شناسه خبر : 42317 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

همه علیه یکی

چرا سیاستمداران علیه بانک مرکزی اقدام می‌کنند؟

 

 سعید مشهوری / تحلیلگر اقتصاد

تلقی نادرستی بر اغلب سیاستمداران ایرانی حاکم است که در دنیا بیش از یک قرن است کنار گذاشته شده است. اغلب سیاستمداران ایرانی گمان می‌کنند اقتصاد را محدودیت‌های مقداری می‌سازد و تعیین می‌کند و آنچه حرف اول و آخر را در اقتصاد می‌زند، همین محدودیت‌های مقداری است. منظور از محدودیت‌های مقداری هم این است که چقدر منابع داریم، چقدر سرمایه داریم، چقدر نیروی کار داریم، چقدر زمین داریم، چقدر آب داریم. در ذهن سیاستمدار ایرانی، همین چقدرها کنار هم اقتصاد را می‌سازند. این نگاه کاملاً مقداری مدت‌هاست منقرض شده اما عده زیادی در ایران این‌گونه فکر می‌کنند و چون وظیفه سیاستگذاری را هم بر عهده دارند، بر همین اساس سیاستگذاری می‌کنند. البته سیاستمداران ما حق هم دارند؛ آموزش تخصصی که نداشتند و از محیطی آمده‌اند که مفهومی به نام اقتصاد در آن وجود ندارد. عده‌ای دیگر از سیاستمداران ایرانی اندکی عمق‌یافته‌تر فکر می‌کنند و کسانی هستند که نگاهشان به مقوله اقتصاد صرفاً مقداری نیست اما نگاهشان آمرانه است. یعنی می‌دانند اقتصاد فراتر از محدودیت‌های مقداری، محدودیت‌های نرم هم دارد اما تصورشان این است که محدودیت‌های نرم را می‌توانند از بالا به پایین و در قالب رفتارهای سلسله‌مراتبی از میان بردارند. فکر می‌کنند اقتصاد را هم می‌شود مثل یک سازمان اداری اداره کرد. نگاهشان به نهادهای اقتصادی، زیرمجموعه‌ای از سلسله‌مراتب اداری است و گمان می‌کنند همان سلسله‌مراتب با درجاتی از تسامح در نظام اداری کشور هم جاری است. بنابراین وقتی اقتصاد به‌درستی کار نمی‌کند گمان می‌کنند نفوذ سلسله‌مراتبی به‌درستی انجام نشده پس باید پلیس قوی به کار گمارند، قاضی قوی نیاز است؛ بازرس بگذارند و مجازات کنند.

هیچ‌کدام از این دو نگاه دیگر در اقتصاد جهان خریدار ندارد. اگر بوده، منسوخ شده و حتی کشورهایی مثل انگلستان که نظام فئودالی داشتند اساساً به چنین روش‌هایی در اقتصاد معتقد نبودند. نظام اقتصادی و خلق ثروت در انگلستان پیش از انقلاب صنعتی از پایین به بالا بود. طرفه آنکه چنین مناسباتی در ایران هم حاکم بود و پیش از آنکه دولت مدرن پا به عرصه وجود بگذارد، تجار و کشاورزان ایرانی از پایین خلق ثروت می‌کردند و حکومت فقط خراج می‌گرفت اما دیوانسالاری جدید که آمد، این نگاه عجیب‌وغریب هم حاکم شد و روزبه‌روز بدتر و بدتر شد.

اگر این نگاه‌ها منسوخ شده، پس مسیر درست کجاست؟ اقتصاددانان معتقدند اقتصاد بر اساس نهادهاست که اداره می‌شود. یعنی نهادها هستند که رفتارسازی می‌کنند و بر اساس ظرفیت‌های نهادی است که رفتار انسان‌ها شکل می‌گیرد. بانک مرکزی یکی از آن نهادهاست. بانک مرکزی یکی از مهم‌ترین نهادهای رفتارساز است که از طریق سازوکارهای اقتصادی که بین خانوارها و بنگاه‌ها ایجاد می‌کند، هم به رفتار بخش خصوصی قاعده و انگیزه می‌دهد و هم در داخل بخش دولتی و بخش عمومی از طریق نظامات پولی قاعده‌سازی و رفتارسازی می‌کند.

اما سوال این است که ما در ایران چه نسلی از بانک مرکزی را داریم؟

قبل از انقلاب در دوران حضور خداداد فرمانفرماییان، مجید سمیعی و محمد یگانه و حسنعلی مهران، بانک مرکزی در تراز دنیا داشتیم. یعنی در دهه 60 میلادی و 40 شمسی بانک مرکزی ایران در تراز دنیا بود. تا اواسط دهه 50 بانک مرکزی ما در تراز دنیا بود اما از زمانی که اقتصاد ایران با افزایش قیمت نفت مواجه می‌شود، محمد یگانه دیگر نمی‌تواند از بانک مرکزی با ساختار جدیدش دفاع کند و کم می‌آورد. یعنی با افزایش قیمت نفت بانکداری مرکزی افول می‌کند.

پس از انقلاب، بانکداری مرکزی در ایران تقریباً جمع می‌شود. یعنی آنچه پس از انقلاب با تصویب قانون بانکداری بدون ربا به‌جا می‌ماند و با اجرای بودجه‌های سنواتی و اداره تامین مالی جنگ پیش می‌رود ترکیبی از بانک مرکزی است که در بخش بین‌الملل خود عملیات تجاری و ارزی بانک‌ها را هماهنگ می‌کند و مراقب است که کشور دچار تعهد غیرقابل پرداخت نشود. بنابراین بانک مرکزی ما پس از انقلاب در بخش بین‌الملل همچنان یک بانک مرکزی است که به‌روز نشده یعنی عقب افتاده، از دنیا فاصله گرفته و ارتباطش با جهان زیاد شده.

در بخش ریالی هم اساساً نهادی با کارکرد بانک مرکزی نداریم. هرچه گذشته فرتوت‌تر و مضمحل‌تر شده و مستهلک‌تر شده، هر بودجه‌ای که تصویب شده ترک دیگری بر دیواره بانک مرکزی به یادگار گذاشته. هر رئیس‌جمهوری که آمده یک قرائت جدیدی از بانک مرکزی ارائه داده. جملگی دولت‌ها دنبال این بودند که عملیات مالی دولت را میسر کنند. از زمان محمود احمدی‌نژاد هم دیگر چیزی از بانک مرکزی باقی نمانده است. این نهاد در طول سال‌های متمادی، هرچه گذشته فرتوت‌تر و مضمحل‌تر شده و فقط جسدی از بانک مرکزی باقی مانده. جسدی شیشه‌ای که به زور نفسی می‌کشد. بانک مرکزی ضعیف را دولت می‌خواهد، مجلس می‌خواهد و ساختار سیاسی هم می‌خواهد، فقط برای چند کار:

1- ابلاغ‌کننده پیام دولت به بانک‌ها باشد، متخلفان را مجازات کند و اگر زورش نرسید به قوه قضائیه ابلاغ کند. در یک کلام؛ پلیس بانک‌ها باشد.

2- برای نظام پولی و اعتباری کشور پلیس می‌خواهند که هر وقت نیاز بود بدانند کی چقدر پول دارد، بانک مرکزی بتواند به آنها گزارش دهد.

3- سازمانی را می‌خواهند که گردش پول را در کشور مدیریت کند.

4- سازمانی را می‌خواهند که هر وقت نیاز بود او را شماتت کنند، تورم را گردنش بیندازند و سیلی به صورتش بزنند.

برای چنین سازمانی، تفاوت نمی‌کند چه کسی رئیس باشد. هرکس را بگمارید همین کارها را باید انجام دهد. بنابراین واضح است که هیچ اقتصاددانی نمی‌تواند با این شرایط در بانک مرکزی مسوولیت قبول کند. لازمه پذیرفتن چنین مسوولیتی، انعطاف زیاد و زیر پا گذاشتن اصول است. بنابراین هرچه رئیس کل بانک مرکزی منعطف‌تر باشد دوام بیشتری دارد. در چنین ساختاری سخن گفتن از بانک مرکزی مستقل شبیه جوک است؛ چون فاصله قانع شدن یک رئیس‌کل درباره یک مساله بسیار مهم همین‌قدر است که از اتاقش خارج شوید. هرچه تلاش کنید و در گوشش بخوانید که کار درست چیست، فایده‌ای ندارد چون به محض اینکه از اتاقش خارج شوید در ملاقات با فرد بعدی متوجه می‌شود که اشتباهی قانع شده است.

چرا باید دست خود را ببندد؟ چرا در شرایطی که بودجه ۳۰۰ هزار میلیارد تومان کسری دارد باید دست خودش را ببندد؟

هیچ‌کس دنبال رئیس‌کل مقتدر نیست. در صورتی بانک مرکزی می‌تواند مقتدر باشد که رئیس‌کل بداند بیش از چهار سال قرار است سکان را در دست نگه دارد. بداند که اجازه کار دارد و بداند سیاستمداران کشور واقعاً دغدغه توسعه ایران را دارند. در این صورت دولت برای یک دوره بلندمدت به یک بانک مرکزی قدرتمند نیاز دارد. بنابراین اگر طول حیات کاری رئیس‌کل بیش از سه سال باشد و بداند که بیشتر از این مدت زمان به او اجازه اصلاحات اقتصادی می‌دهند، شاید به بانک مرکزی نیاز داشته باشد. در غیر این صورت او نیز مثل بقیه روسای ‌جمهوری می‌آموزد همان بازی همیشگی را آغاز کند؛ اینکه «تورم به خاطر فشار بیرونی است»، «نقدینگی را می‌شود هدایت کرد»، «تورم به خاطر وجود بانک‌های خصوصی است»، «به خاطر عمل کردن به توصیه‌های صندوق بین‌المللی و بانک جهانی است»، «به خاطر بانک‌هایی است که تمکین نمی‌کنند» و... .

بنابراین بانک مرکزی مقتدر را هیچ‌کس در ساختار سیاسی ایران دوست ندارد، اگر بانک مرکزی مقتدر باشد چه کسی باید جواب تورم را بدهد؟

ساختار سیاسی ما بانک مرکزی دنده‌پهنی می‌خواهد که همواره دهانش را بسته نگه دارد و تقصیرها را گردن بگیرد و دم فروبندد. 

دراین پرونده بخوانید ...