تاریخ انتشار:
            
                          
                        
          
        جهاد سازندگی آینه تمامنمای اندیشههای چپ در ابتدای پیروزی انقلاب
آرمانگرایی با نان و انگور
جهاد سازندگی از بطن انقلاب متولد شد. این نهاد از درون جنبش دانشجویی که خط مقدم نیروهای مبارز روشنفکری دوران مبارزه علیه پهلوی و همچنین سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب را شکل میداد، نشات گرفت.
  جهاد سازندگی از بطن انقلاب متولد شد. این نهاد از درون جنبش دانشجویی که خط مقدم نیروهای مبارز روشنفکری دوران مبارزه علیه پهلوی و همچنین سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب را شکل میداد، نشات گرفت. مهمترین استدلال دانشجویان و جنبش دانشجویی برای تاسیس جهاد نیز این بود که انقلاب اهدافی را دنبال میکند که مهمترین آن برقراری عدالت است؛ آزادی، استقلال و در حوزه اقتصادی خودکفایی و تقسیم اراضی نیز البته جزو همین اهداف به شمار میآمد. در واقع اگر فلسفه وجودی جهاد را مورد واکاوی قرار دهیم درمییابیم که این نهاد برای پاسخگویی به این مطالبات و تحقق این آرمانها که تا اندازه زیادی دارای پسزمینه چپگرایانه بود، تاسیس شد. اما توصیه من به کسانی که تاریخ اقتصادی انقلاب را که شکلگیری جهاد نیز جزیی از آن است مورد بررسی قرار میدهند، این است که زمان و شرایط تاریخی را نیز مورد نظر قرار دهند. به هر حال فضای حاکم بر آن روزها تحت تاثیر نگرشهای چپ بود و ایدههایی هم که مطرح میشد، از آن شرایط الهام میگرفت. برای مثال ما پیش از انقلاب درباره «سولخوزها» و «کلخوزها» که هستههای تولید کشاورزی و صنعتی در روسیه سوسیالیستی بودند،
  مطالعه کرده بودیم و شاید با همین پیشزمینه ذهنی، کاهش نابرابری شهرها و روستاها و افزایش تولید در حوزه کشاورزی را مورد توجه قرار دادیم. حتی یکی از نخستین اقدامات اجتماعی جهاد که تاسیس شوراها و تعاونیها بود، تحت تاثیر همین اندیشههای چپ شکل گرفت. البته فراتر از جهاد، رد پای این نوع تفکرات را میتوان در قانون اساسی نیز مشاهده کرد؛ اصل 44 قانون اساسی ناظر بر ملیسازی صنایع و معادن بزرگ و همچنین ملیسازی ابزارهای تولید و گسترش تعاونیهاست؛ البته قبل از ابلاغ سیاستهای اخیر از سوی رهبری، و فصل هفتم قانون اساسی ناظر بر تشکیل شوراهاست. در واقع شاید جهاد سازندگی آینه تمامنمایی باشد که فضای حاکم بر آن دوران را به نمایش میگذارد. آینهای که در آن رد پای تقسیم اراضی، ملیسازی، ترجیح جمعگرایی بر فردگرایی، عدالت توزیعی، تودهگرایی، متشکل کردن روستاییان علیه مالکان، رجوع به شوراهای مورد حمایت حاکمیت، ترجیح تعاونیها بر شرکتها و بنگاههای مبتنی بر مالکیت فردی، توزیع مجدد مراتع و مزارع، و مدیریت دامپروریها و صنایعی را که رها شده یا مصادره شده بودند میتوان دید. اما تمام این مسائل باید در چارچوب فکری همان زمان مورد
  تجزیه و تحلیل قرار گیرد. در این صورت در خواهیم یافت که جهاد طبیعیترین و عادیترین پدیده و نهادی بوده است که میتوانست در پاسخ به آن شرایط به وجود بیاید. پس از پیروزی انقلاب، دانشجویان به این نتیجه رسیدند که حرکتی را برای نوسازی اقتصاد ایران و نوسازی اقتصاد روستایی پایهریزی کنند. از پیش از انقلاب تجربیات پراکندهای با عنوان اردوهای عمران ملی وجود داشت؛ اما این طرحهای پراکنده به سرعت بازسازی شد و در قالبی جدید به حرکتی گسترده تبدیل شد که در آن دانشجویان به روستاها گسیل داده شدند و برای نوسازی روستاها دست به دست روستاییان دادند. اندیشهای در میان دانشجویان بود که آنان را بر آن داشت به صورت بسیار مستقیم، ساده، بیآلایش و بیپیرایه به سراغ اصلیترین مسالهای بروند که در آن زمان به عنوان سمبل بیعدالتی به نظر میرسید. البته در دولت موقت نیز اقدامی تحت عنوان طرحهای انقلاب در دست پیگیری بود. حتی معاونتی هم در نخستوزیری برای آن ایجاد شده بود که آقای مهندس بنیاسدی از نزدیکان مرحوم مهندس بازرگان تصدی آن را بر عهده داشت. دولت نیز به دنبال آن بود که با پیروزی انقلاب طرحهایی را در روستاها پیاده کند. اما پایگاه
  فکری تکنوکراسی دولت موقت سبب شده بود با رویکرد تکنوکراتیک و فنسالارانه به این نوع طرحها بنگرند و جهاد نیز دارای پایگاهی چپگرایانه، رادیکال و از موضع دانشجویی بود که البته این دو دیدگاه در نقطهای با یکدیگر تلاقی کردند. اما نه سیاستها روشن بود و نه سازمان مشخصی برای پیگیری این اهداف شکل گرفته بود. آغاز این حرکت، صرفاً در حد یک ایده بود. این ایده با امام رضوانالله علیه در میان گذاشته شد که سازمانی تحت عنوان جهاد برای سازندگی ایجاد شود و ایشان عنوان جهاد سازندگی را برگزیدند. شورای انقلاب نیز از این طرح حمایت کرد. در 27 خرداد 1358 مرحوم امام فرمان شکلگیری جهاد سازندگی را صادر کردند. دولت موقت نیز مهندس قشقایی را به عنوان نماینده خود در جهاد تعیین کرد و آقای ناطقنوری نیز به عنوان نماینده امام در جهاد تعیین شد. دانشجویان نیز فعالیتهای اجرایی را به انجام میرساندند. اما پس از مدتی به دلیل تعارضات و تفاوت دیدگاههای دولت و دانشجویانی که بدنه اصلی جهاد را تشکیل میدادند، نماینده دولت استعفا کرد و سپس این موضوع در شورای انقلاب مطرح شد. شهید بهشتی نیز از سوی شورای انقلاب داوطلب شد که یک سرپرستی کلی بر جهاد
  داشته باشد. اما در آذرماه سال 1358 سه نفر از میان اعضای جهاد انتخاب شدند تا شورای موقت جهاد را تشکیل دهند. بر اساس رایگیری که صورت گرفت «سیدکریم کریمیان»، «علیرضا افشار» و من (عباس آخوندی) به عنوان شورای مرکزی موقت انتخاب شدیم. البته عملاً این شورا به شورای مرکزی جهاد تبدیل شد و تا سال 1361 نیز پابرجا ماند. در آن زمان نظریه بر این بود که جهاد سازندگی نباید رئیس داشته باشد و باید به صورت شورایی اداره شود، لذا در راس سازمان جهاد شورای مرکزی قرار داشت که فاقد رئیس بود. بخشهای تخصصی نیز به صورت کمیتههای تخصصی اداره میشدند مانند کمیته صنایع، کمیته کشاورزی، کمیته عمران، کمیته تدارکات و از این قبیل. مقر اصلی جهاد در ابتدا، ساختمانی در خیابان پاستور روبهروی نخستوزیری بود. بعدها به خیابان انقلاب نقل مکان کردیم. اوقاتمان به صورت شبانهروزی در جهاد سپری میشد و شبها هم در ساختمان جهاد در میدان انقلاب میخوابیدیم. فکر میکردیم اگر از ساختمان جهاد تا منزل برویم و بازگردیم، وقتمان تلف میشود و این اتلاف وقت را غیرانقلابی و حرام میدانستیم. وعدههای غذایی روز را با نان و پنیر و انگور سپری میکردیم و اگر
  میخواستیم سنگتمام بگذاریم سالاد الویه میخوردیم. هفت یا هشت ماه از تاسیس جهاد سپری شده بود که اولین غذای گرم و پختهشده را میان جهادیها توزیع کردیم. غذای تهیهشده، عدسپلو بود، اما عدهای از جهادیها در اعتراض به اینکه آن را مصداقی از بورژوازی و اشرافیگری میخواندند، آن را نخوردند. آقای ناطق نیز البته برای آرام کردن این فضا توضیحاتی ارائه کرد و به معترضان گفت مگر مردم در خانههایشان چه غذاهایی مصرف میکنند. تابستان و یا پاییز 1359 بود که من و آقای افشار، آپارتمانی را در خیابان «بهار» اجاره کردیم. البته زمانی هم که به خانه میرفتیم باز هم بحث جهاد سازندگی در میان بود. مسوولان جهاد شهرستانها میآمدند و تا دیروقت در منزل جلسه داشتیم و حتی میهمانان گاهی پیش از ما به خانه میرفتند. یادم هست که یک روز وقتی به خانه رسیدیم دیدیم که عدهای از استان کهکیلویه و بویراحمد آمده بودند و وارد خانه شده بودند. آنان معترض بودند که یکی از اعضای شورای جهاد آن استان طاغوتی است چون یک بار شلوار لی پوشیده است. به هر صورت، وقت و زمان آنچنان پراهمیت به نظر میرسید که حتی برای رفت و آمد سوار خودرو سواری نمیشدیم؛ بیشتر با
  موتور رفت و آمد میکردیم که در ترافیک نمانیم. اما پس از 30 خرداد سال 1360 که سازمان مجاهدین خلق (منافقین) تعدادی از جهادیها را ترور کرد، توصیه شد با اتومبیل تردد کنیم که از حفاظت حداقلی برخوردار باشیم.
  آغاز جنگ
  فصل جدید حیات جهاد سازندگی با آغاز جنگ رقم خورد. در دفتر جهاد سازندگی واقع در میدان انقلاب به همراه آقای مهندس هاشمیطباء که رئیس کمیته صنعت جهاد بود در اتاقی بودیم. ناگهان صدای بسیار بلندی شنیدیم. سرمان را که بلند کردیم، دیدیم یک هواپیمای جنگی آنقدر در سطح پایین پرواز میکند که احساس کردیم از پنجره وارد ساختمان میشود. پس از آنکه سرو صداها خوابید مطلع شدیم که این هواپیما به فرودگاه مهرآباد حمله کرده و این آغاز جنگ بود. هفته بعد اطلاعیه صادر کردیم که میخواهیم برای کمک به اهواز برویم. در نخستین سفر گروه پنجنفرهای بودیم که با یکی از هواپیماهای باربری نظامی به اهواز رفتیم. تا آبانماه در اهواز ماندیم تا ستادهای پشتیبانی جنگ جهاد را سازمان دهیم. اکثرمان حتی سربازی نرفته بودیم و اولین بار بود که صدای انفجار را تجربه میکردیم. در آن زمان فاکسی در کار نبود و با تلفنگرام به همه استانها نامه نوشتیم و آنها را برای پشتیبانی از جبههها دعوت کردیم. جهاد هر استان پشتیبانی یک جبهه را بر عهده گرفت. شمخانی فرمانده سپاه خوزستان بود و آقای غرضی استاندار بودند. هماهنگ کردیم نیروهای استانها مستقر شدند و ستاد پشتیبانی
  جبهههای جهاد ظرف دو ماه شکل گرفت و تا پایان جنگ هم به فعالیتهای خود ادامه داد. یادآوری خاطرات آن روزها برای ما جهادیها حسی نوستالژیک پدید میآورد. اما ممکن است این پرسش برای آنان که از دور نظارهگر فعالیتهای جهاد سازندگی بودهاند به وجود آید که آیا روش و مشی جهادگران در توسعه عمران روستاها میتواند به عنوان الگوی کارآمدی برای توسعه مطرح باشد؟
  قضاوت غیر منصفانه
  اکنون حدود سه دهه از شکلگیری جهاد سپری شده است و من فکر میکنم اندیشهها و ایدههای سالهای نخست انقلاب و نقاط ضعف و یا قوت آن را باید در چارچوب همان دوران مورد بررسی قرار داد. اینکه گاه گفته میشود، جهاد کارایی لازم را نداشت، قضاوتی غیرمنصفانه است. جهاد سازندگی باید در بستر تاریخی ابتدای پیروزی انقلاب مورد بررسی قرار گیرد و عملکرد آن نباید با کارکرد یک نهاد توسعهای مانند سازمان گسترش و نوسازی صنایع که در سال 1346 بر اساس قانون و در شرایطی طبیعی شکل گرفت، مقایسه شود. اساساً سنجیدن جهاد با این متر پس از 34 سال، سنجش صحیحی نیست چرا که جهاد نهادی انقلابی بود که اهدافی انقلابی را برای خود تعیین کرده بود. در چارچوب ارزیابی یک نهاد انقلابی، دستاوردهای ضمنی جهاد از اهداف مستقیم و اولیهاش مهمتر است. در آن زمان بنی صدر -رئیسجمهور وقت- یکی از منتقدان سرسخت جهاد سازندگی به شمار میآمد. دیدگاه او این بود که جهاد فاقد برنامه و اندیشه است. او میگفت، گروهی دانشجو گرد هم آمدهاند که کیفیت اجرایی فعالیتهای آنان مشخص نیست و نظارت قابل قبولی هم بر آنان صورت نمیگیرد. به طور کلی نقد او این بود که کارآمدی و کارایی جهاد
  را نامشخص میدانست. خاطرم هست که در آن زمان یادداشتی هم در روزنامه انقلاب اسلامی به چاپ رساند که جهاد را «غول بیشاخ و دم» توصیف کرد. در مقابل، اما شهید بهشتی نیز معتقد بود که انقلابی پیروز شده است و بخش عمدهای از فنسالاران از بدنه دولت خارج شدهاند. باور شهید بهشتی این بود که این انقلاب به یک کارگاه عملی و عینی برای تربیت نیروی انسانی نیاز دارد. دقیقاً یادم هست که در دومین سمینار سراسری جهاد سازندگی که در خردادماه 1360 در مسجد الجواد تهران برگزار شد، مرحوم شهید بهشتی گفتند به ما ایراد میگیرند که شما با تخصیص اعتبار به جهاد سازندگی موجب اجرای ناصحیح طرحها میشوید. اما من در برابر به آنها میگویم که اگر دو میلیارد تومان هم به جهاد اختصاص دهیم و همه آن هم تلف شود جای دوری نمیرود. ارزش این اعتبار معادل 300 میلیون دلار امروز بود. شهید بهشتی میگفتند، ما نیاز داریم که کادرهای انقلاب را در جایی تربیت کنیم. چه جایی بهتر از کارگاههای جهاد سازندگی، هرچند طرح این موضوع در مقام اقامه برهان بود، بنابراین اگر تربیت نیروی انسانی برای اجرای اهداف انقلاب، هدف اصلی تعیین شود و توسعه روستاها به عنوان اهداف ثانویه جهاد
  مورد توجه قرار گیرد، آنگاه این نتیجه حاصل میشود که جهاد دستاوردهای بزرگی داشته است. در هر صورت بخش عمدهای از کادرهای انقلاب چه در دولت و چه در مجلس و حتی قوه قضائیه در دهههای اول و دوم انقلاب دارای سابقهای در جهاد هستند. همین رویکرد را مرحوم شهید رجایی نیز داشت. یادم هست یک روز صبح ایشان شخصاً به من زنگ زدند که اوضاع کارهایتان چگونه پیش میرود؟ من از نداشتن بودجه شکوه کردم. ایشان به من گفتند همین امشب ساعت هشت در دفتر ایشان حاضر شوم. وقتی رفتم دفتر نخستوزیری دیدم آقای قائمالصباحی، قائم مقام وقت سازمان برنامه و بودجه نیز در جلسه حضور داشت. یک جلسه کوچک سهنفره در دفتر خصوصی نخستوزیر حول یک میز گرد کوچک. آقای رجایی از من سوال کردند که وضعیت را توضیح دهید. من هم گفتم نیروهای جهاد سازندگی در تمام کشور در تمام شهرها سازمان یافتهاند و آمادهاند که جهت خدمت به روستاییان و مستضعفان و محرومان خدمت کنند، لیکن از جهت اعتبار به شدت در مضیقه هستیم. ایشان رو کردند به آقای قائمالصباحی و گفتند چرا به جهاد اعتبار نمیدهید؟ تا ایشان خواستند توضیح دهند که اینها نه طرحی و نه برنامهای دارند و فقط بر روی یک کاغذ
  درخواست اعتبار میکنند بدون آنکه نتیجه کارشان معلوم باشد، فریاد مرحوم رجایی بلند شد که شما انقلاب را درک نکردهاید و نمیخواهید به محرومان کمک کنید. در همین سیاق با صدای بلند و فریاد مطالبی را بیان کردند. من تا آن روز ایشان را هیچگاه عصبانی ندیده بودم. به هر روی، آقای قائمالصباحی گفتند نظر شما چیست؟ ایشان (مرحوم رجایی) فرمودند یک و نیم میلیارد تومان به جهاد اعتبار تخصیص دهید. آقای قائمالصباحی گفتند شما روی کاغذ به ما دستور دهید ما فوراً عمل خواهیم کرد. ایشان همان جا روی یک کاغذ یادداشت کوچک دستور نوشتند و بلافاصله این اعتبار در اختیار ما قرار گرفت و همه استانها را دعوت کردیم و به طور عادلانه مبلغ را بین آنها توزیع کردیم. شاید این مورد جزو اولین موارد توزیع عادلانه منابع بین مناطق محروم در تاریخ انقلاب به حساب آید. آن زمانها در برابر روزنامه انقلاب اسلامی که عملکرد جهاد سازندگی را زیر سوال میبرد روزنامه جمهوری اسلامی مدافع عملکرد جهاد سازندگی بود. در اولین سالگرد تاسیس جهاد مهندس موسوی که آن زمان سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی بود با ما تماس گرفت و از ما خواست عملکرد جهاد سازندگی را برای ایشان ارسال
  کنیم. ما هم یک جدول آماری از فعالیتهای عمرانی و کشاورزی که در روستاها انجام داده بودیم برای ایشان ارسال کردیم. روز 27 خرداد آن سال بزرگترین تیتر روزنامه جمهوری اسلامی گزارش عملکرد موفقیتآمیز جهاد سازندگی بود. به هر روی، نگاه به جهاد به عنوان بال توسعهای و عمرانی انقلاب یک نگاه غالب در اردوگاه انقلابیون بود. در مقابل فنسالاران منتقد کارایی اقدامات جهاد بودند. بنابراین، بستگی دارد با چه عینکی بخواهید عملکرد جهاد سازندگی را ارزیابی کنید. نهاد انقلابی با هدف تربیت کادرهای متعهد به انقلاب و اقدامات انقلابی جهت کاهش نابرابریها و اجرای مستقیم عدالت و یا رویکرد تکنوکراتیک؟ از منظر فنسالارانه، ممکن است جهاد در کاهش نابرابریهای شهری و روستایی، توسعه اقتصاد روستایی و رشد اقتصاد کشاورزی که جزیی از رسالت این نهاد تعیین شده بود، به نتایج شایان توجهی دست نیافته باشد. توصیفی که از کارکرد جهاد سازندگی در آن زمان میتوان ارائه کرد این است که نهادههای کشاورزی از کمباین و تراکتور تا کود و بذر و سم را در روستاها توزیع میکرد و همچنین فعالیتهای عمرانی، نظیر آبرسانی و برقرسانی را به انجام رساند و دسترسی به روستاها
  را تسهیل کرد. تاسیس خانههای بهداشت، ساخت حمام، مدرسهسازی و سیلوسازی نیز از دیگر اقدامات جهاد بود و البته ناگفته نماند که جهاد، دستی هم بر صنعت داشت. در عین حال جهاد نقش فوقالعادهای در مهندسی جنگ ایفا کرد. بیشترین آثاری که از روزهای اوج جهاد برجای مانده است، در حوزه عمران روستایی قرار میگیرد که برخی از این فعالیتها مانند دسترسی به آب آشامیدنی بهداشتی، یا راههای مواصلاتی همچنان در خدمت روستاییان قرار دارد. اما اگر بخواهیم از کنار کارکردهای عمرانی و فیزیکی جهاد عبور کنیم، باز هم ممکن است این پرسشها به ذهن خطور کند که آیا مجموعه نیروهایی که در این طرح مورد استفاده قرار گرفتند، کارایی لازم را داشتند؟ آیا انتخاب پروژهها دقیق صورت میگرفت؟ آیا ارائه این خدمات از میزان مهاجرت در روستاها کاست؟ آیا توزیع نهادهها منجر به افزایش تولیدات کشاورزی شد؟ آیا عملکرد جهاد به تولید پایدار در روستاها منتهی شد؟ چنانچه از این زاویه به تجربه جهاد سازندگی بنگریم، با این علامت سوالها مواجه میشویم. لیکن چنانچه پاسخ تمام این سوالها را در چارچوب انقلاب جستوجو کنیم به پاسخی کاملاً متفاوت میرسیم. منطق جهاد سازندگی، منطق
  انقلاب در برابر منطق فنسالاری است. ارزیابی تاریخی و فنی این موضوع، این روزها بسیار به کارمان میآید. در اواسط دهه 1370 اندکاندک، زمزمههای ادغام دو وزارتخانه جهاد سازندگی و وزارت کشاورزی بر سر زبانها افتاد و در نهایت در سال 1379 این دو در یکدیگر ادغام شدند. چنانچه بخواهیم برای این تغییر رویکرد به تحلیلهای اقتصادی متوسل شویم، دهه 70، دههای بود که ناکارآمدی نگاه چپ و انقلابی به اقتصاد آثار خود را نشان داد. در دولت نیز به تدریج، اندیشههای بازگشت به اقتصاد بازار متبلور شد و بذرهای اولیه خصوصیسازی، واگذاری کار مردم به مردم و کاهش مداخلات دولت در اقتصاد نیز در همین دوران کاشته شد. اما این اصلاحات از یک سو نیازمند تغییر رویکرد انقلابی به اقتصاد و از سوی دیگر مستلزم بازسازی نظام فنسالاری در کشور بود. موضوع اول هیچگاه به طور صریح در دستور کار قرار نگرفت و هنوز هم افراد به دلایل سیاسی از طرح صریح آن احتراز میکنند. لیکن موضوع دوم در دستور کار قرار گرفت البته در چارچوب نظام برنامهریزی متمرکز و باز با نگاه تکنوکراتیک چپ که هنوز هم ادامه دارد. در اواسط دهه 70 وزارتخانهها پروژههای مختلف را در دستور کار قرار
  دادند، وزارتخانههای نفت، نیرو، صنایع و وزارت کشاورزی و همچنین سازمان برنامه و بودجه نوسازی شدند. به این ترتیب حمایت از اندیشههای چپ به طور صریح تا حدودی کمرنگ شد و بازگشت به فنسالاری و اقتصاد بازار پایگاه اجتماعی قویتری یافت. در واقع، فنسالاری از جنبه تئوریک نیز توجیه بهتری پیدا کرد. بنابراین به نظر میرسید تداوم فعالیتهای جهاد سازندگی، دیگر نمیتوانست در این فضا توجیهی داشته باشد؛ چرا که توجیه جهاد با فضای انقلابی اواخر دهه 50 و دهه 60 گره خورده بود. وقتی مفاهیمی نظیر کارایی، تخصیص بهینه منابع، تعادل بازار و ضرورت برخورداری از توجیه فنی و اقتصادی که بحثهای فنسالارانه هستند به روی میز بازمیگردند و در برابر فضای چپ جانسختی میکنند، ایدهها و طرحهای منبعث از نگرشهای چپگرایانه دیگر امکان مقاومت نمییابند. اما به هر حال، شاید از نظر نوستالژیک من و آنان که روزگاری را در جهاد سپری کردهاند، از وقوع این تحولات متاثر شویم، لیکن واقعیت آن است که عدم قبول واقعیت خارجی، نتیجه را تغییر نمیدهد. این تحولات در روند تاریخی- اقتصادی کشور غیرقابل اجتناب هستند. مگر میتوان در برابر روند طبیعی افزایش کارآمدی،
  کارایی و روند بهینه تخصیص منابع توسط بازار مقاومت کرد؟ مدیریت جهادی در فضای پیروزی انقلاب که تمام ساختارهای فنسالارانه کشور از هم گسیخته بود و ضرورت پاسخگویی فوری به نیازهای فوری احساس میشد به وجود آمد. نیازهایی مانند عدالت، رسیدگی به مناطق محروم و تغییر آشکار در تخصیص منابع به نفع پایینترین طبقات یا در شرایط جنگ که بخشی از آن روانی و ذهنی مینمود؛ اما وقتی این شرایط سپری میشود، ناگزیر، باید مفاهیمی چون کارایی، بهرهوری، توسعه و رشد و ارتقای تکنولوژی مورد توجه قرار گیرد. البته توجه به این معیارها به معنای دوری از ارزشهای اسلامی و انقلاب نیست؛ بلکه موضوع بازتعریف نهادهای ساماندهی زندگی اجتماعی در چارچوب ارزشهای ملی و تاریخی و با اثر پذیرفتن از تحولات روز جهان است. ما باید قبول کنیم که در کنار این ارزشها، پیمانههای دیگری نیز مورد نیاز است که امکان سنجش کمی را به وجود آورد. باید تحولات روز جهان را در حوزههای فرهنگ، اجتماع، اقتصاد و سیاست و از جمله جهانی شدن درک کرد. فکر میکنم نسل من به عنوان یک وظیفه ملی باید اقدام به نقد 30 سال گذشته کند. نقدی از درون، منصفانه و بدون قصد توجیه اقدامات گذشته خود.
  اگر ما چنین نکنیم، دیگران این اقدام را خواهند کرد و ایران همچنان دچار گسست تاریخی خواهد شد. نسل بعدی نهایتاً فارغ از شرایط تاریخی اقدام به ارزیابی این دوره خواهد کرد و به نتایجی خواهد رسید که لزوماً صحیح نیست. مهم نیست که نقد آنان صحیح است یا نه، لیکن مهم آن است که عدهای نیز بدون درس گرفتن از گذشته درصدد بدلسازی مبتذلانه دوره ما بدون درک شرایط محیطی برخواهند آمد. همچنان که در سال 1384 انجام شد و به نتیجه ناکارآمد سال 1392 انجامید. به هر روی، یکی از ایراداتی که به نگاه مدیریت انقلابی یا جهادی وارد بود، بیتوجهی به سنجههای کمی یا فرار از پاسخگویی به سنجههای کمی است. اساساً در شرایط انقلابی کسی به دلیل عدم کارایی یا عدم بهرهوری مواخذه نمیشود. در چنین فضایی، آنچه بیش از کارایی مورد توجه واقع میشود، نحوه تخصیص و توزیع منابع است. اگر جامعه ایران از دوران انقلاب همین یک درس را گرفته باشد که توزیع اداری منابع، سرآغاز تمام مفاسد است و دیگر هیچگاه به سمت آن بازنگردد، درس بزرگی است. لیکن عملکرد هشت سال گذشته نشان داد هنوز مساله اصلی سیاستمداران ایران توزیع اداری منابع است. یعنی ما از انقلاب حتی این یک درس را
  نیز نگرفتهایم. به گمان من، شاید به این دلیل بود که مرحوم امام نیز بسیار مصمم بود و تلاش میکرد کشور هر چه سریعتر از دوران هیجان انقلاب عبور کند؛ قانون اساسی تصویب شود، شورای انقلاب منحل شود و رئیسجمهور بر سر کار بیاید تا سریعتر، شرایط عادی حاکم شود. امام که یکی از رهبران بزرگ انقلابهای قرن بیستم به شمار میآیند، بسیار به این موضوع دقت داشتند که دوران هیجان انقلاب طولانی نشود و نهادهای رسمی پایدار که در آن فرآیندهای پاسخگویی، حقوق اساسی و حقوق شهروندی رعایت شود، استقرار یابد. حال در هفتههای اخیر که بازار رقابتهای انتخاباتی نیز به گرما گرایید، برخی کاندیداها برای رایآوری بیشتر، واژههای نوستالژیک اوایل انقلاب مانند «مدیریت جهادی» را نیز در گفتار خود به کار میبرند. اگر منظور آنان وام گرفتن استعارهای از ارزشهای اخلاقی، وفاداری به کشور و انقلاب باشد، به کار بردن این واژهها چندان مشکل ندارد. اما اگر قرار باشد مدیریت جهادی را روبهروی مدیریت علمی قرار دهند، و یا آنکه خدای ناکرده بدلسازی کنند که در آن مفهوم کارایی، تخصیص بهینه منابع و کارآمدی مطرح میشود، به مدیریت جهادی جفا کردهاند. این سیاست، نوعی
  فرار به جلو و فرار از پاسخگویی است. در هشت سال گذشته نیز بارها شاهد بودیم که به رغم استفاده از این عناوین از پاسخگویی در مورد تخصیص غیربهینه منابع سر باز زدند. اساساً طرح این نوع مباحث به صورت خام و 30 سال پس از انقلاب، نوعی خلط مبحث و فرار به جلو تلقی میشود. این اقدامات نهتنها هیچ اثر مثبتی در جهت تعمیق این ارزشها ندارد که حتماً اثر منفی خواهد داشت و نسل بعدی را با ناباوری جدی روبهرو خواهد ساخت. در واقع اگر قصد داشته باشند، آن فضا را شبیهسازی کنند، به نظر میرسد، میخواهند نقش بازی کنند. در حالی که جهاد پدیدهای طبیعی و باارزش در فضای انقلابی حاکم بود و کسی با این عنوان ریاکاری نمیکرد.
            
          		
              
           
         عباس آخوندی/ عضو شورای سیاستگذاری تجارت فردا
 عباس آخوندی/ عضو شورای سیاستگذاری تجارت فردا
   
                               
                               
                               
                              
دیدگاه تان را بنویسید