روایتهای دست اول از آنچه بر عبدالله طالبی و بانک پارسیان گذشت
روزگار تلخ پارسیان
همیشه و همه جا به نام عبدالله طالبی حساس بودهام. چه آن زمان که بیشتر نقدینگیام در بانک پارسیان سپرده شده بود و سهام آن را نیز در پرتفوی داشتم و چه امروز که کتاب خاطراتش را در دست گرفتهام و به آنچه بر این مرد بزرگ رفته اشک میریزم. بیش از ۱۴ سال است که او را میشناسم. سالها پیش انتشار کاریکاتوری در روزنامه ابرار اقتصادی که «سمند» را به لگن تشبیه کرده بود، باعثملاقات من با منوچهر غروی و عبدالله طالبی شد. من و کارتونیست روزنامه به اتفاق دو نفر از تحریریه، صبح یک پنجشنبه به دیدار اعضای هیات مدیره وقت ایرانخودرو رفتیم. گفتیم و شنفتیم و پس از آن برای نخستین بار سوار سمند شدیم. پیش از آنکه وارد بازار شود. منوچهر غروی را فردی همراهی میکرد که بسیار گیرا و صمیمی سخن میگفت و فهمیدم نامش عبدالله طالبی است. غروی و طالبی آن روز از راهاندازی یک موسسه مالی و اعتباری توسط ایرانخودرو سخن گفتند.
 چه آن زمان که بیشتر نقدینگیام در بانک پارسیان سپرده شده بود و سهام آن را نیز در پرتفوی داشتم و چه امروز که کتاب خاطراتش را در دست گرفتهام و به آنچه بر این مرد بزرگ رفته اشک میریزم. بیش از 14 سال است که او را میشناسم. سالها پیش انتشار کاریکاتوری در روزنامه ابرار اقتصادی که «سمند» را به لگن تشبیه کرده بود، باعث ملاقات من با منوچهر غروی و عبدالله طالبی شد. من و کارتونیست روزنامه به اتفاق دو نفر از تحریریه، صبح یک پنجشنبه به دیدار اعضای هیات مدیره وقت ایرانخودرو رفتیم. گفتیم و شنفتیم و پس از آن برای نخستین بار سوار سمند شدیم. پیش از آنکه وارد بازار شود.
 چه آن زمان که بیشتر نقدینگیام در بانک پارسیان سپرده شده بود و سهام آن را نیز در پرتفوی داشتم و چه امروز که کتاب خاطراتش را در دست گرفتهام و به آنچه بر این مرد بزرگ رفته اشک میریزم. بیش از 14 سال است که او را میشناسم. سالها پیش انتشار کاریکاتوری در روزنامه ابرار اقتصادی که «سمند» را به لگن تشبیه کرده بود، باعث ملاقات من با منوچهر غروی و عبدالله طالبی شد. من و کارتونیست روزنامه به اتفاق دو نفر از تحریریه، صبح یک پنجشنبه به دیدار اعضای هیات مدیره وقت ایرانخودرو رفتیم. گفتیم و شنفتیم و پس از آن برای نخستین بار سوار سمند شدیم. پیش از آنکه وارد بازار شود.در تمام این مدت، اخبار بانک پارسیان و عبدالله طالبی را دنبال میکردم چرا که هم جزو اولین سهامداران بانک بودم و هم بخش مهمی از نقدینگیام را در این بانک سپرده کرده بودم. این بانک در مدتی کوتاه توانست جایگاه خوبی در میان بانکهای ایرانی پیدا کند. مثلاً آنگونه که مدیرعامل پیشین بانک مدعی شده پارسیان پس از مدتی توانست به تنهایی، با جذب بیش از 60 درصد کل نقدینگی بانکهای خصوصی و 15 درصد نقدینگی کل بانکهای کشور، به پیشروترین و بزرگترین بانک خصوصی کشور تبدیل شود و این رتبه را در سالهای پی در پی برای خود تثبیت کند. از آنجا که در اوایل دهه 80 سهام ایرانخودرو را نیز در سبد داشتم، به خاطر دارم که این شرکت به عنوان بنیانگذار بانک پارسیان، بیش از همه از وضعیت بانک بهره برد.
«ارزش ریالی سهام حدود 30درصدی ایرانخودرو در بانک پارسیان، با احتساب سود سهام نقدی دریافتی، تا نیمه اول سال 1385، به بیش از 35 برابر بالغ شد.» همه چیز برای سهامداران، سپردهگذاران و تسهیلاتگیرندگان بانک پارسیان و اقتصاد ملی به خوبی پیش میرفت تا اینکه ایرانخودرو تصمیم گرفت این سهام گرانقیمت را بفروشد. در مرحله اجرایی شدن فروش، اتفاقاتی افتاد که نهتنها این تصمیم عملی نشد بلکه یکی از تلخترین و البته عبرتآموزترین وقایع تاریخ بانکداری ایران رقم زده شد. وقوع چنین رویدادی علاوه بر ضربه زدن به بانک موجب درگیر شدن عالیترین مدیران دولتی در ماجرا شد.
در اوایل زمستان سال 1384 هیات بحرینی به سرپرستی جوانی که ظاهراً فرزند مالک اصلی بانک الاهلی بود به دفتر بانک پارسیان در تهران میآیند. پس از مدتی رفت و آمد و مذاکره، از آنجا که خرید سهام پارسیان از سوی گروه بحرینی، سرمایهگذاری خارجی محسوب میشده، متقاضیان به وزارت امور اقتصادی و دارایی مراجعه میکنند. خرید موفقترین بانک بخش خصوصی توسط سرمایهگذار خارجی، حتماً موضوعی مهم و حائز اهمیت برای مقامات دولتی بوده چه آنکه عبدالله طالبی روایت میکند که «در همان روزها داوود دانشجعفری وزیر امور اقتصادی و دارایی وقت تماس گرفت و نظر مرا در رابطه با معامله فوق جویا شد که اینجانب فواید این معامله را در چندین سطح برای گروههای مختلف به شرح زیر بیان کردم».
بر اساس روایت عبدالله طالبی، مدتی میگذرد و خبری از خریدار بحرینی نمیشود. به همین دلیل با متقاضیان خرید تماس میگیرد و جویای پیشرفت روند کار میشود و متوجه میشود که بحرینیها در بوروکراسی و پیچ و خم فضای اداری ایران گیج شده و نمیدانند طرف حساب آنها کیست. تکاپوی بانک الاهلی بحرین برای خرید سهام پارسیان تا صدور قطعنامه شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی علیه برنامه اتمی ایران مبنی بر ضرورت توقف غنیسازی اورانیوم ادامه مییابد و پس از صدور آن قطعنامه، گروه بحرینی از خرید سهام منصرف میشود.
 در حالی که همه از خرید سهام توسط بحرینیها ناامید شدهاند، در اواخر زمستان 1384 محمد رستمیصفا مشتری سرشناس پارسیان و یکی از فعالان صنعت لوله و پروفیل به دیدن مدیرعامل بانک میرود و به نمایندگی جمعی از سهامداران ایرانخودرو، خبر از تمایل آنها برای خرید سهام عرضهشده را میدهد که طالبی توصیه میکند با ایرانخودرو وارد مذاکره شوند نه با بانک. آنگونه که طالبی در کتابش مدعی شده، «محمد رستمیصفا به صراحت گفت شرط من برای خرید سهام بانک پارسیان تداوم مدیریت فعلی بانک است.
 در حالی که همه از خرید سهام توسط بحرینیها ناامید شدهاند، در اواخر زمستان 1384 محمد رستمیصفا مشتری سرشناس پارسیان و یکی از فعالان صنعت لوله و پروفیل به دیدن مدیرعامل بانک میرود و به نمایندگی جمعی از سهامداران ایرانخودرو، خبر از تمایل آنها برای خرید سهام عرضهشده را میدهد که طالبی توصیه میکند با ایرانخودرو وارد مذاکره شوند نه با بانک. آنگونه که طالبی در کتابش مدعی شده، «محمد رستمیصفا به صراحت گفت شرط من برای خرید سهام بانک پارسیان تداوم مدیریت فعلی بانک است.اینجانب در پاسخ به ایشان گفتم که در این صورت شما و شرکایتان دیگر نمیتوانید مشتری بانک باشید و تسهیلات دریافت کنید. رستمیصفا پذیرفت.» رستمیصفا در این نشست توضیح میدهد که متقاضیان اصلی خرید سهام دو گروه رستمیصفا و العقیلی هستند. گروه العقیلی که شرکتی اماراتی محسوب میشد، در دوره شهرداری محمود احمدینژاد پروژههای عمرانی زیادی را در تهران اجرا کرد. این کنسرسیوم علاقه داشت به صنعت بانکداری هم وارد شود و بخشی از منابع خود را در حوزه مالی سرمایهگذاری کند. عبدالله طالبی میگوید: «در پایان جلسه با محمد رستمیصفا، تداوم حضور خود را در سمت مدیرعاملی بانک پارسیان به این شرط منوط کردم که در صورت پیروزی این گروه بخشی از سهام بانک به عنوان سهام مدیریتی (Bonus Share) به گروه مدیریتی بانک واگذار شود.» نشست طالبی با رستمیصفا با این گفت و شنود پایان مییابد و مذاکرات برای خرید سهام آغاز میشود که به گفته طالبی، نزدیک به شش ماه طول میکشد.
در نتیجه ارزش کل معامله بالغ بر 298 میلیارد تومان میشد. توافق دو طرف بر این اساس بود که 20 درصد ارزش معامله یعنی 60 میلیارد تومان به صورت نقد و قبل از برگزاری مزایده سهام در بورس به ایرانخودرو پرداخت شود. مابقی مبلغ نیز در طول شش ماه پس از انجام معامله طی شش قسط مساوی ماهانه به حساب فروشنده سهام واریز شود. همچنین قرار بر این بود که اگر در روز مزایده سهام در بورس خریدار دیگری پیدا شود و بیش از مبلغ پایه پیشنهادی ارائه دهد و گروه رستمی در مزایده شکست بخورد، پیروز مزایده مبلغ 60 میلیارد تومان پیشپرداخت گروه رستمی را بپردازد. ضمناً پیروز مزایده باید ضمانتنامه بانکی در اختیار ایرانخودرو قرار دهد تا مبلغ باقیمانده معادل 238 میلیارد تومان در سررسیدهای مربوطه تسویه شود. در این مدت، تاریخ برگزاری مزایده چند بار به تعویق میافتد. در نهایت، سازمان بورس و اوراق بهادار طی اطلاعیهای روز عرضه سهام را دوشنبه 27 شهریور 1385 تعیین میکند.
 عبدالله طالبی شرایط آن روزها را بسیار سخت عنوان میکند و مینویسد: «هر چه به موعد معامله نزدیک میشدیم شایعات عجیب پیرامون آن بیشتر به گوش میرسید. دوستان و همکاران نیز این شایعات را به اینجانب منتقل میکردند. 10 روز مانده به انجام مزایده احساس کردم شایعات خیلی هم بیپایه و اساس نیست. یکی از جدیترین آنها این بود که همان مجموعه اقتصادی که متقاضی 30 میلیارد تومان تسهیلات از بانک بود، تصمیم دارد این سهام را خود خریداری کند.»
 عبدالله طالبی شرایط آن روزها را بسیار سخت عنوان میکند و مینویسد: «هر چه به موعد معامله نزدیک میشدیم شایعات عجیب پیرامون آن بیشتر به گوش میرسید. دوستان و همکاران نیز این شایعات را به اینجانب منتقل میکردند. 10 روز مانده به انجام مزایده احساس کردم شایعات خیلی هم بیپایه و اساس نیست. یکی از جدیترین آنها این بود که همان مجموعه اقتصادی که متقاضی 30 میلیارد تومان تسهیلات از بانک بود، تصمیم دارد این سهام را خود خریداری کند.»اما در مورد اینکه رستمی منابع خرید سهام را از بانک وام گرفته کاملاً اشتباه میکنید.»
اگر آمدند ما قیمتی بالاتر از آنها پیشنهاد نمیکنیم و اگر نیامدند به همان قیمتی که با ایرانخودرو توافق شده، اقدام میکنم و سهام را به همان قیمت به آنها واگذار خواهم کرد.» پس از این گفتوگو، رستمی خداحافظی میکند تا به دیدار شرکا و مشاور حقوقی خود برود. پس از این جلسه طالبی متوجه میشود که انصراف رستمیصفا از این معامله، کار سادهای نیست چون طبق مفاد تفاهمنامه بین ایرانخودرو و گروه رستمی در صورتی که خریدار خواستار تعویق در تاریخ عرضه سهام شود باید جریمهای معادل 20 میلیارد تومان به ایرانخودرو پرداخت کند. مبلغی که از 60 میلیارد تومان پیشپرداخت کسر میشود. همان روز یعنی 48 ساعت مانده به عرضه سهام در بورس نامهای از اداره نظارت بر بانکهای بانک مرکزی به بانک پارسیان میرسد.
آنها این توان را در خود میدیدند که ایرانخودرو را برای گرفتن چنین تخفیفی راضی کنند. رستمیصفا در واکنش به گران بودن توافقش با ایرانخودرو گفته بود که شما چرا از این موضوع ناراحت هستید؟ مجموعه شما که نهاد عمومی است و تعلق به بخش خصوصی ندارد، چرا از اینکه شرکت بزرگ نیمهدولتی ایرانخودرو از مجموعه کاملاً خصوصی بهره بیشتری کسب کند، ناخشنود هستید؟ رستمی همچنین موضوع جریمه 20 میلیاردتومانی را در ازای تقاضای تعویق معامله مطرح میکند. طرف مقابل تلویحاً میپذیرد که مبلغ جریمه به شکلی که بعد معلوم خواهد شد، جبران شود و سرانجام با اصرار فراوان رضایت شفاهی رستمی را جلب میکنند.
 عبدالله طالبی در ادامه اینگونه روایت میکند: «بازندگان نامرئی مزایده، پروژه خود را به موازات بانک مرکزی در بال دیگری هم به پیش میبردند. دومین بال موثرتر نیز بود. آنان برای ممانعت از نهایی شدن این معامله در بورس پای رئیسجمهور را هم به این ماجرا کشاندند.»
 عبدالله طالبی در ادامه اینگونه روایت میکند: «بازندگان نامرئی مزایده، پروژه خود را به موازات بانک مرکزی در بال دیگری هم به پیش میبردند. دومین بال موثرتر نیز بود. آنان برای ممانعت از نهایی شدن این معامله در بورس پای رئیسجمهور را هم به این ماجرا کشاندند.»فساد مالی به ویژه در بانک خصوصی ابزاری مناسب برای تبلیغات در این جهت بود که به دولت هدیه شد. عبدالله طالبی ریشه مخالفتهای ابراهیم شیبانی با خود را در ماجرای کاهش سود تسهیلات بانکی میداند؛ آنجا که او با محافل مختلف از جمله مجلس و بعضی اعضای موثر شورای پول و اعتبار رایزنیهایی انجام میدهد تا در مقابل کاهش دستوری نرخ سود، مقاومت و ابراز مخالفت کنند. در حین این رایزنیها از انفعال مدیریت بانک مرکزی در موضوع کاهش دستوری نرخ سود گلهمند بودم و انتقادات و گلهمندی از راههای مختلف به گوش شیبانی رسید و بر او بسیار گران آمد. رئیس کل بانک مرکزی نمیپسندید که مدیرعامل بانک خصوصی در خفا و آشکار منتقد جدی انفعال نهاد تحت مدیریت او باشد. بنابراین با دو هدف استراتژیک، تثبیت موقعیت و حذف منتقدی موثر، با توطئه علیه بانک پارسیان همراه شد.
خیلی غمگین و در حال خود بودم. در حین بازدید از خانه خواهرم متوجه ناخوشیام شد. به من نگاه کرد و گفت «عبدالله چی شده!؟» نتوانستم پاسخ بدهم و اشک از چشمانم سرازیر شد.» روایت تلخ دوم هم اینگونه است: «پس از کش و قوسهای فراوان، هیات انتظامی بانکها برای رسیدگی به پرونده بانک پارسیان تشکیل جلسه داده و من و بهرام فتحعلی را احضار کرده بودند. صبح اول وقت به محل بانک مرکزی در خیابان میرداماد رفتیم ولی زودتر از وقت جلسه رسیدیم. در فضای سبز حیاط مقابل در ورودی ساختمان زیر سایه درختی مشغول سیگار کشیدن و گفتوگو شدیم. شب قبل تلویزیون مراسم «چهرههای ماندگار» را پخش کرده بود. به فتحعلی گفتم با این خدماتی که ما در بانک پارسیان ارائه کردیم آیا شایسته نبود به جای محاکمه در مراسمی مانند برنامه دیشب از ما تقدیر میشد؟ ناگهان فضای اطراف به نظرم سنگین آمد و بغضم ترکید.»
 شاید اگر محمود احمدینژاد در جمع مردم نظرآباد قدری منصفانهتر سخن میگفت، اعضای هیات مدیره و سهامداران و سپردهگذاران بانک پارسیان کمتر آسیب میدیدند. به هر حال احمدینژاد کار خودش را کرد هرچند بعدها ناچار شد از آنچه مطرح کرده عقب بنشیند. عبدالله طالبی در کتابش اشاره کرده است که «از آنجا که ماجرای پارسیان با نام محمود احمدینژاد رئیسجمهور وقت، گره خورده بود میدانستم صدور احکام برائت از مراجع قضایی و سایر نهادها بهرغم آنکه مفید و لازم بود اما برای حل مساله کافی نیست. به همین سبب تصمیم گرفتم یک بار حضوری با ایشان دیدار کنم و پس از شرح ماجرا، مجدداً نظرشان را در این مورد جویا شوم. گمانم بر این بود که اگر ماجرا با جزییات برای ایشان تشریح شود فرصت دیگری است تا نسبت به موضع خود علیه بانک پارسیان تجدیدنظر کنند. از این دیدار، حس مثبتی داشتم و در عین حال میخواستم مستدل و مستند از او گله و انتقاد کنم و ترجیح میدادم این کار حضوری باشد.» در همان روزهای پرالتهاب و پس از ابطال معامله
  سهام و سلب صلاحیت مدیران بانک، دوستی که سابقه حضور در جبهههای جنگ تحمیلی را دارد با طالبی تماس میگیرد و به دیدن او میرود.
 شاید اگر محمود احمدینژاد در جمع مردم نظرآباد قدری منصفانهتر سخن میگفت، اعضای هیات مدیره و سهامداران و سپردهگذاران بانک پارسیان کمتر آسیب میدیدند. به هر حال احمدینژاد کار خودش را کرد هرچند بعدها ناچار شد از آنچه مطرح کرده عقب بنشیند. عبدالله طالبی در کتابش اشاره کرده است که «از آنجا که ماجرای پارسیان با نام محمود احمدینژاد رئیسجمهور وقت، گره خورده بود میدانستم صدور احکام برائت از مراجع قضایی و سایر نهادها بهرغم آنکه مفید و لازم بود اما برای حل مساله کافی نیست. به همین سبب تصمیم گرفتم یک بار حضوری با ایشان دیدار کنم و پس از شرح ماجرا، مجدداً نظرشان را در این مورد جویا شوم. گمانم بر این بود که اگر ماجرا با جزییات برای ایشان تشریح شود فرصت دیگری است تا نسبت به موضع خود علیه بانک پارسیان تجدیدنظر کنند. از این دیدار، حس مثبتی داشتم و در عین حال میخواستم مستدل و مستند از او گله و انتقاد کنم و ترجیح میدادم این کار حضوری باشد.» در همان روزهای پرالتهاب و پس از ابطال معامله
  سهام و سلب صلاحیت مدیران بانک، دوستی که سابقه حضور در جبهههای جنگ تحمیلی را دارد با طالبی تماس میگیرد و به دیدن او میرود.طالبی اسمی از او نمیبرد اما به نقل از او میگوید: «گفت: میدانم به شما جفا شده برای همین از حاج داوود احمدینژاد برادر رئیسجمهور و رئیس وقت بازرسی نهاد ریاست جمهوری درخواست جلسه حضوری میکنم تا بتوانی مسائل را تشریح کنی. احتمالاً به کار تو رسیدگی لازم خواهد شد.» این فرد موفق میشود در تاریخ 28 آبانماه 1385 قرار ملاقاتی با داوود احمدینژاد ترتیب دهد. طالبی میگوید: «غروب آن روز من به نهاد ریاست جمهوری در خیابان پاستور رفتم. وقتی رسیدم اذان مغرب بود. حاج داوود گفت نماز بخوانیم و سپس جلسه را برگزار کنیم. پس از نماز به دفتر کار ایشان رفتیم که چند تن از همکارانش نیز در آنجا منتظر ما و گزارش من بودند.» ظاهراً زمانی که عبدالله طالبی در حال توضیح مسائل اتفاق افتاده است، یکی از افراد حاضر در جلسه پنهانی به او اشاره میکند که به برخی مسائل از جمله رستمیصفا اشاره نکند. اما حاج داوود با دقت گوش میکند و در پایان میگوید: «به ما اطلاعات نادرست رسیده و رکب خوردهایم.» طالبی میگوید «این جمله به من بسیار قوت قلب داد و به نظرم آمد به نقطه پایان نرسیدهام و امکان اعاده همه آنچه از دست رفته وجود دارد.» عبدالله طالبی مطابق آنچه در کتاب اشاره شده متوجه میشود که «نقش مجموعه اقتصادی مذکور در این ماجرا تا آن روز به این صراحت و جزییات مطرح نشده است. در واقع بازندگان نامرئی مزایده سهام بانک پارسیان نه فقط نفوذ و توانایی آن را داشتند که اطلاعات نادرست در اختیار رئیس دولت قرار دهند بلکه قادر بودند در ورود اطلاعات صحیح به نهادهای عالی نظام، اخلال ایجاد کنند».
پس از ملاقات با داوود احمدینژاد، عبدالله طالبی تلاش میکند با محمود احمدینژاد نیز دیدار داشته باشد. حتی دفتر ریاست جمهوری سه بار برایش وقت ملاقات تنظیم میکند اما هر بار در آخرین ساعات منتهی به موعد مقرر،آن جلسه لغو میشود. در نهایت تصمیم میگیرد در تاریخ 20 فروردین 1386 به احمدینژاد نامه بنویسد. طالبی در این نامه با اشاره به احکام صادره توضیح میدهد که بهرغم اینکه مجدداً و قانوناً امکان حضور در بانک پارسیان را دارد ولی عملاً بازگشتش منوط به رضایت و موافقت شخص رئیسجمهور است. با گذشت چندین هفته از ارسال نامه پاسخی دریافت نمیکند. ظاهراً نامه به صادق محصولی ارجاع شده و وی نیز با بررسیهایی که انجام داده، گزارش مثبتی ارائه میکند. در همان دوران انتظار برای دریافت پاسخ رئیسجمهور، طالبی مطلع میشود که بهرغم اعلام نظر نهایی دیوان عدالت اداری، مبنی بر غیرقانونی بودن برکناری مدیران بانک، اشخاص حقوقی که در مجمع فوقالعاده غیرقانونی اخیر اعضای هیات مدیره انتخاب شدهاند درصدد معرفی نمایندگان حقیقی خود به بانک مرکزی برای احصای شرایط تعیین هیات مدیره جدید هستند. عبدالله طالبی در تاریخ 12 اردیبهشت 1386 دومین نامه خود را برای رئیسجمهور مینویسد. او ماجرای دومین نامه را اینگونه روایت میکند: «در همان روزها، دوستی مرا به مدیر یکی از سایتهای اینترنتی معرفی کرد. او روزهای پنجشنبه در منزل خود جلسات مذهبی برپا میکرد.
در این جلسات گاهی پسر ارشد احمدینژاد میآمد و همین زمینه آشنایی آن دو شده بود. از او خواستم هرچه زودتر امکان دیدارم را با پسر احمدینژاد فراهم کند تا نامه از طریق او به دست رئیسجمهور برسد.» عبدالله طالبی پس از آن، ملاقات کوتاهی با پسر احمدینژاد دارد. دفتری در حوالی پارک دانشجو، مکان دیدار آنها بوده است. طالبی میگوید: «در آن جلسه ضمن توضیح خلاصهای از غائله علیه بانک پارسیان و احکام صادره، از او خواستم ضمن رساندن نامه به پدرش قرار ملاقاتی نیز برای دیدار حضوری با او برایم ترتیب دهد. او جوان متینی بود و به صحبتهایم با دقت گوش کرد. سپس وعده داد تا خواستهام را پیگیری کند و نامه را هم به دست پدرش برساند.» در نهایت چند ماه بعد، از دفتر ریاستجمهوری اعلام میشود که قرار ملاقاتی با رئیسجمهور برایش هماهنگ شده است. قرار است در تاریخ دوم تیرماه 1386 به ملاقات محمود احمدینژاد برود.
قصدم از بازگشت به بانک فقط اعاده حیثیت است و برای سهامدارانی که به آنها گفتید کلاه بیاورند و آنها سرم را آوردند دیگر نمیتوانم کار کنم. در صورتی که شما خواستهام را رد کنید حداقل از اتهام عافیتطلبی و مسوولیتگریزی مبرا خواهم شد.» طالبی میگوید «بهرغم اصرار من، رئیسجمهور با بازگشت موقتم به بانک موافقت نکرد و این اقدام را به بازگشت دائم من منوط کرد و گفت اگر حاضر نیستی بهطور دائم به بانک پارسیان برگردی پس بانک خصوصی دیگری راهاندازی کن.» طالبی در کتاب نوشته:«اتفاقاً از قبل ایدهای برای تشکیل بانک خصوصی جدید، در ذهن داشتم. بانکی که دفتر مرکزی آن در یکی از استانهای شمالی کشور ایجاد شود و تمرکز فعالیت آن بر حوزه کشاورزی، صنایع جانبی کشاورزی، شیلات و گردشگری باشد.
بسیاری از اوقات در خلوت خود این ایده را سبک و سنگین میکردم و در حال پخته کردن آن بودم. در پاسخ ایشان ایدهام را در میان گذاشتم که با استقبال وی مواجه شد.» طالبی که برای مدت زمانی طولانی تحت شدیدترین فشارها بوده است، در راه بازگشت احمدینژاد را میبخشد. «هنگام خروج از ساختمان پاستور تا رسیدن به منزل فقط به احساس خودم درباره احمدینژاد میاندیشیدم. احساسم نسبت به او تغییر کرده بود. در او حسننیت میدیدم و با خودم گفتم اگر او با من دشمنی داشت اصلاً فرصت نمیداد از نزدیک او را ببینم. در طول جلسه هم با گشادهرویی برخورد کرد و برای آینده کارهایی را پایهریزی کرد.»
 عبدالله طالبی که قضایای بانک پارسیان را بزرگترین چالش تاریخ زندگیاش میداند، در ذهن خود به تلطیف شخصیت محمود احمدینژاد میپردازد و سعی میکند رابطهاش را با او تداوم بخشد. او در کتابش نوشته است: «دیدار با احمدینژاد و نحوه مواجهه او با ماجرای بانک پارسیان و همچنین رابطه محترمانهای که میان ما شکل گرفت، از انگیزهام برای پیگیری موضوع بانک پارسیان کاسته بود. وقتی هم شروع به دادخواهی کردم اطمینان داشتم موفق میشوم ولی در اینکه احمدینژاد در برخورد با من تجدیدنظر کند تردید داشتم. از مراجع مختلف در هر سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه احکام برائت گرفته بودم. احکام صادرشده جملگی عملکرد مدیریتیام را به صراحت تایید میکردند. علاوه بر آن، بیشتر همکاران در بانک پارسیان، فعالان بانکی و اقتصادی و از همه مهمتر افکار عمومی نسبت به ما داوری مثبتی داشتند.» با این استدلال طالبی مصمم میشود فعالیتهای تازهای را شروع کند.
 عبدالله طالبی که قضایای بانک پارسیان را بزرگترین چالش تاریخ زندگیاش میداند، در ذهن خود به تلطیف شخصیت محمود احمدینژاد میپردازد و سعی میکند رابطهاش را با او تداوم بخشد. او در کتابش نوشته است: «دیدار با احمدینژاد و نحوه مواجهه او با ماجرای بانک پارسیان و همچنین رابطه محترمانهای که میان ما شکل گرفت، از انگیزهام برای پیگیری موضوع بانک پارسیان کاسته بود. وقتی هم شروع به دادخواهی کردم اطمینان داشتم موفق میشوم ولی در اینکه احمدینژاد در برخورد با من تجدیدنظر کند تردید داشتم. از مراجع مختلف در هر سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه احکام برائت گرفته بودم. احکام صادرشده جملگی عملکرد مدیریتیام را به صراحت تایید میکردند. علاوه بر آن، بیشتر همکاران در بانک پارسیان، فعالان بانکی و اقتصادی و از همه مهمتر افکار عمومی نسبت به ما داوری مثبتی داشتند.» با این استدلال طالبی مصمم میشود فعالیتهای تازهای را شروع کند.ابتدا درصدد تهیه گزارشهایی برای ارسال به رئیسجمهور برمیآید. چگونگی «کاهش غیردستوری نرخ سود بانکی» نخستین گزارش در دست تهیه است. به این ترتیب تصمیم میگیرد گزارش اول را ارسال کند تا اگر احمدینژاد به اجرای آن واکنش مثبت نشان داد تهیه گزارشهای بعدی را پی بگیرد. برای تهیه گزارش نخست با بهرام فتحعلی و مرحوم بیژن رحیمیدانش مذاکره میکند و طی بررسی جوانب مختلف تهیه طرح کامل کاهش غیردستوری نرخ سود را با لحاظ کردن تغییرات نرخ تورم پیریزی میکند. طرفه آنکه در روزهایی که طالبی مشغول تهیه گزارش است از رسانهها میشنود که با حکم محمود احمدینژاد به عضویت شورای تازهتاسیس «بازنگری قوانین پولی و بانکی کشور» منصوب شده است. این موضوع برای او نیز غیرمنتظره است.
چقدر زمانه عجیب است. رئیسجمهوری که چند ماه پیش در جمع مردم نظرآباد، او و بانک تحت مدیریتش را به فساد مالی متهم کرده بود، این بار به او پیشنهاد مدیرعاملی بانک قرضالحسنه را میدهد. روایت عبدالله طالبی از این پیشنهاد جالب است: «در یک لحظه از چرخش روزگار احساس عجیبی پیدا کردم. اینکه یک سال پس از غائله پارسیان من و شیبانی در نزد احمدینژاد جایگاه یکسانی یافته بودیم. عجب. شیبانی برای اینکه روی صندلی صدارت بانک مرکزی باقی بماند از هیچ کوششی علیه من دریغ نکرد اما چه زود به پایان دوره ریاست خود رسید و من که در معرض سنگینترین اتهامات قرار گرفته بودم، علاوه بر به دست آوردن هر حکم ممکنی در تایید عملکرد خود و رد اقدامهای انجامشده، اینک حتی بهرغم آنکه عامل فساد اقتصادی معرفی شده بودم بیش از شیبانی مورد وثوق رئیس قوه مجریه قرار داشتم.» طالبی میگوید: «به احمدینژاد گفتم تصور درستی دارد. شیبانی در اداره این بانک ناموفق خواهد بود زیرا تاکنون هیچ بنگاه اقتصادی غیرحاکمیتی را اداره نکرده است ولی من به احتمال 50 درصد، موفق خواهم شد زیرا کارنامه موفقی در زمینه بنگاهداری دارم. البته تا آن زمان هرگز موسسه قرضالحسنه اداره نکرده بودم.» هرچند عبدالله طالبی در این قسمت از کتابش سعی میکند از احمدینژاد چهرهای منصف نشان دهد اما به خوبی میداند که او فردی سیاسی و زیرک است. شاید اگر طالبی میپذیرفت که مدیرعامل بانک قرضالحسنه شود، بعدها میگفت که ببینید چگونه مدیرعامل یک بانک خصوصی را پشیمان کردم و اداره بانک قرضالحسنه را به او سپردم.
روایت طالبی را بخوانید: «توضیح دادم که مسلماً همزمان نخواهم توانست هم بانک خصوصی جدید را راهاندازی کنم و هم مدیرعامل بانک قرضالحسنه در شرف تاسیس شوم و احمدینژاد در واکنش به نظرم گفت: نزولخوری کافی است. و در ادامه توضیح داد که قرضالحسنه سنت پیامبر اسلام است و فواید اجتماعی و اقتصادی فراوان دارد. من هم در پاسخ معایب قرضالحسنه دولتی را تشریح کردم. همچنین از او پرسیدم آیا پیشنهاد این مسوولیت به معنی مخالفت او با تاسیس بانک خصوصی جدید است که پاسخم را با سوال جواب داد: آیا میخواهی توان دوباره از صفر شروع کردن را به رخ بکشی؟ جوابم منفی بود و توضیح دادم که بانک قرضالحسنه، موسسه توزیع منابع است و کمکی به رشد اقتصاد و ایجاد شغل به صورت بنیادی نمیکند. در حالی که بانک خصوصی مد نظر من به تولید ثروت خواهد انجامید.» محمود احمدینژاد در این دیدار همچنان اصرار بر نظر خود دارد و در نهایت میگوید: «هر دو بانک را مدیریت کن. در یکی مدیرعامل باش و در دیگری رئیس هیات مدیره یا برای بانک قرضالحسنه فرد معتمدی را پیشنهاد کن به شرطی که مسوولیت بانک قرضالحسنه همچنان با تو بماند.» دیدار دوم محمود احمدینژاد با عبدالله طالبی پس از گفتوگو درباره بانک قرضالحسنه به پایان میرسد و احمدینژاد در نهایت میخواهد طالبی در این مورد بیشتر فکر کند و او میگوید «چند هفته بعد گزارش فوق را تهیه کردم و برای ایشان فرستادم ولی پیشنهاد را نپذیرفتم زیرا همزمان حضور در دو بانک را ممکن ندیدم.»
در مسیر برگشت فقط به همین موضوع فکر میکردم و همان موقع بود که تصمیم گرفتم دیگر مسائل بانک پارسیان را پیگیری نکنم و از آن لحظه بانک پارسیان از بدو تاسیس تا پایان پرماجرای آن حکم خاطرهای را یافت. خاطرهای که برای ثبت در تاریخ اقتصادی ایران تصمیم گرفتم آن را به رشته تحریر درآورم. پس از آن مصمم و جدی بر آن شدم تا تمرکز و انرژی خود را صرف تاسیس بانک خصوصی جدید کنم. بانکی که نام «رامسر» را برای آن انتخاب کرده بودم. بنا داشتم عمده فعالیت بانک رامسر در سه استان شمالی کشور انجام گیرد و برخلاف بانک پارسیان که فعالیت آن در حوزه صنعت تمرکز داشت برای بانک جدید حوزه کشاورزی، صنایع جانبی آن، گردشگری و شیلات را هدف قرار دهم. اگرچه همه مراحل تاسیس بانک رامسر طی شد اما متاسفانه در پی بحران انتخابات سال 1388 با محدودیتهایی مواجه شد و به حال تعلیق درآمد.»
 
        
دیدگاه تان را بنویسید