شناسه خبر : 43146 لینک کوتاه

جبر هستی‌شناختی

چرا چین سیاست خود را در قبال ایران تغییر داد؟

 

 غلامرضا حداد / استادیار اقتصاد سیاسی بین‌الملل

چرا سفر شی جین پینگ به عربستان سعودی به عنوان مهم‌ترین رقیب منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران و امضای توافقنامه شراکت استراتژیک با این کشور در کنار امضای بیانیه‌های مشترکی را که در آن با مواضع عربستان و شورای همکاری خلیج‌فارس علیه ایران همراهی کرده است، نمی‌توان خط پایانی برای سیاست نگاه به شرق دانست؟

1- پیش از این نیز بارها چین و روسیه که شرق سیاسی را در منظر کارگزاران سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نمایندگی می‌کنند، مواضعی اعلانی و اعمالی علیه ایران داشته‌اند اما این سیاست همچنان در مسیر رو به شرق ادامه یافته است. شرق در ساختار معنایی جمهوری اسلامی ایران، نه به عنوان رقیب یا جایگزینی برای غرب بلکه در مقابل غرب تعریف شده است. این ساختار معنایی بر ثنویت استوار است و تصویری که از جهان هستی در تمامی ابعاد ارائه می‌کند تصویری دوقطبی است؛ جهان عرصه تقابل نیروهای خیر و شر است و در این تقابل، «خود» -سوژه اصولگرا در سیاست داخلی و کارگزار انقلابی در سیاست خارجی- منشأ همه فضائل است و در کانون قطب خیر قرار دارد که در مقابلِ «دگر» -سوژه اصلاح‌طلب در سیاست داخلی و استکبار جهانی و متحدانش در سیاست بین‌الملل- که تمامی رذائل را در کانون قطب شر نمایندگی می‌کنند، ایستادگی می‌کند. این ثنویت در درون یک فرهنگ تعارض و دشمنی تعریف شده است که در آن «خود» معنایش را از دشمنی با «دگر» می‌گیرد، پس آنچه به «خود» انسجام می‌بخشد نه ارزش‌ها و هنجارهایی مشترک، بلکه صرفاً اشتراک در دشمنی با «دگر» است و در این راستا در درون قطب خیر طیف متنوعی از کمونیست‌های ملحد، ناسیونالیست‌های افراطی با گرایش‌های مسیحی ارتدوکس، دیکتاتورهای شناسنامه‌دار در نقض حقوق بشر می‌توانند در کنار جمهوری اسلامی به عنوان متحدانی تصویر شوند که تنها در دشمنی با آمریکا وجه مشترک دارند. اما این تصویر و تصورِ ذهنیِ کارگزار جمهوری اسلامی از چیدمان نیروهای سیاسی است نه واقعیتِ آنچه در سیاست بین‌الملل در جریان است؛ این دوقطبی همواره در ذهن او بوده و به واقعیت تحمیلش کرده است. دشمنی با استکبار قاعده‌ای است که او جهانش را بر اساسش تعریف می‌کند اما نزدِ متحدانش در قطب خیر، اساساً چنین مقوله‌ای فاقد موضوعیت است. کارگزار این سیاست خارجی همواره نوستالژیِ یک نظم دوقطبی را در سیاست بین‌الملل داشته است که در آن او و متحدانش در مقابل استکبار جهانی صف‌آرایی کرده‌اند و همواره این تصویر ذهنی را بر واقعیت تحمیل کرده است. وجود و بروز شواهد نقض در واقعیت، تاثیری بر این انگاره ذهنی نداشته و نخواهد داشت بنابراین این سیاست حتی در صورت ناکامی عملی تداوم خواهد یافت.

2- قدرت‌های بزرگ در محور شرق به این جبر هستی‌شناختی در ساختار معنایی جمهوری اسلامی آگاه‌اند. آنها به تجربه آموخته‌اند که کارگزار سیاست خارجی جمهوری اسلامی به‌واسطه این جبر، گزینه‌ای برای موازنه آنها ندارد و در هر شرایطی حتی در صورت نقض تعهدات آشکارشان در قامت یک متحد، باز هم در کنارشان خواهد ماند. وقتی یک بازیگر در سیاست بین‌الملل، خودخواسته به کاهش گزینه‌هایش مبادرت ورزیده و خود را منحصر و محدود به همکاری با بازیگرانی خاص کند، هزینه‌های نقض تعهد را برای آن بازیگران کاهش داده و شکلی از وابستگی در روابط را ایجاد می‌کند. جمهوری اسلامی ایران، خودخواسته روابط با طیفی از بازیگران موثر در سیاست بین‌الملل را ذیل خطوط قرمز تعریف کرده و تعامل خود با قدرت‌ها را محدود به چین و روسیه کرده است و در چنین شرایطی این دو قدرت بزرگ، ایران را در وضعیتی یافته‌اند که در هر صورت چاره‌ای جز پذیرش رای و متابعت از آنها ندارد. پس چرا آنها می‌بایست در موقعیت‌هایی که منافعی آشکار در آن دارند -نظیر توافق همکاری استراتژیک با عربستان- ملاحظه‌ای در خصوص روابطشان با ایران داشته باشند؟! ایران در هر صورت پناهی جز دامان آنها برای خود باقی نگذاشته است و دیگر امکان و گزینه‌ای برای مقابله‌به‌مثل پیش‌روی خود ندارد.

3- شرق سیاسی این بار در قالب ائتلافی از اقتدارگرایان در حال شکل‌گیری است. مجموعه دولت‌های اقتدارگرا در حال سامان دادن به اتحادی در مقابل آنچه تهاجمِ ائتلافِ لیبرال‌دموکراسی‌ها می‌پندارند هستند و در این اتحاد، چین به عنوان موتور اقتصادی و روسیه به عنوان بازوی نظامی نقش ویژه‌ای دارند. نظم آتی بین‌المللی نظمی دوچندقطبی خواهد بود که در آن توزیع قدرت در درون بلوک‌ها نه مبتنی بر سلسله‌مراتب بلکه در قالبی از موازنه قوا بروز خواهد کرد. در این الگو نه آمریکا اراده و امکان رهبری ائتلاف لیبرال‌دموکراسی‌ها را خواهد داشت و نه چین یا روسیه حاضر به پذیرش مسوولیت و تعهدات فراملی و تقبل هزینه‌های امنیتی متحدان خواهند بود. آنچه عامل انسجام در بلوک لیبرال‌دموکراسی‌ها خواهد بود وجود یک بازار آزاد درون‌بلوکی، یک جامعه مدنی فراملی و هنجارها و ارزش‌های دموکراتیک است اما بلوک اقتدارگرایان را صرفاً تقابل با دموکراسی است که منسجم می‌کند. تمامی دولت‌هایی که در شاخص‌های دموکراتیک و آزادی‌های فردی وضعیت نامطلوبی دارند ظرفیت حضور در این اتحاد را خواهند داشت اما حضور بازیگرانی که از منابع قدرت بیشتری برخوردارند برای این اتحاد از اهمیت بالاتری برخوردار است. چین تلاش دارد که الگوی سرمایه‌داریِ بدون دموکراسی را به عنوان الگوی مطلوب در درون اتحاد اقتدارگرایان معرفی کند و در این راستا تردیدی نیست که دولت‌هایی که در عین اقتدارگرا بودن در شاخص‌های اقتصادی و حکومتگری از وضعیت مطلوبی برخوردارند در اولویت هستند. ایران، چین و مجموعه کشورهای حاشیه خلیج‌فارس در رتبه‌بندی آزادی‌های فردی در سال 2021 در ربع پایانی رتبه‌بندی کشورهای جهان بوده‌اند؛ ایران در رتبه 165، عربستان در رتبه 163 و چین در رتبه 159 قرار داشته است؛ اما ایران در شاخص‌های حکمرانی خوب و نیز در مجموع شاخص‌های اقتصادی فاصله آشکاری با این کشورها داشته است؛ ایران در شاخص حکمرانی رتبه 145 را داشته و میانگین رتبه‌اش در مجموع شاخص‌های اقتصادی حدود 130 بوده است در حالی که میانگین رتبه چین و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس در زیرشاخه‌های اقتصاد همچنان در ربع اول رتبه‌بندی است. به عبارت دیگر جمهوری اسلامی ایران اگرچه دربرخی جهات با این کشورها رقابتی تنگاتنگ دارد اما در مقایسه با آنها اقتصادش ضعیف و حکمرانی‌اش ناکارآمد است؛ یعنی نه‌تنها نمونه جذابی برای معرفی الگویِ سرمایه‌داریِ بدون دموکراسی نیست بلکه جز در افزودنِ ظرفیت تهدید سخت‌افزاری برای لیبرال‌دموکراسی‌ها، مزیت دیگری برای اتحاد اقتدارگرایان ایجاد نکرده و با توجه به بحران‌های سیاسی داخلی‌اش چه‌بسا باری اضافی برای نظمی خواهد بود که در حال صعود است. به نظر می‌رسد ساختار سیاسی ایران گریزی از عضویت در اتحاد اقتدارگرایان در نظم بین‌المللی جدید که در حال شکل‌گیری است ندارد، پس همچنان نگاهش به شرق خواهد بود حتی اگر شرق به او نگاهی فرادستانه داشته باشد.  

دراین پرونده بخوانید ...