شناسه خبر : 45157 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ائتلاف نمادین

آیا قوی‌شدن بریکس معنای خاصی دارد؟

 

جیم اونیل / اقتصاددان و مدیرعامل سابق گلدمن‌ساکس 

زمانی که در سال 2001 اصطلاح بریک (BRIC) را ابداع کردم، نکته اصلی من این بود که حکمرانی جهانی به تنظیم همکاری خود با بزرگ‌ترین اقتصادهای در حال ظهور جهان نیاز دارد. برزیل،‌ روسیه، هند و چین که در فهرست این گروه قرار دارند روی‌هم‌رفته مسوول اداره نیمی از جمعیت جهان هستند، پس توجه به این کشورها بسیار منطقی به نظر می‌رسید.

تفسیر اشتباه

 در دو دهه گذشته، برخی مقاله اولیه من را به عنوان نوعی تز سرمایه‌گذاری اشتباه متوجه شدند، در حالی که برخی دیگر آن را به عنوان تایید بریکس (با اضافه شدن آفریقای جنوبی در سال 2010) به عنوان یک گروه سیاسی تفسیر کردند. اما من هیچ‌گاه چنین نیتی نداشتم. برعکس، زمانی که وزرای خارجه روسیه و برزیل ایده ایجاد یک گروه سیاسی رسمی بریک را در سال 2009 مطرح کردند، من با زیر سوال بردن پیشنهاد آنها؛ هدف ایجاد سازمان را فراتر از یک ژست نمادین دانستم.

حالا بریکس اعلام کرده که شش کشور دیگر را به گروه خود اضافه خواهد کرد: آرژانتین، مصر، اتیوپی،‌ ایران، عربستان سعودی و امارات متحده عربی. و من دوباره پرسش خود را مطرح می‌کنم که هدف از اضافه شدن این کشورها چیست؟ به هر حال، به نظر نمی‌رسد این تصمیم بر اساس هیچ هدف مشخصی (به ویژه معیار اقتصادی) گرفته شده باشد. به عنوان مثال چرا از اندونزی درخواست نشد؟ چرا آرژانتین به گروه اضافه شد و مکزیک نه؟ چرا به جای اتیوپی، نیجریه به این گروه نپیوست؟‌

با این حال با اضافه شدن این شش کشور به وضوح، قدرت نمادین بریکس رشد خواهدکرد. گروه توانسته از سوءظن کشورهای جنوب جهان مبنی بر اینکه سازمان‌های حکمرانی جهانی پس از جنگ جهانی دوم بیش از حد غربی هستند، استفاده کند. این سازمان توانسته خود را به عنوان صدای جهان نوظهور و در حال توسعه معرفی کند؛ دسته‌بندی‌ که البته ایالات‌متحده و اقتصادهای پیشرفته دیگر را مستثنی می‌کند. تا آنجا که به همگان یادآوری کرده که ساختار نهادهای بین‌المللی منعکس‌کننده تغییرات اقتصادی جهانی در 30 سال گذشته نیست، و در این کار موفق هم بوده است.

درست است که از نظر برابری قدرت خرید، گروه بریکس کمی بزرگ‌تر از گروه هفت است. اما از آنجا که ارزهای آنها با قیمت‌هایی بسیار پایین‌تر از سطح ضمنی PPP معامله می‌شوند، این گروه در مقایسه با همتای خود در اقتصاد پیشرفته، زمانی که با دلار اسمی فعلی آمریکا اندازه‌گیری شود، به‌طور قابل‌ توجهی کوچک‌تر باقی می‌ماند.

از سوی دیگر باید این واقعیت را پذیرفت که چین خود را به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان تثبیت کرده است. از نظر اسمی، تولید ناخالص داخلی این کشور بیش از سه برابر ژاپن و آلمان و حدود 75 درصد آمریکاست. در همین حال،‌ هند به سرعت در حال رشد و حالا به دنبال آن است که تا پایان این دهه به سومین اقتصاد بزرگ دنیا تبدیل شود. اما هیچ‌کدام از دیگر کشورهای بریکس عملکردی حتی نزدیک به این دو کشور ندارند. برزیل و روسیه همان سهمی از GDP جهانی را دارند که در سال 2001 داشتند و آفریقای جنوبی حتی بزرگ‌ترین اقتصاد آفریقا نیست و پشت سر نیجریه قرار دارد.

بدون شک، برخی از اعضای گروه هفت نیز همین وضعیت را دارند. ایتالیا و ژاپن سال‌های متمادی است که به سختی توانسته‌اند رشد اقتصادی را به ثبت برسانند، بریتانیا هم در این مقوله مشکل داشته است. درست همان‌طور که چین دو برابر بزرگ‌تر از مجموع سایر کشورهای بریکس است،‌ ایالات‌متحده نیز در حال حاضر از مجموع سایر اعضای گروه هفت اقتصادی بزرگ‌تر دارد. ایالات‌متحده و چین حتی بیشتر از گذشته بر گروه‌های خود تسلط دارند. آنچه این پویایی‌ها نشان می‌دهد این است که نه گروه هفت و نه بریکس (گسترش‌یافته یا غیر آن) برای مقابله با چالش‌های جهانی امروز چندان منطقی نیستند و هیچ‌یک نمی‌توانند به تنهایی و بدون دخالت مستقیم و برابر دیگری کار زیادی انجام دهند.

به نظر می‌رسد چیزی که جهان واقعاً به آن نیاز دارد احیای G20 است که در حال حاضر همه بازیگران اصلی اقتصاد جهانی و اعضای دیگر را شامل می‌شود. این گروه همچنان بهترین مجمع برای حل معضلات جهانی نظیر رشد اقتصادی، تجارت بین‌الملل، تغییرات اقلیمی، جلوگیری از پاندمی و از این قبیل است. اگرچه این گروه اکنون با چالش‌های مهمی مواجه است، اما همچنان می‌تواند روح سال‌های 2010-2008 را که واکنش بین‌المللی به بحران مالی جهانی را هماهنگ می‌کرد، احیا کند. در این مقطع، ایالات‌متحده و چین باید اختلافات را کنار بگذارند و به گروه 20 اجازه دهند به جایگاه محوری خود بازگردد.

در مورد بریکس، اگر اعضای کلیدی واقعاً در پیگیری اهداف مشترک جدی باشند، این گروه می‌تواند در حاشیه موثرتر باشد. اما چین و هند به ندرت بر سر موضوعی به توافق می‌رسند و با توجه به روابط دوجانبه فعلی آنها هیچ‌کدام از آنها مشتاق به دست آوردن نفوذ بیشتر در نهادهای کلیدی جهانی نیستند مگر اینکه در این موضوع نیز به تعادلی برابر برسند.

گفته می‌شود، اگر چین و هند بتوانند اختلافات مرزی خود را حل کرده و روابط سازنده نزدیک‌تری ایجاد کنند، هر دو کشور، تجارت جهانی، رشد اقتصادی جهانی و اثربخشی بریکس از این حل اختلاف سود خواهند برد. چین و هند می‌توانند در بسیاری از زمینه‌ها و به شیوه‌هایی همکاری کنند که بر دیگر اعضای بریکس و بسیاری دیگر در سراسر جنوب جهانی تاثیری مثبت بگذارد.

جمع‌بندی

با این حال همچنان یک مساله بزرگ سلطه دلار آمریکا بر اقتصاد جهانی است. وابستگی جهان تا این حد به دلار و در نتیجه به سیاست پولی فدرال‌رزرو ایالات‌متحده چندان سالم نیست. معرفی یورو می‌توانست سلطه دلار را کاهش دهد اگر کشورهای عضو منطقه یورو موافقت می‌کردند که ابزارهای مالی خود را به اندازه‌ای نقد و بزرگ کنند که برای بقیه جهان جذاب باشد. به‌طور مشابه، اگر هر یک از کشورهای بریکس -به ویژه چین و هند- اصلاحات مالی قابل توجهی را برای دستیابی به آن هدف انجام می‌دادند، تقریباً به‌طور قطع ارزهای آنها به‌طور گسترده‌ای مورد استفاده قرار می‌گرفت. اما اگر آنها همچنان به شکایت از دلار و تفکر انتزاعی در مورد ارز مشترک بریکس محدود شوند، بعید است که دستاوردهای زیادی داشته باشند.

دراین پرونده بخوانید ...