شناسه خبر : 44406 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

فصل جدید

آیا جنگ جهانی سوم در پیش است؟

 

 احسان تقوایی / کارشناس روابط بین‌الملل 

«ما در مسیر رویارویی قدرت‌های بزرگ هستیم. آنچه این رویارویی را برای من نگران‌کننده‌تر می‌کند این است که هر دو طرف خود را متقاعد کرده‌اند که طرف مقابل یک خطر استراتژیک است. این یک خطر استراتژیک در دنیایی است که در آن تصمیمات هر طرف می‌تواند احتمال درگیری را تعیین کند. در چنین شرایطی تلاش برای برتری -هم در زمینه تکنولوژیک و هم مادی- طبیعی است. بنابراین وضعیتی ممکن است پیش بیاید که در آن یک موضوع به یک تقابل درباره کل رابطه تبدیل شود. این بزرگ‌ترین مشکل در حال حاضر است.» این جملات آخرین مصاحبه هنری کیسینجر درباره تفسیر وی از وضعیت کنونی و آینده جهان است. تردیدی نیست که جهان در حال حاضر در مجموعه‌ای از بحران‌های ساختاری همزمان قرار دارد که معماری اساسی آن در دوره‌ای متفاوت (مقطع زمانی وجود توازن قدرت بین کشورها) توسعه یافته بود. تداوم جنگ روسیه علیه اوکراین و نامشخص بودن زمان پایان این درگیری باعث ایجاد پرسش‌هایی درباره ماهیت نظم بین‌المللی شده است. از زمان وقوع بحران اوکراین، بحث نگاه برادر بزرگ‌تر (چین) به تایوان نیز به صورت مرتب محل بحث بوده و این احتمال را تقویت کرده که چینی‌ها با وجود پایبندی به تمامی اصول محافظه‌کاری، سرانجام به حل‌وفصل موضوع تایوان با ابزار زور مبادرت خواهند کرد. علاوه بر روسیه و چین به عنوان چالش‌های کنونی و آینده نظم بین‌المللی مدنظر کشورهای به اصطلاح شمال، کشورها و قدرت‌های متوسطی نیز وجود دارند که در تلاش برای بروز برخی تغییرات نسبت به دوره قبل از حمله مسکو به کی‌یف هستند. آیا وضع موجود حفظ خواهد شد؟ آیا شاهد نظم بین‌المللی جدیدی خواهیم بود؟ آیا کشورها به سمت نظامی‌گری بیشتر و استفاده از بازدارندگی برای جلوگیری از جنگ سوق داده خواهند شد؟ پرسش اساسی از جانب طرف‌های درگیر مناقشه این است که چه باید کرد؟ آمریکایی‌ها خیلی زود، تشکیل اتحادی قوی برای مقابله با تهدیدات مسکو و پکن را پیشنهاد کرده و به مرحله اجرا درمی‌آورند، اما آیا این رویکرد کافی است و پیشتر نتایج دلخواه را به بار آورده است؟ چین بی‌توجه به اتهامات غرب (سرقت فناوری، نقض حقوق بشر، مساله هنگ‌کنگ، سین کیانگ و تبت) تلاش یک‌جانبه برای تغییر وضع موجود را با زور در مورد تایوان و دریای چین جنوبی در پیش می‌گیرد. روسیه که همواره غرب و آمریکا را به استفاده از استانداردهای دوگانه در نظام بین‌الملل متهم کرده، در راه کسب حمایت برخی کشورها، معتقد است «کشورهای به اصطلاح جنوب» در نظام جهانی از «نظم بین‌المللی مبتنی بر قوانین آمریکا» خسته شده‌اند و اجازه دیکته دستور کار بین‌المللی را نخواهند داد. شکی نیست که جهان دستخوش دگرگونی بزرگی است. شاید تغییرات کنونی مهم‌ترین تغییرات در چند صد سال اخیر باشد. هرگز در تاریخ سیاست بین‌الملل این همه بازیگر با پیشینه‌های تاریخی و فرهنگی متفاوت درگیر نشده بودند. 

چنان‌که پیشتر هم اشاره شد، بحران اوکراین باعث ایجاد تغییرات استراتژیک جدید شده است. برخی تحلیلگران سیاست بین‌الملل بر این باورند که در کنار دور شدن از نظم جهانی تحت سلطه ایالات‌متحده، این درگیری نشان‌دهنده ظهور یک موازنه قدرت جدید در اروپاست که کمتر از سوی غرب جدی گرفته شده است. به این معنی که در قلب وضعیت استراتژیک جدید در اروپا، شاهد رشد و نفوذ برخی از کشورهای اروپای شرقی هستیم که 30 سال پیش غیرقابل تصور بود. شکل کنونی اتحادیه اروپا که توسعه آن -اعم از اقتصادی و سیاسی- برای تقریباً 70 سال از سوی کشورهای اروپای غربی انجام شد، اساساً حاکمیت خود را از دست داده است. در آغاز دهه 1990، در اوج برنامه‌های ادغام پس از جنگ سرد، امکان واقعی تشکیل یک کنفدراسیون کامل اروپایی وجود داشت. کشورهای اروپای غربی به سیاست دفاعی خود، جدا از ایالات متحده می‌اندیشیدند و مسیر ایجاد نوعی از ایالات متحده اروپا را در ذهن می‌پروراندند. این امر نه‌تنها در مقابل آمریکایی‌ها بلکه در مورد روسیه و چین نیز به شدت استقلال اروپای غربی را تقویت می‌کرد، با این حال این فرصت منحصربه‌فرد هرگز مورد استفاده قرار نگرفت. برعکس، اروپای غربی وسوسه شد که عملاً تا مرزهای روسیه گسترش یابد و هنگامی که این گسترش صورت گرفت، ناگهان مشخص شد که هسته قدیمی اروپا دچار فرسایش شده است. بحران اوکراین به وضعیتی منجر شده است که کشورهای اروپای شرقی و به ویژه لهستان در حرکتی بی‌نظیر شروع به تعریف اولویت‌های سیاست خارجی برای اتحادیه اروپایی کرده‌اند. هرچند زمانی مورخان اروپای شرقی را «چهارراه اروپا» تعریف می‌کرده‌اند و آن را میدان نبردی دائمی برای امپراتوری‌های رقیب تصور می‌کردند اما امروزه کشورهای اروپای شرقی نه‌تنها در حال کسب نفوذ استراتژیک هستند، بلکه در خط مقدم سیاست اروپا حضور دارند. اولویت فعلی ورشو این است که خود را به بزرگ‌ترین ارتش اتحادیه اروپا تبدیل کند و در صورت شکست اوکراین، وزنه تعادلی بزرگی در مقابل روسیه در خاک لهستان ایجاد کند. ژاپن به عنوان کشوری واقع‌شده در شرق جغرافیایی اما در محور غرب که روزگاری از سوی آمریکا مجازات شد و محدودیت‌های فراوانی برای ارتش و نیروی نظامی این کشور وضع شد، دارای چشم‌انداز واضحی از تغییر است. با وجود قرار گرفتن این کشور در جبهه غرب، آنها در پنج سال آینده به سمت تبدیل شدن به یک قدرت هسته‌ای پیش می‌روند که احتمالاً برای ایالات متحده خوشایند نیست. توکیو نگران از رفتار تهاجمی پکن، بازدارندگی و تقویت قوا را بر عضویت دائمی در یک سیستم چندجانبه جهانی (که آنها را محدود کند) ترجیح می‌دهد. در منطقه خاورمیانه نیز کشوری نظیر ایران از مدت‌ها پیش نشان داده که وقعی به نظم بین‌الملل مدنظر غرب نمی‌نهد و تلاش دارد با اتحاد و ائتلاف‌های هرچند موقتی به تغییر وضع موجود بیندیشد.

با وجود همه اینها اما بلوک‌بندی‌های جدیدی به چشم نمی‌خورد و در واکنش به تحولات جدید، صرفاً شاهد تغییر تاکتیک‌های جدیدی از سوی برخی قدرت‌ها بوده‌ایم. به عبارت دیگر این‌گونه به نظر نمی‌رسد که کشورهایی نظیر روسیه، چین و ایران در برابر بلوک ناتو صف‌آرایی کرده باشند. علاوه بر این، در طرف غربی نیز همگرایی کاملی حداقل علیه چین وجود ندارد، چه اینکه رویارویی با چین، که کشورهای اتحادیه اروپا به آرامی از سوی بریتانیا و ایالات متحده به سمت آن سوق داده می‌شوند، در واقع یک تصمیم اقتصادی انتحاری برای این بلوک خواهد بود. بی‌میلی اعضای اتحادیه اروپا برای چشم‌پوشی از مزایای همکاری با چین برای کشورهای اصلی این اتحادیه نظیر آلمان و فرانسه مشهود است. نکته این است که هرچند روسیه و چین هم‌اکنون از رویکردهای نسبتاً مشابهی پیروی می‌کنند اما کشورهای اروپایی نیز دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به مسکو و پکن ابراز می‌دارند. چینی‌ها به خوبی از تاریخ روابط روسیه و اروپای غربی آگاه هستند و می‌دانند که خصومت‌های ریشه‌داری در این زمینه وجود دارد. روسیه از نظر عینی و تاریخی دشمن اروپای غربی است، که این امر در مورد چین صدق نمی‌کند. همچنین چینی‌ها به نحو ماهرانه‌ای بر روی شراکت استراتژیک با روسیه مانور نمی‌دهند و چشم‌انداز بلندمدت خود را از طریق تصمیماتی که ممکن است صرفاً تاکتیکی به نظر برسد، ترویج می‌کند. شاهد این قضیه را می‌توان دیپلماسی موفق چین در نزدیک شدن ایران و عربستان سعودی دانست. روسیه نیز به نوبه خود با پرهیز سرسختانه از «خراب کردن همه پل‌ها» با غرب یا آسیب رساندن به یکپارچگی نظام جهانی، انعطاف دیپلماتیک خود را نشان داده است. در واقع، در حالی که گفت‌وگوهای دیپلماتیک میان مسکو و پایتخت‌های غربی به‌طور کامل متوقف شده است، این به خواست طرف روسی نیست، زیرا تاکید می‌کند که همیشه آماده ازسرگیری مذاکرات است. روس‌ها در مواضع اعلامی علاقه‌مند هستند تظاهر کنند که روابط مسکو و پکن با همکاری، منافع متقابل و احترام به یکدیگر تعیین می‌شود با این حال آنها در لفافه این واقعیت را درک می‌کنند که متحدان طبیعی (مثلاً میان آمریکا و انگلیس) نیستند و سوءظن‌های جدی نسبت به نیات یکدیگر در درازمدت دارند. 

دراین پرونده بخوانید ...