شناسه خبر : 14425 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

گفت‌وگو با سیدقاسم حسنی، مردم‌شناس درباره تغییر سبک زندگی در شمال

شمالی‌ها، تهرانیزه شده‌اند

از نگاه سیدقاسم حسنی استاد رشته مردم‌شناسی دانشگاه مازندران، این گروه‌ها در روند تخریب طبیعت این سرزمین دخیل‌اند. او در گفت‌وگو با تجارت فردا، عامل اثر‌گذاردر تغییر سبک زندگی در روستاها و شهرهای شمال ایران را تشریح می‌کند و این را هم می‌گوید که بومیان این مناطق، تهرانی‌زده و ویلا‌زده شده‌اند

index:1|width:50|height:50|align:right چه کسانی در تغییر کاربری فزاینده زمین‌های حاصلخیز شمال ایران نقش دارند؟ نهادهای دولتی غفلت‌زده، دلالان زمین، کشاورزان ناآگاه و البته شهرنشینانی که خیز برداشته‌اند، از این آب گل‌آلود ماهی بگیرند. از نگاه سیدقاسم حسنی استاد رشته مردم‌شناسی دانشگاه مازندران، این گروه‌ها در روند تخریب طبیعت این سرزمین دخیل‌اند. او در گفت‌وگو با تجارت فردا، عامل اثر‌گذاردر تغییر سبک زندگی در روستاها و شهرهای شمال ایران را تشریح می‌کند و این را هم می‌گوید که بومیان این مناطق، تهرانی‌زده و ویلا‌زده شده‌اند. حسنی بر این باور است که مالک ویلاهای رنگارنگ شمال ایران، طبقه متوسط شهرهای بزرگ به ویژه تهران است؛ قشری که به واسطه پیامدهایی که اجرای سیاست‌های دولت محمود احمدی‌نژاد به بار آورد برای خرید ویلا به شمال ایران هجوم برد.

***

در روزهای اخیر، آقای حداد‌عادل، نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، پس از سفر به شمال ایران در یادداشتی از تغییر کاربری اراضی، در این منطقه ابراز نگرانی کرد و البته پیش از آن هم رئیس‌ مجلس در جلسه‌ای با مجمع نمایندگان استان‌های شمالی، جلوگیری از نابودی جنگل‌ها و ساخت ویلا در زمین‌های کشاورزی را از اولویت‌های فعلی این استان‌ها برشمرده بود. این نگرانی البته پیشتر، از سوی فعالان حوزه محیط زیست نیز مطرح شده بود. حال اگر موافق باشید، ابتدا این پرسش را مطرح کنم که تغییر کاربری‌ها و ساخت و ساز در استان‌های شمالی کشور از کجا آغاز شد؟
پدیده رو به رشد ویلاسازی به واسطه هجوم تهرانی‌ها و شهرنشینان از مناطق مختلف ایران از دهه 1380 شدت گرفت. در واقع در دو دوره شاهد اوج گرفتن خرید زمین‌های کشاورزی در مناطق شمالی کشور بوده‌ایم؛ دوره نخست آغاز این موج، اوایل دهه 80 بود که زمین‌های کشاورزی اغلب برای ساخت مکان‌های آموزشی مانند دانشگاه آزاد، خریداری می‌شد یا برای احداث شهرک‌های صنعتی. اما در این دوره، پدیده ویلاسازی هنوز رشد نیافته بود؛ گرچه در همین دوره نیز شهرنشینان ویلاهایی در این مناطق برای خود ساخته یا خریداری کرده بودند. اما هنوز بسیاری از روستاها از این موج در امان بودند. دوره دومی که روستاهای بسیاری در شمال ایران درگیر تغییر کاربری اراضی کشاورزی، ساخت و خرید ویلا شدند، اوایل دهه 1390 بود. در سال‌های 90 و 91 قیمت ملک در تهران و سایر شهرهای بزرگ ایران بالا رفت و نگاه ساکنان شهرهای بزرگ به ویژه تهران متوجه شمال ایران شد. از طرفی قیمت زمین کشاورزی در مقایسه با قیمت زمین در پایتخت بسیار ارزان بود. قیمت محصولات کشاورزی و برنج هم افزایش چندانی نداشت. برای مثال کشاورزانی که سالانه از یک هکتار زمین چهار یا پنج میلیون تومان درآمد کسب می‌کردند، با آغاز رجوع شهرنشینان در مورد زمین‌هایشان پیشنهادهای اغواکننده‌ای می‌شنیدند و اینکه یک‌شبه بتوانند به چند ده میلیون تومان پول یا بیشتر دست پیدا کنند، برایشان جذاب بود. به همین دلیل زمین‌هایشان را می‌فروختند.

دولت دهم، البته طرح مسکن مهر را هم به اجرا گذاشت و آپارتمان‌سازی در این مناطق را رونق بخشید. حتی شنیده شد که پایتخت‌نشینان از این آپارتمان‌ها که متعلق به اقشار فرودست ساکن در مناطق شمالی بود نیز چشم نپوشیدند.
بله، اما اجرای طرح مسکن مهر، تسهیلات بانکی را به سمت خود جلب کرد و رشد آپارتمان‌سازی را افزایش داد. از طرفی هزینه ساخت و ساز در شهرها به دلیل افزایش هزینه‌های ناشی از دریافت مجوز بالا رفت. به همین دلیل سودآوری ویلاسازی در مناطق روستایی و کناره‌ها در سال‌های اخیر افزایش پیدا کرد و بساز‌بفروش‌ها برای کسب این سود به ساخت ویلا در مناطق روستایی روی آوردند. این امر به خصوص در دو سال اخیر افزایش یافت. چرا که در این مناطق دیگر نیازی به پرداخت هزینه‌های ماده 100، تراکم، و کسب مجوز از نظام مهندسی یا هزینه‌های بیمه نبود. آنها به صورت دلالی، زمین‌هایی را از طریق واسطه‌ها و بنگاه‌های معاملاتی خریداری می‌کنند. در منطقه چمستان حدود 500 مشاور املاک وجود دارد. مگر فاصله آمل تا چمستان چند کیلومتر است؟ این مشاوران املاک مجوز خود را از کدام نهاد دریافت می‌کنند؟ این افراد عامل تخریب زندگی روستایی هستند. پیامک‌هایی که در سال‌های اخیر برای شهری‌ها ارسال شد از طرف همین دلالان است. دلال‌هایی که زمین‌های کشاورزی را به قیمت ناچیز از دست کشاورزان خارج می‌کنند و به تهرانی‌ها می‌فروشند. ابهام دیگری که وجود دارد این است که ادارات برق یا گاز به چه دلیل در زمین‌های کشاورزی، خطوط برق یا شبکه گاز توزیع می‌کنند؟ کسی که ویلا می‌سازد می‌رود آنجا برق می‌آورد، آب می‌آورد، بنابراین نهادها نیز مقصر هستند.
در این استان فرهنگ محلی در حال تخریب شدن است. یعنی به جای آنکه پویایی، سیستم‌ها و ساختارهای فرهنگی به رابطه توریسم و مکان مورد بازدید معنا بخشد در اینجا توریسم به انفکاک فضا، زیست‌بوم و مردم معنا می‌دهد و به تخریب فرهنگ منجر می‌شود.
یعنی نهادهای دولتی به این موضوع توجه ندارند که روستا کارکرد خود را باید داشته باشد و نباید در آن ویلاسازی یا تغییر کاربری انجام گیرد.

اگر دوره دوم ورود پایتخت‌نشینان و ساکنان شهرهای بزرگ به افزایش تورم و افزایش قیمت زمین و ملک در این شهرها ارتباط دارد، بنابراین در دوره نخست و در اوایل دهه 1380 مردم با چه انگیزه‌ای اقدام به خرید زمین در مناطق شمالی کشور کردند؟
این دوره مقارن با زمانی است که حرف و حدیث‌ها در مورد ساخت جاده شمال بالا گرفته بود. به هر حال، جاده‌ای در حال احداث بود که فاصله تهران تا شمال را به میزان قابل ملاحظه‌ای کاهش می‌داد. از سویی، شمال ایران منطقه‌ای خوش‌نشین است که دارای مناطقی بکر و زیباست. اما در هشت سال اخیر، صدور مجوز برای ایجاد شعب دانشگاه‌های آزاد یا غیرانتفاعی در منطقه شمال ایران بسیار رشد یافت. بسیاری از زمین‌ها به همین دلیل فروخته شد. تشدید این روند در دوره آقای احمدی‌نژاد دلایل دیگری هم داشت. ببینید چنانچه از زاویه تمایز طبقاتی نیز به این مقوله نظر بیندازیم، درمی‌یابیم که در دوره‌ای ما شاهد این بودیم که شهرک‌های ویلایی دریاکنار یا خزرشهر به طبقه مرفه شهر تهران تعلق داشت. اما در دو، سه سال اخیر این طبقه بالای جامعه که ویلانشین و میلیاردر بودند، به تفریحات خارج از کشور روی آورده‌اند و در کشورهایی نظیر کانادا، استرالیا و ایتالیا اقدام به خرید ملک کرده‌اند و اکنون طبقات پایین‌تر جایگزین آنها شده‌اند. این طبقه متوسط به دلیل ارزانی زمین‌های روستایی و به نام ویلا‌دار شدن در شمال وارد روستاها شدند. این قشر که جمعیت وسیع‌تری را در‌بر می‌گیرد به راحتی به دلیل تب ویلا‌دار شدن توانستند تاثیر عمده‌ای بر روستاهای شمالی بگذارند. اما با ادامه این روند حتی شاهد به هم خوردن تعادل جمعیتی بین روستاییان و ویلانشینان خواهیم بود. جالب آنکه نه‌تنها این روند بر محیط زیست و تغییر شکل روستاها تاثیر مخربی دارد بلکه از نظر فرهنگی و اجتماعی عواقب منفی‌ای دارد.

یعنی در تغییر شرایط شمال ایران، طبقات مرفه نقشی ندارند؟
تخریب عجیب شمال ایران اکنون از جانب طبقه متوسط شهری تهران صورت می‌گیرد. طبقه‌ای که جمعیت بزرگی را در خود جای داده است. این قشر پولی را که در سال‌های 90، 91 و 92 از محل فروش آپارتمان یا دلال‌بازی و واسطه‌گری در بازار ارز و سایر بازارها به دست آورده بود، صرف خرید ملک یا زمین کشاورزی در مناطق شمالی کشور کرد و به این ترتیب، خیل عظیمی از طبقه متوسط شهری تهرانی وارد روستاها شدند. ملک‌های 200 یا 300 متری در این مناطق خریداری می‌کنند و می‌گویند در شمال صاحب ویلا شده‌ایم. برای مثال در روستای پدری‌ام، با این پدیده مواجه شده‌ایم که در روزهای پایانی هفته و تعطیل، ون‌های سبزرنگ که کاربرد تاکسی دارد، به روستا می‌آیند. این بدان معناست که در این روزها، جمعیتی بزرگ وارد روستا می‌شود. آنها کسانی هستند که سرمایه‌های اندک خود را روی هم گذاشته‌اند و در روستا اقدام به خرید زمین یا ویلا کرده‌اند. یا در مثال دیگر به روستای نعمت‌آباد اشاره می‌کنم که در شهر چمستان واقع شده است.‌ این روستا حدود 1500 نفر یا بیشتر جمعیت دارد. اما در آن 10 تا 15 شهرک ویلایی وجود دارد و گفته می‌شود که 600 خانوار تهرانی در این روستا ویلاسازی کرده‌اند.

از میان استان‌های مازندران و گیلان، کدام‌یک بیشتر تحت تاثیر ویلاسازی‌ها قرار گرفته‌اند؟
فکر می‌کنم، مازندران، به دلیل آنکه جلگه‌ای‌تر بوده و وسعت روستاها در این منطقه بیشتر است، مراجعه شهرنشینان به این منطقه بیشتر بوده است. اما حتی نیازی نیست برای بررسی میزان تخریب جنگل‌ها، مراتع یا زمین‌های کشاورزی به این مناطق سفر کنید. چنانچه به گوگل‌ارث مراجعه کنید، خواهید دید که ویلاها چگونه و با چه حجمی در مناطق جنگلی، مرتعی و کوهستانی قد برافراشته‌اند. مساله این است که حاصلخیزی زمین و درختان این منطقه دیگر بازتولید نمی‌شود. فاجعه‌ای که در حال گسستن رابطه مردم، فضا و فرهنگ بومی است.

اکنون تخریب محیط زیست به عنوان یکی از پیامدهای منفی تغییرات شرایط زیستی و هجوم جمعیت به شمال ایران مطرح است اما این تغییرات چه اثری روی فرهنگ بومی این مناطق می‌گذارد؟
صاحب‌نظران حوزه مردم‌شناسی نگاه ویژه‌ای به رابطه بین توریسم و فرهنگ دارند. در برخی از کشورها درک رابطه بین فرهنگ و توریسم منجر به پویایی فرهنگ محلی شده است. حتی رابطه توریسم و مکان را فرهنگ معنا می‌بخشد. بنابراین اگر ما به فرهنگ این‌گونه نگاه کنیم فرهنگ می‌تواند به عنوان یک منبع تجاری تلقی شود. امروزه فرهنگ تنها شامل ارزش‌ها و هنجارهای صرف بدون توجه به فضا و مکان نیست. در واقع ارکان فرهنگ را مکان و فضا و مردم آن تشکیل می‌دهد. بنابراین در فرهنگ این روابط مهم و ضروری هستند. به خصوص زمانی که فرهنگ طرح و بافت خود را از زیست‌بوم خود می‌گیرد این ارتباط را وابسته و هم‌بسته می‌توان یافت. در استان مازندران این رابطه تاریخ طولانی دارد. حال باید دید پدیده‌ای تحت عنوان توریسم چگونه می‌تواند در این رابطه نقش ایفا کند.
استان مازندران و سایر مناطق شمالی کشور، در کنار اهمیتی که از نظر کشاورزی، جنگل و منابع طبیعی دارد، توریست‌پذیر نیز هست. به همین دلیل ارتباط میان فرهنگ و توریسم در شمال ایران کاملاً معنا می‌یابد. این ارتباط را می‌توان در دو بعد دید. دو بعد منفی و مثبت. بعد منفی این ارتباط تاثیر تخریبی توریسم بر فرهنگ بومی و محلی است که فرهنگ بومی را تخریب می‌کند. تخریب فرهنگ بومیان به این معنا که مردم بومی تحت تاثیر رفتار کسانی از شهرهای دیگر وارد این مناطق محلی می‌شوند، مصرف‌زده می‌شوند و ساکنان این مناطق، سبک سنتی زندگی خود را از دست می‌دهند. در این تاثیر منفی عوامل عدیده‌ای نقش دارند که هم به ماهیت خود کاربران فرهنگ بومی محلی برمی‌گردد و هم به ماهیت سیستم توریسم. البته من توریسم در شمال ایران را که سالانه میلیون‌ها مسافر را جذب می‌کند سیستماتیک نمی‌بینم. اما تاثیر دیگر گردشگری و توریسم جنبه مثبت آن است که در اینجا می‌توان از بازتولید فرهنگ بومی نام برد. در مالزی، ترکیه، اسپانیا، جزایر بالی در اندونزی که مناطق توریستی محسوب می‌شوند لایه مثبت توریسم خود را نشان می‌دهد و بازتولید فرهنگ بومی و محلی در هنر و صنایع دستی و شعائر دیگر قابل مشاهده است. در واقع اینجا فرهنگ کالایی می‌شود که می‌تواند از یک طرف اقتصاد و از طرفی هویت را تحت تاثیر قرار دهد. اما در استان مازندران این اتفاق نیفتاده است. در این استان فرهنگ محلی در حال تخریب شدن است. یعنی به جای آنکه پویایی، سیستم‌ها و ساختارهای فرهنگی به رابطه توریسم و مکان مورد بازدید معنا بخشد در اینجا توریسم به انفکاک فضا، زیست‌بوم و مردم معنا می‌دهد و به تخریب فرهنگ منجر می‌شود.

برداشت من از سخنان شما این است که صنعت توریسم، اثر دوگانه‌ای بر فرهنگ‌های موجود در کشور گذاشته است؛ فرهنگ مازندران را تخریب می‌کند اما در برخی مکان‌ها فرهنگ را بازتولید می‌کند. این دوگانگی ناشی از چیست؟
مهم‌ترین دلیل، آن است که دلالان زمین به جای دلالان فرهنگ رشد یافته‌اند. یعنی نهادهایی که بتوانند فرهنگ مازندران را بازتولید کنند، به شدت ضعیف هستند. مثال‌های که وجود دارد این است که فرهنگ تهرانی در ایران، فرهنگی غالب است. فرهنگی که ظواهر آن اتومبیل‌های گران‌قیمت و مصرف است. ساکنان مناطق شمالی کشور نیز تحت تاثیر این فرهنگ، فرهنگ خود را درجه دوم قلمداد می‌کنند. یعنی به جای آنکه در باز‌تولید فرهنگی و در نوسازی عناصر فرهنگ محلی نقش ایفا کنند، ماشین‌زده و ویلا‌زده شده‌اند و به نوعی تهرانی‌زده و مصرف‌گرا شده‌اند. مردم بومی باید به خود رجوع کنند، اما درآمد حاصل از کشت و کار کفاف مخارج زندگی آنها را می‌تواند به بازتولید نیازهای ثانویه سوق دهد؟ آنها تحت تاثیر فشارهای مالی هستند. برای مثال برنجی که وارد شالیکوبی می‌شود، دلالان برنج رایزنی‌های خود را آغاز می‌کنند که خریداران برنج کشاورزان را خریداری نکنند. بنابراین کشاورزان انگیزه‌ای برای ادامه کشاورزی ندارند. حال اگر یک شهرنشین در ازای فروش زمین به او 20 میلیون یا 50 میلیون تومان پول بپردازد، برای کشاورز سودآوری زودتری دارد. یکی از اصول روانشناسی می‌گوید تا نیازهای اولیه برطرف نشود، نیازهای ثانویه خود را نشان نمی‌دهد. کشاورزان در تامین نیازهای اولیه خود در تنگنا هستند بنابراین دغدغه‌ای به نام تخریب فرهنگ نخواهند داشت. این یکی از عوامل اثر‌گذار است که در این دو، سه سال اخیر به شدت با آن مواجه بوده‌ایم. گرچه این تمام ماجرا نیست زیرا عوامل و دلایل متنوعی هم وجود دارد که بر این مسائل اثرگذارند.

پرسشی که به ذهن خطور می‌کند این است که آیا مناطق ساحلی در سایر کشورها نیز به چنین سرنوشتی دچار شده‌اند؟
این را می‌توان یک پدیده تشدید‌یابنده در ایران دانست. در شمال ایران، چند ده کیلومتر ساحل عمومی وجود دارد، در سایر مناطق این نوار و در جاده‌هایی که در امتداد ساحل احداث شده‌اند، به هیچ وجه دریا قابل مشاهده نیست. شهرک‌ها دریا را به تصرف خود درآورده‌اند. به چه دلیل چنین وضعیتی در این منطقه حاکم شده است؟ ساحل دریا در سال‌های اخیر به شدت آلوده شده و رنگ سبز و آبی به تیرگی گراییده است. وضعیت جنگل‌ها، زمین‌های کشاورزی و وضعیت کشت برنج نیز بد و بدتر می‌شود.
عدم اجرای قانون مهم‌ترین عاملی است که روند تخریب این مناطق را سرعت بخشید. عدم تمکین مدیران از قانون، تغییر مدیران و تغییر دولت‌ها نیز از عوامل موثر دیگر است. تصور من این است که مدیران قادر به ایستادگی در برابر روند تخریب نیستند یا اختیار ورود به این مسائل را ندارند. با این حال نهادهایی مانند جهاد کشاورزی، فرمانداری، بخشداری، سازمان ثبت اسناد که در این استان‌ها وجود دارند، در این سال‌ها برای جلوگیری از هجوم شهرنشینان به این منطقه چه کرده‌اند؟ چرا اخیراً موضوع شمال و ساخت و سازها در این مناطق مورد توجه قرار گرفته است؟ مگر در این چند سال رشد قارچ گونه ویلاها قابل مشاهده نبود؟ آیا آقای حداد‌عادل که ردای نمایندگی مردم را بر تن دارد، باید حتماً به این منطقه سفر می‌کرد تا به عمق فاجعه پی می‌برد؟ در حالی که این روند از 10 یا 20 سال اخیر آغاز شده است. آمارها و گزارش‌ها گواهی می‌دهند که وضعیت کشاورزی و محیط زیست در مناطق شمالی ایران وخیم است. در این صورت، وزارت جهاد کشاورزی برای جلوگیری از پیشروی این جریان چه کرده است؟ شمال ایران، گوهری کمیاب است و منابع آن ملی است اما چرا توجه مسوولان امروز به رویدادهای این منطقه جلب شده است؛ ویلاها، در دوره‌ای چندساله، جایگزین باغات و زمین‌های کشاورزی شده است. در حالی که قوانین بسیاری برای ممانعت از زمین‌خواری و گسترش ویلاسازی در این مناطق وجود داشت. به طوری که در سال 1391 حدود 436 هکتار زمین و در سال 1392 حدود 514 هکتار زمین کشاورزی تغییر کاربری یافته است. در دهه‌های اخیر، قوانینی برای منع فروش و واگذاری اراضی فاقد کاربری مسکونی، حفظ کاربری اراضی زراعی و باغات و همچنین قانون جلوگیری از فروش اراضی کشاورزی مصوب شده است.

بنابراین با وجود این قوانین چرا اراضی کشاورزی با این وسعت در حال تغییر کاربری است؟
همان گونه که پیش از این اشاره کردم، تا زمانی که نیازهای اولیه مردم تامین نشود، نیازهای ثانویه نظیر فرهنگ، یا محیط زیست دغدغه آنان نخواهد بود. از سویی، نهادهای مردمی قدرتمند نیز در این مناطق شکل نگرفته است و مردم نسبت به محیط زیست خود آگاه نیستند. من خود، در روستا زندگی کرده‌ام. در کودکی هنگامی که برای ماهیگیری از رودخانه‌های اطراف اقدام می‌کردیم، نهرها پر از حشرات و حیواناتی نظیر مار، قورباغه و غیره بود. اما امروزه این جانوران دیگر دیده نمی‌شوند. یکی از دلایل نابودی اکوسیستم این منطقه، مصرف بی‌رویه سم و آفات نباتی است. وقتی مردم نسبت به محیط زیست خود آگاه نباشند، برایشان فرقی نمی‌کند که روستای خود را به تهرانی‌ها یا برای ویلاسازی عرضه کنند. مهم پولی است که با آن می‌تواند جهیزیه فرزند خود را تامین کند. البته پولی که از فروش زمین حاصل می‌شود، صرفاً صرف تامین این نیازها نمی‌شود. آنها در سریال‌های وطنی و در شبکه‌های ماهواره‌ای می‌بینند که ساکنان شهرها و البته گردشگران بر خودروهای چند صدمیلیونی سوارند، او نمی‌تواند چنین خودرویی خریداری کند اما دستیابی به 50 یا 60 میلیون تومان پول می‌تواند تا حدودی از عقده‌های روانی‌اش بکاهد. کشاورزان می‌دانند که از محل تولیدات کشاورزی به آرزوهای خود دست نخواهند یافت. بنابراین به فروش زمین متوسل می‌شوند. معمولاً، در مسائل اجتماعی، مردم و نهادهای مدنی تعیین‌کننده هستند. اما در ایران مردم به مسائلی نظیر محیط زیست آگاهی چندانی ندارند. مسوولان هم به این مسائل کم‌توجه هستند یا دست کم دغدغه‌های دیگری دارند. بنابراین محیط زیست و مناطق شمالی ایران از دو ناحیه آسیب دیده‌اند، نخست از ناحیه مردمی که آگاه نیستند و ضربه دوم را مسوولان به دلیل تمرکز بر مسائل دیگر وارد می‌کنند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها