شناسه خبر : 8231 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون

زخم کهنه آفریقا: تجارت برده

این مقاله بخشی است از فصل نهم کتاب چرا کشورها شکست می‌خورند؟ در این مقاله نویسندگان نشان می‌دهند که چگونه برده‌داری تبدیل به نهادی در کشورهای آفریقایی می‌شود و حتی زمانی که کشورهای اروپایی برده‌داری را منع کردند، آفریقایی‌ها دست از جنگ و به برده در آوردن برنداشتند.

ترجمه: پویا جبل‌عاملی

این مقاله بخشی است از فصل نهم کتاب چرا کشورها شکست می‌خورند؟ در این مقاله نویسندگان نشان می‌دهند که چگونه برده‌داری تبدیل به نهادی در کشورهای آفریقایی می‌شود و حتی زمانی که کشورهای اروپایی برده‌داری را منع کردند، آفریقایی‌ها دست از جنگ و به برده در آوردن برنداشتند. زخمی کهنه که هنوز می‌توان آثارش را در این کشورها دید و یکی از عوامل اصلی عدم توسعه‌یافتگی آنها بوده است.



در ابتدای دوره مدرن، گسترش دریانوردی و قدرت تجاری اروپاییان در جنوب شرق آسیا، باعث ایجاد توسعه اقتصادی و تغییرات صنعتی وعده داده‌شده نشد. در همان زمانی که کمپانی هند شرقی هلند در حال گسترش بود، نوع بسیار متفاوتی از تجارت در آفریقا رشد می‌یافت: تجارت برده.
در ایالات متحده، برده‌داری در مناطق جنوب اغلب به عنوان یک «نهاد ویژه» قلمداد می‌شد. اما به طور تاریخی همچنان که موزز فینلی1 محقق بزرگ دوره کلاسیک می‌گوید، برده‌داری هر چیزی می‌تواند باشد جز «ویژه»، زیرا تقریباً در هر جامعه‌ای وجود داشته است. همچنان که پیش از این دیدیم، در روم باستان برده‌داری رواج داشت و برای مدت‌های طولانی آفریقا منبع برده اروپا بود، هر چند اروپاییان از جاهای دیگر نیز بردگان خود را تامین می‌کردند.
رومی‌ها بردگان خود را از اسلاویک‌ها2 که در اطراف دریای سیاه زندگی می‌کردند، از خاورمیانه و همچنین از شمال اروپا تامین می‌کردند. اما تا سال 1400، اروپاییان دیگر از به برده‌کشیدن خودشان دست کشیدند. اما آفریقا، مانند اروپا از دوره برده‌داری به دوره فئودالیته منتقل نشد. پیش از دوره مدرن، تجارت برده در شرق آفریقا بسیار پر‌رونق بود و تعداد زیادی از بردگان با انتقال از صحرای بزرگ آفریقا، به سوی شبه‌جزیره عربستان می‌رفتند. به علاوه در مناطق غرب آفریقا شامل مالی، غنا و امپراتوری سونقایی3 بردگان در دولت، ارتش و کشاورزی بسیار مورد استفاده قرار می‌گرفتند، که این مدل‌ سازمانی را با تجارتی که با دولت‌های مسلمان شمال آفریقا داشتند، از آنان فراگرفتند.
توسعه مستعمرات شکر در دریای کارائیب، که در ابتدای قرن هفدهم آغاز شد، منجر به رشد چشمگیر در تجارت جهانی برده و البته افزایش بی‌سابقه اهمیت برده‌داری در آفریقا شد. در قرن شانزدهم، شاید حدود 300 هزار برده در اقیانوس اطلس مبادله شدند. این بردگان بیشتر از آفریقای مرکزی به خصوص کنگو می‌آمدند و پرتغالی‌ها باز هم به جنوب رفتند و از لواندا که اکنون پایتخت آنگولاست، اقدام به برده‌گیری کردند. در این زمان، حجم بردگانی که از صحرای آفریقا عبور می‌کردند همچنان بیشتر از بردگانی بود که از اقیانوس اطلس می‌گذشتند، شاید آن زمان حدود 550 هزار آفریقایی به عنوان برده به سوی شمال حرکت می‌کردند. اما در قرن هفدهم، وضعیت معکوس شد. تقریباً یک میلیون و 350 هزار آفریقایی به عنوان برده در تجارت اقیانوس اطلس فروخته شدند و حال اکثریت بردگان به آمریکا منتقل می‌شدند. اما تعداد بردگانی که از صحرای بزرگ آفریقا منتقل می‌شدند تقریباً بدون تغییر ماند. در قرن هجدهم باز تعداد بردگان انتقالی از اقیانوس اطلس رشد داشت و تقریباً به شش میلیون نفر رسید، در حالی که بردگان منتقل‌شده از صحرای بزرگ آفریقا تقریباً 700 هزار نفر بودند. اگر تمامی بردگانی را که در دوره‌های مختلف به تمام نقاط جهان منتقل و از آفریقا خارج شدند جمع بزنیم، به عدد 10 میلیون نفر آفریقایی می‌رسیم.
با استفاده از مرزهای امروزی کشورها و بر مبنای جمعیت سال 1400 این کشورها، حجم مبادلات برده از سال 1400 تا سال 1900 به نسبت جمعیت سال 1400، چقدر بوده است. برای مثال حجم کل بردگان صادراتی از کشورهای آنگولا، بنین، غنا و توگو بیش از کل جمعیت این کشورها در سال 1400 بوده است.
حضور ناگهانی اروپاییان در تمامی مناطق غربی و مرکزی آفریقا که مشتاقانه به دنبال خرید برده بودند تاثیرات دگرگون‌کننده‌ای بر جوامع آفریقایی داشت. بسیاری از بردگان منتقل شده به آمریکا، اسرای جنگی بودند که بلافاصله پس از رسیدن به ساحل به آمریکا منتقل می‌شدند. جنگ و نزاع در آفریقا با واردات تفنگ و مهماتی که اروپاییان با بردگان مبادله می‌کردند، دو‌چندان می‌شد. تا سال 1730 تقریباً 180 هزار تفنگ هر سال به ساحل غربی آفریقا وارد می‌شد و بین 1750 تا ابتدای قرن نوزدهم، تنها بریتانیا هر سال بین 283 هزار تا 394 هزار تفنگ به آفریقا وارد کرد. بین سال‌های 1750 تا 1807، بریتانیا 22 هزار تن بارو به این مناطق فروخت که به طور متوسط سالانه 384 هزار کیلوگرم می‌شود.
تمامی این جنگ‌ها و نزاع‌ها نه‌تنها جان بسیاری‌ها را گرفت و بر رنج بشریت افزود، بلکه موجب ایجاد راهی ویژه برای توسعه نهادی در آفریقا شد. پیش از دوره مدرن، جوامع آفریقایی کمتر از جوامع اروپایی و آسیایی متمرکز بودند. بسیاری از حکومت‌ها کوچک بودند و تنها روسای قبایل وجود داشت و گاهی نیز پادشاهی بود که از زمین و منابع محافظت می‌کرد. بسیاری ابداً دارای یک سلسله موروثی که قدرت سیاسی داشته باشد، نبودند. تجارت برده ‌دارای دو پروسه سیاسی متضاد بود. اول آنکه برده‌‌داری موجب شد تا بسیاری از حکومت‌های آفریقایی در ابتدا بیشتر مطلقه شوند و دور یک هدف مشترک سازمان یابند و آن به برده در‌آوردن دیگران و فروش آنها به برده‌داران اروپایی بود. اثر دوم اما به طور پارادوکسیکال بر خلاف اثر اول بود و آن اینکه، جنگ و برده‌داری در نهایت در آفریقا هر آنچه را برای یک حاکمیت لازم و مشروع بود، نابود می‌کرد. در حقیقت حتی فارغ از جنگ و تنها با یک یورش کوچک افراد همدیگر را به بردگی می‌کشیدند. قانون نیز به ابزاری برای برده‌گیری تبدیل شد. اصلاً مهم نبود شما چه جرمی مرتکب شده‌اید، زیرا مجازات هر جرمی برده شدن بود. فرانسیس مور4 بازرگان انگلیسی، آثار برده‌داری را در ساحل سنگامبیا5 در غرب آفریقا در دهه 1730 این گونه توصیف می‌کند:
از زمانی که تجارت برده آغاز شده، تمامی مجازات‌ها به بردگی تغییر یافته است؛ منفعتی در این مجازات است، حکومت‌ها از فروش برده نفع می‌برند. نه تنها قتل، دزدی و تجاوز جنسی، مجازات برده شدن دارد بلکه حتی جرائم کوچک نیز همین مجازات را دارد.
این فرآیند که در آن تمامی قوانین و سنت‌ها منحرف شدند و به سمت برده‌گیری رهنمون شدند، آثار مخربی نیز بر تمرکزگرایی سیاسی داشت، هر چند در برخی از نقاط موجب پیدایش حکومت‌های پر‌قدرتی شد که علت وجودی‌شان، یورش و برده‌گیری بود. پادشاهی کنگو خودش شاید اولین حکومت آفریقایی بود که تبدیل به یک حکومت برده‌گیر شد، تا زمانی که در جنگ‌های داخلی سقوط کرد. دیگر حکومت‌های برده‌گیر بیش از همه در غرب آفریقا سر برآوردند که شامل حکومت اویو6 در نیجریه، داهومی7 در بنین و آسانت8 در غنا می‌شد.
برای مثال توسعه حکومت اویو در میانه قرن هفدهم به طور مستقیم متکی بر افزایش صادرات برده به سواحل غربی آفریقا بود. قدرت این حکومت نتیجه انقلاب نظامی بود که ناشی از واردات اسب از شمال و شکل‌گیری سواره‌نظام پر‌قدرتی بود که ارتش‌های دشمن را قلع‌وقمع می‌کرد. اویو‌ها در ساحل آفریقا با نابود کردن حکومت‌های دیگر به سمت جنوب حرکت کردند و ساکنان آنها را به بردگی گرفتند. در بین سال‌های 1690 تا 1740، اویو انحصار خود را در مناطق داخلی آفریقا به تثبیت رساند، انحصاری که اغلب، «ساحل برده»9 خوانده می‌شد. تخمین زده می‌شود که بین 80 تا 90 درصد افرادی که در جنگ‌ها به بردگی کشیده می‌شدند، در ساحل غربی فروخته می‌شدند. همین ارتباط میان جنگ و عرضه برده، در قرن هجدهم در جنوب ساحل غربی، یعنی در ساحل طلا، جایی که غنای امروز قرار گرفته است، وجود داشت. پس از سال 1700 حکومت آسانت، قلمرو خود را همانند اویو گسترش داد. طی نیمه اول قرن هجدهم، آسانت حکومت‌های مستقل را یکی پس از دیگری در جنگ‌هایی که به نام جنگ‌های آکان10 معروف بود، شکست داد و قلمرو خود را گسترش داد. آخرین حکومت، گیامن11 بود که در سال 1747 شکست خورد. 375 هزار برده در بین سال‌های 1700 تا 1750 که در این جنگ‌ها شکست خورده بودند، صادر شدند.
با آمار بیشتر می‌توان عمق این فاجعه را نشان داد. بسیار سخت است که با اطمینان بتوان جمعیت آفریقا را پیش از دوره مدرن به دست آورد، اما محققان تخمین‌های بسیار قابل قبولی را از اثر برده‌داری بر جمعیت آفریقا به دست آورده‌اند. پاتریک مانینگ12، تاریخدان، تخمین می‌زند که مناطق غربی و غرب ناحیه مرکزی آفریقا، که قسمت‌هایی بودند که برده صادراتی را تامین می‌کردند، در ابتدای قرن هجدهم 22 تا 25 میلیون نفر جمعیت داشت. حتی با این فرض محافظه‌کارانه، که رشد جمعیت طی قرن هجدهم و ابتدای قرن نوزدهم، بدون احتساب تجارت برده، 5/0 درصد در سال بوده، مانینگ تخمین می‌زند که جمعیت منطقه در سال 1850 باید حداقل 46 تا 53 میلیون نفر باشد. اما در واقع جمعیت تنها نیمی از این مقدار بوده است.
این اختلاف بسیار نه‌تنها ناشی از هشت میلیون برده‌ای بوده که بین سال‌های 1700 تا 1850 صادر شده‌اند بلکه ناشی از مردمی بوده که در این جنگ‌هایی که برای برده‌گیری رخ می‌داده، جان خود را از دست دادند. فراتر از این، برده‌کشی و تجارت برده در آفریقا ساختارهای خانواده و ازدواج را نیز از هم گسیخت و ممکن است که موجب شده بچه‌دار ‌شدن کاهش یابد.
در پایان قرن هجدهم، حرکت پر‌قدرتی برای حذف تجارت برده تحت رهبری کاریزماتیک ویلیام ویلبرفورس13، در بریتانیا آغاز شد. پس از بارها شکست، حامیان برانداختن برده‌داری، در سال 1807، پارلمان بریتانیا را متقاعد کردند تا اعلام کند تجارت برده، غیر‌قانونی است. ایالات متحده نیز سال بعد برده‌داری را ممنوع کرد. دولت بریتانیا پا را از این نیز فراتر گذاشت و اسکادرانی را در اقیانوس اطلس مامور کرد تا جلوی تجارت برده را بگیرد. با این وجود زمان نیاز بود تا این مقررات اجرایی شود و در سال 1843 بود که در کل امپراتوری بریتانیا، برده‌داری منسوخ شد و تا آن زمان تعداد زیادی برده در اقیانوس اطلس مبادله شدند.
اگرچه غیرقانونی اعلام کردن تجارت برده، تقاضا برای برده را کاهش داد، اما این به معنای آن نبود که تاثیر برده‌داری بر جوامع و نهادهای آفریقایی به یکباره و به طور معجزه‌گونه‌ای از بین رفت. بسیاری از حکومت‌های آفریقایی بر مبنای برده‌گیری پایه‌ریزی شده بود و این قانون در بریتانیا نمی‌توانست چنین واقعیتی را تغییر دهد. برده‌داری پیش از این قانون در خود آفریقا امر رایجی شده بود. این عامل در نهایت، راه توسعه خود در آفریقا را نه‌تنها قبل از سال 1807، که پس از آن زمان نیز شکل می‌داد.
از مکانی که تجارت برده به آن گره خورده بود، حال «تجارت مشروع» بیرون می‌آمد، یعنی صادرات کالاهای جدیدی به جز برده، از آفریقا. برای مثال این کالاها شامل شیره نخل، خرما، بادام‌زمینی، عاج فیل، چرم و صمغ درختان می‌شد. از آنجا که درآمد اروپا و آمریکای شمالی در اثر انقلاب صنعتی افزایش یافته بود، تقاضا برای بسیاری از تولیدات استوایی افزایش چشمگیری یافته بود. جوامع آفریقایی همچنان که از فرصت اقتصادی تجارت برده استفاده کردند از این «تجارت مشروع» نیز بهره بردند. از آنجا که برده‌گیری مبنای جوامع آفریقایی بود، با کاهش تقاضای خارجی برده، آفریقایی‌ها دیگر نمی‌توانستند بردگان خود را به اروپایی‌ها بفروشند، پس باید چه می‌کردند؟ پاسخ آسان بود: آنان توانستند با به کار گماردن اجباری بردگان در تولید کالاهای تازه تحت عنوان تجارت مشروع، سود کلانی بیابند.
یکی از بهترین مثال‌های مکتوب در حکومت آسانت، در غنای امروز وجود دارد. پیش از سال 1807، امپراتوری آسانت، به طور گسترده‌ای در کار اسیر کردن و به برده بردن انسان‌ها بود آنان را برای فروش به دو قلعه بزرگ کیپ کوست14 و المینا15 در ساحل غربی می‌برد. پس از سال 1807 که این گزینه بسته شد، نخبگان سیاسی آسانت، اقتصاد خود را بازیافتند. اما این پایان برده‌گیری و برده‌داری نبود. آنان حال از بردگان برای کار در زمین‌های بزرگ خود استفاده می‌کردند. این استفاده از بردگان ابتدا در زمین‌های اطراف پایتخت آنان، کوماس16 مرسوم شد و پس از آن به کل امپراتوری (که بیشتر منطبق بر مناطق درونی غنای امروز می‌شود) گسترش یافت. بردگان نه‌تنها در تولید طلا و دانه‌های قهوه‌ای که صادر می‌شد، به کار گرفته می‌شدند بلکه آنان برای تامین غذای ملوانان نیز به کار گرفته می‌شدند. با رفتن به شرق آفریقا نیز این پدیده به وضوح نمایان بود. برای مثال در داهومی، پادشاه دارای نخل‌های خرمای بسیار بود و این نخل‌ها توسط نیروی کار برده به تولید می‌رسیدند.
بنابراین، منسوخ کردن تجارت برده، به جای آنکه برده‌داری را از آفریقا دور کند، فقط موجب تغییر شکل آن شد یعنی بردگان به جای کار در آمریکا اینک در خود آفریقا کار می‌کردند. فراتر از این بسیاری از نهادهای سیاسی که تجارت برده طی دو قرن پیش، ساخته بود بدون تغییر ماند و الگوهای رفتاری آن باقی ماند. برای مثال بین دهه‌های 1820 و 1830، پادشاهی بزرگ اویو در نیجریه سقوط کرد. سقوطی که ناشی از جنگ‌های داخلی و رشد دولت-شهرهای یوروبا17 مانند ایلورین18 و ایبادان19 بود که وابسته به تجارت برده بودند. در دهه 1830، پایتخت اویو به یغما رفت و پس از آن شهرهای یوروبا برای تسلط بر منطقه با داهومی به رقابت پرداختند. آنان تقریباً نیمی از قرن نوزدهم را به طور مداوم با یکدیگر به جنگ پرداختند و این باعث ایجاد عرضه انبوهی از بردگان شد. علاوه بر این، آدم‌ربایی و محکومیت افراد از سوی جادوگران و یورش‌های کوچک نیز وجود داشت. آدم‌ربایی در قسمت‌هایی از نیجریه به چنان مشکلی تبدیل شد که والدین از ترس ربودن فرزندان و به برده کشاندن آنان، به بچه‌های خود اجازه نمی‌دادند که بیرون از خانه بازی کنند.
بنابراین با وجود کاهش تقاضای خارجی برای برده، برده‌داری در آفریقا به جای آنکه افت کند در سرتاسر قرن نوزدهم توسعه یافت. اگرچه نمی‌توان به آمار دقیقی از بردگان طی این زمان دست یافت اما بر مبنای نوشته‌های جهانگردان و بازرگانان، می‌توان گفت در آفریقای غربی که شامل پادشاهی آسانت، داهومی و دولت-شهرهای یوروبا می‌شد، بیش از نیمی از مردم تبدیل به برده شدند. آمار دقیق‌تری از مستعمرات فرانسه وجود دارد که شامل غرب سودان و آفریقای غربی از سنگال تا مالی، بورکینافاسو، نیجر و چاد می‌شود. در این منطقه در سال 1900 حدود 30 درصد جمعیت به بردگی رفته‌اند.
نه‌تنها «تجارت مشروع» نتوانست جلوی بردگی را بگیرد بلکه حتی مستعمره شدن رسمی کشورهای آفریقایی نیز تاثیری بر آن نگذاشت. اگرچه بسیاری از اروپاییانی که در قرن نوزدهم پا به مستعمرات آفریقایی می‌گذاشتند، به دنبال مبارزه و حذف برده‌داری بودند، اما واقعیت چیز دیگری بود. بسیاری از کشورهای مستعمره آفریقایی همچنان در قرن بیستم به برده‌داری ادامه دادند. برای مثال در سیرالئون بالاخره در سال 1928، برده‌داری به طور کامل از بین رفت، اگرچه از اواخر قرن هجدهم پایتخت این کشور، فری تاون20 (به معنای شهر آزاد)، مکان امنی برای بردگانی بود که از آمریکا فرار می‌کردند و به آفریقا بازمی‌گشتند. از آن زمان این شهر پایگاه مهمی برای اسکادران‌های ضد‌برده‌داری بریتانیا و خانه تازه بردگان آزادشده‌ای بود که از کشتی‌های برده‌کشی که توسط نیروهای بریتانیایی متوقف شده بودند، رهایی یافته بودند. با وجود چنین شهر سمبلیکی در سیرالئون، بیش از 130 سال نیاز بود تا برده‌داری به طور کامل از بین رود. لیبریا در جنوب سیرالئون در دهه 1840 برای بردگان رها‌شده از آمریکا پایه‌ریزی شده بود. با این وجود در این کشور نیز برده‌داری تا قرن بیستم ادامه داشت و تا پایان دهه 1960، تخمین زده شد که حدود یک‌چهارم نیروی کار اجباری بودند و در شرایطی کار و زندگی می‌کردند که شبیه به شرایط بردگان بود. به علت ایجاد نهادهای اقتصادی و سیاسی که بر مبنای تجارت برده بود، صنعتی شدن در آفریقا پا نگرفت، و این قاره نسبت به نقاط دیگر جهان که به دنبال توسعه و دگرگونی اقتصادهای خود بودند، در جا زد و حتی شاهد عقبگرد نیز بود.

پی‌نوشت‌ها:
1- Moses Finlay
2- Slavic
3- Songhai
4- Francis Moore
5- Senegambia
6- Oyo
7- Dahomey
8- Asante
9- Slave Coast
10- Akan Wars
11- Gyaman
12- Patrick Manning
13- William Wilberforce
14- Cape Coast
15- Elmina
16- Kumase
17- Yoruba
18- Illorin
19- Ibadan
20- Freetown

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها