شناسه خبر : 37061 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

مزد نارضایتی

چرا تنفر از شغل برای سلامتی مضر است؟

 

 

رهام آریاراد / نویسنده نشریه

82شاید شما بارها این جمله را شنیده باشید که این شغل ممکن است برای سلامتی شما خطرناک باشد! این کلمات ممکن است در مورد مشاغل مرتبط با زباله‌های سمی، مواد رادیواکتیو یا تجهیزات نامناسب به کار برده شود اما طبق مطالعات اخیر، این جمله می‌تواند به خوبی هر شغلی را که شما در آن ناراضی هستید، توصیف کند. نتایج تحقیق سال ۲۰۱۱ دانشمندان علوم اجتماعی دانشگاه کانبرای استرالیا نشان می‌دهد تنفر از شغل برای سلامتی مضر است و گاهی اوقات بدتر از بیکاری است. افسردگی و اضطراب افرادی که از شغلشان ناراضی‌اند به اندازه افسردگی و اضطراب افراد بیکار یا بیشتر از آن است. شاید این خیلی تعجب‌آور نباشد، اگر از محل کار خود راضی نیستید، سلامتی عاطفی شما قطعاً ضربه خواهد خورد. اما نتایج نشان می‌دهد تاثیرات ممکن است فراتر برود. کسانی که با رضایت کم در طول زندگی حرفه‌ای و کاری خود مواجه هستند نیز احتمالاً با مشکلات عاطفی تشخیص داده می‌شوند و اضطراب بیش از حد دارند. حتی سلامت جسمانی شما نیز ممکن است آسیب ببیند: به عنوان مثال کارگران ناراضی معمولاً کمردرد را گزارش می‌کنند و همچنین مشخص شده است که به صورت پیوسته‌ نسبت به پاسخ‌دهندگانی که در کار خود راضی هستند، بیمار می‌شوند. مشکلات مربوط به بیکاری و نارضایتی شغلی در ابتدا با تاثیر بر سلامت روان آغاز می‌شوند، اما می‌توانند با گذشت زمان در تغییرات سلامت جسمی نمایان شوند. اگرچه تحقیقات فراوانی میان نارضایتی از شغل و سلامتی فرد انجام شده است و عموماً محققان به مشکلات جسمانی و روانی این نارضایتی اشاره دارند اما راهکار ماجرا را باید در ترک شغل یا تغییر شغل جست‌وجو کرد؟ شاید پاسخ همیشه به این سادگی نباشد، به‌خصوص در کشورهای در حال توسعه، که در آن نرخ بیکاری و نیروی کار غیرشاغل زیاد است. پیامدهای مربوط به بیکاری خیلی سریع‌تر از آنچه تصور شود، ظهور می‌کند. بیکاری حتی به صورت موقت مصادف با تحمیل هزینه‌های سنگین بر دوش فرد و خانوار است. مشکلات سلامت ناشی از بیکاری در این شرایط می‌تواند آسیبی به مراتب بیشتر از مشکلات ناشی از نارضایتی شغلی داشته باشد. اما با وجود این نمی‌توان تفکیک دقیقی میان آسیب‌های سلامت ناشی از بیکاری و نارضایتی شغلی قائل شد. در نهایت این آسیب‌ها دامن‌گیر جامعه می‌شود و تاثیر خود را در ارتباط با بهداشت عمومی، کیفیت روانی-‌اجتماعی و اقتصاد نشان می‌دهد. در ادامه به بررسی دقیق‌تر مسائل مربوط به بهداشت روانی افراد بیکار و شاغلان ناراضی پرداخته شده و مفهوم کیفیت روانی-اجتماعی و مسوولیت سلامت ذهنی جامعه بررسی می‌شود.

 

جنبه‌های روانی مشترک

محققان دانشگاه ملی استرالیا، بهداشت روانی افراد بریتانیایی را که بیکار بودند در مقایسه با کسانی که در مشاغل متفاوت مشغول به کار بودند تحت عنوان «کیفیت روانی-اجتماعی» بررسی کردند. نویسنده این مطالعه، پیتر باترورث، اظهار کرد «افراد ناراضی از شغل خود به اندازه افراد بدون شغل دارای مشکلات بهداشت روانی هستند». این مطالعه به وضوح ثابت کرد که هیچ تفاوتی در میزان اختلالات روانی شایع، مانند اضطراب و افسردگی، بین افراد بیکار و کسانی که در پایین‌ترین کیفیت شغلی هستند وجود ندارد. هر دو گروه از افراد نسبت به کسانی که در کار با کیفیت بالا بودند، بیشتر یک اختلال روانی مشترک را تجربه می‌کنند: «شغلی که آنها دوست داشتند.» پروفسور باترورث همچنین در مورد تحقیقات خود در زمینه بهداشت روان این گروه بیان کرد، بهبود شرایط کار یعنی کاهش تقاضای شغلی و افزایش کنترل شغلی، امنیت و عزت‌نفس کارمندان به نوبه خود باعث افزایش سلامت روان آنها می‌شود. او همچنین این امر را باعث کاهش بار بیماری در سیستم‌های بهداشت عمومی دانسته و پرداختن به جنبه‌های روانی-اجتماعی محیط کار را به عنوان بخشی از برنامه‌های دولت ملی برای کاهش بیماری‌های روانی در جامعه برجسته می‌داند.

تحقیقات قبلی همچنین نشان داده است افرادی که از کار خود ناراضی هستند، حتی در زمان کار نکردن، فشار خون بالا دارند. در اوایل سال 2012 دانشمندان دانشگاه کالج لندن دریافتند که ترفیع شغلی ارتباطی معنادار با بیماری قلبی دارد. آنها تاریخچه اشتغال و نتایج بهداشت کارمندان دولت در لندن را بررسی کردند و دریافتند افرادی که احساس می‌کنند، تحت کنترل کار قرار گرفته و وظایف کاری آنها از کنترل خارج شده، نیز به بیماری قلبی مبتلا می‌شوند. افرادی که در بخش‌های با نرخ ترفیع شغلی بالا هستند، تقریباً 20 درصد کمتر از کسانی که این شرایط را ندارند، به بیماری قلبی مبتلا می‌شوند. داریل اوکانر، استاد روانشناسی سلامت در دانشگاه لیدز نیز اظهار کرد: «این عمدتاً به احساس تحت کنترل بودن (یا نبودن) بستگی دارد. اگر احساس می‌کنید که تلاش زیادی انجام داده‌اید و به شما پاداشی داده نشده، این باعث افزایش استرس و به نوبه خود خطر ابتلا به بیماری قلبی می‌شود.» نتیجه مطالعه‌ای از دهه 70 در دانشگاه ایالتی اوهایو از کارگران 25 تا 39 سال در مورد رضایت شغلی و سلامت جسمی و روانی آنها که از طریق نظرسنجی انجام شد، بیان می‌کند کسانی که سطح رضایت شغلی کمتری در کار خود ابراز داشتند، بیشتر مسائلی مانند افسردگی یا مشکل خواب را گزارش می‌دهند. هوی ژنگ، استاد جامعه‌شناسی و پژوهشگر این مطالعه، بیان کرد: «سطح بالاتر مشکلات بهداشت روان برای کسانی که رضایت شغلی کمی دارند ممکن است پیش‌درآمد مشکلات جسمی آینده باشد. افزایش اضطراب و افسردگی می‌تواند منجر به بیماری‌های قلبی‌-عروقی یا سایر مشکلات سلامتی شود که تا سن بالاتر نشان داده نمی‌شوند.» طبق مطالعه‌ای که در سال 2016 در نشست سالانه انجمن جامعه‌شناسی آمریکا ارائه شد، محققان نشان دادند افراد آمریکایی که بخش‌های اولیه زندگی خود را با نارضایتی می‌گذرانند، بیشتر از کسانی که بخش‌های اولیه زندگی خود را با رضایت می‌گذرانند، دچار مشکلات سلامتی می‌شوند. جامعه‌شناسان دانشگاه اوهایو داده‌های مربوط به 6432 شرکت‌کننده در نظرسنجی طولی ملی جوانان (NLYS) را بررسی کردند که نتایج مربوط به افرادی را که از سال 1979، 14 تا 22 سال داشتند دنبال می‌کند. این سازمان از شرکت‌کنندگان خود می‌خواهد به‌طور منظم میزان رضایت شغلی خود را در مقیاس یک تا چهار ارزیابی کنند. محققان از این رتبه‌بندی‌ها برای تقسیم شرکت‌کنندگان به چهار گروه از نظر رضایتمندی که در سنین 25 تا 39 سال هستند، استفاده کرده‌اند. نتایج به صورت زیر به دست آمد:  افرادی که کار خود را با رضایتمندی شروع کردند و در ادامه رضایتمند باقی ماندند (15 درصد).  افرادی که ناراضی شروع کردند اما در ادامه رضایتمندی آنها افزایش یافت (17 درصد).  افرادی که ناراضی شروع کردند و ناراضی باقی ماندند (45 درصد).  افرادی که کار خود را با رضایتمندی شروع کردند اما با گذشت زمان میزان رضایت آنها کاهش یافت (23 درصد).

در مقایسه با گروه اول (افرادی که از تمام مشاغل اولیه و کنونی خود لذت می‌بردند)، متاسفانه افرادی که در بزرگ‌ترین و ناراضی‌ترین گروه بودند بیشتر دچار افسردگی، مشکلات خواب، نگرانی بیش از حد، مشکلات عاطفی و سلامت کلی روان بودند. آنها همچنین بیماری‌هایی مانند کمردرد و سرماخوردگی‌های مکرر را بیشتر از گروه اول گزارش کردند (اگرچه میزان بیماری‌های تشخیص داده‌شده از سوی پزشک مانند سرطان بالاتر نبود). افرادی که میزان رضایتمندی آنها به مرور زمان کاهش یافت (گروه چهارم)، دارای مشکلات خواب و نگرانی مشابه و همچنین سلامت روان کلی پایین‌تر بودند ولی آنها تاثیر مشابه افسردگی و مشکلات عاطفی را مشاهده نکردند. اتفاق اصلی برای گروهی رخ داد که رضایتمندی آنها رو به افزایش بود (گروه سوم)، حتی اگر کار را با نارضایتی آغاز کرده بودند. آن گروه اصلاً آسیبی قابل اندازه‌گیری نداشتند. به نظر می‌رسد راه غلبه بر آسیب‌های ذهنی و جسمی تنفر از شغل، انجام کارهایی است که فرد را در موقعیت رضایتمندی شخصی‌تر قرار دهد. البته این نکته حائز اهمیت است که این مطالعه علیت آسیب را اثبات نکرد بلکه فقط یک ارتباط معنادار بود. تفسیر دیگر همین داده‌ها ممکن است این باشد که افرادی که مشکلات بهداشت روانی را تجربه می‌کنند، بیشتر اظهار نارضایتی از شغل خود دارند. به احتمال زیاد، اثراتی وجود دارد که در هر دو جهت انجام می‌شود.

 

کیفیت شغلی روانشناختی، بهداشت روان و سلامت ذهنی

مفاهیم مختلف بهزیستی، شامل ابعاد و معیارهای ذهنی و عینی است که بیشترین توجه به اقدامات ذهنی معطوف می‌شود. اقدامات ذهنی شامل احساسات مثبت یا ابعاد رضایتمندی (شامل رضایت از زندگی به‌طور کلی) و همچنین ابعاد کارکرد اجتماعی و روانی، از جمله ادراک معانی و احساس هدف در زندگی است. به عنوان مثال، مدل کامل بهداشت روان کیز نشان می‌دهد بهزیستی (به عنوان وجود احساسات مثبت و کارکرد روانشناختی و اجتماعی مثبت) و بیماری روانی (به عنوان وجود یک یا چند طیف گسترده از اختلالات روانی) ساختارهای جداگانه اما نسبتاً همبسته هستند. به‌طور خلاصه، همان‌طور که کوری کیز استاد روانشناسی دانشگاه ویرجینیا بیان می‌کند «فقدان بیماری روانی به معنای وجود سلامت روان نیست، و عدم سلامت روان به معنای وجود بیماری روانی نیست». طی دو دهه گذشته، شرایط کار روانی اجتماعی به عنوان عوامل اصلی بیماری‌های مرتبط با کار ظهور کرده‌اند. این امر تا حدی به این دلیل است که این مواجهه شغلی به صورت پدیده جهانی که می‌تواند در هر زمینه کاری اتفاق بیفتد، در کنار مشاغل خاص (به عنوان مثال، کار در ارتفاع، قرار گرفتن در معرض تابش یونیزان) رخ داده است. در نتیجه، بخش قابل توجهی از جمعیت شاغل در معرض شرایط ضعیف کار روانشناختی اجتماعی یا عوامل استرس‌زای شغلی، از جمله کنترل پایین شغلی، تقاضای بیش از حد شغل، عدم امنیت شغلی، حمایت اجتماعی پایین و قلدری در محل کار قرار دارند. علاوه بر این، عوامل استرس‌زای شغلی خاص می‌تواند به چندین نتیجه رفتاری سلامتی و بهداشت مربوط شود. به همین دلایل، آنتونی لامونتاگنه استاد مطالعات سلامت دانشگاه دکین استرالیا عوامل فشارزای شغلی روانی-اجتماعی شامل تعاریف کنترل شغلی درک‌شده، تقاضاهای شغلی، عدم امنیت شغلی و بی‌عدالتی در حقوق را به عنوان شاخص کیفیت شغلی روانی‌-اجتماعی در نظر گرفت. این تعریف نشان داده است که دارای اعتبار پیش‌بینی‌کننده در رابطه با سلامت روان و جسم و همچنین عدم بیماری است. دکترلامونتاگنه در مطالعه طولی در مورد سلامت مردان در استرالیا کیفیت شغلی روانی-اجتماعی را نسبت به بهداشت روان و سلامت ذهنی ارائه می‌دهد. در این مطالعه یک نمونه از مردان 10 تا 55ساله برای گروهی شامل 15.988 نفر جمع‌آوری شد. اقدامات مربوط به کار شامل وضعیت اشتغال و برای افرادی که شاغل بودند، تعدادی از شرایط کار از جمله مقیاس مقدماتی کیفیت شغلی روانی-اجتماعی (وجود کنترل شغلی کم، تقاضای کار زیاد و پیچیدگی‌های آن، ناامنی شغلی زیاد و بی‌عدالتی در حقوق و دستمزد) و عوامل استرس‌زای مربوط به زمان کار مانند ساعت‌های طولانی کار و شیفت شب را مورد بررسی قرار داد. نتایج این مطالعه علاوه بر اینکه کیفیت شغلی روانی را با اندازه‌گیری جهانی سلامت ذهنی نشان داد یک منبع ارزشمند برای مطالعه طولی در خصوص طول عمر کاری و بهداشت در جمعیت مردان استرالیا بود. اگرچه پیش‌تر تحقیقات دانشمندان این حوزه نشان داده بود که سلامت روان و به‌طور کلی شاخص سلامت، تعیین‌کننده رفاه در سطح جهانی و به‌خصوص کار است، اما به چگونگی شباهت یا متفاوت بودن روابط آنها با عوامل استرس‌زای شغلی کمتر پرداخته شده بود. برای تکمیل تحقیقات قبلی که نشان‌دهنده رابطه بین شرایط کار روانی-اجتماعی و مشکلات بهداشت روان است، در حال حاضر نیاز به تجزیه و تحلیل مربوط به کیفیت شغل روانشناختی اجتماعی در تعریف سلامت ذهنی جهانی، شامل تجزیه و تحلیل مربوط به کیفیت شغل روانی-اجتماعی است که این مولفه خود نیاز به شاخصه‌هایی برای اندازه‌گیری سلامت روانی دارد. تحقیقات آقای لامونتاگنه از این بابت دارای اهمیت است که یک رابطه و پاسخ کیفی نسبت به مراحل مختلف ارتباط بین مساله روانی-اجتماعی شغل و رضایت عمومی شاغلان از زندگی را نشان می‌دهد و این می‌تواند منجر به بازتعریف مساله سلامت ذهنی جهانی افراد شود.

 

بهداشت روانی-اجتماعی؛ مسوولیتی فردی یا دولتی

نفرت از شغل نه‌تنها برای کار شما ضرر دارد بلکه تبعات آن گریبان‌گیر خود شما نیز می‌شود و مشکلات جسمانی و روانی مربوط به خود را ایجاد می‌کند. مشکلات مربوط به بیکاری یا شاغلان ناراضی وقتی از منظر فردی بررسی می‌شوند، معمولاً در قالب مطالعات مربوط به روانشناسی اجتماعی پرداخت شده و محوریت موضوع را فارغ از بحث رفتارهای اجتماعی، به شیوه تفکر، احساس و رفتار فرد در حضور مستقیم و ضمنی دیگران در نظر می‌گیرد. این در حالی است که از منظر جامعه‌شناسی، معمولاً رفتار گروهی افراد و برهم‌کنش مربوط به آنها با نگرش رفتار جمعی مورد بررسی قرار می‌گیرد. این تفاوت فارغ از سهم‌بندی مسوولیت تبعات فردی و اجتماعی ناشی از آسیب‌های مرتبط با جامعه مورد مطالعه (شاغلان ناراضی یا افراد بیکار)، موضوع سلامت را مورد بحث قرار می‌دهد که خود می‌تواند شامل سلامت عمومی یا سلامت فردی باشد. ارتباطات مغز، ذهن، بدن و جامعه در پیشگیری از بیماری‌های قابل پیشگیری و افزایش طول عمر در سلامت و بهداشت عمومی نقش اساسی دارد. این عوامل به هم پیوسته‌اند. شرایط نامساعد محیطی که در محرومیت و آسیب دیده می‌شود، اثرات خود را بر سلامت جسمی و روانی برجای می‌گذارد. بهداشت روانی ضعیف و بیماری‌های جسمی رابطه تعاملی با یکدیگر دارند و این باید به‌طور مشخص در آموزش افراد، ارائه‌دهندگان خدمات و سیاستگذاران در بخش‌های بهداشت و درمان مورد توجه قرار گیرد. بهداشت روانی، بر اساس تعریف سازمان بهداشت جهانی به عنوان «وضعیت رفاهی که در آن فرد با استرس‌های معمول زندگی خانوادگی و اجتماعی روبه‌رو می‌شود» یا به عنوان «تحقق توانایی‌های هر فرد» در مرکزیت بهداشت عمومی قرار دارد. در عمل، این بدان معناست که ارتقای سلامت و سایر سطوح پیشگیری، تحقیق، آموزش حرفه‌ای و سیاست‌ها باید از جدایی منسوخ بهداشت روان به عنوان یک حوزه بسته و منزوی فراتر رود. بهداشت روان به عنوان یک جزء از بهداشت عمومی، یک زمینه در حال توسعه است، اما هنوز هم طیف وسیعی از خدمات پیشگیرانه، ترویجی، درمانی و توانبخشی کاملاً هماهنگ وجود ندارد. این وضعیت در بسیاری از کشورهای در حال توسعه یا حتی کشورهای با درآمد بالا نیز وجود دارد. همان‌طور که دکتر تولشنسکی نویسنده کتاب «بهداشت عمومی نوین در قرن 21» بیان می‌کند: مولفه اجتماعی فقر و محرومیت‌های ناشی از آن، مانند تغذیه نامناسب و بیکاری در سلامت روان جامعه مهم است. به عنوان مثال، برای جلوگیری از شرایط آسیب‌زا که ممکن است در اوایل زندگی رخ دهد و منجر به عواقب طولانی‌مدت شود؛ این موضوع فقط یک مساله بیمار-پزشک نیست، بلکه در کل یک مساله اجتماعی و سیاسی است. همان‌طور که پیشگامانی مانند رودولف ویرچو بیش از یک و نیم‌قرن پیش و در واقع بسیاری قبل و بعد از او، در این مورد بحث کرده‌اند. همه آنها الگو‌های بیوپزشکی سلولی را با پزشکی اجتماعی پیوند داده‌اند. همچنین لاورنس گوستین، استاد دانشگاه حقوق واشنگتن، در مورد قانون سلامت جهانی بیان می‌کند، دولت‌ها در هر سطح (فدرال، ایالتی و محلی) نقش مهمی در امنیت، حفظ و ارتقای سلامت و بهداشت عمومی دارند. مسوولیت دولت در مورد سلامت شهروندان خود، تا حدی از ماهیت خود دموکراسی ناشی می‌شود. مقامات بهداشتی یا مستقیماً از سوی مقامات منتخب دموکراتیک انتخاب شده یا منصوب می‌شوند. به دلیل اولویت زیادی که سلامتی شهروندان دارد، این مقامات منتخب پاسخگو هستند تا اطمینان حاصل شود که دولت قادر است سلامت مردم را کنترل کرده و در صورت لزوم از طریق قوانین، سیاست‌ها، مقررات و صرف منابع لازم در سلامتی و ایمنی مردم مداخله کند. همچنین از منظر بهداشت روانی، اشتغال و کسب درآمد کافی برای تامین هزینه‌های زندگی فرد و خانواده او می‌تواند کنترل قدرتمند و همچنین هویت، روال منظم و عزت‌نفس را به دنبال داشته باشد که همه اینها برای حفظ سلامت کلی بدن مهم هستند. بنابراین همان‌طور که تحقیقات پیشین نشان داده‌اند بیکاری و عدم اشتغال می‌تواند سلامت کلی فرد را به خطر بیندازد. در نهایت اگرچه راهی برای پیش‌بینی یا تضمین احساس شما در مورد یک کار مشخص وجود ندارد، اما مطالعات اخیر در خصوص تنفر از کار و تاثیر آن بر سلامت فردی باید به عنوان زنگ خطری برای افراد جویای کار باشد. نگاهی دقیق به فرهنگ محل کار یک کارفرما بیندازید؛ چه از طریق خواندن نظرات کاربران باشد، چه هنگام مراجعه به شرکت برای مصاحبه، به راحتی محیط اطراف خود را مشاهده کنید. به نظر می‌رسد افراد از کار در آنجا خوشحال هستند؟ این یک سوال بی‌اهمیت نیست. یک نظرسنجی که به وسیله مانستر (Monster) و شرکت تحلیلی رسانه‌های اجتماعی برند واچ (Brandwatch) انجام شده است، دقیقاً مشخص می‌کند کدام صنایع تمایل به استخدام افرادی دارند که عاشق شغل خود هستند. توریسم، محیط‌های آکادمیک و رسانه‌ها همه دارای رتبه‌های بالایی هستند اما موقعیت مکانی نیز دارای اهمیت است. بر اساس این نظرسنجی، کارگران در ایالت‌های کم‌جمعیت مانند آیداهو، مونتانا و داکوتای شمالی بیشتر اظهار رضایت شغلی می‌کنند و اگر هنوز نگران این هستید که شغلتان به‌طور بالقوه بر سلامت روانی شما تاثیر بگذارد، باید گفت مطالعه دیگری رتبه‌بندی مشاغل متعدد را بر اساس احتمال محافظت از مغز شما در برابر بیماری آلزایمر بررسی می‌کند. همکاری نزدیک با سایر افراد شامل پزشکان، وکلا و روانشناسان دارای بالاترین نقش در این رتبه‌بندی بودند.

دراین پرونده بخوانید ...