شناسه خبر : 7197 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

به بهانه انتخاب ظریف به عنوان ریسک‌پذیرترین سیاستمدار سال ۲۰۱۵

ظرافت ریسک

ظریف در سالی که گذشت، این فرصت را برای ایران فراهم آورد تا پس از سال‌ها انزوا، حضور فعالی در مذاکرات با جامعه جهانی و اقتصاد دنیا داشته باشد. بر اساس ارزیابی موسسه سنجش ریسک‌پذیری سیاسی جهان، سال ۲۰۱۵ در زمینه مخاطرات سیاسی، سالی هیجان‌انگیز بوده است.

شادی معرفتی
موسسه بین‌المللی سنجش ریسک‌پذیری سیاسی، محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران را در ریسک‌پذیری سیاسی جهان در سال 2015، به عنوان «چهره سال» انتخاب کرد. این در حالی است که در سال 2014، این عنوان به «نارندرا مودی»، نخست‌وزیر هند تعلق گرفته بود. ظریف در سالی که گذشت، این فرصت را برای ایران فراهم آورد تا پس از سال‌ها انزوا، حضور فعالی در مذاکرات با جامعه جهانی و اقتصاد دنیا داشته باشد. بر اساس ارزیابی موسسه سنجش ریسک‌پذیری سیاسی جهان، سال 2015 در زمینه مخاطرات سیاسی، سالی هیجان‌انگیز بوده است. در این سال شاهد تحولات سیاسی بسیاری در سراسر جهان بوده‌ایم و بخش وسیعی از منطقه خاورمیانه درگیر خشونت بوده است. بااین‌حال، از جنبه مثبت قضیه، عرصه سیاست بین‌الملل در تاریخ 14 جولای شاهد توافق هسته‌ای ایران و 1+5 بود که این رویداد را می‌توان مهم‌ترین و اثرگذارترین رویدادی دانست که در سال 2015 میلادی رخ داد.
محمدجواد ظریف، با دیپلماسی ماهرانه و زیرکانه خود و همین‌طور پشت‌سر گذاشتن مذاکراتی سخت و نفسگیر توانست ایران را از انزوا خارج کند و دوباره این کشور را به عرصه بین‌المللی بازگرداند. اگرچه شاید هنوز برای آنکه بتوان نتایج این توافق را یک موفقیت کامل دانست، زود باشد، اما دیپلماسی ماهرانه ظریف و قدرت چانه‌زنی و مذاکره این امکان را فراهم کرد تا ایران و آمریکا پشت یک میز بنشینند و بر سر لغو تحریم‌ها از اقتصاد ایران بحث و مذاکره کنند. این اتفاق بسیار ارزشمند، به راستی شایسته کسب عنوان «رویداد سال» است و محمد‌جواد ظریف نیز به‌خوبی نشان داد که یک سیاستمدار توانمند و مذاکره‌کننده‌ای ماهر است که نقش مستمر وی در سکانداری کشتی سیاست خارجه ایران، فرصت‌های جدید و هیجان‌انگیزی را برای ایران پساتحریم فراهم آورده است. بنابر اعلام موسسه سنجش ریسک‌پذیری سیاسی جهان، سه عامل: خروج ایران از انزوا در عرصه بازیگری سیاسی جهان، افزایش ظرفیت‌های اقتصادی و همین‌طور احتمال عادی‌سازی روابط ایران و آمریکا، مهم‌ترین دلایل در انتخاب ظریف به عنوان ریسک‌پذیرترین سیاستمدار سال 2015 جهان اعلام شده‌اند.
ظریف در راهبری مذاکرات هسته‌ای ایران، نقشی فراموش‌نشدنی ایفا کرده و دو تحول مثبت ایجاد کرده است. در وهله اول، توافق ایران با 1+5 در زمینه فعالیت‌های هسته‌ای بدین معناست که ایران دیگر از انزوا خارج شده است. ایران در حال حاضر در حال مذاکره با آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای و سایر سازمان‌های بین‌المللی در زمینه‌های امنیتی است و نشان داده که مایل به خروج از وضعیت پیشین است. در مرحله دوم، مطرح شدن ایران به عنوان یک قدرت منطقه‌ای است که در حال حاضر قادر به گسترش نفوذ خود در حل بحران‌های منطقه‌ای است. نقش برجسته ظریف در مذاکرات اخیر در وین، ارمغانی برای حل بحران داعش در سوریه و عراق است. مهارت‌های مذاکراتی ظریف، فرصت‌های اقتصادی گسترده‌ای در اختیار ایران گذاشته است. با توجه به تحریم‌ها و دارایی‌های ایران، این کشور در حال حاضر بزرگ‌ترین کشوری است که بار دیگر به اقتصاد جهانی می‌پیوندد. صنعت انرژی از رده خارج ایران برای ارتقا نیاز به حداقل 200 میلیارد دلار دارد که خبری مهم برای شرکت‌های بین‌المللی نفتی است. در بخش‌های دیگر اقتصاد نیز ایران پس از سال‌ها دوری، به دنبال روزآمد کردن سلامت، بانکداری و صنایع هواپیمایی است.
و سرانجام برای اولین بار بعد از 36 سال، نشانه‌هایی از نزدیکی سیاسی میان ایران و ایالات متحده وجود دارد. در حالی که در عادی‌سازی روابط بین ایران و ایالات متحده فشارهای باور‌نکردنی داخلی و موانع متعدد به وجود آمده، گفت و گو بین ایران و آمریکا مثبت بوده است. ظریف و وزیر امور خارجه آمریکا، جان کری گفت‌وگوهای مفیدی طی دو سال گذشته داشته‌اند که تاثیر فراوانی بر مذاکرات هسته‌ای داشته است. اعتدال، عقلانیت برجسته و استمرار فعال ظریف و مهارت او در مذاکرات، نقشی بی‌بدیل برای او در تاریخ دیپلماسی معاصر رقم زده است. تجارت فردا به بهانه انتخاب دکتر ظریف، به عنوان ریسک‌پذیرترین سیاستمدار سال 2015، گزارشی از ریسک‌پذیرترین مردان سیاست و اقتصاد تاریخ ایران معاصر تهیه کرده، معیار انتخاب ما در این گزارش، نه سیاست‌زدگی بلکه عقلانیت سیاسی بوده است. با معیار جسارت در شروع کار، پیگیری و ممارست در طول انجام کار و حصول به نتیجه، هشت نفر از مردان عرصه سیاست و اقتصاد را برگزیده‌ایم که حاصل آن گزارش پیش‌روست.


علی‌اکبر داور؛ داور سختگیر عدلیه
پدر نظام قضایی و مالیه جدید ایران، علی‌اکبر خان‌داور بی‌تردید یکی از قدرتمندترین و ریسک‌پذیرترین مردان معاصر است. مردی که اگرچه با بالاترین نهاد قدرت رابطه‌ای نزدیک داشت، هرگز به سمت رادیکالیسم سیاسی نرفت. او که «حزب ملی ایران» را به تاسی از حلقه برلین در ژنو تاسیس کرد، پس از کودتای 1299 به ایران بازگشت و از همراهان سردار سپه شد و به همراه نصرت‌الدوله فیروز و عبدالحسین تیمورتاش، نقش بسزایی در خلع قاجاریه و به سلطنت رسیدن رضاشاه ایفا کرد. داور که به اولویت مطلق اقتصاد معتقد بود، در دوران رضاشاه، هفت سال مقتدرانه عهده‌دار زعامت وزارت عدلیه بود، اولین اقدام متهورانه او در عرصه سیاست برچیدن اساس عدلیه سابق و تشکیل نظام قضایی نوین در ایران بود. هنگامی که داور بر مسند وزارت عدلیه تکیه زد، از همان آغاز تشکیلات قضایی را ابتدا در تهران و سپس در شهرستان‌ها منحل کرد و با وجود مخالفت‌های فراوان، سرانجام اختیار انحلال تشکیلات قدیم، ایجاد نظام جدید و وضع قوانین متعدد به وی واگذار شد و عدلیه جدید در پنج اردیبهشت 1306 گشایش یافت. اولین اقدامات داور در عدلیه به «کودتای عدلیه» یا «انحلال کمپانی» معروف است، وی حدود یک ماه عدلیه را تعطیل کرد و عده‌ای از مقامات عالی قضایی را منفصل و قضات جدید تعیین کرد و تشکیلات عدلیه جدید را تاسیس کرد. او در لغو کاپیتولاسیون نیز سهمی بسزا داشت و با تشکیل «هیات تفتیشیه مملکتی» هسته اولیه سازمان بازرسی کل کشور را بنیان نهاد. داور در دولت محمدعلی فروغی، در 1312، وزیر مالیه شد و در این وزارتخانه نیز به اقدامات جسورانه‌ای دست زد. وی در جایگاه سکاندار اقتصادی کشور، درآمد بازرگانی را به انحصار دولت درآورد. فضای اقتصاد جهانی در دوران جنگ جهانی دوم و بعد از آن به شدت کینزی و دولتی بود و ادبیات اقتصادی رایج در بین صاحبان اندیشه و استادان اقتصادی جهان، همین مفهوم را برای مدیریت اقتصاد ملی تجویز می‌کرد. وی با تکیه بر تجربیات کشور اتحاد جماهیر شوروی، به این نتیجه رسیده بود که قبضه کردن تدریجی تمام بخش‌های اقتصاد ملی از سوی دولت، راهی برای برون‌رفت از ویرانه‌های عصر قاجار است. وی همچنین در دومین سال وزارتش، به خدمت ۳۱ نفر از مستخدمان بلژیکی که از زمان سلطنت مظفرالدین شاه، زمام گمرکات ایران را در دست داشتند، خاتمه داد و به جای آنان از جوانان تحصیلکرده ایرانی استفاده کرد. او اعتقاد داشت کشور برای اداره نیاز به متخصصانی دارد که به آنان اعتماد داشته و آنان نیز با ایمان و اعتقاد به چنین کاری گمارده شده باشند. داور در 20 بهمن 1315 در پی خشم رضاشاه، به قصد خودکشی تریاک خورد و صبح روز بعد درگذشت.


احمد قوام‌السلطنه: مردی که استالین را به زانو درآورد
احمد قوام‌السلطنه، از موثرترین و یکی از ریسک‌پذیرترین سیاستمداران معاصر است، از واپسین روزهای عصر قاجار تا دوران بحرانی پس از قیام 30 تیر، یکی از کلیدی‌ترین بازیگران عرصه سیاست هموست. قوام، پنج بار در روزهایی بحرانی به نخست‌وزیری رسید، دو‌بار در دوران احمدشاه قاجار و سه بار در دوران سلطنت محمدرضاشاه، کابینه‌هایی که اغلب عمری کوتاه داشتند. او از مخالفان سلطنت رضاخان بود و از همین رو در طول دوران سلطنت وی، در صحنه سیاست حضور نداشت، پس از او با پسرش نیز همواره رابطه‌ای سرد و نه‌چندان صمیمی داشت. او اگرچه در نقاط حساس تاریخ معاصر، سکاندار دولت بود، اما بیشتر وی را به دلیل ختم غائله آذربایجان می‌شناسند. بعد از جنگ جهانی دوم، طبق قرار انگلستان نیروهای خود را از ایران خارج کرد، اما روس‌ها، حاضر به خروج از کشور نشدند. آنها امید داشتند تا با تحت‌فشار گذاشتن ایران، گوشه‌ای از خاک این دیار را از آن جدا ساخته یا در خوش‌بینانه‌ترین حالت انحصار استخراج نفت شمال را برای خود کنند. حزب توده میدان‌دار عرصه سیاست ایران بود و فرقه دموکرات به رهبری سید‌جعفر پیشه‌وری ایالات شمالی آذری را تحت سلطه خود گرفته بود و رویای استقلال در سر می‌پروراند. شاه دست به دامن قوام شد و او در راس یک هیات بلندپایه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به مسکو رفت و مذاکرات مفصل و طولانی با استالین انجام داد. وی در برابر فشارهای سرسختانه روس‌ها پذیرفت که پس از بازگشت به ایران تعدادی از اعضای حزب توده را برای همکاری در کابینه بپذیرد و قرارداد واگذاری نفت شمال را با نمایندگان اعزامی دولت شوروی امضا کند، مشروط بر آنکه اتحاد جماهیر شوروی نیز از فرقه دموکرات آذربایجان حمایت نکند و قوای خود را از ایران خارج سازد. با خروج ارتش سرخ از ایران، قوام‌السلطنه وزیران توده‌ای را از دولت اخراج کرد و انحلال دولت را اعلام داشت و دولت جدیدی تشکیل داد و حزب دموکرات را پایه‌گذاری کرد. در آذر 1325 با تجهیز و بسیج ارتش، فرمان حمله به آذربایجان و فرقه دموکرات را صادر کرد. با حمله نیروهای ارتش، آذربایجان آزاد و بساط فرقه دموکرات درهم‌پیچیده شد. در این حمله، دولت و ارتش شوروی به طمع به دست آوردن امتیاز نفت شمال هیچ‌گونه واکنشی نشان ندادند، در مجلس پانزدهم نیز قرارداد واگذاری نفت شمال به شوروی تصویب نشد. قوام سال بعد به دلیل اختلاف با مجلس و شاه، استعفا داد. اما شاید یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات مردی که استالین را به زانو درآورد، پذیرفتن نخست‌وزیری پس از استعفای مصدق در 25 تیرماه 1331 بود که پنج روز بیشتر دوام نیاورد و منجر به قیام 30 تیر 1331 شد و قوام با چهره‌ای نه‌چندان محبوب، برای همیشه از صحنه سیاست ایران خارج شد و در سال 1334 در تنهایی و عزلت درگذشت

محمدعلی فروغی: پیام‌آور صلح پاریس


محمدعلی فروغی ذکاءالملک تاج‌گذار تخت طاووس است، بانی اصلی انتقال قدرت از قاجار به پهلوی و تداوم آن در شهریور 1320. فروغی هم اهل هنر و فرهنگ بود و هم اهل سیاست. چهره او در منشوری هزار رنگ تبلور می‌یابد. او را اگرچه به عنوان سیاستمداری لیبرال و محافظه‌کار می‌شناسند، که در برابر رضاشاه قامتی به اعتراض برنیفراخت، اما باید به خاطر داشت که او همواره در مسیر اعتدال پیش رفت و هیچ‌گاه در راه سیاست، عقلانیت را فدای هیجان نکرد. او هم اولین نخست‌وزیر رضاشاه بود و در شش سال آخر سلطنت او، مغضوب و خانه‌نشین و هم کسی که در گیرودار شهریور 1320، حافظ تاج پهلوی شد برای محمدرضا. در تیرماه 1394، پس از بازگشت محمدجواد ظریف از مذاکرات ژنو و حضورش در مجلس، غلامعلی حدادعادل کتابی را به وزیر خارجه اهدا کرد که چهره کمتر شناخته‌شده‌تری از فروغی را ارائه می‌داد، «یادداشت‌های روزانه محمدعلی فروغی از سفر کنفرانس صلح پاریس»، چهره مردی که در تیرماه 1307 در روزهای پرتنش پایان جنگ جهانی اول، به عنوان نماینده ایران به جامعه ملل رفت و در «کنفرانس خلع سلاح ژنو»، شرکت کرد و در جریان دهمین اجلاسیه مجمع عمومی جامعه ملل به ریاست این جامعه رسید، مذاکراتی قریب به صد سال پیش از مذاکرات محمدجواد ظریف و جان کری. فروغی در خاطراتش، از عدم پشتیبانی حکومت مرکزی در تهران می‌نویسد. از اینکه حکومت مرکزی از پشت به هیات مذاکره‌کننده خنجر می‌زند و در مدتی که هیات اعزامی ایران در پاریس مشغول مذاکرات بودند، نخست‌وزیر وثوق‌الدوله قرارداد «ایران بر باد ده» 1919 را محرمانه امضا می‌کند، از اینکه نخست‌وزیر سرش با انگلیسی‌ها گرم بود و حتی پاسخ تلگراف‌های هیات اعزامی را هم نمی‌داد، اما فروغی در همین شرایط هم تنها در اندیشه منافع ملی بوده و نه مرعوب انگلیسی‌ها. او پیام فرهنگ ایران را در قالب این شعر سعدی در دهمین جلسه مجمع عمومی جامعه ملل قرائت کرد و گفت:بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند
همان شعری که امروز، زینت‌بخش سردر سازمان ملل است. مروری کوتاه بر کارنامه فروغی نشان می‌دهد او سیاستمداری ملی‌گراست که بیش از آنکه دستخوش تلاطمات روزگار باشد، در تمام روزهای حساس، در گیرودار روزهای پس از جنگ بین‌الملل اول و پس از آن در روزهای اشغال ایران توسط متفقین، سکان هدایت کشور را در دست گرفته و به ساحل نسبی آرامش رسانده است، حتی اگر ناخدای ترسویی بوده باشد.



علی امینی: نخست‌وزیری علیه شاه


وقتی جعفر شریف امامی در اردیبهشت‌ماه 1340، در پاسخ به اعتراض گسترده معلمان، از نخست‌وزیری استعفا داد، علی امینی فئودالی برخاسته از خاندان قجری، با حمایت آمریکایی‌ها بر مسند نخست‌وزیری پهلوی دوم تکیه زد، اما دولتش، دولت مستعجل بود و 14 ماه بیشتر نپایید و در تیر‌ماه 1341، از مقامش کناره گرفت و پس از آن در هیچ دولتی حضور نیافت. همه آنچه امینی تحویل گرفت، خزانه خالی بود، صندوق ارزی تهی، رکود اقتصادی و بیکاری، همه میراث سیاست‌های توسعه مالی و پولی پس از سقوط دکتر مصدق و انعقاد قرارداد کنسرسیوم نفتی و افزایش درآمدهای ارزی. مهم‌ترین برنامه دولت امینی، مبارزه با فساد، همچنین کاهش هزینه زندگی و قیمت‌ها، اصلاحات ارضی، توسعه صنایع کشاورزی، تامین حداقل معیشت کارمندان، تقویت دادگستری و تغییر قانون انتخابات بود. او در اولین گام‌ها پس از رسیدن به قدرت حکم بازداشت عده‌ای از امرای ارتش را صادر کرد، تیمور بختیار رئیس سازمان امنیت را برکنار کرد، مبارزه با فساد را در اولویت قرار داد، اصلاحات ارضی را به اجرا گذاشت، با فرهنگیان وارد مذاکره شد و یکی از آنها را به وزارت فرهنگ منصوب کرد و فعالیت احزاب را آزاد اعلام کرد، در دولت وی همچنین به زنان حق رای داده شد. شاید امینی به دو چیز شهره باشد: اصلاحات ارضی و جدال با شاه برای کاهش اختیارات سلطنت. کوشش‌های او در جهت کاهش نقش شاه در اداره امور کشور با مقاومت و مخالفت محمدرضاشاه پهلوی مواجه شد، اعتماد به نفس امینی و حمایت نسبی واشنگتن از او آسودگی خاطر را از شاه گرفته بود. در یکی از جلسات کابینه در تیرماه 1341 مشاجره‌ای علنی میان این دو به بهانه کاهش بودجه نظامی رخ داد. امینی مدعی شد شاه در تمام این مدت سعی در توطئه‌چینی علیه دولت او داشته، اقداماتی از قبیل دستگیری ابوالحسن ابتهاج به جهت بدنام کردن دولت او به فساد و حمله ماموران امنیتی به دانشگاه تهران. امینی گفت مشاجره بر سر بودجه آخرین دسیسه اوست. چند ماه پایانی دولت امینی، به جنگ سرد میان او و شاه گذشت و پس از ۱۴ ماه نخست‌وزیری ادامه کار را ناممکن دانست و در ۲۶ تیر ۱۳۴۱ از مقام خود کناره گرفت. شاه در سال 1357 به امینی پیشنهاد نخست‌وزیری داد اما او این پیشنهاد را نپذیرفت و قبل از پیروزی انقلاب به اروپا رفت. او پس از انقلاب در فرانسه زندگی کرد و سرانجام در روز ۲۱ آذر ۱۳۷۱ در ۸۷سالگی در پاریس درگذشت و همان جا به خاک سپرده شد.

علینقی عالیخانی: پیش به سوی دنیای مدرن
بسیاری دهه 40 را عصر طلایی اقتصاد پهلوی می‌دانند، عصری که در آن کشور از فئودالیسم و دنیای کشاورزی فاصله می‌گرفت و رو به صنعتی‌ شدن و جهانی ‌شدن پیش می‌رفت. محمدرضاشاه، مردی میانسال و سرد و گرم چشیده بود با تجربه بیست و اندی سال سلطنت. تجربه مردانی چون قوام و مصدق و امینی با تبار قجری‌شان، برای او گران آمده بود و حالا، او در پی ساختن ایران نوین بود با مردانی تازه‌نفس و اروپا دیده. علینقی عالیخانی اولین وزیر جوان و در اروپا درس‌خوانده‌ای بود که وقتی به کابینه دوم اسدالله علم راه یافت، تنها 34 سال داشت. پیشنهاد وزارت برای عالیخانی چنان دور از ذهن بود که تصور کرد شاید پی قربانی می‌گردند و قرعه به نام او افتاده، گمان کرد دولت حتماً برنامه خاصی دارد و به دنبال جوانی جاه‌طلب است که بیاید شش ماه یک کار عوضی را انجام بدهد، بعد هم کاسه کوزه‌ها را سرش بشکنند. عالیخانی در همان دیدار اولش با اسدالله علم در سال 1341 فهمید، اصلاً برنامه‌ای در کار نیست که بخواهند پی قربانی ناکامی‌اش بگردند. علم به او گفته بود می‌خواهد عالیخانی، دکتر شاخت ایران باشد. عالیخانی در برنامه اقتصادی‌اش بر چند محور اصلی تمرکز داشت: تقویت صنعت در کشور که بدون حمایت و مداخله مداوم و پیگیر دولت، این کار میسر نبود؛ دیگر ایجاد تنوع در اقتصاد ایران و کاهش وابستگی شدید آن به نفت، چه از نظر درآمد ارزی و بودجه عمومی و چه از نظر اشتغال و... از نظر وی بازرگانی باید نقش عامل توسعه صنعتی و کشاورزی را ایفا می‌کرد. او معتقد بود، در فضای اقتصادی ایران عدم تعادل چشمگیری وجود دارد و فعالیت‌ها در جاهای خاصی متمرکز شده‌اند. جریانی که از یک طرف کلانشهرها را با تمام گرفتاری‌های اجتماعی‌شان ایجاد می‌کند و از طرف دیگر مناطق محروم کشور را محروم‌تر می‌سازد. عالیخانی هفت سال بر مسند وزارت اقتصاد تکیه زد. عالیخانی کلیددار اقتصادی شد که با نفت بشکه‌ای یک دلار و 82 سنت در سال 1342 حدود 800 میلیون دلار درآمد نفتی داشت. او در حالی قرار بود دکتر شاخت ایران باشد که 80 درصد درآمد کشور از فروش نفت تامین می‌شد و هنوز جایگاه صادرات غیرنفتی و سیاست‌های وارداتی چنان که باید تدوین نشده بود. با استعفای علم و ترور حسنعلی منصور، عالیخانی نتوانست روابط حسنه‌ای با هویدا برقرار سازد. هویدا از حامیان دخالت دولت در اقتصاد بود و طرفدار قیمت‌گذاری و عالیخانی از مخالفانش. عالیخانی معتقد بود هزینه‌های تولید در بخش خصوصی ارزان‌تر تمام می‌شود، اما هویدا می‌گفت بخش خصوصی هنوز لیاقت انجام این کار را ندارد. اختلافات در سال 1348 به اوج خود رسید و عالیخانی عاقبت استعفا داد و هوشنگ انصاری، جانشین عالیخانی در وزارت اقتصاد شد.

مهندس بازرگان: میانه‌روی در عصر رادیکالیسم
بسیاری دهه 40 را عصر طلایی اقتصاد پهلوی می‌دانند، عصری که در آن کشور از فئودالیسم و دنیای کشاورزی فاصله می‌گرفت و رو به صنعتی‌ شدن و جهانی ‌شدن پیش می‌رفت. محمدرضاشاه، مردی میانسال و سرد و گرم چشیده بود با تجربه بیست و اندی سال سلطنت. تجربه مردانی چون قوام و مصدق و امینی با تبار قجری‌شان، برای او گران آمده بود و حالا، او در پی ساختن ایران نوین بود با مردانی تازه‌نفس و اروپا دیده. علینقی عالیخانی اولین وزیر جوان و در اروپا درس‌خوانده‌ای بود که وقتی به کابینه دوم اسدالله علم راه یافت، تنها 34 سال داشت. پیشنهاد وزارت برای عالیخانی چنان دور از ذهن بود که تصور کرد شاید پی قربانی می‌گردند و قرعه به نام او افتاده، گمان کرد دولت حتماً برنامه خاصی دارد و به دنبال جوانی جاه‌طلب است که بیاید شش ماه یک کار عوضی را انجام بدهد، بعد هم کاسه کوزه‌ها را سرش بشکنند. عالیخانی در همان دیدار اولش با اسدالله علم در سال 1341 فهمید، اصلاً برنامه‌ای در کار نیست که بخواهند پی قربانی ناکامی‌اش بگردند. علم به او گفته بود می‌خواهد عالیخانی، دکتر شاخت ایران باشد. عالیخانی در برنامه اقتصادی‌اش بر چند محور اصلی تمرکز داشت: تقویت صنعت در کشور که بدون حمایت و مداخله مداوم و پیگیر دولت، این کار میسر نبود؛ دیگر ایجاد تنوع در اقتصاد ایران و کاهش وابستگی شدید آن به نفت، چه از نظر درآمد ارزی و بودجه عمومی و چه از نظر اشتغال و... از نظر وی بازرگانی باید نقش عامل توسعه صنعتی و کشاورزی را ایفا می‌کرد. او معتقد بود، در فضای اقتصادی ایران عدم تعادل چشمگیری وجود دارد و فعالیت‌ها در جاهای خاصی متمرکز شده‌اند. جریانی که از یک طرف کلانشهرها را با تمام گرفتاری‌های اجتماعی‌شان ایجاد می‌کند و از طرف دیگر مناطق محروم کشور را محروم‌تر می‌سازد. عالیخانی هفت سال بر مسند وزارت اقتصاد تکیه زد. عالیخانی کلیددار اقتصادی شد که با نفت بشکه‌ای یک دلار و 82 سنت در سال 1342 حدود 800 میلیون دلار درآمد نفتی داشت. او در حالی قرار بود دکتر شاخت ایران باشد که 80 درصد درآمد کشور از فروش نفت تامین می‌شد و هنوز جایگاه صادرات غیرنفتی و سیاست‌های وارداتی چنان که باید تدوین نشده بود. با استعفای علم و ترور حسنعلی منصور، عالیخانی نتوانست روابط حسنه‌ای با هویدا برقرار سازد. هویدا از حامیان دخالت دولت در اقتصاد بود و طرفدار قیمت‌گذاری و عالیخانی از مخالفانش. عالیخانی معتقد بود هزینه‌های تولید در بخش خصوصی ارزان‌تر تمام می‌شود، اما هویدا می‌گفت بخش خصوصی هنوز لیاقت انجام این کار را ندارد. اختلافات در سال 1348 به اوج خود رسید و عالیخانی عاقبت استعفا داد و هوشنگ انصاری، جانشین عالیخانی در وزارت اقتصاد شد.


محسن نوربخش: مردی برای تمام فصول اقتصاد



محسن نوربخش، از اخلاقمدارترین چهرههای اقتصادی دوران جمهوری اسلامی است. او به عنوان نامدارترین اقتصاددان ایران معاصر شناخته میشود و برخی او را «معمار اقتصاد ایران» و «تنها اقتصاددان جمهوری اسلامی» میشناسند. او در تمام سالهای حضورش در اقتصاد ایران، رویکردی آرام و همواره عقلانی داشت و تبحری غیرقابل انکار در حل معضلات و بحرانها. وی در سالهای بحرانی جنگ تحمیلی، سکاندار اقتصاد کشور بود و توانست ایران را از آن روزهای پرتلاطم، عبور دهد. او از نخستین روزهای پیروزی انقلاب در اقتصاد کشور نقش داشت و میتوان اثر انگشتش و طرز تلقی و برداشتش را در مجموعه برنامهها، هدفگذاریها، سیاستها و مدیریتهای اجرایی بخش اقتصاد کشور به وضوح مشاهده کرد. نوربخش کار خود را از سطح معاون و قائممقام وزیر شروع کرد و علاوه بر تدریس در دانشگاه و نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، چند بار در جایگاه وزیر امور اقتصادی و دارایی و رئیس کل بانک مرکزی قرار گرفت و بر نگرشها و رویکردهای اقتصادی کشور در دوران جنگ تحمیلی و دوران سازندگی اثر گذاشت. نوربخش مدافع داشتن اختیارات گسترده دولت بود، ولی با آن جنبه که دولت باید تا کوچکترین واحد اقتصاد دخالت کند، مخالف بود. دولت باید سیاستگذاری کند ضمن اینکه حیطه عمل آن نباید موجب خرد شدن بخش خصوصی شود. وی با وجود چنین اعتقادی تشکیل سازمان خصوصیسازی و شروع به کار بانکهای خصوصی را در کارنامه خود دارد. نام نوربخش که طولانیترین حضور در عرصه اقتصاد ایران را داشته، اولین بار در سال 1360، هنگام انتخاب کابینه شهید محمدعلی رجایی، در مجامع عمومی مطرح شد. رجایی، وی را که چند مقاله در نقد نظریات اقتصادی بنیصدر نوشته بود، به ریاست بانک مرکزی برگزید و تا زمان مرگ نابهنگامش در بهار 1382 همچنان بر مسند ریاست بانک مرکزی حضور داشت. او که در مجادله میان بنیصدر و رجایی هوادار نظریه نخستوزیر بود که میخواست بانک مرکزی را همسو با دولت و به نوعی تحت کنترل دولت درآورد در سالهای بعد بر خلاف نظر اولیه خود، در جهت استقلال بانک مرکزی از دولت گام برداشت.

در دوران دشوار جنگ با عراق که سه سال آن کشور تحت محاصره اقتصادی آمریکا با کمبود شدید منابع پولی و ارزی برای تامین مایحتاج عمومی و نیازهای نظامی روبهرو شده بود، نوربخش در جستوجوی نظم بخشیدن به سیاستهای پولی کشور با دولت میرحسین موسوی به اختلاف رسید و جای خود را به جواد ایروانی داد که منتخب جناح چپ بود و خود به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس رفت. با پایان جنگ و آغاز ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی به عنوان وزیر دارایی و امور اقتصادی وارد کابینه وی شد، اما مجلس پنجم که جناح محافظهکار در آن اکثریت یافته بود، وی را در مقام وزارت نپذیرفت ولی به فاصله چند دقیقه از سوی هاشمیرفسنجانی به معاونت اقتصادی رئیسجمهور انتخاب شد؛ مقامی که چندی بعد با رفتن وی از پستهای اجرایی حذف شد و نوربخش بار دیگر به ریاست بانک مرکزی جمهوری اسلامی منصوب شد. در ریاست محسن نوربخش، بانک مرکزی جمهوری اسلامی هم دوران پایین آمدن روز به روز ارزش پول ملی ایران را تجربه کرد و هم در شش ساله آخر، دوران ثابت نگه داشتن ارزش ریال در مقابل پولهای معتبر جهانی. در هر دو دوره نیز وی با شدت از سیاستهای پولی جمهوری اسلامی دفاع کرد. از جمله مهمترین اقدامات او در عرصه اقتصاد کشور میتوان به اجرای سیاست تعدیل اقتصادی در دولت اول هاشمی، عضویت در صندوق بینالمللی پول در دولت اول هاشمی در سال 1368، تاسیس حساب ذخیره ارزی، باز کردن راه فاینانسها برای تجارت کشور، یکسانسازی نرخ ارز در دولت دوم خاتمی، تشکیل سازمان خصوصیسازی و ساماندهی شرکتهای دولتی از سال 1370 و شروع به کار بانکهای خصوصی اشاره کرد. در اواخر دهه 70 برای بخش خصوصی ابتدا مجوز فعالیت تحت عنوان موسسه مالی-اعتباری و متعاقباً برای همان موسسات مجوز بانکداری صادر شد. بانکهای کارآفرین، اقتصاد نوین و پارسیان در آغاز دهه 80 و قبل از فوت دکتر نوربخش بهعنوان بانکهای خصوصی فعالیت خود را آغاز کردند. نوربخش در دو سال آخر حیاتش از جانب هر دو جناح سیاسی مورد انتقاد قرار گرفت. هواداران اصلاحات مایل بودند شخصی که هماهنگی بیشتری با سیاستهای اقتصادی دولت داشته باشد در آن مقام قرار گیرد و جناح محافظهکار هم به جهت تاکید نوربخش بر سیاستهای کنترل حجم پول و انضباط پولی از وی راضی نبود. در دومین روز فروردین 1382 مرگ به سراغش آمد و در بیمارستان چالوس به علت سکته قلبی درگذشت.

هاشمی‌رفسنجانی: موازنه میان ایدئولوژی و سیاست
آخرین نام از فهرست تجارت فردا، رئیسجمهور سالهای سازندگی است. بیشک اکبر هاشمیرفسنجانی، یکی از تاثیرگذارترین چهرههای تاریخ معاصر ایران است. شاید بحق بتوان او را گنجینه اسرار جمهوری اسلامی نام برد که از تمام لحظات انقلاب و تاریخ جمهوری اسلامی، خاطرهای برای گفتن دارد. بیتردید یکی از استوارترین مردان عرصه تاریخ معاصر، مردی برای تمام فصول، سیاستمداری به معنای واقعی کلمه، آنگاه که مجال حضور باشد، میآید و آنگاه که نه، سیاست میورزد. هاشمیرفسنجانی در فراز و نشیبهای حیات سیاسی خود نشان میدهد که «پدیدهای سیاسی» است. او به طور متوسط هر سه سال یکبار خود را در معرض آرای مردم قرار میدهد و با وجود فراز و نشیبهای قضاوت عمومی در باب شخصیت خود، برخلاف بسیاری از مدعیان مردمی بودن، از این قضاوت عمومی سر برنمیتابد و آموزشی عملی میدهد برای رسیدن به دموکراسی دینی مردمباورانه، وجدان آگاه و عملگرایی که بر اساس ادراک خویش از مردم و خواستههای آنها در یک سو و ادراک ژرف خود از ساختار قدرت و عملکرد دولت، وارد عمل شده است. هر جا به نفع مردم بوده است نقش یک کنشگر سیاسی و مدافع وضع موجود را پذیرفته، و هرگاه لازم بوده، نقش روشنفکر و آگاهیبخش عملگرایی را پذیرفته است که موثرترین رفتارهای سیاسی در ساخت و پرداخت آینده کنشهای سیاسی را در خود نهفته داشته است، بهگونهای که بسیاری از فعالان عوامگرای عرصه سیاست عملی در پرتو مخالفتخوانی با او در میان جامعه شلوغ سیاست، کمی دیده شدهاند. صبورترین صبر موجود در تاریخ جمهوری اسلامی. صبر اخلاقی او در اعتدال رفتاری و کنش سیاسی وی در این دهههای پرشتاب فعالیتش جلوه کرده است. وی گامهای سهگانه خودیابی، خویشتنشناسی و خویشتنپردازی را در ساحت سیاست پشت سر گذاشته است و با گذار از کودکی سیاست و سیاست والدینی؛ امروز بیش از همیشه، نماینده بلوغ سیاسی است.

او بر آن نیست که برای مردم دستورالعمل بنویسد و در یک مورد بگوید چه کار کند و چه کار نکند. امروز این هاشمی است که در پرتو تجربههای گرانسنگ خود بعد از عبور از تونلهای پرپیچ و خم سیاست، اینگونه میاندیشد و عمل میکند. با وجود انتقادهای وارد بر او در بعضی از زمانها، نشان داده که عملکردهایش مناسب و متناسب با زمان بوده است. سیاستمداران خودمحور اکثراً از روی خلوص نیت و انگیزه خدمت به مردم و میهن، تصمیمات و اقدامات شتابزدهای را برای پیشبرد هدفها و شعارهای نابهنگام بر خود و مردم تحمیل میکنند و ایدهها و خواستههای آرمانی را به جای هدفهای مرحلهای راهبردی که باید در ظرف زمان و مکان تحققپذیر باشند در دستور کار سیاسی قرار میدهند، اما هاشمی سیاستورز عملگرای آگاهیبخش و مدیر دلیر ساحت سیاست در عصر گذارهای تاریخی بوده و هست؛ هرچه بیشتر بر او بتازند او بیشتر خواهد درخشید و هرچه بیشتر او را در فشار قرار دهند او دیرتر پیر خواهد شد. رسم زندگی در عالم سیاست برای صبورترینهای این صحنه این است و او صابرترین صبور صحنه سیاست در تاریخ ایران است و حیات سیاسیاش نماد بارز فراز و فرود. در معیار انتخاب برای ریسکپذیرترین سیاستمدار معاصر، هاشمی بیرقیب خستگیناپذیرترین سیاستمدار است، کسی که در کارنامهاش همواره میان ایدئولوژی و سیاست موازنهای ظریف ایجاد کرده است.












دیدگاه تان را بنویسید