شناسه خبر : 38469 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

عرضه و تقاضای فردمحوری در سیاست

چرا نام‌ها به‌جای برنامه‌ها و راه‌حل‌ها در سیاست ایران مهم هستند؟

 

مصطفی نعمتی / نویسنده و تحلیلگر اقتصاد

بانک جهانی حکمرانی را به‌عنوان مجموعه‌ای از سنت‌ها و نهادها که حاکمان در چارچوب آنها عمل می‌کنند یا به‌عنوان روش پیاده‌سازی قدرت در نهادهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشورها یا تصدی‌گری اقتصادی، سیاسی و اجرایی برای مدیریت کلیه مناسبات کشور در تمامی سطوح تعریف می‌کند. لئو اشتراوس، فلسفه سیاسی را تلاشی می‌داند در جهت جایگزینی معرفت (Knowledge) به ماهیت امور سیاسی به جای باور (Opinion) به ماهیت امور سیاسی. بالطبع، در چنین وضعیتی، این دانش را می‌توان دانشی دانست که به روش فلسفی در پی درک و فهم حقایق امور سیاسی و تبیین آنهاست.

اگر تعاریف فوق را ملاک قرار دهیم، علی‌الظاهر با یک حوزه دانش با رویکردهای مختلف به آن روبه‌رو خواهیم بود که قاعدتاً مانند سایر حوزه‌های دانش؛ همه چیز را در آن، همگان دانند، نه صرفاً یک شخص! به عبارت دیگر، روال عادی مواجهه با این حوزه دانش نیز می‌بایست مانند سایر حوزه‌ها باشد که در آن، این نه سلطه نام و نشان شخص، بلکه ساختار مفهومی و بروندادهای آن است که تعیین‌کننده درستی یا نادرستی آن و بالطبع، رویکرد استقبالی مردم به آن است، نه صرفاً مَن قال!

واکاوی مختصر تاریخ علم البته درس‌های بزرگی برای ما به همراه دارد. نظریه نور نیوتن را مجسم کنید که یکی از آن خطاهای مهلکی بود که از سوی یک دانشمند نامدار با یک کارنامه درخشان که به قول لاکاتوش، برنامه پژوهشی او، بزرگ‌ترین برنامه پژوهشی تاریخ بشریت تاکنون است، خلق شد چرا که نام نیوتن روی آن سنجاق شده بود و تا دهه‌ها، مخالفان این نظریه را صرفاً با سنجاق نیوتن، به دار می‌آویختند! به عبارتی، نام‌گرایی به جای استدلال‌گرایی حتی در تاریخ علوم دقیقه هم ردپایی عمیق و گاه پرهزینه بر جای گذارده است تا چه رسد به حوزه علوم انسانی و سیاست مدن که تشتت آرا در آن بسیار بالاست و اغلب نیز از تیررس تجربه، برای نشاندن تجربه‌گرایان بر جایشان، خارج است.

با این توصیف، انتظار می‌رود ما آدمیان پس از مشاهده تجربیات تلخ چه در حوزه علوم دقیقه و چه در حوزه علوم انسانی، دست از قهرمان‌گرایی و اقتداگرایی به اشخاص برداریم و بر گزاره‌های استدلالی افراد تاکید کنیم. اما ظاهراً حتی در برخی از جوامع توسعه‌یافته هم، هنوز اشخاص بر برنامه‌ها، چیره هستند.

توماس کارلایل، پس از آنکه قهرمان را تغییرپذیر می‌داند، یکی از صفات بارز قهرمان را، از گمنامی به اوج رسیدن عنوان می‌کند. از این منظر است که کارلایل، کرامول و ناپلئون را قهرمان می‌داند و نه پادشاهان موروثی را ولو آنکه کارهای بزرگی را انجام داده باشند چرا که او بر این باور است که تاریخ را قهرمانان و نخبگان می‌سازند و همانان مستحق رهبری جامعه‌اند، و اساساً تحول در تاریخ از سوی شخصیت‌های بزرگ ایجاد می‌شود. قدردانی اغراق‌آمیز کارلایل از قهرمانان را باید از این زاویه هم نگریست که او به‌طور کامل به قدرت نهادها و دانش، بی‌اعتماد بود.

با این تفاسیر، شاید بتوانیم یک قدم به علل رویکرد به اشخاص به جای برنامه در حوزه سیاست به ویژه در کشورهای توسعه‌نیافته، نزدیک شویم. کارلایل می‌گوید تاریخ شرح حال قهرمانان است! پس لابد قهرمانان کارهایی انجام می‌دهند و به دستاوردهایی نائل می‌شوند که از توانایی مردمان عادی به دور است. و چون ساختن زندگی کار دشواری است، بهتر نیست زیر سایه درخت خوش‌باوری، در اعماق خیالات غوطه‌ور شوم تا قهرمانی ظهور کند از گمنامی محض و هر آنچه من نتوانستم به آن دست یابم را یکجا در سینی مرصع، به من هبه کند! و این احساس، تا حدود زیادی مسوولیت ساختن را از دوش من به زمین می‌نهد!

اما این نیمی از داستان است، نیمی که سمت تقاضای قهرمان‌گرایی را شکل می‌دهد. اما سمت عرضه آن، نیم دیگر داستان است. برای همه ما، حساب ذره و مثقال، کار دشواری است تا چه رسد به برساختن یا حداقل وفادار بودن به یک چارچوب تئوریک یا الگوی اجرایی آن هم در حوزه‌ای با یک طیف بسیار وسیع از نظریات بعضاً متناقض و غیرقابل جمع. اگر قرار باشد سنجاق نام را از گوشه آنچه اغلب سیاستمداران می‌گویند برداریم، نخستین چیزهایی که خودنمایی می‌کند، بی‌مایه بودن، ناسازگار بودن، اتوپیایی بودن، غیرعملی بودن و تخیلی بودن آنهاست.

برنامه، مقدمه و موخره می‌خواهد، چارچوب و متد لازم دارد، نیازمند است صغرایی را به شکل منطقی به کبرایی نسبت دهد، ناگزیر است خود را از مغالطه منطقی دور نگه دارد، نمی‌تواند تالی فاسد به‌کار گیرد و بسیاری دیگر شمشیرهای دموکلس بر فرق او افراخته است. اما منطق بازار به ما می‌گوید؛ وقتی تقاضا برای یک کالای بی‌کیفیت وجود داشته باشد، و از آن‌سو، تولیدکنندگان هم به شکلی با هم تبانی کرده باشند، بسیار غیرمحتمل است که شرکای سیاست، رغبتی برای افزایش کیفیت کالاهای خود داشته باشند!

ذیل این استدلال، به نظر می‌رسد نشاندن اشخاص به جای برنامه، یک سرش در تبانی صاحبان قدرت و انحصارگرایی آنهاست (سمت عرضه) و یک سرش در رخوت جماعت (سمت تقاضا). دو لبه قیچی که در نهایت یک بازی برنده-بازنده را شکل می‌دهد؛ برنده سمت عرضه و بازنده مطلق سمت تقاضا! ایضاً این سمت برنده بازی است که به شکل سیستماتیک، به این قهرمان‌گرایی دامن می‌زند و نیز گروه‌های نزدیک به سمت عرضه که لااقل انتظار دارند دستمزدی از محل بازاریابی اجناس بنجل سمت عرضه، به همیانشان سرازیر شود یا روزی خود در زمره این تولیدکنندگان انحصارگر قرار گیرند.

باری، سیاست هم دقیقاً یک بازار است؛ بازار سیاست! هیچ تولیدکننده انحصاری یا مجموعه تولیدکنندگانی که تبانی برایشان هزینه‌ای در بر نداشته باشد، هرگز انگیزه‌ای برای تغییر رفتار و رویکرد خود نخواهند داشت و تا زمانی که فشاری بر ایجاد هزینه برای آنان وجود نداشته باشد، هیچ دلیلی هم وجود ندارد چنین خوانی را با کسی شریک شوند. از میان خود، قهرمان پوشالی می‌سازند، آن را با رنگ و لعاب می‌آرایند، به شکل شخصی و شفاهی در برهوت کویر، دروازه سبز نشان خلق می‌دهند، همیان را میان شرکا تقسیم می‌کنند و به وقتش، جایی که یک دستشان در دست هم است، با انگشت دست دیگر، آن دیگری را متهم می‌کنند تا جنس بنجل بعدی را قالب کنند و قس‌علیهذا؛ یک چرخه معیوب برای ستاندن نه تنها اضافه رفاه سمت تقاضا، بلکه به فلاکت کشاندنش آن هم زمانی که مخاطب از همه جا بی‌خبر ما، هر بار یکی از این قهرمانان پوشالی را با دیگری، جایگزین می‌کند، به قیمت تاخت زدن هستی‌اش با یک سراب در ناکجاآباد!

در نهایت، یک شرط لازم جایگزینی برنامه‌محوری به جای شخص‌محوری، انحصارزدایی از بازار سیاست است گو اینکه سیاستمدار ما نیک می‌داند و به این نکته به خوبی واقف است که حتی اگر در بازار اقتصاد هم انحصارگرا نباشد، به زودی بازار سیاست را هم باید ترک گوید، جایی که تولیدات بنجلش را یارای کمترین مقاومتی در برابر حتی اجناس با کیفیت متوسط هم نیست. چنین انحصارگری، ناگزیر است در تنوری بدمد که مایع خمیرش، خون مردمان است!

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها