شناسه خبر : 42324 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

عجوزه شهر سیاه

آیا رای منفی به همه‌پرسی به معنای خداحافظی با آرمان‌های چپ‌گرایانه است؟

 

 غلامرضا حداد / استادیار اقتصاد سیاسی بین‌الملل

مردم شیلی در آخرین همه‌پرسی در مورد اصلاح قانون اساسی باقیمانده از دوره پینوشه، به پیش‌نویس پیشنهادی دولت و مجلس موسسانِ چپ‌گرا رای منفی دادند. اما آیا این به معنای خداحافظی مردم شیلی با آرمان‌های چپ‌گرایانه است؟ برخی از منتقدان رویکردهای چپ علاقه‌مندند که از نتیجه این انتخابات چنین تفسیری ارائه کنند و آن را نقطه پایانی بر دهه‌ها دلبستگی ملت‌های آمریکای لاتین به آرزوهای سوسیالیستی تصویر کنند؛ اما اگر نگوییم چنین تفسیری بسیار خوش‌بینانه است می‌توانیم آن را قضاوتی عجولانه بدانیم.

آمریکای لاتین، سرزمینی چپ‌خیز است. در نیمه دوم سده بیستم، سابقه استعمار و ویژگی‌های عام در ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی کشورهای در حال توسعه در کنار تجربه آسیب‌های ناشی از آزمون برنامه‌های توسعه مبتنی بر ایده‌های مکتب نوسازی این کشورها را به خاستگاه ایده‌ها و جنبش‌های مارکسیستی، نئومارکسیستی و ضدسرمایه‌داری بدل کرد. مکتب وابستگی و وابستگیِ نو مبتنی بر آرای متفکرانی چون رائول پربیش و فرناندو کاردوسو در این منطقه از جهان شکل گرفت و حتی دانشگاه‌های کشورهای آمریکای لاتین را میزبان منتقدان شناسنامه‌دار نظام سرمایه‌داری همچون آندره گوندرفرانک کرد. قهرمانان سیاسیِ مبارزه با نظام سرمایه‌داری از کاسترو و چه‌گوارا که نسخه‌های مبارزات چریکی و جنبش‌های نظامی را تجویز می‌کردند گرفته تا امثال سالوادور آلنده که ژست‌های روشنفکری را ترجیح می‌دادند کمابیش در این منطقه از جهان ظهور کردند و البته نمونه‌های کاریکاتوریزه آخر قرن بیستمی همچون چاوز، مادورو و مورالس نیز. به‌رغم تجربه‌های ناموفق در کاربست ایده‌های چپ در این کشورها اما همچنان جریان‌های چپ‌گرا از پشتیبانی مردمی بسیاری در اغلب کشورهای این منطقه برخوردارند و توان بسیج عمومی دارند. فراموش نکنیم که آنچه در آخرین رفراندوم شیلی مورد تایید عمومی قرار نگرفت، صرفاً پیش‌نویسی از یک قانون اساسی بود؛ این در حالی است که مردم شیلی دو سال قبل با رای خود دولت چپ‌گرای بوریچ را بر سر کار آوردند و همچنین به کلیات اصلاح قانون اساسی رای مثبت داده‌اند.

پیش‌نویس موضوع رفراندوم، تغییر در ابعاد مختلفی را به عنوان اهداف خود معرفی کرده که افزایش سطح رفاه اجتماعی با تاکید بر آموزش و بهداشت رایگان تنها بخشی از آن است و در کنار اینها مسائلی همچون حقوق بومیان، حقوق برابر زنان با مردان، آزادی سقط جنین، حمایت عملی از محیط زیست و مواردی از این دست را شامل می‌شود. ممکن است در ظاهر امر این موارد تکمیلی، مشوق‌هایی در تحریک عمومی برای تایید پیش‌نویس به نظر آید اما در عین حال می‌تواند برای درصد قابل توجهی از رای‌دهندگان بازدارنده نیز باشد. در صورتی این موارد می‌توانند محرک و مشوقی برای اکثریت مردم باشند که مفروض بنیادین این باشد که اکثریت مردم شیلی روشنفکرانی مترقی و آوانگارد هستند؛ در غیر این صورت چه منطقی می‌تواند حمایت اکثریت غیربومی از افزایش نامتعارف حقوق بومیان، قائل شدن سهم برابر زنان توسط مردان، تایید سقط جنین توسط مذهبی‌ها یا پذیرش محدودیت‌های زیست‌محیطی توسط کشاورزانی را که از آن متضرر می‌شوند، توجیه کند. به هر حال تحلیل آرای رفراندوم در این موارد نیازمند پژوهش‌هایی عمیق است و در اینجا صرفاً می‌توان به احتمالات بسنده کرد. اما می‌توان چنین ادعایی را محتمل دانست که مخالفت مردم شیلی با این پیش‌نویس الزاماً به معنای مخالفت مشخص با ایده‌آل‌های اقتصادی چپ‌گرایانه منعکس‌شده در آن نبوده و چه‌بسا واکنش عمومی به سایر ابعاد آن نیز تاثیر معنادار و چشمگیری داشته است.

اینکه ترس مردم شیلی از تبدیل شدن به ونزوئلا و کوبا را عاملی برای مخالفت با این پیش‌نویس تفسیر کنیم کمی ایراد منطقی دارد؛ ونزوئلا و کوبا در دو سال قبل، زمانی که مردم به دولت بوریچ سوسیالیست رای دادند یا با کلیات تغییر قانون اساسی موافقت کردند نیز در همین وضعیت بودند. به احتمال بسیار، ناکامی‌های اقتصادی دولت بوریچ در دو سال گذشته بر کاهش محبوبیت دولت وی تاثیر داشته است اما این کاهش محبوبیت را نمی‌توان به تغییر نگرش عمومی جامعه شیلی تعمیم داد. حقیقت امر این است که جنبش‌های چپ‌گرا در خلال نیم‌قرن اخیر چرخش‌های مهمی داشته‌اند و در مواجهه با افکار عمومی انعطاف‌پذیرتر شده و تکنیک‌های فریب خود را پیچیده‌تر کرده‌اند؛ وگرنه پس از فجایعی که کمونیسم و جنبش‌های چپ‌گرا در نیمه دوم سده بیستم از خود بر جای گذاشتند، کمونیست بودن ظرفیت تبدیل شدن به یک «فحش» در زبان‌های مختلف را داشته است. این چرخشِ بازیابنده ریشه در نقش مهمی دارد که چپ‌گرایان در آکادمی و رسانه داشته‌اند. در خلال نیم‌قرن اخیر، آرمان‌های کلاسیکِ کمونیسم یعنی رفع استثمار از فرودستان و کارگران، احقاق حقوق اقتصادی خلق ستم‌دیده، الغای مالکیت خصوصی و برابری همگانی در کار و دستاورد به مدد آکادمی و رسانه‌ای که تحت نفوذ چپ‌گرایان بود به ایده‌آل‌های آزادیخواهانه‌ای چون احقاق حقوق زنان و دگرباشان جنسی، حمایت از محیط زیست، حمایت از حقوق حیوانات و مواردی از این دست پیوند خورد. راست‌گرایان که در مقابل تهاجم جبهه کمونیسم برای حمایت از مهم‌ترین نمودِ آزادی فردی یعنی حق مالکیت، ناگزیر از روی آوردن به محافظه‌کاری بودند تا به خود آمدند دیدند که تمامی نمودهای مترقیانه آزادی فردی توسط جبهه مقابل مصادره شده است. فلسفه انتقادی و رویکردهای پساساختارگرا، عجوزه شهر سیاه کمونیسم را همچون عروسی فتانه آراستند و به دلربایی از خلقی گماردند که رنجور از درد ناآگاهی در جست‌وجوی مدهوشی با جامی از آگاهی کاذب است. حالا دیگر چپ بودن به معنای طرفدار حقوق اقتصادی خلق ستم‌دیده بودن نیست بلکه با ادعای حمایت از حقوق و آزادی‌های راستین و حقیقیِ فردی در جهانی که نئولیبرالیسم و سرمایه‌داری عملاً آن را نابود کرده است شناخته می‌شود. اما این چرخش اگرچه می‌تواند چپ‌گرایی و کمونیسم را برای جوامع توسعه‌یافته غربی بزک کرده و قابل پذیرش کند اما در مقابل، از جذابیت‌های آن در جوامع در حال توسعه خواهد کاست. در جوامع در حال توسعه با اکثریتی از جمعیت‌های فقیر که شاخص‌های اقتصادی توسعه مستقیماً بقا و معیشتشان را درگیر می‌کند و نه صرفاً بهبود کیفیت زیستشان را، آنچه در دستور کار افکار عمومی قرار دارد، بیش و پیش از برابری جنسیتی و آزادی‌های اجتماعی، اشتغال و قدرت خرید و پیش‌بینی‌پذیری اقتصاد است. بنابراین دشوار است مردمی را که در حال تجربه کردن تورم سنگین و مضیقه اقتصادی هستند، با وعده آزادی‌های اجتماعی به حمایت وا‌داشت یا با تصویرسازی از فردای مرفه‌تر اقتصادی فریفت در حالی که وضعیت امروزشان به مراتب از دیروزشان بدتر شده است.

تعریف نسبت عدالت با آزادی و برابری احتمالاً تاریخی به قدمت انقلاب کشاورزی دارد و جدال نظری بر سر آن در طول تاریخ فلسفه نیز همچنان بی‌سرانجام باقی مانده است. چپ‌گرایی یا این ایده که نهاد دولت حق مداخله در نهاد بازار با تاکید بر اولویت خیر جمعی بر خیر فردی را دارد در مقابل راست‌گرایی با این ادعا که مداخله دولت در بازار تنها در راستای تضمین خیر فردی مجاز است احتمالاً برای مدت‌ها در جوامع در حال گذار ادامه حیات خواهد داد. مادامی‌که چالش‌های مسیر توسعه برای این دولت‌ها یک به یک مرتفع نشده و توسعه در قالبی از نمودهای ساختاری محقق نشود، چپ‌گرایی رادیکال تهدیدی از جنس چاهی عمیق یا دیواری در حال فروریختن بر سر راه کارگزار توسعه‌خواه خواهد بود. 

دراین پرونده بخوانید ...