شناسه خبر : 43570 لینک کوتاه

توهم اجماع

چرا فکر می‌کنیم همه مثل ما فکر می‌کنند؟

 

 الهام حمیدی / نویسنده نشریه 

84«لی روز»، روانشناس اجتماعی دانشگاه استنفورد و همکارانش، در سال 1977 مجموعه‌ای از مطالعات را بر روی دانشجویان این دانشگاه انجام دادند. در یکی از پژوهش‌ها از دانشجویان خواسته شد تابلوی ساندویچ‌فروشی را که روی آن نوشته شده بود «در رستوران جویی غذا بخورید» بر گردن بیاویزند و در محوطه دانشگاه راه بروند. البته آنها حق انتخاب داشتند و می‌توانستند در این تحقیق شرکت نکنند ولی باید در هر صورت پرسشنامه‌ای را پر می‌کردند. 62 درصد از دانشجویانی که حاضر به انجام چنین کاری بودند باور داشتند که سایر دانشجویان نیز در این تحقیق مشارکت خواهند داشت و 67 درصد از دانشجویانی که از انجام آن امتناع کردند معتقد بودند که سایر دانشجویان نیز از مشارکت در این تحقیق سر باز خواهند زد. به عبارت دیگر آنها بدون توجه به اینکه در مطالعه شرکت کرده باشند یا نه، باور داشتند که اکثر دانشجویان مانند آنها فکر می‌کنند و تصمیمی مشابه آنها می‌گیرند. نتیجه این پژوهش در مقاله‌ای با عنوان «اثر اجماع کاذب: یک سوگیری خودمحورانه در ادراک اجتماعی و فرآیند نسبت دادن» منتشر شد.

 سوگیری اجماع کاذب ریشه در مفهوم فرافکنی دارد که برای اولین‌بار از سوی «زیگموند فروید» مطرح شد. فرافکنی سازوکاری دفاعی است که در آن افراد احساسات و اعمال ناپسند خود را به دیگران نسبت داده و با تعمیم احساسات منفی خود به دیگران به نوعی خود را تسکین می‌دهند. ولی سوگیری اجماع کاذب فقط منحصر به افکار و اعمال منفی ما نیست، این خطای ذهنی باعث می‌شود ما تصور کنیم در زمینه هر آنچه فکر می‌کنیم، می‌گوییم و انجام می‌دهیم اجماع زیادی وجود دارد و ما نمونه‌ای از طرز فکر اکثریت هستیم. با چنین استدلالی عملاً ما اکثریت مردم را همسو و همفکر خود می‌پنداریم و تصور می‌کنیم همه موافق ما هستند. این پدیده می‌تواند نه فقط یک فرد بلکه یک گروه را نیز درگیر کند تا حدی که به یقین برسند باورها و تصورات آنها در میان مردم بیشتر از آنچه واقعیت دارد، رایج و مقبول است. پیامد این سوگیری تشدید این باور در میان مردم است که دیگران بسیار شبیه آنها هستند که این دیدگاه می‌تواند به نتیجه‌گیری‌های اشتباه در زمینه محبوبیت یک عقیده و باور بینجامد.

در سال 1980 «کلیفورد براون» مقاله‌ای منتشر کرد با عنوان «سوگیری اجماع کاذب در انتخابات ریاست‌جمهوری». هدف این تحقیق پاسخ دادن به این پرسش بود که آیا مردم تصور می‌کنند نامزد انتخاباتی مورد نظرشان از محبوبیت زیادی برخوردار است یا خیر. نتایج پژوهش نشان داد تعداد زیادی از مردم به اشتباه فکر می‌کنند شخص مورد علاقه آنها تنها نامزد محبوب این انتخابات است. باورش سخت است ولی معمولاً اگر همسایه شما به نماینده‌ای به جز نماینده محبوبتان رای دهد، خشمگین و ناامید می‌شوید. ما ناخودآگاه انتظار داریم کسی به نماینده مخالف ما رای بدهد که در محله دیگری زندگی کند یا به طبقه اجتماعی متفاوتی تعلق داشته باشد.

در سال 2011 «متیو دان» روانشناس دانشگاه سیدنی، مطالعه‌ای بر روی ورزشکاران انجام داد و نظر آنها در را در زمینه میزان مصرف داروهای دوپینگ ثبت کرد. ورزشکارانی که سابقه دوپینگ داشتند معتقد بودند به‌طور میانگین 45 درصد ورزشکاران دارو مصرف می‌کنند در حالی که سایر ورزشکاران بر این باور بودند که فقط 12 درصد ورزشکاران چنین عمل خلافی را مرتکب می‌شوند. آنها رفتار خود را به دیگران نیز تعمیم دادند و اطمینان داشتند رفتار آنها در راستای رفتار اکثر ورزشکاران است.

سوگیری اجماع کاذب باعث می‌شود که ما سلیقه و انتخاب خود در همه ابعاد زندگی را به دیگران تعمیم دهیم، مثلاً اگر داشتن گوشی آیفون نوعی ارزش برایمان تلقی شود، تصور می‌کنیم که بسیاری از مردم گوشی مشابه ما دارند و اگر سرسختانه دوستدار حیوانات هستیم باور داریم تعداد زیادی از مردم حیوان‌دوست هستند. این نوع سوگیری گاهی خطرات جدی برای تصمیم‌گیری در سطح کلان به همراه دارد. تصور کنید سیاستمداری در منطقه‌ای با زمستان‌های سخت زندگی می‌کند. او قادر نیست فعالانه در سیاستگذاری‌های کلان برای مقابله با گرم شدن زمین مشارکت کند زیرا با توجه به تجربه زیسته او، ذهنش به‌طور ناخودآگاه آب‌وهوای بسیاری از نقاط زمین را سرد تصور می‌کند و نمی‌تواند باور کند که زمین در حال گرم شدن است. دونالد ترامپ نمونه بارز این نوع سیاستمدار بود که تجربه خود از زمستان پربارش در آمریکا را دلیلی بر نادرست بودن پدیده تغییر اقلیم می‌دانست.

روانشناسی سوگیری اجماع کاذب

ما ملغلمه‌ای از انواع سوگیری‌ها و خطاهای ذهنی هستیم. همیشه سعی می‌کنیم دیدگاه‌های خود را تحت عنوان دیدگاه اکثریت ارائه دهیم زیرا با این روش عزت‌نفس و اعتمادبه‌نفس خود را افزایش می‌دهیم و احساس می‌کنیم مقبول اطرافیان خود هستیم (سوگیری اعتمادبه‌نفس کاذب). علاوه بر آن گرایش ذهنی داریم که موفقیت‌ها را به عملکرد خود نسبت دهیم (سوگیری خودخدمت‌گرایی) و فکر می‌کنیم می‌توانیم دنیا و اتفاقات آن را به صورت عینی و بی‌طرفانه قضاوت کنیم و همزمان اعتقاد راسخ داریم هرکسی نظر مخالف ما داشته باشد نادان و غیرمنطقی است (واقع‌گرایی ساده‌لوحانه). این خطاهای ذهنی در هدایت ما به سمت این باور که عقیده و نظر ما به وسیله اکثریت مردم تایید می‌شود، بسیار تاثیرگذار هستند. علاوه بر آن سوگیری «راه‌حل دم‌دستی» نیز نقش مهمی دارد و اگر فردی گرفتار این سوگیری باشد، به احتمال زیاد تصورات کاذبی از موافقت اکثریت نیز در او مشاهده می‌شود. سوگیری راه‌حل دم‌دستی یعنی زمانی که شما برای اثبات حقانیت خود یا برای درک مفاهیم و رویدادهای اطراف به دم‌دستی‌ترین و جدیدترین اطلاعات ذهنتان رجوع می‌کنید. به عبارت ساده‌تر هر اطلاعات یا تجربه‌ای که سریع‌تر به ذهن برسد، می‌تواند حکم حقیقت داشته باشد. در سوگیری اجماع کاذب مغالطه‌ای مانند «همه مانند من فکر می‌کنند» می‌تواند راهی برای توجیه باور و رفتار کسی باشد که قادر نیست هیچ توجیه دیگری ارائه دهد.

پژوهش‌ها نشان داده است افرادی که از لحاظ آماری در اقلیت قرار دارند با شدت بیشتری گرفتار این سوگیری می‌شوند. برای مثال اقلیتی که باور دارند زمین گرد نیست تعداد «زمین گردباوران» را بسیار بیشتر از تعداد واقعی آنها تخمین می‌زند. در مطالعه‌ای دیگر در مورد تاثیر سن بر شدت این سوگیری مشاهده شده است که افراد سالمند به‌خصوص سالمندانی که زمان زیادی را در خانه سپری می‌کنند، معتقدند نظر آنها، نظر اکثریت جامعه است.

سوگیری اجماع کاذب در کسب‌وکار

85دقت کرده‌اید فردی که از محل کار اخراج می‌شود یا پست خود را از دست می‌دهد آخرین نفری است که در جریان این تصمیم قرار می‌گیرد؟ همه همکاران نشانه‌ها را می‌بینند و منتظر پیامد آن هستند ولی کسی که قرار است هدف این تغییرات باشد آنها را نادیده می‌گیرد. در واقع این افراد به نوعی از حس کاذب امنیت مبتلا می‌شوند که نتیجه پردازش اشتباه ذهنشان نسبت به وقایع اطراف است. مشکل از آنجا شروع می‌شود که توهم مورد تایید اطرافیان بودن و یکسان بودن نظراتمان با آنها مانع از مشاهده شکاف‌های عمیق میان ما و محیط اطرافمان می‌شود و زمانی متوجه این فاصله می‌شویم که وقتی برای اصلاح شرایط نداریم. از سوی دیگر وجود مدیران متوهمی که تصور می‌کنند همه کارمندان با آنها موافق هستند نیز می‌تواند برای یک کسب‌وکار دردسرهای جدی ایجاد کند. تجربه نشان داده است مدیران گرفتار در تله اجماع کاذب، بدون توجه به اطلاعات مفید و قابل اعتماد و فقط بر اساس تجربه و تصورات شخصی در حوزه‌های مختلفی اعم از طراحی، تولید، بازاریابی و تبلیغات تصمیم‌گیری می‌کنند. آنها تصور می‌کنند که دیدگاه و نظر دیگران مشابه آنهاست و تصمیماتی اتخاذ می‌کنند که تنها با اولویت‌های ذهنی خودشان سازگار است، در حالی که ممکن است چنین تصمیمی اصلاً به صلاح شرکت نباشد.

برای مثال شخصی را تصور کنید که کسب‌وکاری در زمینه فروش سرامیک راه‌اندازی می‌کند و در شروع کار، فهرستی کامل از سرامیک‌هایی تهیه می‌کند که با سلیقه شخصی خودش سازگار است. او با تصور اینکه سلیقه او قطعاً از سوی بسیاری از مشتریانش تایید می‌شود کار را شروع می‌کند ولی با گذشت زمان متوجه می‌شود که فهرست او فاقد طرح‌های پرفروش بازار است. فهرست سرامیک‌های انتخابی او بدون توجه به اطلاعات و تجربه بازار تهیه شده بود و سرامیک‌های زیبا نمی‌تواند لزوماً سرامیک کاربردی باشد. آنچه او به عنوان یک صاحب کسب‌وکار نیاز داشت نه نظر و سلیقه شخصی بلکه اطلاعات و داده‌های موجود در بازار بود.

نمونه چنین خطاهایی را می‌توان در محصولات الکترونیکی که استفاده از آنها پیچیده است، مشاهده کرد. تنها توجیه منطقی برای تولید چنین محصولاتی خطای اجماع کاذب در ذهن تولیدکنندگان است که آنچه به نظر خودشان آسان و قابل فهم می‌آمده را در محصول پیاده می‌کنند و انتظار دارند کاربری محصول برای دیگران نیز همین اندازه آسان و قابل درک باشد. حتی دست‌اندرکاران صنعت تبلیغات نیز در تله این خطا گرفتار می‌شوند که نتیجه آن تبلیغاتی پیچیده و نامفهوم است. خلق چنین پیچیدگی‌هایی در تبلیغات فقط در یک صورت امکان‌پذیر است، آن‌ هم زمانی که طراحانِ این تبلیغات، ذهن مخاطب خود را مشابه ذهن خود فرض کرده و فکر می‌کنند روش پردازش اطلاعات در ذهن همه یکسان است.

رهایی از تله اجماع کاذب

البته شاید شما موقعیت‌هایی را به خاطر بیاورید که باور قلبی‌تان حاکی از عدم موافقت اکثر مردم با شما بوده مانند؛ زمانی که مدرک کافی برای اثبات ادعایی نداشتید یا زمانی که مایل بودید منحصربه‌فرد به نظر بیایید، ولی واقعیت این است که نمی‌توان منکر وجود اثر اجماع در پس‌زمینه ذهنمان شد. همه انتخاب‌ها، تصمیم‌گیری‌ها و ویژگی‌های شخصیتی ما تحت تاثیر چنین تفکرات غیرواقعی قرار دارد. سوگیری اجماع کاذب خود را به‌خصوص در باورهایی که برایمان مهم هستند قوی‌تر نشان می‌دهد و ما را به سمتی سوق می‌دهد که تصور کنیم هر انسان نرمالی قطعاً دیدگاه مشابه ما دارد، در حالی که شاید چیزی که از نگاه ما قابل قبول اکثریت است با آنچه در واقعیت قابل قبول اکثریت است فاصله زیادی داشته باشد. برای مثال ما معمولاً اصراری نداریم رنگ مورد علاقه خود را به اکثریت جامعه تعمیم دهیم ولی دیدگاهمان نسبت به تربیت فرزند را نمادی از دیدگاه مردم می‌دانیم.

چگونه می‌توان در تله این سوگیری گرفتار نشد؟ اولین ابزار مقابله با سوگیری‌های ذهنی افزایش آگاهی است، اینکه باور داشته باشیم آنچه فکر می‌کنیم و انجام می‌دهیم همیشه با واقعیت و منطق منطبق نیست، بدانیم که ما گاهی اشتباه فکر می‌کنیم و اشتباه تصمیم می‌گیریم. آگاهی یعنی به آنچه باور داریم شک داشته باشیم و همیشه به دنبال شواهد مستدل برای درستی تصمیم‌هایمان باشیم. دشوار است ولی یاد بگیریم نظر مخالف لزوماً دلیل بر نادانی طرف مقابل نیست. شاید اطلاعات ما ناقص است، شاید از زاویه دیگری باید به وقایع نگاه کنیم و شاید اطلاعات کافی در اختیار نداریم. از سوی دیگر افرادی که پیرامون ما هستند در تشدید این سوگیری بسیار تاثیرگذارند. وقتی در ارتباط مکرر با افراد همفکر و همسوی خود هستیم تصور می‌کنیم همه مانند ما فکر می‌کنند. در سال‌های اخیر فضای مجازی زمینه ارتباطاتی از این جنس را به راحتی فراهم کرده است، جایی که در ارتباط نزدیک با همفکران خود هستیم و منابعی در اختیارمان قرار می‌گیرد که باورهای ما را تایید می‌کند. مواجه شدن با گروه‌های اجتماعی متفاوت، دیدگاه‌های گوناگون و مکاتب فکری متنوع می‌تواند مانع از تعمیم افکار شخصی‌مان به اکثریت جامعه شود. برخلاف تصورمان همیشه جزئی از اکثریت بودن فضیلت محسوب نمی‌شود. نیچه می‌گفت، مطمئن‌ترین راه برای تباه کردن یک جوان این است که به او بگویید برای آنهایی که تفکر یکسان دارند ارزش بیشتری قائل باشد تا افرادی که تفکر متفاوت دارند. پس اگر دفعه بعد هنگام دیدن فیلم مورد علاقه شما، دوستانتان در سالن سینما به خواب رفتند و شما متعجب و خشمگین شدید، شاید به سوگیری اجماع کاذب مبتلا هستید و فراموش کرده‌اید که تفکر و سلیقه آنها می‌تواند فاصله زیادی از تفکر و سلیقه شما داشته باشد و این اصل انسان بودن است. 

دراین پرونده بخوانید ...