شناسه خبر : 38793 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

معامله برای تاریخ

در بازی افغانستان چی کسی «مات» شد؟

 

محمدامان حیدری / دانشجوی دکترای اقتصاد توسعه دانشگاه فردوسی مشهد

افغانستان کشوری است که در طول تاریخ، بارها با ضعف دولت‌داری و ملت‌سازی خود مواجه بوده است. دولت‌ها در افغانستان برای مدیریت کشور بیشتر بر مبنای نگرش‌های شخصی و قومی عمل کرده‌اند. سیاستگذاری‌ها در سطوح کلان‌تر دائماً با دخالت بیرونی‌ها همراه بوده است. هر چند ساختارها در دو دهه اخیر به صورت متفاوت از قبل شکل گرفته بود و امیدها به گونه‌ای بود که فرآیند بهتر دولت‌سازی و ملت‌سازی را به همراه داشته باشد و مردم خوش‌بین برای آینده درخشان و دولت نیز با همه ناهنجاری‌های درون‌ساختاری، یک الگو و عملکرد بهتر را دارا بود. اما این فرآیند، به دور از واقعیت‌ها و میان‌تهی بود. حال، همه در حیرت‌اند که چرا این الگو با هزینه بیش از دو هزار میلیارد دلار و تلفات سنگین نظامی و مالی و در نهایت، حمایت اکثریت کشورهای دنیا ناکام ماند و با شکست مواجه شد؟ اکنون بازنده و برنده چنین وضعیتی چه کسانی هستند؟

در اکثر متون تحقیقی یا خبری همیشه یک حقیقت تلخ وجود دارد که می‌تواند شرایط موجود را توصیف کند که جنگ یک‌شبه به‌وقوع نمی‌پیوندد، بلکه زمانی به وسعت تاریخ نیاز است تا جنگی برپا شود. جنگ از یک‌سو موجب ویرانی تاسیسات عامه، از بین رفتن صلح و آرامش و سرمایه‌های انسانی و اقتصادی، تنزل ارزش‌های حقوق بشری و مدنی، سلب احساس مالکیت و تمامیت ارضی و... می‌شود و از سویی دیگر، خشونت، فساد و استبداد را بیش از پیش تقویت و بیشتر می‌کند و در نهایت، حاصلی جز مردمانی خسته و ناامید، اجتماعی بی‌صدا و مملو از احساس سرخوردگی و اندوه، مدنیتی زخم‌خورده، اقتصادی فرسوده و آرزوها و آمال یک ملت که در نطفه خفه می‌شوند نخواهد داشت.

افغانستان به سبب موقعیت خاص و استراتژیک جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی همواره محل منازعه همسایه‌ها و کشورهای ابرقدرت و رقابت‌های ناعادلانه با آنها بوده است. جنگ‌ها و مناقشات قرن نوزدهم موسوم به «بازی بزرگ» بر مبنای جاه‌طلبی دو ابرقدرت روسیه و بریتانیا شکل گرفت و آنها را به تحرک وا‌داشت تا حوزه مناطق تحت نفوذ خود را تا خاک افغانستان و رسیدن به حوزه یکدیگر گسترش دهند. قتل عام گسترده، پرداخت رشوه و فساد و نفوذپذیری در سیستم سیاسی، تصاحب بازارها، سودجویی‌های کوتاه‌مدت و حملات نظامی متعدد در مراحل مختلف دستاورد جنگ و قدرت برای مردم افغانستان بود. هرچند که در نهایت، هردو رقیب، یکی به دلیل کمبود منابع و دیگری با شکست تاریخی حذف شدند اما پس از آن، جنگ و ویرانی دیگری این‌بار به بهانه و روایت جدید ضد تروریسم و با حمایت آمریکا، اروپا و هند شکل گرفت. آمریکایی‌ها که در ابتدا با هدف مبارزه با تروریسم و محو نظام استبدادی طالبان روی کار آمده بودند و تا حدودی نیز در بهبود وضعیت مدنی و اجتماعی زنان، رشد و شکوفا شدن رسانه‌های افغانستان، توسعه بازارهای هوایی، رشد اقتصادی و زیربنایی و تجهیز و آموزش ارتش 300 هزارنفری نقش داشتند اما غفلت از آن موجب شد که آسیب‌ها و معضلات حضور 20‌ساله آمریکا در افغانستان و اشغال این کشور، بسیار بیشتر از دستاوردهای این حضور به چشم بیاید و عمق پیدا کند. در این شرایط، آنچه از افغانستان برجای مانده است بیم‌دهنده وضعیت و شرایط اسفباری است که در صورت عدم مدیریت دلسوزانه بر پایه اخلاق و سیاست راهبردی مناسب می‌تواند حضور منفعت‌طلبانه و مداخله‌جویانه کشورهای دیگری نظیر چین، روسیه و پاکستان را در یک بازی بزرگ دیگر بر مدار قدرت فراهم کند. این بازی که بازنده اصلی آن ملت افغانستان خواهند بود، دستاوردی جز تکرار تاریخ و کشتارهای بی‌رحمانه و مردمی غرق در خون، هویتی در نزدیکی پرتگاه، عزتی در حال سقوط و زندگی و سرنوشتی نامعلوم موردی دیگر در پی نخواهد داشت. آنچه امروز در افغانستان به وقوع پیوسته بدون تردید، سناریویی از پیش طراحی‌شده است که سیاستمداران خائن و فاسد و گروهی از ملت جاهل مقدمات آن را تسهیل کردند و عرصه را برای مداخله‌کنندگان خارجی و دشمنان داخلی فراهم آوردند.

به هر حال، شرایط فعلی افغانستان تا حدودی مناسبات کشورهای دنیا را با این کشور تغییر داده است؛ برای کشورهایی چون هندوستان، آمریکا و اتحادیه اروپا بازار کمتر و روابط کمتر از قبل و فضای منفعت‌طلبی و سودجویی در حال تضعیف است و از طرفی برای روسیه و چین و حتی پاکستان و امارات متحده عربی امکان حضور فیزیکی و سودجویی در حال شکل‌گیری است. اکنون، حمایت روسیه از طالبان که با پرداخت هزینه بی‌شمار و اتخاذ تصمیم حضور پررنگ‌تر همراه است کاری دشوار است که ممکن است با درگیری‌های فکری و نسلی مواجه شود. موضع ایران نیز به عنوان همسایه و یکی از شرکای تجاری و اقتصادی افغانستان در قبال شرایط جدید، متفاوت است. موضع عمومی دیپلمات‌های ایرانی نیز صرفاً به تاکید بر کاهش درگیری‌ها و پیگیری مذاکرات صلح و دیپلماسی و البته مقصر دانستن سیاست‌های آمریکا محدود شده است. در حالی که در مقابل، برخی از گروه‌ها در داخل ایران، رویکرد جدیدی نسبت به طالبان اتخاذ کرده و به منش اعتدالی طالبان اشاره می‌کنند. طالبان نیز تاکنون لحن آشتی‌جویانه و مسالمت‌آمیزی را در برابر رسانه‌های ایران به کار برده است.

هر چند هنوز برای ترسیم شکل و چگونگی روابط دنیا با طالبان بسیار زود است با وجود این، آنچه مسلم است این است که عموم همسایگان افغانستان از جمله ایران سعی دارند برای بازگشت طالبان به قدرت که امری قریب‌الوقوع و محتمل است آماده شوند. زمان و تاریخ، گواهی خواهد داد که وضعیت فعلی افغانستان موجب حضور پررنگ‌تر این کشور در عرصه مناسبات بین‌المللی و سیاسی خواهد شد؛ به گونه‌ای که بیشتر کشورهای دنیا در این فرآیند درگیر می‌شوند. کشورهایی که در حال حاضر تلاش می‌کنند در افغانستان جایگاه و حضور پررنگ‌تری داشته باشند، باید برای حضور مثمر‌ثمر با عواید فراگیر چندین مساله اساسی را در نظر بگیرند از جمله اینکه ضمن ارج نهادن و در نظر گرفتن هویت ملی مردم، به اقلیت‌های قومی و نژادی احترام بگذارند و نظامی را در افغانستان به رسمیت بشناسند و از تشکیل آن حمایت و با آن همکاری کنند که تمامی ایده‌های فکری، مذاهب، سنن پسندیده و واقعیت‌های شکل‌گرفته در 20 سال اخیر را به درستی در نظر گرفته باشد. هر چند به باور من این اتفاق هرگز نخواهد افتاد. شاید بدبینانه به نظر برسد اما حرکات فعلی طالبان، انتصاب‌ها و انتخاب‌های تک‌قومیتی، تبعیض نژادی و قبیله‌ای و عدم توجه به ارزش‌های سایر اقلیت‌ها، حذف هویت مشترک یک ملت، عدم توجه به خواست‌ها و باورها و توانمندی‌های زنان و دستاوردهای دو دهه‌ اخیر و حقایق رخ‌داده‌ای نظیر اعدام نظامی‌های ارتش در قندهار، جدایی کلاس‌های درس بانوان در هرات، حضور غیرمنظم در شهر کابل، کشتار و زخمی کردن صدها جوان و ممانعت از ورود و حضور فعال زنان در اجتماع و رسانه‌ها به‌‌رغم انتشار اعلامیه‌های مکرر عوام‌فریبانه این امر را به اثبات می‌رساند که این گروه به زودی پایان خویش را با دست خود خواهد نوشت و در صورت حاکم نشدن یک نظام متعادل و فراگیر در افغانستان، این کشور در آینده‌ای نه‌چندان دور، به مأمن و جولانگاهی برای گروه‌های افراطی و کور تبدیل خواهد شد.

ما در این روزهای سخت و دشوار، بی‌صدایی شهر خویش را احساس می‌کنیم. اکثر خبرنگاران، هنرمندان، دانشجویان و حتی مردم عادی و خانواده‌ها با رها کردن خانه و کاشانه و تمام هستی‌شان در حال فرار از وضعیت مبهم و رعب‌آور فعلی هستند زیرا به‌‌رغم آنچه طالبان در برابر افکار عمومی و رسانه‌ها اعلام می‌کند تصویر شیوه حکومت‌داری و رفتار آنها در تاریخ، تجربه و ثبت شده است؛ دوران تاریکی که در آن ارزش‌های هویتی اقوام و نسل‌ها، کرامت و احترام انسانی، مسائل بشردوستانه، اقتصاد شکوفا و رفاه عامه و حتی زیستن و شادی دیگر اهمیتی نداشت و تنها زور و خودخواهی و استبداد جولان می‌داد. مسلماً نگرش ساده‌لوحانه و سطحی به حضور و قدرت یافتن طالبان در افغانستان بار دیگر عرصه را برای بروز افکار قرون وسطایی و متحجرانه در این کشور و منطقه فراهم می‌کند. «خدا آن ملتی را سروری داد، که تقدیرش به دست خویش بنوشت- به آن ملت سروکاری ندارد، که دهقانش برای دیگران کشت».

دراین پرونده بخوانید ...