ایفا کند. 

 پی‌نوشت‌ها:

1- «هیات بین‌دولتی تغییرات اقلیمی» یا IPCC نهادی زیر نظر سازمان ملل متحد است که گزارش‌های علمی در خصوص روند تغییرات اقلیمی منتشر می‌کند.

2- climate emergency

3- climate catastrophe