شناسه خبر : 12825 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

اخلاق و دخالت دولت

اغلب گمان می‌رود که پایبندی به اصول مذهب و آمیختگی‌اش با هنجارهای پررنگ اخلاقی و اجتماعی در دل یک جامعه، فقط با نظارت‌ها و تنظیم‌کاری‌های فراگیر دولتی در حیطه‌های اقتصاد و حیات اجتماعی همساز است.

فیلیپ بوث/استاد فاینانس و اخلاق دانشگاه سنت ماری تویکنهام

اغلب گمان می‌رود که پایبندی به اصول مذهب و آمیختگی‌اش با هنجارهای پررنگ اخلاقی و اجتماعی در دل یک جامعه، فقط با نظارت‌ها و تنظیم‌کاری‌های فراگیر دولتی در حیطه‌های اقتصاد و حیات اجتماعی همساز است. در حالی که این چنین نیست. به واقع وارونه این صادق است. متمرکز کردن قدرت در دل دولت می‌تواند به رانت‌خواری و احباب‌پروری بینجامد. برای گروه‌های بانفوذ فرصت فراهم می‌آورد تا در قبال ضرر باقی مردم، به سودهای کلان برسند. می‌تواند به فساد و سقوط اخلاق در زندگی اجتماعی بینجامد. به همان میزان که وجود حکومت، به خاطر نقص انسانی، الزامی است، به همان میزان هم اهمیت دارد که به خاطر همان نقص‌های انسانی قدرت بیش از حد به حکومت‌ها اعطا نکنیم. امروزه می‌دانیم که جوامعی با سطح پایین‌تر نظارت دولتی و مالیات‌ستانی، از جوامعی که در آنها حیات اجتماعی به شدت دستکاری و نظارت می‌شود، کامیاب‌ترند. برای مثال بستن قوانین نظارتی بر روند استخدام‌ها می‌تواند مردم را از ورود به بازار کار منع کند، مردم را از ارتزاق برای خانواده‌شان منع کند، و مردم را از داشتن عزت شغلی و احترام‌به‌خودی که در نتیجه توان تامین زندگی یک خانواده حاصل می‌شود، منع کند. برداشتن موانع نظارتی از تجارت و بازار کار و تولید، باید از اولویت‌های هر دولتی باشد که می‌خواهد مردمش در رونق زندگی کنند و می‌خواهد قدرت را در میان جامعه تقسیم کند و فرصت اختلاس و فساد را از میان ببرد. گاهی خواص قدرتمند تلاش خواهند کرد تا مانع از میان رفتن چنین قوانین نظارتی‌ای شوند، اما باید بر این خواص غالب آمد. با این حال، اغلب ترس از این است که جوامع و اقتصادهای آزاد به ورطه انحطاط و مادی‌گرایی سقوط کنند. اگر چه ممکن است وسوسه رفتن به آن سو واقعاً وجود داشته باشد، اما چنین ترس‌هایی شاید منعکس‌کننده بی‌اعتمادی به مردم است، عدم اعتماد به اینکه آنها می‌توانند تصمیماتی بگیرند که در نتیجه‌اش فرهنگ درست اخلاقی بیشتر پرورده شود. بریتانیای اواخر قرن نوزدهم نشان می‌دهد چطور در حضور محیط اقتصادی و سیاسی‌ای که بسیار برای رشد اقتصاد و توسعه مادی متناسب است، مذهب می‌تواند به‌ پاگرفتن هنجارهای فرهنگی و نهادهای جوامع مدنی کمک کند. در طول سال‌های پایانی قرن نوزدهم، در بریتانیا سطح پایبندی به مذهب بسیار بالا بود. نه‌تنها اقتصاد آزاد بود، بلکه جوامع مدنی آزاد بودند تا نهادهایی پدید بیاورند که در دل این آزادی، رفتار فردی و اجتماعی معقول و رشد اقتصادی را توامان ترویج کند. برای مثال در حیطه مالیه نظارت‌های حکومتی کم و بیش وجود نداشت، اما به رغم این، نهادهایی پدید آمدند که قوانینی محکم داشتند، به ویژه در بخش مبادلات سهام. اگر به این قوانین پایبند نمی‌بودید، فرصت عضویت در بازار سهام از شما سلب می‌شد. سطح اعتماد آنقدر بالا بود که در سال ۱۹۲۳، بازار سهام لندن توانست عبارت «حرف من، عهد من است» را شعار خود کند. در حیطه رفاه اجتماعی، دستاوردها حتی از این هم چشمگیرتر بود. در عصر ویکتوریایی طبقه متوسط چیزی حدود ۱۰ درصد درآمدش را به خیریه‌ها می‌بخشید، عددی که امروزه کمتر از یک درصد است. اما احتمالاً خیریه‌ها هم مهم‌ترین ویژگی جوامع ویکتوریایی و جوامع اوایل قرن بیستم نبودند. شاید مهم‌ترین جنبه این عصر جوامع مساعدت متقابل بودند، جوامعی با درجات مختلف و به انحای متفاوت؛ جوامعی بودند داوطلبانه، تجاری و نیک‌خواهانه. بیمه‌های بیکاری و بهداشت و بازنشستگی و غیره را ترکیبی غنی از نهادهای مساعدت متقابل و نهادهای تجاری و خیریه‌ها هم می‌توانند ارائه کنند و در اوایل قرن بیستم این‌گونه نهادها به واقع در اوج رونق بودند. در سال ۱۹۱۰ تقریباً هفت میلیون نفر عضو جوامع نیکوکاری به‌ثبت‌رسیده بودند. این نهادها علاوه بر نهادهای نیکوکاری بودن، بیمه بیکاری و بیمه از کار افتادگی هم ارائه می‌کردند. این عدد تازه بدون محاسبه افرادی است که عضو نهادی از نهادهای بیمه‌ای متقابلی بودند اما نهادشان به عنوان جوامع نیکوکاری به ثبت نرسیده بود. اتحاد آد-فلوهای شهر منچستر خود به تنهایی بیش از یک میلیون عضو داشت. قبل از جنگ دوم جهانی، بیمارستان‌های خیریه‌ای ۶۰ درصد بیمارانی را که نیاز به مراقبت‌های حاد داشتند، می‌پذیرفتند و دولت محلی جا در اختیار باقی بیماران قرار می‌داد. نزدیک به ۱۹ میلیون نفر از بیمه‌های درمانی استفاده می‌کردند و باقی جمعیت عضو جوامع نیکوکاری بودند یا هزینه‌های درمانی‌شان را مستقیماً پرداخت می‌کردند. این نهادها در نتیجه به وجود آمدن دولت رفاه از میان رفتند، دولت رفاهی که هم ساختاربندی خانواده‌ها را نابود کرد هم نهادهایی را که پیشتر در دل جامعه مدنی وجود داشتند و نیازهای رفاهی را مرتفع می‌کردند. بنابراین اگر کشورهایی که فرهنگ مذهبی قوی دارند می‌خواهند توسعه بیابند،‌ هم باید اقتصاد را آزاد کنند، و هم از اشتباهاتی که در غرب رخ داده دوری کنند. همچنان که اقتصادها توسعه می‌یافتند، دولت کارکردهایی را که پیشتر خانواده، جامعه مدنی و بدنه مذهبی مسوول‌شان بودند به دست خود گرفت. نتیجه این عمل را همه می‌توانند ببینند. دولت‌ها، حتی وقتی نیت خیر دارند، می‌توانند زیان‌های بزرگ به بار بیاورند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها