شناسه خبر : 24887 لینک کوتاه

اجماع یا اقناع؟

آسیب‌شناسی گفت‌وگوی انتقادی اقتصاددانان

چرا گفت‌وگوی انتقادی میان اقتصاددانان ما شکل نمی‌گیرد. برای پاسخ دادن به چنین سوالی لازم است یک گام به عقب برگردیم و ببینیم اقتصاددانان در چه حوزه‌هایی با همدیگر اختلاف دارند.

 پویا جبل‌عاملی / اقتصاددان

چرا گفت‌وگوی انتقادی میان اقتصاددانان ما شکل نمی‌گیرد. برای پاسخ دادن به چنین سوالی لازم است یک گام به عقب برگردیم و ببینیم اقتصاددانان در چه حوزه‌هایی با همدیگر اختلاف دارند.

اظهارنظرها در حوزه علوم انسانی از جمله علم اقتصاد در دو دسته جای می‌گیرد؛ یکی اظهارنظرهای اثباتی (Positive) و دیگری اظهارنظرهای هنجاری (Normative). اظهارنظرهای اثباتی بیشتر به روابط علت و معلولی پدیده‌های اقتصادی می‌پردازد و ارتباط میان پدیده‌های اقتصادی را تشریح می‌کند. به ‌عنوان نمونه می‌گویند اگر رشد نقدینگی افزایش پیدا کند تورم بالا می‌رود. این یک اظهارنظر اثباتی است. در بحث اظهارنظرهای اثباتی چون بحث از روابط علت و معلولی است و تاثیر یک پدیده بر دیگری عنوان می‌شود اجماع میان اقتصاددانان بیشتر است. از جمله اکثریت قریب به اتفاق اقتصاددانان معتقدند رشد نقدینگی بر تورم تاثیر می‌گذارد. اغلب معتقدند اگر تعرفه‌های گمرکی افزایش پیدا کند رفاه عمومی کاهش می‌یابد. قبول دارند اگر حداقل دستمزد در یک اقتصاد وجود داشته باشد سبب می‌شود نرخ بیکاری افزایش پیدا کند. بنابراین اگرچه بررسی روابط علت و معلولی در علوم انسانی کمی پیچیده است، اما در این حوزه اجماع بیشتری در خصوص موضوعات به چشم می‌خورد.

اظهارنظرهای هنجاری اما به خوب و بد سیاست‌ها می‌پردازد. مثلاً اقتصاددانان می‌گویند رشد نقدینگی منجر به تورم می‌شود. اما آیا در شرایط کنونی افزایش دودرصدی تورم خوب است یا بد؟ ورود دولت به قیمت‌گذاری خوب است یا بد؟ واردات کالاهای مصرفی خوب است یا بد؟ در این میان گروهی از اقتصاددانان ممکن است افزایش تورم را خوب بدانند و برخی دیگر بد. بنابراین نه‌تنها در ایران بلکه در همه محافل علمی اقتصادی در کل جهان، اقتصاددانان و اقتصادخوانده‌ها بر سر موضوعات هنجاری با همدیگر اختلاف‌نظر دارند و مدام در حال بحث و گفت‌وگو هستند که کدام سیاست خوب است و کدام بد. این تصویری است که ما می‌توانیم آن را در کل آکادمی‌های جهانی ببینیم.

به عقیده نگارنده آنچه در داخل ایران مشاهده می‌شود این است که بخش کوچکی از اقتصادخوانده‌ها به نحله‌های فکری و اقتصادی متکی‌اند که به‌رغم اثرگذاری در رسانه‌ها، رنگ غالبی در آکادمی‌های ایران ندارند. اما این طیف به ‌صورت فزاینده‌ای به نحله فکری خود باور دارند و به همین دلیل باور اقتصاددانان طیف مقابل را نمی‌پذیرند و همین مساله سبب می‌شود فضای گفت‌وگو در اقتصاد ما شکل نگیرد. به دیگر سخن، اختلافات بر سر موضوعات هنجاری در آکادمی‌های جهان وجود دارد اما در ایران شدت این اختلاف بیشتر است چراکه بخشی از اقتصاددانان در سر طیفی قرار دارند که جزو نحله‌های اقلیت هستند و همین سبب می‌شود گفت‌وگوی انتقادی را بر‌نتابند و آن گفت‌وگوی اقتصادی که ما در دیگر نقاط جهان شاهد آن هستیم در کشور ما شکل نگیرد.

چرا گفت‌وگو؟

در همه جای دنیا همه مکاتب فکری و اقتصادی درباره خوب و بد سیاست‌ها با هم اختلاف‌نظر دارند و این اختلاف امری بدیهی است. اما همگان در پی ایجاد فضایی برای گفت‌وگو در خصوص دیدگاه‌های خود هستند نه ایجاد اجماع میان دیدگاه‌های مختلف.

ایجاد اجماع میان دولت و مجلس و سیاستگذاران و تصمیم‌گیران امری ضروری است. دولت‌ها و مجالس در هر کشوری باید تلاش کنند هنگام اخذ یک تصمیم و اجرای آن به اجماعی در خصوص آن دست یابند چراکه چنین اجماعی در هر حوزه‌ای چه اقتصادی، چه سیاسی و چه اجتماعی به اجرای هرچه بهتر طرح‌ها و ایده‌ها کمک می‌کند اما مساله ایجاد اجماع در آکادمی‌های علمی و در میان چهره‌های اقتصادی نه امری ضروری است و نه شدنی. به همین دلیل ایجاد اجماع میان دو طیف و دو نحله اقتصادی مختلف برای شخص من عجیب و سوال‌برانگیز است. به راستی چرا باید مساله اجماع میان دیدگاه‌های اقتصادی در میان چهره‌های فکری و دانشگاهی را مطرح کرد؟

به اعتقاد من، اقتصاددانانی که در بدنه دولت در حال ارائه مشاوره و تصمیم‌گیری هستند، در‌صدد اجرای برخی استراتژی‌های اقتصادی‌اند و احتمالاً گمان می‌کنند سیاست‌هایشان با موانعی مواجه است و ممکن است این موانع از دل تفکرات آن دسته از اقتصاددانانی بر‌آید که اکنون در اقلیت قرار دارند. در نتیجه اجرای بدون مخالفت این سیاست‌ها نیازمند ایجاد اجماع و همصدایی در میان نحله‌های گوناگون است. اگر چنین فرضی صحیح باشد باید هشدار دارد که گام گذاشتن در این راه و ایجاد اجماع اصولاً نتیجه‌ای در‌بر ندارد چراکه ما با ایجاد فضای گفت‌وگو در ساختار اقتصادی، نمی‌توانیم به اجماع بر سر درستی و نادرستی سیاست‌های اقتصادی برسیم و مهم‌تر از آن، این اجماع حاصلی نخواهد داشت.

به عقیده نگارنده ما برای پیشبرد استراتژی‌های اقتصادی نیاز به راهبردهای دیگری غیر از مباحث اقتصادی و فکری داریم. دولتی که قدرت را در دست گرفته باید این هنر را داشته باشد که با وجود تمامی محدودیت‌هایی که نهاد دولت در ساختار سیاسی ایران با آن مواجه است، سیاست‌ها و طرح‌هایش را به پیش ببرد و در مسیر استراتژی‌ای که ترسیم کرده گام بردارد. دولت و مجموعه سیاستمداران و سیاستگذاران باید این هنر را داشته باشند که در مقابل مخالفان از تصمیماتی که گرفته‌اند دفاع کنند نه آنکه با ایجاد رضایت و اجماع در طیف فکری مقابل، منتقدان احتمالی را با خود هم‌جهت کنند.

دولت گوش به فرمان؟

حرف زدن از اجماع شاید زمانی معنا پیدا کند که ما معتقد باشیم دولت در اجرای سیاست‌های اقتصادی خود، پذیرای نظرات موافق و مخالف اقتصاددانان باشد. اما آیا در ایران اگر رئیس دولت بخواهد کاری را انجام دهد دغدغه این را دارد که فلان اقتصاددان یا مکتب اقتصادی با این تصمیم موافق یا مخالف است؟ به عقیده نگارنده بدنه دولت چنین نگاه و دغدغه‌ای ندارد. بعید است مشکل سیاستگذاران ما مواجهه با دیدگاه‌های مختلف در زمینه‌های گوناگون باشد. معتقدم دولت یازدهم و دوازدهم با مجموعه انتخاب‌هایی که انجام داده است نشان داده خوب و بد سیاست‌ها را می‌داند و به خوبی به کم و کیف تصمیمات خود واقف است. مشکل دولت این نیست که بین دو نگاه متفاوت اقتصادی مردد مانده باشد و نداند کدام نگاه را باید بر دیگری ترجیح دهد. مساله دولت، مرحله بعد از انتخاب است. یعنی وقتی در صحنه عمل قرار می‌گیرد و هنگام اجرای سیاست‌های خود از یک طرف با مخالفت‌های گروه‌های ذی‌نفوذ مواجه می‌شود و در طرف دیگر با انتقادات اقتصادخوانده‌های مخالف که مدام درباره اشتباهات اجرایی و تصمیم‌گیری دولت هشدار می‌دهند. در این حالت دولت می‌گوید اگر قرار است اقتصادخوانده‌ها هم به سیاست‌های دولت نقد وارد کنند بهتر است از طریق اجماع راضی شود. اما چنین اجماعی نه در ایران که در هیچ جای دنیا امکان‌پذیر نیست و دولت نمی‌تواند همه گروه‌ها را با سیاست‌های خود همراه کند.

سیاست‌های هنجاری دولت‌ها همیشه در بوته نقد است و برخی آن را درست می‌دانند و برخی نادرست. دولت نمی‌تواند و نباید بخواهد در خصوص این سیاست‌ها در کشور در میان متفکران و چهره‌های علمی اجماع ایجاد کند. تنها مساله و دغدغه‌ای که در این میان وجود دارد، سرگردانی افکار عمومی در خصوص این سیاست‌هاست. اینکه عده‌ای از اقتصاددانان از یک سیاست به شدت دفاع می‌کنند و عده دیگری با همان شدت به این سیاست‌ها نقد وارد می‌کنند در این میان افکار عمومی چه قضاوتی می‌تواند داشته باشد؟

دولت‌ها اصولاً آن سیاست‌هایی را اجرا می‌کنند که خود درست می‌دانند. به عبارتی وظیفه سیاستگذار، انتخاب بهترین تصمیم است و پس از اجرا باید بتواند برای هجمه‌ها و انتقادات مختلف پاسخ‌های مستدل و منطقی داشته باشد. هر چه در رسانه‌های اقتصادی ادبیات اولیه علم اقتصاد بیشتر تحلیل شود افکار عمومی می‌توانند آگاهانه‌تر در خصوص خوب و بد سیاست‌های دولتی قضاوت کنند. تحلیل این موارد در نگاه عامه می‌تواند اثرگذاری بیشتری داشته باشد. اما نشستن و صحبت کردن با گروه‌هایی که نشان داده‌اند هرگز به سمت اجماع حرکت نمی‌کنند راه مناسبی نیست. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها