شناسه خبر : 38760 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

مطالبه‌گری و فقدان پاسخگویی

چرا کنشگری محیط زیست در ایران پرمخاطره است؟

 

مژگان جمشیدی / کنشگر محیط زیست و روزنامه‌نگار

با گذشت نیم‌قرن از تاسیس سازمان محیط زیست و تصویب قانون حفاظت و بهسازی محیط زیست در مجلس و در حالی که کشور ایران زمانی نه چندان دور یکی از مترقی‌ترین کشورهای آسیا در حفظ محیط زیست به‌شمار می‌رفت اما اکنون چند‌دهه‌ای است که موضوع «محیط زیست» از نگاه برنامه‌ریزان کشور، به موضوعی لوکس و غیر‌ضروری تبدیل شده، این قدر که سیاستگذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های توسعه کشور عمدتاً بدون توجه به ظرفیت‌های بوم‌شناختی صورت گرفته و نتیجه چنین بارگذاری‌های سنگینی بر پیکره نحیف طبیعت ایران، به افت شاخص‌های کمی و کیفی محیط زیست کشور، نابودی تنوع زیستی و بروز آسیب‌های غیرقابل جبران اجتماعی و اقتصادی و امنیتی منجر شده است.

در چنین شرایطی، انتظار این بود؛ حال که بحران‌های ناشی از تخریب طبیعت هر روز بیش از گذشته سر برون آورده و عیان می‌شود، دست‌کم پیشنهادها و انتقادات فعالان و کارشناسان محیط زیست بیش از پیش جدی گرفته شده و دست‌کم شنیده شود. اما نه‌تنها این‌گونه نشد که در کمال شگفتی، از ابتدای سال 96، بدون هیچ توضیحی ناگهان محیط زیست ابعادی امنیتی یافت! این‌قدر که گروهی از فعالانش بازداشت شده و گروهی دیگر خودخواسته یا به اجبار خانه‌نشین شده یا منفعل شدند و گروهی مجبور به ترک وطن یا تغییر شغل شدند.

در این میان، اما از شدت بحران‌ها نه‌تنها کاسته نشد که وقوع سیل‌های مرگبار، گرمایش هوا، کم‌آبی، آلودگی هوا و خشکیدگی تالاب‌ها و نابودی مراتع و جنگل‌ها و بیماری‌های حیات‌وحش و‌... چنان نفس طبیعت ایران و ساکنانش را به شماره انداخت که دیگر کمتر کسی در کشور است که نداند معضل شماره یک و دو و سه ایران در حوزه محیط زیست چیست؟

در عین حال دلایل و شواهد زیادی وجود دارد که گواهی می‌دهد عملکرد دولت‌های چند دهه اخیر ایران در حوزه محیط زیست عملاً قابل دفاع نیست. بخش قابل ملاحظه‌ای از آنچه دولتمردان، «دستاورد محیط زیستی»اش خوانده‌اند، نه لزوماً «دستاورد» است، زیرا بر اساس یک برنامه از پیش اظهارشده و اهداف قابل صحه‌گذاری، حاصل نشده و از این‌رو قابل سنجش نیست، و نه لزوماً «دستاورد دولت» است که بسیاری از آنها را به سختی می‌توان به عملکرد دولت‌ها نسبت داد. بسیاری از این دستاوردها حاصل سه دهه تلاش بسیاری از گروه‌های محیط زیستی و کنشگرانش است که سرانجام موفق شدند در این سیاهی، شمعی بیفروزند و جامعه و حاکمیت را نسبت به بسیاری از بحران‌ها حساس کنند. از انقراض قریب‌الوقوع یوزپلنگ گرفته تا تخریب جنگل‌های شمال و آتش‌سوزی‌های دامنه‌دار زاگرس و خشکیدگی تالاب‌ها تا شکار حیات‌وحش و‌...، اگر موفقیتی حاصل شد عمدتاً حاصل مطالبه‌گری‌های کنشگران محیط زیست و آگاهی‌رسانی‌های آنها و رسانه‌ها بوده است که تماماً قابل اثبات است.

با وجود این، این پرسش به قوت خود باقی است که پس چرا با شدت گرفتن بحران‌های زیست‌محیطی در کشور و به‌رغم افزایش آگاهی‌های عمومی مردم از محیط زیست، اما صدای منتقدان کمتر شنیده می‌شود؟ چرا کنشگری محیط زیست تا این حد در ایران هزینه‌بردار شده است؟ چرا موضوع محیط زیست در ایران تا این حد امنیتی شده است؟ این‌قدر که در سال‌های اخیر، دستاورد بسیاری از پروژه‌های بزرگ محیط زیستی که توسط کنشگران و کارشناسان انجام شده بود، توسط نهادها و افراد بی‌ربط با این حوزه ولی متنفذ، به سخره گرفته شده و گاه حتی تا مرز توقف و تعطیلی هم پیش رفته است؟

آنچه کنشگران محیط زیست ایران در نتیجه بیش از سه دهه فعالیت به درستی به آن دست یافتند این بود که چشمان مردان اهل سیاست، توان دیدن ظرایف طبیعت را ندارد! پس به درستی به الگوی مدیریت مشارکتی سرزمین با همکاری جوامع محلی و مردم رو آوردند تا با آموزش و آگاهی‌رسانی به مردم بتوانند آینده‌ای سبزتر را برای سرزمین رقم بزنند.

اما همان‌هایی که در ساختار دولتی کشور دم از مشارکت و شفافیت و مردم‌سالاری می‌زدند، در عمل، حق تصمیم‌گیری مردم را بر نحوه استفاده از آب و زمین و منابع طبیعی با بهانه «توسعه» سلب کردند و این‌گونه شد که اگر پروژه‌ای هم در سطح ملی در گوشه‌ای از کشور با هزاران مخاطره محیط زیستی و اجتماعی به اجرا درآمد، عملاً مردم را از حق دانستن جزئیات پروژه و دخالت در تصمیم‌گیری کنار گذاشتند.

متاسفانه دیر زمانی است که مطالعات ارزیابی اثرات زیست‌‌محیطی پروژه‌های عمرانی کشور، بدون مشارکت مردم، بدون اطلاع‌رسانی، بدون شفافیت، بدون مسوولیت‌پذیری و بدون پاسخگویی مجریان امر پشت درهای بسته تهیه شده، پشت درهای بسته در سازمان محیط زیست تایید شده و به اجرا درمی‌آید و در این میان پنج رکن اساسی ارزیابی عملاً کنار گذاشته شده و حذف شده است! آنچه امروز از علم ارزیابی در ایران باقی‌مانده است تنها جنازه‌ای است که عده‌ای بر سر آن نشسته و از کنارش نانی برای خود و منافع خود درمی‌آوردند! همین و بس! و آنجا که مردم بومی و محلی در اعتراض به وضعیت خشک شدن دریاچه ارومیه یا ایجاد سایت دفن زباله در نزدیکی خانه‌هایشان یا استخراج معدن یا تخریب جنگل فریاد اعتراض برآورده‌اند، به جای اینکه حرفشان شنیده شود با آنها برخورد انتظامی شده، بازداشت شده یا به نهادهای قضایی سپرده شده‌اند!

متاسفانه همه آنچه در دهه‌های 70 و 80 با رشد جامعه مدنی ایران در حوزه محیط زیست تحقق یافت، از اواخر دهه هشتاد و به ویژه در چهار، پنج سال گذشته با بگیر و ببند نهادهای مدنی و بازداشت‌های گسترده و احضارهای پرتعداد فعالان مدنی و برخی پرونده‌سازی‌ها عملاً به یکباره از مسیر پیشرفت خارج شده و کنار گذاشته شد.

با این حال هنوز هم هستند قلب‌های بزرگی که با وجود همه فشارها اما جان عزیزشان را حتی در میانه آتش جنگل قرار می‌دهند تا آنها بسوزند اما جنگل نسوزد! از این‌رو به نظر می‌رسد با منفعل شدن نهادهای مدنی و شبکه‌ها و تشکل‌ها اما در حوزه محیط‌زیست، حساسیت مردم نسبت به این موضوع چنان بالا رفته که دیگر خود مردم راه خودشان را انتخاب کرده‌اند. آنها می‌خواهند در فرآیند تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی برای انتخاب مسیر توسعه کشور در حوزه صنعت و عمران و کشاورزی دخالت کنند و خود تصمیم بگیرند که آیا با وجود فرونشست شدید زمین، به چنین نیروگاهی در نزدیکی محل سکونت خود نیاز دارند یا با وجود نابودی دریاچه‌ها و تالاب‌ها به آب این سد نیاز دارند یا خیر!

اما در این میان یک خطر بزرگ، جنبش محیط زیستی ایران را تهدید می‌کند، حذف بسیاری از چهره‌های موثر و کارشناسان و نخبگان از رهبری و مدیریت کنش‌های محیط زیستی، می‌تواند پای هر کسی را با اطلاعات ناقص و محدودش به این حوزه باز کرده و به رفتارها و تصمیمات‌ و کنش‌هایی منجر شود که نه به نفع محیط زیست باشد نه مردم و نه سرزمین!

به نظر می‌رسد یکی از مهم‌ترین راهکارهای برون‌‌رفت از شرایط موجود بحران‌های طبیعی کشور، این است که دولتمردان، به جامعه و فعالان محیط زیست اعتماد کرده و فضای نقد و پرسشگری را به رسمیت بشناسند. سازمان محیط زیست نیز خود باید در شفافیت و پاسخگویی پیشرو و مثال باشد، چیزی که به وضوح در چهار سال گذشته به اندازه کافی نبود. در سال‌های پیش‌رو، نه فرصتی برای فرافکنی و توجیه وجود دارد، نه ظرفیتی برای کلی‌گویی. همه وزارتخانه‌ها و دستگاه‌های دولت باید به حفظ محیط زیست تعهد و التزام داشته باشند و پاسخگو باشند. در همین حال نیز جامعه محیط زیست باید ظرفیت مطالبه‌گری اصولی را کسب کند و نقد و نقادی درست را بیاموزد، نقدی منصفانه و برآمده از شواهد قابل تایید و دلایل روشن، محترمانه و حرفه‌ای، بی‌طرفانه و البته قاطعانه. نقد شجاعانه عملکرد. این تنها راهی است که می‌تواند سرمایه غیرقابل جبران اعتماد و همکاری را فزونی بخشد و موجب همگرایی و هم‌افزایی شود. راه به غایت دشوار، ولی مقصد دست‌یافتنی است. اگر نگاه امنیتی از روی سر کنشگران برداشته شود.

دراین پرونده بخوانید ...