شناسه خبر : 26290 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

موج نو

تحلیلی درباره مقابله با ابر‌چالش‌های اقتصادی

توسل جستن به بهانه بی‌خبری برای توجیه بی‌عملی، عمری به درازای تاریخ دارد. در پس تراژدی‌های بزرگ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی که انسان دوران معاصر از سر گذرانده و می‌گذراند، از هولوکاست گرفته تا فاجعه کامبوج خمرهای سرخ و بحران اقتصادی 1929 و آنچه امروز در ونزوئلا می‌گذرد، این جمله فراوان شنیده شده و می‌شود: ما نمی‌دانستیم وگرنه آستین بالا زده و کاری می‌کردیم.

فریدون خاوند / استاد سابق دانشگاه رنه دکارت پاریس 

توسل جستن به بهانه بی‌خبری برای توجیه بی‌عملی، عمری به درازای تاریخ دارد. در پس تراژدی‌های بزرگ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی که انسان دوران معاصر از سر گذرانده و می‌گذراند، از هولوکاست گرفته تا فاجعه کامبوج خمرهای سرخ و بحران اقتصادی 1929 و آنچه امروز در ونزوئلا می‌گذرد، این جمله فراوان شنیده شده و می‌شود: ما نمی‌دانستیم وگرنه آستین بالا زده و کاری می‌کردیم.

اقتصاددانان ایرانی، یا دست‌کم بخش بزرگی از آنها، این بهانه را از هموطنان خود گرفته‌اند. به جرات می‌توان گفت که مکتب ایرانی اقتصاد سیاسی در شناخت آنچه «چالش» یا، آن‌گونه که به‌تازگی رواج یافته، «ابر‌چالش»‌های اقتصادی نام گرفته‌اند، به اوج تازه‌ای رسیده و تردیدی باقی نگذاشته که سرنوشت کشور در گرو مقابله موفقیت‌آمیز با آنهاست. روزنامه‌نگاران اقتصادی ایران نیز، که شمار قابل توجهی از آنان به نسل جوان تعلق دارند، با انتقال دانش اقتصادی و کارشناسی به افکار عمومی، به یکی از مهم‌ترین ابزارهای تلاش برای نوسازی تمدن ایرانی بدل شده‌اند. دویست و شصت و دومین شماره هفته‌نامه «تجارت فردا»، که «سالنامه جامع اقتصاد ایران» را در‌بر می‌گیرد، یکی از برجسته‌ترین مظاهر بر‌آمدن این موج تازه در صحنه روزنامه‌نگاری کشور است.

این سالنامه شرح نابسامانی‌های بزرگی است که امید را از جامعه ایرانی گرفته و آن را از هماهنگ شدن با قطار شتابان اقتصاد جهانی در قرن بیست‌و‌یکم میلادی باز داشته‌اند. «ابر‌چالش» بیکاری در این جامعه، جوانان از جمله صدها هزار فارغ‌التحصیل آموزش عالی را به حاشیه می‌راند و «ابر‌چالش» دیگری زیر عنوان بحران صندوق‌های بازنشستگی، آینده نامطمئنی را برای شمار روزافزون سالخوردگان رقم می‌زند. در کنار اینها «ابر‌چالش»‌های دیگری همچون تنش‌های آبی و زیست‌محیطی، تله نرخ رشد پایین، بودجه دائماً نامتوازن، نظام متزلزل بانکی، زنجیره رانت انرژی، فساد، فقر و نابرابری و... رویاروی ایرانیان قرار گرفته‌اند. خواننده «سالنامه اقتصاد ایران»، چه در طیف تصمیم‌‌گیران کشور یا دانشجویان و مردمان عادی، با به پایان رساندن این مجموعه 340‌صفحه‌ای، دیگر نمی‌تواند بگوید که «من نمی‌دانستم».

اما دانستن الزاماً به معنای خواستن نیست، آنچنان خواستنی که بتواند راه را بر توانستن بگشاید. اگر بخواهیم از تعبیر دکتر مسعود نیلی، دستیار ویژه رئیس‌جمهوری در امور اقتصادی، استفاده کنیم، می‌توانیم بگوییم که فراهم آوردن «کتاب آشپزی اقتصاد ایران» زمانی مثمر ثمر واقع می‌شود که کسانی اصولاً قصد غذا پختن داشته باشند (صفحه 205 سالنامه). از جنگ جهانی دوم به این سو، تجربه توسعه نشان داده است که اراده سیاسی (خواستن) در نوسازی ساختارهای اقتصادی یک کشور یا منطقه برای به حرکت در‌آوردن رشد پایدار دستگاه‌های تولیدی نقش درجه اول را ایفا کرده است. توسعه وقتی تحقق می‌یابد که در صدر اولویت‌ها جای بگیرد. رهبران اتحاد جماهیر شوروی البته توسعه می‌خواستند، ولی اولویت نخست آنها پاسداری از دگم‌های ایدئولوژیک بود. تضاد آشتی‌ناپذیر میان این دو، نظام مرکزی «اردوگاه سوسیالیسم» را از هستی ساقط کرد. در عوض دیکتاتوری نظامی کره جنوبی در نخستین دهه‌های بعد از جنگ کره، یا تایوان ژنرال چایکانچک در همان زمان، به این نتیجه رسیدند که حتی بقای آنها به عنوان کشور در گرو جهش اقتصادی است. نظام کمونیستی چین بعد از مرگ مائوتسه تونگ، یا دموکراسی‌های بر‌آمده از فروپاشی «اردوگاه سوسیالیسم» در اروپای خاوری و مرکزی، به همان اولویت رسیدند و با همان اراده، ولی از راه‌های متنوع، خود را از شر ساختارهای منجمد و واپس‌مانده اقتصاد متمرکز مارکسیستی‌-‌لنینیستی رها کردند.

ایران نیز طی چهار دهه گذشته دست‌کم در سه مرحله تلاش کرد ساختارهای نظام تولیدی خود را در راستای فراهم آوردن زمینه‌های لازم برای خارج شدن از بن‌بست‌های ناشی از اقتصاد دولتی و نفتی بازسازی کند. سیاست «تعدیل اقتصادی» در دوره معروف به «سازندگی»، سیاست «ساماندهی اقتصادی» در دوره معروف به «اصلاحات»، و سرانجام سیاستی که در چارچوب استراتژی «تدبیر و امید» از سوی دولت حسن روحانی به کشور عرضه شد، همه و همه تحقق «اصلاحات ساختاری» را هدف اصلی خود قرار داده بودند که خطوط اصلی آن شناخته‌شده هستند و در بسیاری از برنامه‌های اقتصادی بعد از جنگ بر آنها تاکید شده است:

 سالم‌سازی دستگاه اقتصادی از راه مبارزه با عدم تعادل‌های بنیانی از جمله شکاف بین درآمدها و هزینه‌های دولت، شکاف بین عرضه و تقاضای پول، شکاف میان صادرات و واردات و...

 به رسمیت شناختن نقش بازار به عنوان عامل اصلی در تخصیص بهینه منابع، آزادسازی فعالیت اقتصادی، خصوصی‌سازی واحدهای تولیدی دولتی که بیشتر آنها به جای خلق ثروت، تنها با تکیه بر تزریق یارانه و بلعیدن منابع ملی سر پا ایستاده‌اند.

 دگرگون‌سازی بازرگانی خارجی به منظور تبدیل یک اقتصاد بسته درون‌گرا به یک اقتصاد پویای برون‌گرا که بتواند خود را با تحولات بازار جهانی هماهنگ سازد و به جای متمرکز بودن بر صدور مواد خام، به صدور کالاهای ساخته‌شده نیز روی آورد.

وقتی به فهرست «ابر‌چالش»‌ها در «سالنامه اقتصاد ایران» می‌نگریم، می‌بینیم که دو تلاش نخست («تعدیل» و «ساماندهی») به جایی نرسیدند و تلاش سوم نیز، در پی پنج سال زمامداری حسن روحانی، با موانعی مشابه و حتی سخت‌تر روبه‌رو است. ناکامی تلاش‌های سه‌گانه بیش از هر زمان دیگری بر کشور سنگینی می‌کند. طنین یک پرسش بزرگ امروز بیش از هر زمان دیگری در کشور به گوش می‌رسد: این ناکامی‌ها از چه عواملی منشأ می‌گیرد؟

به همت اقتصاددانان ایرانی، مشکلات بزرگ کشور با تکیه بر حجم عظیمی از داده‌های آماری به گونه‌ای علمی مورد بررسی قرار گرفته و زوایای پنهان آنها کم‌وبیش زیر نورافکن قرار گرفته‌اند. همچنین تحلیل‌های عمیق کارشناسی با تکیه بر تجربه‌های ایران و جهان راه‌های برون‌رفت از این دشواری‌ها را شناسایی کرده و نسخه‌های مشخص و روشنی را به تصمیم‌گیران عرضه کرده‌اند. پس چرا آب از آب تکان نمی‌خورد و حتی همایش‌های علمی و میزگردهای کارشناسی به ملال و یأس کشانده شده‌اند؟

پاسخ این پرسش‌ها را تنها نمی‌توان و نباید در قالب‌های صرفاً اقتصادی جست‌وجو کرد. در واقع شناخت مسائل اقتصادی ایران بدون پرداختن به «موانع غیراقتصادی» ناممکن است. تکرار می‌کنیم که از پایان جنگ با عراق تا امروز، تلاش‌های زیادی برای مقابله با چالش‌های اقتصادی کشور و هماهنگ کردن آن با ملزومات دنیای مدرن انجام گرفته است. بخش بسیار مهمی از این تلاش‌ها، به دلیل روبه‌رو شدن با همین «موانع غیراقتصادی»، ناکام مانده است. در اینجا تنها به دو نمونه از آنها، که در «سالنامه اقتصاد ایران» از سوی صاحب‌نظران مورد تاکید قرار گرفته‌اند، اشاره می‌کنیم:

یک- در کشوری که مردمانش بر پایه «یک ایدئولوژی التقاطی، بی‌اصالت و ملهم از تفکرات کمونیستی» به «خودی» و «غیرخودی» تقسیم می‌شوند، مقابله با «ابر‌چالش»‌های اقتصادی غیرممکن است. آقایان موسی غنی‌نژاد و محسن جلال‌پور در گفت‌وگو با سالنامه به همین موضوع می‌پردازند (صفحات 236 تا 239). در چنین جامعه‌ای، که تعهد را بر تخصص مرجح می‌داند، شمار بسیار زیادی از نیروهای زبده کشور راه مهاجرت در پیش می‌گیرند یا در کشور خود به تبعید درونی گرفتار می‌شوند. به بیان دیگر بخش بزرگی از جمعیت کشور، که سنگینی یک فضای تبعیض‌آمیز را بر خود و خانواده‌اش احساس می‌کند، به ناچار در حاشیه قرار می‌گیرد و به شهروند درجه دوم بدل می‌شود. بدون حل این مساله، از توانایی لازم برای مقابله با «ابر‌چالش»‌ها خبری نیست.

دو- مانع بزرگ دیگر در راه مقابله با «ابر‌چالش‌ها»‌ی اقتصادی، وجود تنش‌های پایان‌ناپذیر در روابط بین‌المللی کشور است. این نکته یکی از مهم‌ترین محورهای گفت‌وگوی آقایان مسعود نیلی و محمد بهکیش با سالنامه است (صفحات 202 تا 205). دکتر بهکیش عمیقاً اعتقاد دارد «مادامی که روابط ما با جامعه جهانی متعادل نشود، اقتصاد ایران روی رشد بالا و پایدار را نخواهد دید.» به باور نگارنده این یادداشت، حق با اوست. کشوری را در جهان نشان دهید که زندگی اقتصادی‌اش به اندازه ایران با تغییرات در سیاست داخلی آمریکا گره خورده باشد. کار به جایی رسیده که جا‌به‌جایی اعضای کابینه دونالد ترامپ قیمت ارز را در ایران بالا و پایین می‌برد و بر تصمیم‌گیری فعالان اقتصادی تاثیر می‌گذارد. در این شرایط آیا می‌توان با «ابر‌چالش»‌ها مقابله کرد؟ 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها