شناسه خبر : 7053 لینک کوتاه

انگلیسی‌ها در حافظه تاریخی مردم ایران جایگاه درخور توجهی ندارند

رابطه‌ای با طعم گس

دوران پس از رسیدن به توافقنامه ایران، توافق وین در باب پرونده هسته‌ای ایران، که به دلیل جو روانی ناشی از تحریم‌ها در ادبیات ژورنالیستی به دوران پساتحریم معروف شده است؛ دورانی معنادار و مملو از تعریف عملیاتی است. از آن جهت معنادار است که دارای ابعاد گفتمان‌ساز است؛ و از آن روی تعریف‌پذیر است که دارای خروجی‌ها و پیامدهای قابل تامل است.

مهدی مطهرنیا /استاد دانشگاه
دوران پس از رسیدن به توافقنامه ایران، توافق وین در باب پرونده هسته‌ای ایران، که به دلیل جو روانی ناشی از تحریم‌ها در ادبیات ژورنالیستی به دوران پساتحریم معروف شده است؛ دورانی معنادار و مملو از تعریف عملیاتی است. از آن جهت معنادار است که دارای ابعاد گفتمان‌ساز است؛ و از آن روی تعریف‌پذیر است که دارای خروجی‌ها و پیامدهای قابل تامل است.
شاخص‌های معنادار آن را می‌توان در بعد مدل‌سازی برای نظم آینده جهانی ملاحظه کرد: سناریوی اکتشافی نظم آینده جهانی را می‌توان در فرپندارهای:
الف- فرپندار نظام دو‌قطبی منعطف
ب- فرپندار نظام تک‌چندقطبی بازیافت.
در سناریوی نظام دو‌قطبی منعطف، جهان آینده مبتنی بر دو قطب نظام سرمایه‌داری اقتدارگرا به پرچمداری -نه رهبری- چین، و نظام سرمایه‌داری دموکراتیک به پرچمداری -نه رهبری- آمریکا، تقسیم می‌شود. در این فرپندار یا سناریو، جنگ سرد اقتصادی در قالب رقابت‌های شدید سرمایه‌ای و نبردهای فناورانه در جهت پیشی گرفتن و در فناوری اقتصادی چهره نشان می‌دهد. هر دو قطب تلاش خواهند داشت در این نظم آینده جهانی خود را نه‌تنها از رودررویی‌های مبتنی بر قدرت فرد دور نگه دارند، که تلاش خواهند داشت خود را از منازعات مبتنی بر رودررویی‌های ایدئولوژیک نیز بیش از اکنون دور کنند.
اما، در همین‌جا رودررویی‌های اطلاعاتی به ویژه در حوزه جاسوسی تکنولوژیک و منازعه‌های اقتصادی تشدید خواهد شد و جهان شاهد اصطکاک خاکستری میان این دو قطب قدرت خواهد بود. سرمایه‌داری و درگیری‌های متکی بر انباشت ثروت، و افزایش قدرت، در هر دو جبهه وجود خواهد داشت. اما در جبهه نخست ساختار قدرت سیاسی سویه‌گیری اقتدارگرا و در جبهه دوم ساختار قدرت سیاسی جهت‌گیری دموکراتیک را دارا خواهد بود.
- در فرپندار دوم، یعنی نظام تک چندقطبی؛ جهان آینده مبتنی بر نظم جمعی متکی بر وجود مجموعه‌ای از قدرت‌های بزرگ، با محوریت یک ابرقدرت، برای ایجاد امنیت بین‌المللی خواهد بود. در مکتب تفسیر امنیت شاهد دسته‌بندی کشورها در چهار دسته ابرقدرت، قدرت‌های بزرگ، قدرت‌های متوسط و قدرت‌های ضعیف هستیم. در این فرپندار یا سناریو، یک ابرقدرت در میان قدرت‌های بزرگ و با پیوند تعریف‌شده با یکدیگر، مدیریت امنیتی جهان را بر عهده می‌گیرد. در این سناریو بلوک‌بندی قدرت میل به تعامل به جای تقابل را تجربه کرده و بر مبنای عقلانیت تجربی ناشی از هزینه‌های سرسام‌آور جنگ‌ها و منازعات بین‌المللی، بر آن می‌شوند، که در قالب اتحاد با یکدیگر، همکاری امنیتی و مدیریت بین‌المللی نظم آینده جهانی را ساماندهی کنند. از سوی دیگر، زمینه‌پرور رقابت اقتصادی تعریف‌شده بین‌المللی در گستره تقسیم جهانی مناطق نفوذ خود برآیند.
1+5، اگرچه به ظاهر نمایانگر شخصیت حقوقی و پنج قدرت عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد و دارای حق وتو بود، اما در ابعاد سیاسی نمایانگر پنج قدرت بزرگ جهانی به علاوه یک ابرقدرت باقیمانده از متن نظام دو‌قطبی سابق حاکم بر جهان می‌نمود. به این ترتیب باید پرونده هسته‌ای ایران و مطابق آن دیپلماسی هسته‌ای در قالب مدل 1+5 را الگوسازی عینی، برای حل بحران‌های بین‌المللی در قالب مدل برخاسته از سناریوی نظام تک چندقطبی دانست که به عنوان یکی از خروجی‌های معنادار دیپلماسی هسته‌ای مد نظر است. در خروجی بعدی معنادار پرونده هسته‌ای و متعاقب آن، دوران پساتوافقنامه باید به نکته دیگری اشاره داشت و آن هم مدل‌سازی از گفت‌وگوی تمدن‌ها با یکدیگر است. که در قالب الگوی (4+2+1) قابل پویش یا ردیابی است.
در این مدل ما شاهد چهار کشور از حوزه تمدنی غرب؛ دو کشور از حوزه تمدنی شرق مکتب‌گرا یعنی چین مائوئیست و روسیه مارکسیستی هستیم که اکنون رنگ و بوی مکتبی خود را از نظر سبقه تاریخی یدک می‌کشند و همراه آنها یک تمدن شرقی دین‌گرا را ملاحظه می‌کنیم که دارای سبقه فرهنگی-تمدنی هزاره‌ای است و در پرتو یک انقلاب اسلامی حکومت دینی را در یک دموکراسی متکی بر مردم دین‌گرا به ادعا نشسته است. در اینجاست که در پرتو این مدل، گفت‌وگوی تمدن‌ها شکل می‌گیرد و در قالب گفتمان تعامل سازنده، این سه حوزه تمدنی که دارای قدرت گفتمانی هستند بر آن می‌شوند که خردورزی سیاسی را بر درگیری و تخاصم بین‌المللی رجحان بخشند و به این ترتیب به بازتعریف مدلی از گفت‌وگوی تمدن‌ها نه رودررویی تمدن‌ها نائل آیند.
از این خروجی (OUTCOME)‌های معنادار که بگذریم، درمی‌یابیم که این توافقنامه پیامد (IMPACT)‌های تعریف‌پذیر نیز به همراه داشته و در آینده بیش از امروز نیز به همراه خواهد داشت.
در مرحله نخست، ما شاهد ورود ایران به عنوان قدرت منطقه‌ای تعامل‌گرا به جای تقابل‌گرا به نظم منطقه‌ای و نظام بین‌الملل خواهیم بود. ایران بعد از وقوع انقلاب اسلامی در بهمن 57 به عنوان کشوری با حکومت دینی و در همان حال با جهت‌گیری انقلابی به چالش‌برانگیزی صریح در برابر نظم موجود حاکم، در نظام منطقه‌ای و بین‌المللی برخاست و تلاش کرد در پرتو تقابل با نظم سلطه؛ نظم عدالت‌محورانه وحدانی خود را با تعریف اسلام انقلابی شیعه در جامعه بین‌المللی تجویز کند و استراتژی ناشی از این دکترین نفی نظم حاکم و تجویز آمرانه نظم مطلوب دینی عدالت‌خواه بین‌المللی با ادبیات انقلابی بود. این نظم تجویزی همه قدرت‌های بزرگ شرق و غرب را یک جا نفی و گاه و بیگاه به چالش‌های جدی تا مرزهای بحران‌های منطقه‌ای و بین‌المللی می‌کشاند. این معنا در بستر همگرایی قدرت‌های بزرگ بر منطق تنش‌زدایی و پرهیز از رودررویی سرد و گرم به همراه اجتناب از تقابل‌های ایدئولوژیک چهره نشان داد و فرصتی شد تا هزینه‌های بالای رقابت‌های پنهان میان قدرت‌های بزرگ را به مناطق هدف پیرامونی با مرکزیت رودررویی ایران با غرب متوجه سازد.
آنها با یکدیگر رقابت اصلی را داشتند ولی این اجتناب خردورزانه از رودررویی‌های سه‌وجهی گرم و سرد و عقیدتی، به مناطق پیرامونی با مرکزیت ایران اسلامی-انقلابی نقل مکان می‌کرد. با روی کار آمدن دولت یازدهم که در راس آن شیخ دیپلمات و در وزارتخانه کلیدی آن، دیپلمات کارآزموده دانشگاهی مجربی چون ظریف قرار داشت؛ دیپلماسی هسته‌ای به پیروزی رسید و با خارج شدن ایران از فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد با قطعنامه 2231 شورای امنیت، ایران با حفظ موضع انتقادی خود به جای چالش‌انگیزی نسل‌گرایانه نظم موجود، به «واقع‌گرایی انتقادی» از نظم موجود «خردورزی انتقادی»، در ترسیم وضع مطلوب آینده برآمد. نتیجه این تلاش آن بود که حتی، قبل از رسیدن به یک توافقنامه نهایی در وین و اکنون قبل از نهایی شدن این توافقنامه، در آمریکا و ایران ما شاهد صف طویل درخواست‌کنندگان دیدار از ایران هستیم.
این صف از کشورهای اروپایی درجه نخست قدرت بین‌المللی، یعنی فرانسه چالش‌برانگیز در مذاکرات هسته‌ای آغاز شد و با ورود هاموند وزیر امور خارجه انگلیس و بازگشایی سفارت انگلیس در ایران اکنون در یکی از نقاط عطف خود به سر می‌برد.
این تلاش معنادار به تعریف‌پذیری ایران در نظم جدید منطقه‌ای و نظام بین‌الملل آینده نگاه دارد. بر اساس آنچه به بیان آمد، در عین اتحاد قدرت‌های بزرگ با ابرقدرت باقیمانده از نظام کهن بین‌المللی ما شاهد دگرافزایی رقابت پنهان میان آنها بر سر «نو هاتلند» یعنی فلات ایران و خلیج فارس هستیم.
نو هاتلند در کنار «هارتلند نو»، یعنی خاورمیانه عربی در غرب خود و «هارتلند علیا»، در شرق آن یعنی تبت؛ با یکدیگر آنچه را هارتلند بزرگ نامیده‌اند تشکیل می‌دهند. بدیهی است با ورود احتمالی ترکیه به اتحادیه اروپا در آینده رقابت شدیدی از منظر کدگذاری ژئوپولتیک در باب نو هارتلند تشدید خواهد شد. جناح اروپایی غرب و جناح آمریکایی امن، در این نقطه با یکدیگر تعامل سازنده رقابتی خواهند داشت و در همان حال هر دو این جناح‌های اروپایی و آمریکایی غرب، با قدرت‌های شرقی، یعنی چین و روسیه، تعامل مسدودکننده رقابتی را دنبال خواهند کرد.
در این میان سفر هاموند به تهران در تعریفی که بریتانیا به عنوان مدیر برنامه‌ریزی تحرک‌های سیاسی در کنار آلمان به عنوان حمایتگر و رهبر اقتصادی اروپا و فرانسه در مقام سخنگوی اتحادیه اروپا دارا هستند، می‌توانند دو نقش ایفا کنند: نخست آنکه در رقابت با جبهه آمریکایی غرب، از شکاف فعال میان ایران و آمریکا که سخت مورد تاکید رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران نیز هست، بهره برده و بازار اقتصادی و گستره پر پهنای باند قدرت نفوذ ایران را در منطقه به سمت خود جلب کند؛ یا آنکه در مقام نیابت از جبهه متحد غربی با ایجاد فضای گفتمانی مطلوب برای همکاری با ایران راه را برای ورود هم‌پیمان دیگر غربی خود یعنی آمریکا نیز بازگشاید. اینجاست که دو سناریو چهره نشان می‌دهند: 1- سناریوی شتاب ارتباطی و 2- سناریوی ارتباط نیابتی.
به نظر می‌رسد انگلستان در ایران، به دنبال ایجاد فضای بینابینی بین این دو فرپندار یا سناریوست. این فرپندار را می‌توان سناریوی تلفیقی «شتاب نیابتی» نامید.
به این معنا که انگلستان از یک‌سو به دنبال بازگشایی ارتباط خود با ایران و شتاب بخشیدن به آن است و از سوی دیگر با کنکاش در حافظه تاریخی خود و با تجربه ماده سوم از ماده‌های چهارگانه طرح ترومن در ارتباط با ایران نمی‌خواهد از متحد غربی خود یعنی آمریکا در آینده رودست بخورد. پس شتاب در نزدیکی به ایران را در دستور کار قرار می‌دهد. اما در همین حال می‌داند که نمی‌توان بدون در نظرداشت آمریکا به عنوان شریک پرقدرت خود وارد عمل شود. آنچه چندی پیش جان کری وزیر امور خارجه آمریکا در محوریت ورود اروپاییان به عنوان حاملان پیام تعامل سازنده غرب به ایران نزد نمایندگان کنگره آمریکا و در مقام دفاع از پیامدهای رسیدن به توافقنامه وین با ایران بیان کرد؛ نشان‌دهنده همین امر است.
در همین حال پیامدهای اقتصادی ناشی از بازگشایی سفارت انگلستان در ایران، بعد از توافقنامه وین را نمی‌توان از نظر دور داشت. بازار اگرچه راکد است اما، امید جدیدی را در دل جوانه می‌زند و آن این است که رکود تورمی در حال اتمام است و این تنها رکود است که جان خود را برداشته و آرام‌آرام در گوشه‌ای خزیده منتظر است که بستری مناسب برای ترک اعتیاد مزمن خود از هم‌آغوشی با تورم در ایران بازیابد و سپس با ترک این اعتیاد بتواند مقتدرانه و سربلند به متن تلاش اقتصادی برای گریز از رخوت خود بازگردد و نشاط حقیقی خود را در حوزه اقتصاد به نمایش گذارد. اگرچه بازار اقتصاد در ایران هنوز دو مقوله رکود و گرانی را تجربه می‌کند اما تورم مهارگسیخته دولت‌های نهم و دهم به همراه شکست در ارزش پولی به عنوان ناموس اقتصاد ملی را کنترل کرده است. این بازار رکود گرفته را یک امیدواری زیرپوستی قابل تامل می‌کند. سفر هیات‌های اروپایی به ایران به ویژه سفر وزیر امور خارجه انگلیس یعنی هاموند به ایران به همراه بازگشایی سفارت انگلیس (انگلستان) و به علاوه نحوه مدیریت این سفر توسط ساختار قدرت حاکم در ایران با هدف مهار طغیان‌های گروه‌هایی که خودجوش نامیده می‌شوند تا حدودی دارای پیام‌های آشکار برای آینده اقتصادی در حوزه مالی و به ویژه بازرگانی و سرمایه‌گذاری خارجی است. اما در همین حال پرسش‌های سیاسی این تحرک را به چالش می‌کشد.
این پرسش‌ها چالش‌های فراروی ورود انگلستان به ایران را به تصویر می‌کشد. نخست آنکه این پرسش پیش می‌آید که چرا انگلستان می‌تواند در بازار اقتصاد ایران وارد شود و در این میان سفارت خود تعطیل‌کرده‌اش را پس از هجمه‌ای که به سفارت وارد آمد بازگشوده اما بازار ایران بر روی هم‌پیمان غربی‌اش بسته می‌ماند. این پرسش پیامدهای اقتصادی را نیز برمی‌انگیزد. اینکه آیا ایران بر آن است که بار دیگر بر روی تئوری شکاف انداختن میان آمریکا و اروپا بازی کند و با نزدیک شدن به اروپای متحد تلاش‌های متحد غربی این مجموعه را در به انزوا کشیدن ایران بی‌اثر کند یا آنکه بر آن است با ایجاد فضای نقد سازنده و تعامل عمل‌گرایانه نشان دهد در طی استفاده از الگوی 1+5 در جهت نقد خردورزانه وضع موجود و رفتار عمل‌گرایانه در استفاده از فرصت اروپا برای نشان دادن جدی بودن دکترین تعامل سازنده است که در سند چشم‌انداز ایران 1404 نیز مورد تاکید قرار گرفته است.
سفر هاموند به تهران طعمی گس دارد. نه تلخ است و نه شیرین. اما انگلستان در حافظه تاریخی ملت ایران چندان چهره زیبایی ندارد. تحلیلگران مطلع می‌دانند که در مهم‌ترین واقعه تاریخی قبل از انقلاب در ایران یعنی کودتای 28 مرداد بر ضد دولت ملی مرحوم مصدق عامل امنیتی انگلستان در خاورمیانه و سازمان اطلاعات انگلستان و بخش ام‌آی6 نقش مرکزی‌ای داشتند و آنها بودند که آمریکایی‌ها را به عنوان مجری یک کودتای انگلیسی در ایران معرفی کردند. مادلین آلبرایت وزیر امور خارجه اسبق آمریکا در این باب حداقل تلویحاً عذرخواهی کرد. اما در خاطره من عذرخواهی از انگلیس‌ها در ذهن باقی نیست. لذا باید با توجه به جایگاه مفهوم جهانی‌شدن و برداشته‌شدن مرزهای ملی در آینده نظم جهانی به همراه بازتعریف مفاهیم سیاسی در آینده جهان، بیش از آنچه به نفی دیگران بیندیشیم با وجود همه این درس‌های تاریخی آینده درخشان ایران را در نظر گیریم و دکترین تعامل سازنده را در همه وجوه آن و با تمام کنشگران بین‌المللی مشروع و پذیرفته‌شده تجربه کنیم. دنیای امروز گفتمان‌های سلبی و کلام‌محورانه را نمی‌پذیرد.
در مذاکرات هسته‌ای نیز ما شاهد بودیم که پیروزی نهایی با خردورزی سیاسی بود. خردورزی که در سایه عملکرد منطقی و درست تمام طرف‌های مذاکره‌کننده پرونده هسته‌ای ایران به دست آمد بر همین اساس معتقدم که در دوران پساتوافق که حالا در حال سپری کردن آن هستیم باید نام 1+5 را 1+6 بگذاریم چرا که فلات ایران یعنی جغرافیای ایران و مناطق پیرامونی آن به ویژه خلیج فارس مرکز استراتژیک کنترل امنیت جهان خواهد بود و ایران به واسطه نقشه ژنتیک جغرافیایی سیاست (ژنوم ژئوپولتیک) خود در میان قدرت‌های جهان قرار خواهد گرفت. انسانِ قرن بیست و یکم به ویژه روسای کشورهای پیشرفته جهان هر کدام مدعی ارائه الگویی برای مدیریت جهانی هستند.
جالب اینکه در ردیف آنها ایران قرار دارد. این امر می‌تواند هفت قطب خردورزی سیاسی را به جهان معرفی کند. اگرچه تعامل سازنده از طرف «حسن روحانی» در دولت یازدهم به عنوان دکترین سیاست خارجی مطرح می‌شود اما به وضوح در سند چشم‌انداز ایران 1404 بر آن تاکید شده و همین واژگان تعامل سازنده به کار رفته است. توافق نشان‌دهنده آن است که جمهوری اسلامی ایران به باشگاه قدرت‌های جهانی بر اساس قدرت نرم خود وارد شده است. اکنون ایران و شش قدرت جهانی هستند که به جهانیان نشان می‌دهند در پرتو خردورزی سیاسی می‌توان به مدیریت کم‌هزینه‌ای در جهان دست یافت. این مدل نشان خواهد داد که عقلانیت سیاسی می‌تواند وضع موجود را به خوبی مدیریت کند اما والاترین وجه عقلانیت سیاسی، خرد سیاسی است که فراتر از عقلانیت سیاسی در پی تصویر آینده‌ای مطلوب از جهان و ایجاد فضای مناسب برای ترسیم نقشه راه کاربردی در جهت رسیدن به این آینده مطلوب است.
باید هستی مرکزی دگرخواهی در برابر خودخواهی را در جامعه بشری تقویت کرد. تعریف عملیاتی تقویت دگرخواهی انسانی در حوزه فعالیت سیاسی متکی بر تفاهم و برداشتن پنج گام اساسی از منظر جامعه‌شناسی نظم است. این پنج گام عبارت‌اند از همنشینی، همفکری، همگامی، همدلی و در نهایت همبختی. در واقع اگر بخواهیم بخت مشترک میان افراد، جمعیت‌ها، جماعات، جوامع و کشورهای گوناگون در حوزه‌ها و لایه‌های مختلف فعالیت سیاسی به وجود بیاید باید از منظر جامعه‌شناسی نظم زمینه‌های برداشتن این پنج گام را فراهم کنیم. کاری که در خلال گفت‌وگوی هسته‌ای ایران و اعضای گروه 1+5 صورت گرفت.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها