شناسه خبر : 42691 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

روایت‌های فراموش‌شده

چگونه در تله سوگیری بقا گرفتار می‌شویم؟

 

الهام حمیدی / نویسنده نشریه 

84سال 1943 بود و در میانه جنگ جهانی دوم بمب‌افکن‌های آمریکایی در جنگ با پدافند هوایی آلمان خسارت‌های زیادی می‌دیدند. ارتش آمریکا برای کاهش این خسارت‌ها از «آبراهام والد» کمک خواست. آبراهام والد ریاضیدان یهودی اتریشی و پناهنده خاک آمریکا بود که در دانشگاه کلمبیا مشغول به کار شده بود. ارتش آمریکا می‌دانست که تنها راه نجات هواپیماها افزودن سپرهای حفاظتی است ولی نمی‌توانست به دلیل وزن ایجادشده، از آنها برای کل هواپیما استفاده کند. ریاضیدانان باید محاسباتی انجام می‌دادند و محل‌های قرار گرفتن سپر را تعیین می‌کردند. در ابتدا برنامه آنها این بود که هواپیماهایی که از نبرد برمی‌گشتند مورد بررسی قرار گیرند و محل‌های آسیب‌دیده تقویت شوند. اما والد متوجه شد که در این نوع تحلیل نوعی خطای ذهنی وجود دارد. او معتقد بود که ارتش آمریکا بخش ارزشمندی از اطلاعات را نادیده گرفته است یعنی اطلاعات مربوط به هواپیماهایی را که مورد اصابت قرار گرفته و هرگز برنگشتند مورد توجه قرار نداده است. در واقع آنچه ارتش در تقویت هواپیماهای جنگی تاکنون انجام داده بود، تقویت قسمت‌های اشتباه از هواپیما بود. آنها داشتند به سوراخ‌های گلوله‌ای نگاه می‌کردند که می‌توانست هواپیما را به پایگاه برگرداند. این همان قسمت‌هایی بود که هیچ نیازی به تقویت نداشت. آنچه نیاز به توجه داشت هواپیماهایی بودند که دیگر وجود نداشتند.

داستان زندگی بسیاری از ما نیز حول همین استراتژی اشتباه پیش می‌رود. واقعیت این است که اطراف ما مملو از روایت‌هایی اغراق‌آمیز از موفقیت و بقاست که داستان‌های ناکامی و شکست را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند. مانند توجه ارتش آمریکا که فقط معطوف به هواپیماهایی بود که سالم به پایگاه برگشته بودند، توجه ما هم در زندگی روزانه‌مان اغلب معطوف به روایت‌های موفقیت و پیروزی‌هاست بدون اینکه تمایلی به شنیدن شکست‌ها و ناکامی‌ها داشته باشیم.

از نگاه بسیاری از مردم بیل گیتس و مارک زاکربرگ که دانشگاه خود را رها کردند، نماد موفقیت افراد بدون تحصیلات دانشگاهی هستند. ما برای باورپذیرتر کردن این داستان برای خود، حتی نمی‌خواهیم از آرزوهای بربادرفته افراد دانشگاه‌نرفته یا از حقوق بالاترِ افراد تحصیل‌کرده چیزی بدانیم، زیرا آنها انسان‌های معمولی هستند که همیشه در بخش فراموش‌شده تاریخ قرار دارند. آنها داستان جذابی برای روایت ندارند و نمی‌توانند مانند بیل گیتس مخاطب خود را تحت تاثیر قرار دهند.  برای مغز ما، داستان موفقیت به مراتب جذاب‌تر از شکست است و موفقیت همواره توجه بیشتری را جلب می‌کند تا شکست، و این خطای شناختی همان تله «سوگیری بقا»ست که بسیاری از ما را کم‌وبیش به دام می‌اندازد و تصمیم‌گیری ما را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. سوگیری بقا زمانی رخ می‌دهد که یک زیرگروه موفق، به عنوان نماینده‌ای از کل گروه، به وسیله مغز مشاهده و شناخته می‌شود، فقط به این دلیل که زیرگروه شکست قابل مشاهده نبود و زیرگروه موفقیت توانسته بود همه توجه‌ها را به خود جلب کند. نیویورک‌تایمز در مقاله‌ای در سال 2012 از تمایل زیاد جوانان تحت تاثیر داستان مارک زاکربرگ گزارش داد که مایل بودند به منظور هموار کردن مسیر موفقیت خود، دانشگاه را ترک کنند.

هر اطلاعاتی که در زمینه اقلیت موفق یک گروه دریافت می‌کنیم می‌تواند بسیار دلگرم‌کننده باشد. ما برای راه‌اندازی یک کسب‌وکار به دنبال اطلاعات شرکت‌های موفق می‌رویم، احساس می‌کنیم نیازی نیست قصه شرکت‌های ورشکسته را بدانیم و این همان تاثیر سوگیری بقا در تصمیم‌گیری‌مان است. ما گاهی درک خود را از واقعیت بر اساس نوعی خوش‌بینی غیرواقع‌بینانه بنا می‌کنیم. این در حالی است که داده‌ها و آمار می‌توانند باورهای ما را به چالش جدی بکشند. برای مثال برخلاف باور عمومی، در سال 2018 نرخ اشتغال برای فارغ‌التحصیلان دانشگاهی در بریتانیا 88 درصد و برای غیردانشگاهیان 72 درصد بود. متوسط حقوق سالانه برای فارغ‌التحصیلان 34 هزار پوند و برای غیرفارغ‌التحصیلان 24 هزار پوند بود. اگرچه برای ثروتمند بودن واقعاً نیازی به تحصیلات دانشگاهی نیست، اما نگاه کردن به یک تصویر کلی به جای توجه کردن به بازمانده‌های موفق یک گروه مشخص می‌کند که تحصیلات دانشگاهی می‌تواند عامل مهمی در ثروتمند شدن باشد. سوگیری بقا به دلیل تاثیری که بر انتخاب‌های ما می‌گذارد می‌تواند پیامدهای منفی فراوانی در زندگی‌مان به همراه داشته باشد. دلیل آن نیز تاثیر مستقیم این خطای ذهنی بر تفسیر داده‌ها و اطلاعات در هنگام تصمیم‌گیری است. از فرآیند پر از خطا در جمع‌آوری آمار و داده‌ها در تحقیقات علمی گرفته تا الگوسازی‌های قهرمانانه همه ناشی از نگاه تک‌بعدی ما به مقوله موفقیت است. ما این واقعیت محض را نادیده می‌گیریم که مسیر موفقیت، مملو از خرده‌شکست‌هایی است که سنگ‌بنای موفقیت را بنا می‌کنند و تحت تاثیر عوامل پیچیده زمانی و مکانی است.

ریشه‌یابی سوگیری بقا

سوگیری بقا نتیجه یک درک نادرست از رابطه علت و معلولی است به ویژه در مورد مفهوم همبستگی(correlation) در مقابل مفهوم علیت (causation). اینکه ما هنوز نمی‌دانیم همبستگی دو چیز به معنای رابطه سببی آنها نیست. رابطه علت و معلولی یعنی عمل A به نتیجه B منجر می‌شود ولی همبستگی صرفاً به معنی وجود یک رابطه است. این پدیده تصادفی که بسیاری از کارآفرینان موفق تحصیل خود را در دانشگاه نیمه‌کاره رها کردند یک نوع رابطه است و لزوماً به معنی تاثیر سببی رها کردن تحصیلات بر موفقیت نیست. ولی خطای مغز در تفسیر این‌گونه روابط این است که همه رابطه‌ها را نوعی رابطه سببی تلقی می‌کند.

از سوی دیگر وقتی توجه ما فقط معطوف به روایت‌هایی از موفقیت و پیروزی در محیط پیرامونمان می‌شود، طبیعتاً نرخ پایه (Base Rate) را به‌طور کل نادیده می‌گیریم. نرخ پایه در علم آمار و احتمال به معنی درصدی از یک جمعیت است که ویژگی مشترک خاصی داشته باشند. برای مثال 10 درصد مردم چپ‌دست هستند، بنابراین با توجه به این نرخ پایه می‌توان احتمال داد هر فردی که شما می‌بینید با احتمال یک از 10 می‌تواند چپ‌دست باشد. مشکل از همین‌جا شروع می‌شود که نرخ پایه هیچ جایی در برآوردها و تخمین‌هایمان ندارد. افرادی مانند بیل گیتس فقط نمونه‌های غیرمتعارفی در انتهای طیف موفقیت هستند. اگرچه می‌توان از آنها درس‌های زیادی آموخت ولی انتظار کسب نتایج یکسان با دنباله‌روی از آنها غیرواقعی و ویرانگر است.

سوگیری بقا و داستان «محصولات دیگر کیفیت سابق را ندارند»

شاید این جمله را از دهان بسیاری شنیده باشید که می‌گویند؛ «این‌روزها محصولات دیگر کیفیت سابق را ندارند».

یک باور رایج وجود دارد که می‌گوید کالاهایی مانند لوازم برقی، خودرو یا سایر تجهیزات تولیدشده دهه‌های گذشته از نظر کیفیت از کالاهای امروزی بهتر بودند و کارخانه‌ها و شرکت‌ها در دهه‌های اخیر عمداً کیفیت محصولات را پایین آورده‌اند تا بازار خود را گرم نگه دارند. ولی آنچه در این باور عمومی نادیده گرفته می‌شود این است که آنچه ما اکنون به عنوان نماینده همه کالاهای تولیدشده دهه‌های گذشته می‌بینیم، فقط کالاهای محکم و باکیفیتی هستند که تا به امروز باقی مانده‌اند، سایر محصولات که خراب شده و دور انداخته شده‌اند نه دیگر قابل مشاهده هستند و نه در مورد کیفیت آنها می‌توانیم نظری بدهیم. کسی چه می‌داند، شاید بخشی از کالاهای تولیدشده امروز نیز عمری 10 یا 20ساله داشته باشند.

سوگیری بقا در تجارت

85همان‌طور که تاریخ را برنده‌ها می‌نویسند، دانش ما از تجارت نیز تحت تاثیر تجارت‌های موفق است. سوگیری بقا در حوزه تجارت و کسب‌وکار این‌گونه عمل می‌کند که شرکت‌های شکست‌خورده به فراموشی سپرده می‌شوند و معدود کسب‌وکارهایی که بخت با آنها یار بوده و موفق شده‌اند، برای دهه‌ها مورد ستایش و توجه قرار می‌گیرند. حتی در مطالعات عملکرد بازار نیز معمولاً شرکت‌های ناموفق جایی ندارند. وقتی تحلیل بازار فقط بر اساس شرکت‌های فعال و موفق باشد، گزارش‌های ارائه‌شده مخدوش، غیرواقعی و تنها نمایی از عملکرد خوب و موفقیت‌آمیز شرکت‌هاست. یک فرآیند ناقص تصمیم‌گیری یعنی نادیده گرفتن اطلاعات مهم مربوط به شرکت‌هایی که دوام نیاورده‌اند مانند شرکت‌هایی که با وجود محیط‌های رشد مستعد یا بنیانگذارانی سخت‌کوش باز هم شکست خوردند. تلخی ماجرا اینجاست که کسب‌وکارهای ورشکست‌شده و ناکام حتی اگر بخواهند هم هیچ شنونده و هیچ تریبونی برای روایت داستانشان ندارند. در یک تجارت موفق به غیر از معدود تصمیمات نامتعارف و هنجارشکن نقش زمان‌بندی، ارتباطات، پیشینه اجتماعی و فرهنگی و مهم‌تر از همه شانس را نمی‌توان نادیده گرفت. شخصی از یک خانواده متمول با ارتباطات زیاد که تجارتی را در زمان مناسب آن راه‌اندازی می‌کند، طبیعتاً شانس بیشتری برای موفقیت دارد. همیشه هم خطر کردن و هنجارشکنی نمی‌تواند یک تجارت موفق را سرپا نگه دارد. همان‌طور که سمیر راث و تئودورا جورجیوا در کتاب No Startup Hipsters می‌گویند، «تقریباً 95 درصد استارت‌آپ‌ها شکست می‌خورند ولی به ندرت پیش می‌آید که کسی به این موضوع حتی فکر کند. ما سر خود را به نشانه تایید تکان می‌دهیم و برمی‌گردیم سراغ داستان زاکربرگ و بیل گیتس».

 در امور مالی نیز داستان به همین شکل است. برای مثال وقتی قرار است مطالعه‌ای در مورد صندوق‌های سرمایه‌گذاری انجام شود فقط داده‌های صندوق‌های فعال در بازار قابل دسترس است و نمی‌توان به داده‌های مربوط به صندوق‌هایی که دیگر وجود ندارند دست پیدا کرد. اطلاعات صندوق‌های ورشکست‌شده معمولاً در گزارش یک تحلیلگر بازار که در حال مطالعه عملکرد صندوق‌های سرمایه‌گذاری در پایان سال است، وجود ندارد و این نقصان اطلاعات به ارائه عملکرد مطلوب‌تر از عملکرد صندوق‌ها منجر می‌شود. در سال 1996 سه محقق به نام‌های التون، گروبر و بلیک به مطالعه ارتباط بین بزرگی صندوق‌ها و سوگیری بقا پرداختند و به این نتیجه رسیدند که سوگیری بقا در تحلیل عملکرد صندوق‌های کوچک بسیار قوی‌تر از صندوق‌های سرمایه‌گذاری بزرگ‌تر است. صندوق‌های کوچک سرمایه‌گذاری با احتمال بیشتری برای تعطیلی روبه‌رو هستند تا صندوق‌های سرمایه‌گذاری بزرگ‌تر و قدیمی‌تر، از این‌رو گزارش‌های مالی آنها بیشتر تحت تاثیر سوگیری بقا قرار می‌گیرد.

سوگیری بقا در حوزه پزشکی

یکی از دغدغه‌های محققان حوزه پزشکی یافتن نرخ بقا بعد از شروع یک درمان مشخص است. ایده اصلی این‌گونه تحقیقات، محاسبه تعداد ماه‌ها یا سال‌های زنده ماندن بیماران بعد از شروع یک درمان است. ولی نکته‌ای که بسیاری از محققان در نظر نمی‌گیرند این است که بیمارانی با شرایط جسمی بهتر مانند سن کمتر یا نداشتن سابقه بیماری بیشترین نرخ بقا را دارند و از این‌رو بهبود آنها در محاسبه نرخ بقا بسیار موثر است، در حالی که بیمارانی با پیشینه ضعیف سلامت که به درمان جواب نمی‌دهند و فوت می‌کنند، در هیچ مطالعه‌ای به حساب نمی‌آیند. آنچه باید در محاسبات نرخ بقا اضافه شود هم اطلاعات بیمارانی است که بلافاصله بعد از شروع درمان فوت می‌کنند و هم اطلاعات بیماران فوت‌شده قبل از درمان است. با جمع‌آوری و تحلیل این داده‌ها می‌توان تفسیر دقیقی از تاثیر درمان در روند یک بیماری ارائه داد. بدون گنجاندن این اطلاعات، نرخ بقای محاسبه‌شده به صورت غیرواقعی می‌تواند خوش‌بینانه باشد.

مثال دیگر در همین زمینه، مربوط به تلاش پزشکان برای بررسی اثرات کووید 19 در سطح جهانی است که نقطه ضعف بزرگی دارد. آنچه در دوران کرونا اتفاق افتاد این بود که بسیاری از بیماران بدون آزمایش کووید جان خود را از دست دادند و این آمار هرگز در تاثیر درمان کووید و تعداد مرگ‌ومیر ناشی از کرونا گنجانده نخواهد شد. بیمارانی که هیچ نامی از آنها برده نمی‌شود یا هیچ گزارش پزشکی از آنها وجود ندارد عملاً صحت نرخ بقا در دوران پاندمی را زیر سوال می‌برند. همان‌طور که نسیم نیکلاس‌طالب نویسنده شناخته‌شده لبنانی-آمریکایی می‌گوید: «ما آموزش دیده‌ایم تا از اطلاعاتی که در مقابل چشمان ما قرار دارد استفاده کنیم و اطلاعاتی را که دیده نمی‌شوند نادیده بگیریم.» این کار را فقط برای حس خوبی که این داستان‌ها نسبت به شانس موفق شدنمان به ما می‌دهد انجام می‌دهیم و تنها راه گریز از آن افزایش آگاهی‌مان نسبت به واقعیت است. اینکه به جای نگاه‌های سطحی به روایت‌های پیرامونمان، نگاهمان را فراتر از آنچه در تیررس دیدمان است گسترش دهیم، درس بگیریم و تصمیم‌گیری‌هایمان را بر مبنای آگاهی از خطرات و ریسک‌های موجود انجام دهیم. یادمان باشد که گاهی اطلاعات ناپیدا و فراموش‌شده از اطلاعات در دسترس بسیار گرانبهاتر و مفیدتر هستند. 

دراین پرونده بخوانید ...