شناسه خبر : 37800 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

مادرکُشی

حجت کاظمی از تراژدی منابع عمومی و عمق بحران آب می‌گوید

مادرکُشی

داستان غم‌انگیز مشاعات همه‌جا خود را نشان می‌دهد. هرجا منابع، مشاع باشد و توان مدیریت و اداره مصرف آن وجود نداشته باشد، این تراژدی ظهور می‌کند. برای باز کردن این بحث به سراغ دکتر حجت کاظمی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران، رفتیم. تسلط او بر بعد نظری موضوع،‌ ما را با ابعاد و پیچیدگی‌های تراژدی مشاعات آشنا می‌کند و پژوهش‌های میدانی او به ما می‌گوید چرا این تراژدی خصوصاً در منابع آب در دهه‌های اخیر بخش‌های زیادی از جهان از جمله ایران را تسخیر کرده است و چطور بقای ما را تهدید می‌کند.

♦♦♦

منابع مشاع شامل چه مواردی هستند؟

در دسته‌بندی کلاسیک پل ساموئلسون، کالاها به دو دسته خصوصی و عمومی محدود می‌شوند. تفاوت آنها هم بر اساس دو شاخص است: یکی استثناپذیری است و دیگری کاهش در صورت استفاده. کالای خصوصی یعنی کیف و کفش و امثالهم که به تعداد خاصی تولید می‌شود و استفاده از آن، آن را دچار کاهش می‌کند و همچنین استثناپذیر است؛ یعنی من می‌توانم به قیمتی خاص آن را به شما بفروشم و به شخص دیگری نفروشم. در نتیجه این دو ویژگی، تولید آن برای بخش خصوصی صرفه اقتصادی پیدا می‌کند. در مقابل کالاهای عمومی استثناپذیر نیستند، یعنی در صورت تولید شدن نمی‌توان استفاده از آنها را محدود کرد. به‌علاوه اینکه، استفاده از این کالاها، یا آنها را کاهش نمی‌دهد یا کاهش حداقلی در آنها به‌وجود می‌آورد. مثلاً صلح و امنیت. نتیجه این دو ویژگی آن است که تولید کردن کالای عمومی برای بخش خصوصی صرفه اقتصادی ندارد چون نمی‌تواند از آن پول درآورد. از این‌رو گفته می‌شد که کالاهای عمومی را باید دولت‌ها تولید کنند. در نیمه دوم قرن بیستم، این ایده مطرح شد که کالاها فقط به این دو سنخ محدود نیستند. مثلاً جیمز بوکانان از سنخی از کالاها صحبت کرد که به آنها نام «انجمنی» می‌دهد که موضوع بحث ما نیست، علاوه بر این ‌گونه دیگری از کالاها مورد توجه قرار گرفت به اسم کالاهای مشاع یا منابع مشاع که خصوصیاتی متفاوت از کالاهای عمومی و کالاهای خصوصی دارند. مشاعات مانند کالاهای عمومی استثناپذیر نیستند، یعنی همه به آن دسترسی دارند و از طرف دیگر مانند کالای خصوصی با مصرف کاهش پیدا می‌کنند. یعنی مشاعات از خصلت کالاهای خصوصی، کاهش در صورت مصرف و از خصلت کالاهای عمومی استثناناپذیری را دارند؛ منابع آب، جنگل‌ها، دریاها، اتمسفر، هوا، چراگاه‌های عمومی، آبزیان، تنوع جانوری و حتی معابر عمومی از جمله این سنخ کالا محسوب می‌شود.

‌ چرا اداره و مدیریت منابع عمومی و مشاعات اغلب با مشکل روبه‌رو می‌شوند؟

در فرض اقتصاد کلاسیک انسان‌ها با عقلانیت کامل و اطلاعات کامل وارد بازار می‌شوند و رفتار بهینه اقتصادی انجام می‌دهند و درنتیجه نفع فردی با نفع جمعی هم‌راستا می‌شود که مفهوم «دست نامرئی» این هماهنگی را تحقق می‌بخشد. وقتی همه در بازار عقلانیت کامل و اطلاعات کامل دارند دلیلی برای ناهماهنگی نفع فردی و نفع جمعی وجود ندارد. آشکار است که این فرضی غلط است. یک دسته از فیلسوفان، اقتصاددان‌ها و در دوره‌های متاخر نظریه‌پردازان علوم شناختی، به جای «عقلانیت کامل» از «عقلانیت محدود» انسانی سخن گفتند. افرادی چون هربرت سایمون یا فردریش فون هایک تاکید می‌کردند که توانایی انسان برای شناخت نامحدود نیست. اول اینکه ما با جهانی به‌غایت پیچیده روبه‌رو هستیم. دوم، ما به‌عنوان انسان زمان و توانایی ذهنی-تحلیلی محدودی داریم، ضمن آنکه تحت تاثیر احساسات، غرایز و... هم هستیم. بنابراین انتخاب‌های ما لزوماً در شرایط عقلانیت کامل صورت نمی‌گیرد. نتیجه عقلانیت محدود، محیط پیچیده، اطلاعات محدود و اسیر بودن در حصار احساسات این می‌شود که جست‌وجوی نفع فردی چه‌بسا که با نفع جمعی هم‌راستا نباشد و حتی آن را تخریب کند.

در بحث مشاعات، ما با منابعی روبه‌رو هستیم که استفاده از آنها باعث کاهش آنها می‌شود و از طرف دیگر استثناپذیر هم نیستند. به‌علاوه اینکه ما با انسان‌هایی روبه‌رو هستیم که عقلانیت محدود دارند، کنشگر استراتژیک هستند و می‌خواهند در استفاده از این منابع، منافع خودشان را حداکثر کنند. خروجی بهره‌برداری بیش از حد از منابع مشاع و شکل‌گیری تراژدی مشاعات خواهد بود.

اولین‌بار این وضعیت تراژیک را دیوید هیوم مطرح کرد. او گفت اگر یک دشت مشاع به زهکشی نیاز داشته باشد، افراد با خود می‌گویند چرا من هزینه‌های انجام زهکشی را پرداخت کنم، منتظر می‌مانم تا دیگران این کار را انجام دهند، طبعاً وقتی زهکشی انجام شد من هم از مزایای آن بهره خواهم برد. این همان پدیده‌ای است که نظریه‌پردازان کنش جمعی از آن به‌عنوان «سواری مجانی» یاد کرده‌اند. حالا اگر تعداد بازیگران محدود باشد چه‌بسا بتوان هماهنگی و نظمی ایجاد کرد اما اگر تعداد افراد زیاد باشد با معضلی روبه‌رو خواهیم شد که منکور السون به آن می‌گفت «معضل اقدام جمعی». در این شرایط افراد بیشینه‌خواه فاقد اطلاعات کامل به وضعیتی دچار خواهند شد که هیچ‌کس دست به عملی نخواهد زد. صورت دیگری از این وضعیت را ویلیام فورستر لوید در قرن نوزدهم مطرح کرد که حالت معکوسی ایجاد می‌کند یعنی باعث بهره‌برداری بیش از حد از یک منبع مشاع می‌شود. او وضعیتی را تصویر کرد که اغلب در چراگاه‌های عمومی (مشاع) شکل‌ می‌گیرد به این صورت که گله‌داران چون از انگیزه و برنامه دیگر گله‌داران مطلع نیستند، به صورت طبیعی در سریع‌ترین زمان بیشترین دام را به دام‌هایشان اضافه خواهند کرد تا از منبع مشترک روبه‌پایان بیشترین سود را ببرند. نتیجه ویرانی چراگاه و ضرر همه گله‌داران است. این مفهوم اولیه تراژدی مشاعات است. بعد از جنگ جهانی دوم بوم‌شناس آمریکایی گرت هاردین ایده بدبینانه لوید را با ایده بدبینانه مالتوس در مورد رشد جمعیت ترکیب کرد. مالتوس این مفهوم را مطرح کرده بود که رشد جمعیت تصاعدی است در حالی که منابع طبیعت به‌صورت تصاعدی رشد نمی‌کند، نتیجه افزایش بهره‌برداری از منابع طبیعی، ویرانی منابع و در نهایت گرسنگی بشری خواهد بود. هاردین وضعیتی را تصویر می‌کند که ما از یک طرف با انفجار جمعیت و رشد شدید تقاضا برای منابع روبه‌رو هستیم و از آن‌طرف با منابع مشاع محدود مواجهیم که استثناپذیری در آنها یا ناممکن است یا دشوار. نتیجه این وضعیت هجوم انبوه بشر برای بهره‌برداری از منابع مشاع ذاتاً محدود برای رفع تقاضاست. مشخص است که ما تا یک زمانی می‌توانیم از طبیعت بهره‌کشی بیش‌ازحد کنیم، بالاخره روز حساب فرامی‌رسد. تا زمانی که جمعیت انسان‌ها مانند سایر موجودات کم بود و افزایش جمعیت بیش از توان طبیعت با قحطی و مرگ‌ومیر کنترل می‌شد، تراژدی مشاعات معنایی نداشت. اما حالا ما مرگ‌ومیر را کاهش داده‌ایم و از سوی دیگر تقاضاها بالا رفته است و این توان را داریم که بیش از توان جبران طبیعی از منابع بهره‌کشی کنیم. شاید تا مدتی بتوان این نیازها را با بهره‌کشی بیش‌ازحد از طبیعت تامین کرد، اما طبیعت واکنش نشان می‌دهد و فاجعه بروز می‌کند که نمود آن همین بحران‌های محیطی زیستی است که به ما هجوم آورده است. مساله آلودگی آب و محیط زیست، آلودگی دریای خزر و خلیج‌فارس، بحث فرسایش خاک، بیابان‌زایی، زوال تنوع جانوری، نابودی جنگل‌های بلوط زاگرس، کوه‌خواری و جنگل‌خواری، ترافیک و آلودگی شهرها، همه و همه در این چارچوب جای دارند. اما نمود آشکار و واضح این وضعیت منابع آب روزمینی و زیرزمینی ایران است.

‌ چه راهکارهایی برای غلبه بر تراژدی مشاعات مطرح می‌شود؟

راه‌حل‌های مطرح‌شده مختلف بوده است. مثلاً راه‌حل دیوید هیوم برای غلبه بر این معضل لویاتانی بود. او می‌گفت دولت باید با تنظیم‌گری، آزادی در بهره‌برداری از منابع مشاع را محدود کند یا برای زهکشی همه ذی‌نفعان را ملزم به پرداخت هزینه کند. البته دولتی شدن خودش معضلاتی ایجاد می‌کند. مشکل همیشگی این بوده که مشخص نیست تنظیم‌گری چقدر کارآمد باشد و دوم اینکه خود دولت را چه کسی قرار بود کنترل کند. اینجا بحث شکست دولت مطرح می‌شود. قرار دادن مدیریت مشاعات در دست دولت می‌تواند به معضل خلق رانت منتهی شود. در بسیاری از موارد هم وارد شدن دولت در کنترل مشاعات نه‌تنها مانع از بحران نشد، بلکه عظیم‌ترین بحران‌ها را ایجاد کرد مثلاً دریاچه آرال؛ شوروی چنان بهره‌کشی‌ای از این دریاچه برای کشت پنبه کرد که آنجا را به دریایی مرده بدل کرد. فکر می‌کنم ایران مثال خوبی برای ناکارآمدی راه‌حل صرفاً دولتی برای این تراژدی است.

 یک راه‌حل دیگر که پیشنهاد شده، خصوصی‌سازی است. از جمله کسانی که این راه‌حل را پیشنهاد می‌دهد خود هاردین است. او در یکی از مقالات خودش این تجربه را مطرح می‌کند که عکس‌های هوایی از چراگاه‌های آفریقا نشان داد که همه دشت نابوده شده به جز محدوده‌ای کوچک. بعد مشخص شد آن محدوده خصوصی بوده و بر چرای دام‌ها کنترل می‌شده تا زمین علفزار بازسازی شود. در حالی که بخش‌های دیگر مشاع بوده و همه استفاده می‌کردند. البته خصوصی‌سازی هم خودش مشکلاتی را ایجاد می‌کند.

راه‌حل دیگری که مطرح شد به پیشرفت تکنولوژی مربوط بود. رابرت سولو می‌گفت یک راه‌حل برای غلبه بر این سنخ معضلات افزایش بهره‌وری از طریق تکنولوژی است. مثلاً فرض کنید با اتکا به تکنولوژی، بتوان بهره‌وری از آب یا زمین را چند برابر افزایش داد. تلاش‌های فعلی برای تولید گوشت آزمایشگاهی نیز در این دسته جای می‌گیرد. معضل این راه‌حل، این است که اولاً تکنولوژی نمی‌تواند به تمامی پاسخگوی افزایش جمعیت و تقاضا باشد چون بهره‌وری نمی‌تواند تا بی‌نهایت افزایش پیدا کند. معضل دوم هم این بود که این راه‌حل بیشتر برای جوامع پیشرفته و دارای توان سرمایه‌گذاری جواب می‌دهد، در بسیاری موارد فشار بر مشاعات در جوامع فقیر درگیر رشد جمعیت رخ می‌دهد که مردم برای تامین معاش خود منابع حیاتی خود را نابود می‌کنند بنابراین طبعاً سرمایه‌گذاری در چنین جوامعی بلاموضوع است. یک راه‌حل دیگر که از زمان مالتوس مطرح بود و هاردین نیز طرفدار آن است، کنترل زاد و ولد برای کنترل تقاضای مصرفی است. هاردین بارها مطرح کرده اگر در گذشته طبیعت با مرگ‌ومیر گسترده انسان‌ها، تعادل اکولوژیک را حفظ می‌کرد، امروز باید به صورت ارادی این کار را انجام دهیم. البته این برای کشورهایی مثل ما که با افول شدید و نگران‌کننده رشد جمعیت روبه‌رو هستند، نمی‌تواند مطرح باشد. در نهایت هم می‌توان به راه‌حل‌های مورد نظر خانم الینور استروم اشاره کرد که استاد علوم سیاسی بود و به خاطر دستاوردهای خود در حوزه حکمرانی مشاعات نوبل اقتصاد دریافت کرد. استدلال خانم استروم پیچیده و متکی به مطالعات تجربی متعددی در مدیریت مشاعات در اطراف و اکناف جهان است. راه‌حل او شکل دادن به یک «حاکمیت چندمرکزی» و فراتر رفتن از دوگانه دولتی‌سازی و خصوصی‌سازی به‌عنوان تنها راه‌حل‌ها برای مشاعات است: هم استفاده اقتضایی از حکمرانی دولتی، هم خصوصی‌سازی، به‌علاوه بازیگر سوم که اجتماع محلی باشد.

خانم استروم به هاردین نقد وارد می‌کند که مبنای بحث او همان فرض کلاسیک معمای زندانی است که زندانی‌ها مجزا از یکدیگر هستند از این‌رو تنها بازی ممکن برای آنها بازی غیرمشارکتی و تخریبی است. در حالی که در زندگی اجتماعی وضعیت پیچیده‌تر و پویاتری وجود دارد. ما که همیشه درگیر بازی‌های غیرمشارکتی نیستیم. ما محکوم نیستیم در وضعیتی که ویلیام گلدینگ در سالار مگس‌ها تصویر می‌کند دست‌وپا بزنیم. رابرت اکسلرود در کتاب معروف خودش «تکامل همکاری»، در سال ۱۹۸۴ نشان داد که در خیلی از موارد انسان‌ها وارد بازی مشارکتی می‌شوند و با هم بده‌بستان می‌کنند و در این فرآیند سازوکاری برای اعتماد و مشارکت ایجاد می‌کنند که محیط را برایشان پیش‌بینی‌پذیر می‌کند. استروم می‌گفت همین فرآیند می‌تواند به شکل ابتکارات محلی، خلق نهادها، قواعد و هنجارهایی منجر شود که به انسان‌ها اجازه می‌دهد بر وضعیت تراژیک ناشی از اطلاعات ناقص غلبه کنند. او شروطی را برای موفقیت ابتکارهای محلی احصا می‌کند و تاکید می‌کند هر ابتکاری لزوماً به موفقیت نمی‌رسد. مثلاً در برخی از روستاهای کشور خودمان، مردم با یکدیگر نشسته‌اند، وضعیت را بررسی کرده‌اند، بر سر ابتکاراتی در مورد نحوه بهره‌برداری از منابع مشاع آب یا تغییر الگوی کشت توافق کرده‌اند و این جواب داده است. یا مثلاً در آفریقا، در قدیم قبایل شکارچیان اروپایی را می‌بردند شکار کرگدن یا فیل. دولت‌ها و سمن‌ها با این قبایل کار کردند که به‌ جای آنکه قوت غالب خودتان را از تخریب ثروت مشاع به‌دست بیاورید، در گردشگری سهم داشته باشید. مثلاً در بوتسوانا این کار انجام شده است. قبایل محلی سهم می‌برند و تورهای محلی را مدیریت می‌کنند. یعنی با تعریف نفع پایدار و دخالت دادن آنها، مردم می‌دانند که در حفظ زیست‌بوم منطقه منفعت دارند. بنابراین بازی تخریبی علیه منابع مشاع کاهش یافته است.

به نظر شما تراژدی مشاعات در حوزه آب ایران چگونه با این منطق قابل توضیح است؟

در دهه‌های بعد از جنگ جهانی دوم، وضعیت بهداشت در بسیاری از کشورهای جهان سوم از جمله ایران ارتقای چشم‌گیری داشت. در نتیجه مرگ‌ومیر به‌شدت کاهش پیدا کرد و طول عمر افزایش یافت. مثلاً جمعیت در یمن از هفت میلیون نفر در سال ۱۹۸۰ به ۲۷ میلیون نفر در سال ۲۰۱۷ رسید. از طرف دیگر در این کشورها مفهومی مطرح بود تحت عنوان بخش پیشران توسعه. در اغلب کشورها پیشران توسعه، البته بعد از نفت، کشاورزی بود. از قدیم این بحث در ایران مطرح بود که ایران نمی‌تواند کشوری فلاحتی باشد. اما مساله اینجاست که ایجاد کردن صنعت مولد که به‌راحتی توسعه در بخش کشاورزی نیست. در نتیجه هم برای تامین تقاضای غذایی و هم برای تحقق توسعه، الگوی کشاورزی سنتی، تکنولوژی کشاورزی، نوع کشت و سطح زیرکشت تغییر کرد. آب مورد نیاز باید از کجا تامین می‌شد؟ سد زدیم، موتور آب آوردیم و چاه حفر کردیم. در حالی که برای ارتقای بهره‌وری استفاده از منابع آب فکری نشد. نتیجه مسابقه برای بهره‌کشی بدون قاعده از منابع آب است. دولت‌ها نه‌تنها این مسابقه را کنترل و مهار نکردند بلکه به خاطر نگرش کوتاه‌مدت به آن دامن زدند. طبیعی است که کشور به خودکفایی یا تامین نسبی در محصولات اساسی نیاز دارد ولی گذاشتن بار توسعه و اشتغال بر دوش کشاورزی خطایی راهبردی است. ببینید دریاچه ارومیه محصول یک تعادل اقلیمی میلیون‌هاساله است. موقعی که سطح زیر کشت در دشت‌های آذربایجان را با اتکا به آب‌های ورودی به دریاچه ارومیه گسترش می‌دهید؛ این تعادل به هم می‌خورد. معادله بسیار ساده است. حالا از طرف دیگر هم به ماجرا نگاه کنید. می‌گویند چاه‌های غیرقانونی را ببندید. می‌روند که ببندند، مردم جمع می‌شوند که اگر کشاورزی نکنیم چه‌کار باید بکنیم؟ بخش جایگزینی هم وجود ندارد. ما درون سیکل معیوبی قرار گرفته‌ایم. فکر می‌کنم این‌قدر مساله آب وحشتناک شده است که سیاسیون از فکر کردن به آن فرار می‌کنند چون فکر می‌کنند کسی از پسِ آن برنمی‌آید.

امروز مساله محیط زیست مساله بقاست. تاثیر بحران‌های اقلیمی و در راس آن بحران آب در جنگ سوریه، یمن و جنگ داخلی در عراق انکارناپذیر است. من روی این موضوع کار کردم و در پژوهشم نشان دادم که نقاط بحران و درگیری در خاورمیانه با نقاط بحران اقلیمی هم‌پوشان است. همان‌طور که در دارفور و حوضه دریاچه چاد هم این اتفاق افتاده است. سازمان ملل اعلام کرد که درگیری بر سر منابع نقطه آغاز جنگ داخلی یمن بود. پژوهشگران نشان داده‌اند که داعش از مناطقی در عراق نیروگیری کرد که دچار بحران آب بودند. سوریه مثال کلاسیک اثر بحران آب و اقلیم بر جنگ داخلی بود. پیش از جنگ داخلی، خشکسالی در شرق سوریه به مهاجرت 5 /1 میلیون نفر منجر شده بود. پژوهشگران نشان داده‌اند که بخشی از این خشکسالی به‌خاطر تغییرات اقلیمی بود اما بخش بزرگی به‌خاطر سیاست‌های کشاورزی رژیم بعث در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی بود که به بهره‌کشی بیش از حد از منابع آبی منجر شد. ما حضور بحران را در اطراف خود حس می‌کنیم اما آنقدر دچار روزمرگی شده‌ایم که نظام حکمرانی و برنامه‌ریزی ما عملاً فقط به معضلات فوری و فوتی می‌پردازد و توان ورود به معضلات ریشه‌ای را ندارد. بخش کشاورزی ما، بخش آب ما، بخش برق ما نیاز به سرمایه‌گذاری‌های سنگین و حکمرانی موثر و باکیفیت دارد. اما موضوع رها شده است تا بدتر شود. من خبر دارم از همدان که زمین‌ها خشک شده و فرونشست زمین دل انسان را به درد می‌آورد، مردم می‌روند و در دشت‌های زنجان و کرمانشاه زمین اجاره می‌کنند، صیفی‌جات کشت می‌کنند تا همان بلا چند سال بعد در آن مناطق تکرار شود. خودم شاهد بودم که در دهه 70 مردم آب را در همدان از زیرزمین بیرون می‌کشیدند و در زمین بایر رها می‌کردند تا برای چرای گوسفندان علف رشد کند. به هر دشت ایران که نگاه می‌کنید تراژدی مشاعات خودش را نشان می‌دهد. همان مساله کلاسیک تراژدی مشاعات. افراد می‌دانند در حال نابود کردن آینده هستند ولی در عمل امکان برای محدود کردن اقدام مخرب خود ندارند چون با خود می‌گویند مگر سهم من چقدر است؟ یا آنکه اگر من این کار را نکنم مشکل حل می‌شود؟ نتیجه مسابقه همگانی برای ویرانی بیشتر است. ما در حال مسابقه دادن برای کشتن مادر وطن و به‌تبع آن خودمان هستیم.

دراین پرونده بخوانید ...