شناسه خبر : 35236 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

دردسرهای یک دوراهی

رحمان قهرمان‌پور مولفه‌های تعیین‌کننده در انتخابات آمریکا را برمی‌شمرد

دردسرهای یک دوراهی

انتخابات ریاست‌جمهوری ایالات‌ متحده رفته‌رفته نزدیک‌تر می‌شود و در این راه، آنچه برای دنبال‌کنندگان آن، به‌ویژه کشوری مانند ایران که رابطه با آمریکا را به گرهی کور بدل کرده، شایان اهمیت می‌نماید، نوع نگاه احزاب اصلی این کشور و به‌تبع آنها، دو نامزد اصلی انتخابات یعنی جو بایدن و دونالد ترامپ است. اگرچه ثبات سیاسی آمریکا و حرکت بر مدار استراتژی‌های کلان در این کشور، راه را بر تحولات مقطعی عمیق می‌بندد ولی ایران به اندک تغییراتی که ممکن است با تحول اساسی در کاخ سفید فضای تنفس اندکی را حاصل کند، چشم دوخته است. رحمان قهرمان‌پور، کارشناس مسائل بین‌الملل در این گفت‌وگو تاکید می‌کند که در وضعیت جاریِ انتخاباتی ایالات ‌متحده، آنچه بیش از مساله ایران یا سایر مسائل سیاست خارجی تعیین‌کننده به نظر می‌رسد، سه موضوع سرنوشت‌ساز «کرونا»، «بحران نژادی» و «اقتصاد» است که می‌تواند پیروز انتخابات را مشخص کند و متعاقب آن، نامزدها می‌توانند با گره‌ زدن مسائل خارجی به این سه حوزه اصلی، فاصله خود را با سایر موضوعات از جمله مساله ایران نمایان کنند.

 

♦♦♦

  در حالی که به دلیل تشدید نگرانی‌های داخلی در آمریکا، تمرکز دونالد ترامپ بر روی پرونده ایران کمتر و کمتر شده است، کمپین دموکرات‌ها برای انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا بخش مهمی از برنامه سیاست خارجی این کشور را به موضوع ایران اختصاص داده است. دلیل این رویکردهای متفاوت در میزان تمرکز این دو نامزد انتخابات آمریکا بر ایران چیست؟ این تفاوت رویکرد چه سیگنالی را به رای‌دهندگان آمریکایی ارسال می‌کند؟

پیام کمپین «جو بایدن» در مقابل «دونالد ترامپ» این است که بایدن می‌خواهد روابط خارجی آمریکا را بهبود ببخشد و به وضعیت پیشین برگرداند. همان‌طور که دونالد ترامپ در سال 2016 ادعا می‌کرد که باراک اوباما، موقعیت ایالات متحده در جهان را تضعیف کرده است، کمپین دموکرات‌ها مدعی است که از آغاز ریاست‌جمهوری ترامپ، آمریکا وارد درگیری با جهان شده است و نتیجه این تنش‌ها، قدرت گرفتن چین بوده و آمریکا در برخی نقاط و حوزه‌ها، وارد تنش‌های غیرضروری شده است. بنابراین، پیام حزب دموکرات این است که اگر پیروز شوند، جایگاه آمریکا در نظام بین‌الملل را دوباره به شرایط قبل یعنی جایگاهی مورد احترام کشورها و دارای موقعیت برتر برمی‌گردانند که وارد تنش‌های بی‌جهت نشود. به همین دلیل، یکی از موضوعات مورد توجه دموکرات‌ها، مساله ایران و برجام است. موضوع ایران با مسائل متعدد و گوناگونی مانند تنش با چین و روسیه، مساله اسرائیل و تنش در خاورمیانه عجین شده است و به‌زعم دموکرات‌ها اگر بتوان مساله ایران را حل کرد، سایر مسائل دیگری که با ایران در ارتباط است، تحت تاثیر قرار خواهد گرفت و در راس آنها مساله خاورمیانه و بحران‌های این منطقه با بازگشت به برجام، مدیریت خواهد شد. این اتفاق‌ها به آمریکا فرصتی خواهد داد تا بر اساس استراتژی دوره اوباما از حضور خود در خاورمیانه بکاهد و به‌سوی آسیا و مهار چین حرکت کند. در نهایت اما پیام این دو رفتار متفاوت به مردم آمریکا روشن است. از سوی ترامپ، بحث تاکید بر بحث «اول آمریکا» مطرح است، و برای دموکرات‌ها، بازگرداندن این وضعیت تنش‌آلود به وضعیت فاقد تنش خواهد بود.

  در شرایط کنونی ایالات متحده، آیا سیاست خارجی (به‌طور عام) و مساله هسته‌ای ایران (به‌طور خاص) می‌تواند تاثیر تعیین‌کننده‌ای بر انتخابات آمریکا داشته باشد؟

بر اساس نظرسنجی‌های اخیر در آمریکا، سه موضوع اصلی در دستور کار انتخابات ریاست‌جمهوری قرار دارد. مساله اول، بحران فراگیر همه‌گیری کروناست. مساله دوم، بحران مساله نژادی و تبعیض نژادی و مساله سوم، اقتصاد است. این مسائل به‌قدری حائز اهمیت، ممتد و مستمر هستند که باعث شده‌اند تا موضوعات سیاست خارجی در انتخابات اخیر آمریکا کمرنگ شود. معنای این حرف آن نیست که سیاست خارجی در این انتخابات بی‌اهمیت است بلکه منظور، کم‌تر شدن اهمیت سیاست خارجی است. در کمپین‌های انتخاباتی، موضوعات اصلی انتخابات، مسائلی هستند که از نظر «مردم» مهم به نظر برسند، نه مسائلی که برای «احزاب» اهمیت دارند. در حال حاضر این سه موضوع، جزو موضوعات مهم برای مردم آمریکا در نظر گرفته می‌شوند. کرونا هنوز ادامه‌دار است، واکسنی برای آن کشف نشده و تعداد کشته‌شدگان آمریکا از مرز 150 هزار نفر عبور کرده و مساله مهمی در این کشور تلقی می‌شود چراکه در تاریخ آمریکا این تعداد کشته، بی‌سابقه است و حتی در جنگ جهانی دوم نیز چنین تلفاتی به بار نیامده است. بنابراین، این سه حوزه، مسائل اصلی هستند و برای رای‌دهندگان این پرسش مطرح است که آیا دونالد ترامپ توانسته یا خواهد توانست که موضوع کرونا را به‌خوبی مدیریت کند یا نه. با این حال، نتایج نظرسنجی اخیر نیز نشان می‌دهد که مردم آمریکا معتقدند جو بایدن بهتر از ترامپ می‌تواند مساله کرونا را مدیریت کند.

در مورد بحران نژادی اخیر و ارسال نیروهای FBI که از سوی دولت ترامپ به شهرهای معترض روانه شدند و تعدادی از شهروندان آمریکایی نیز کشته‌ شده و برخی حتی با سلاح به تظاهرات برخاسته‌اند که این مسائل به‌طورکلی، اعتراض شهرداری‌ها را در پی داشته است. اخیراً چند شهردار آمریکایی از کنگره درخواست کرده‌اند که مانع ارسال نیروهای امنیتی به شهرهای خود شوند که این مساله احتمالاً تا ماه نوامبر در دستور کار قرار خواهد داشت. ادامه این درگیری‌ها در صورت ناتوانی ترامپ در حل‌وفصل آن، احتمالاً تا آبان‌ماه ادامه خواهد داشت. مساله دیگر، وضعیت اقتصادی آمریکاست که در اینجا، موضوع چین بسیار حائز اهمیت می‌شود. بخشی از مساله اقتصاد در آمریکا به رابطه با چین گره‌ خورده است. کمپین ترامپ به دنبال آن است که این‌طور القا کند که علت اصلی بدتر شدن اوضاع اقتصادی آمریکا در چند ماه گذشته، مساله چین بوده است. اینکه در شهر هیوستون، کنسولگری چین بسته شد و آمریکایی‌ها بر اساس کنوانسیون ژنو به‌صورت غیرقانونی وارد آن شدند، به‌علاوه سخنرانی مایک پمپئو و حمله به چین که تلویحاً اعلام کرد که سیاست آمریکا در قبال چین اشتباه بوده و خواستار برخورد جدی‌تر با چین و به تعبیر برخی‌ها خواستار تغییر رژیم در چین شده است حکایت از وضعیت بغرنج در روابط دو کشور دارد.

 این حد تنش در میان آمریکا و چین بی‌سابقه و حتی از اوایل بر سرکار آمدن ترامپ بسیار بیشتر است. از سوی دیگر، چین هم متقابلاً اقداماتی را انجام داده و اگر قرار باشد جنگ سرد دیگری این‌بار در حوزه اقتصادی و بین آمریکا و چین رخ دهد، به احتمال فراوان در حوزه اقتصاد و با افزایش تعرفه‌های اقتصادی همراه است که نوعی از جنگ تجاری را رقم خواهد زد. این جنگ با توجه به حجم اقتصاد این دو قدرت اقتصادی می‌تواند تمامی اقتصاد جهان را تحت‌الشعاع خود قرار دهد و رخدادهایی از این دست، در گذشته نیز تجربه شده است که هنگامی ‌که آمریکا تعرفه‌های تجاری خود در مورد چین را افزایش می‌دهد، بازارهای جهانی واکنش مشخصی به آن نشان می‌دهند. کمپین ترامپ به دنبال آن است که مقصر بدتر شدن وضعیت اقتصادی را نه دولت خود بلکه چین بنامد. اما نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که تا حدی امتیاز ترامپ در بحث مدیریت اقتصاد، بهتر از سایر حوزه‌ها یعنی کرونا و مساله نژادی بوده است. اگر در نظر بگیریم که سایه سنگین کرونا بر اقتصاد ادامه پیدا کند، در این صورت موضوع اقتصاد هم به وضع کنونی ادامه خواهد داد و بهتر نخواهد شد؛ یعنی ترامپ نخواهد توانست از این مزیت نسبی خود در کمپین انتخاباتی‌اش استفاده کند.

در چنین شرایطی، موضوعات خارجی به‌تبع سه موضوع مورد اشاره اصلی به‌صورت مقایسه‌ای می‌تواند دخیل شود. مثلاً بایدن ادعا کند که آلمان یا هر کشور دیگری در مورد کرونا به شکلی عمل کرده است که ما در آمریکا به آن شکل مناسب عمل نکرده‌ایم. این موضوعات به‌قدری موضوعات سنگین و مهمی هستند که موضوعات خارجی دیگری چون مساله ایران، کوبا، مساله آتلانتیک، ناتو، بهداشت جهانی و... را تبدیل به مسائل سرنوشت‌ساز کند. البته معنای این ادعا این نیست که در مناظره‌های آتی از این مسائل صحبتی به میان نیاید بلکه وزن این موضوعات از سه موضوع مورد اشاره کمتر است. این ادعا در مورد مساله برجام نیز صادق است و همان‌طور که می‌دانیم، افکار عمومی آمریکا چندان درگیر مسائل خارجی همچون برجام نیستند و این مسائل اغلب مورد توجه قشر دانشگاهی و آگاه آمریکاست که اغلب طرفداران حزب دموکرات هستند اما از آنجا که در حال حاضر مساله کرونا و بحران نژادی، بر زمین کمپین‌های ریاست‌جمهوری خیمه زده است، تصور اینکه برجام و موضوعات این‌چنینی بتوانند جایگزین آنها شوند بسیار سخت است؛ مگر اینکه در دو هفته آینده، دولت ترامپ بتواند مشکلات ناشی از اعتراضات نژادی را حل کند که بعید به نظر می‌رسد. در مورد دموکرات‌ها اما، مسائل خارجی همانند مواردی که از سوی بایدن مطرح می‌شود می‌تواند تقویت‌کننده سه موضوع اصلی داخلی آمریکا شود و از بهبود روابط با ایران و چین در راستای این مسائل بهره‌برداری صورت گیرد.

  رویکردهای متفاوت ترامپ و بایدن چه پیامی برای ناظران و بازیگران خارجی، اعم از آنان که در رده بدخواهان ایران طبقه‌بندی می‌شوند (مثل عربستان و اسرائیل) و آنها که در برجام با ایران از در دوستی وارد شدند، دارد؟

ترامپ، کاری با جهان کرده است که از چین تا آلمان از رفتن او شادمان خواهند شد. در مباحثی همچون تغییرات اقلیمی، محیط ‌زیست، خروج از پیمان کیوتو، بهداشت جهانی، مسائل ناتو، ارتباط با اروپا و حوزه‌های متعدد دیگر، ترامپ اقداماتی انجام داده است که اکثریت رهبران جهان در انتظار رفتن ترامپ هستند به این امید که دنیا کمی روی آرامش بگیرد. تحلیل دستگاه سیاست خارجی آلمان در این مورد، بسیار جالب ‌توجه است؛ در لایه‌های زیرین سیاست خارجی آمریکا اتفاقاتی در حال رخ دادن است که ارتباطی با شخص ترامپ ندارد. برای مثال، «چرخش به‌سوی آسیا» مساله ترامپ نیست و اتفاقاً از جمله مواردی که ترامپ به‌ هیچ ‌عنوان آن را تحت تاثیر قرار نداده، مربوط به همین رویکرد است که از دوره اوباما و از 2012 آغاز شد.

هدف سیاست چرخش به‌سوی آسیا در واقع مهار چین از طریق متحدان آمریکا در آسیاست. به‌عنوان مثال، هند تمام توان خود را برای تبدیل‌ شدن به یک قدرت اقتصادی در آسیا و همچنین شراکت استراتژیک با آمریکا به کار بسته است. آمریکا از نظر سیاسی-نظامی می‌خواهد با استفاده از مثلث هند، ژاپن و استرالیا به‌عنوان سه متحد اصلی آمریکا، چین را مهار کند. هر یک از این کشورها پتانسیل‌های خاص خود را دارند. هند مدعی است که به دلیل هم‌جواری و نزدیکی با چین و از منظر ژئوپولتیک و همچنین روابط نزدیک با آمریکا می‌تواند نقش اصلی را در این مثلث ایفا کند. معنای ساده چرخش به سوی آسیا این است که آمریکا می‌خواهد به‌جای درگیر شدن در خاورمیانه یا آمریکای لاتین، عمده انرژی خود را صرف آسیا کند. این تمرکز دارای دو جنبه مثبت و منفی است. در معنای مثبت، می‌تواند موجب گسترش همکاری اقتصادی میان متحدان آمریکا مانند تایلند، هنگ‌کنگ، استرالیا، ژاپن، کره جنوبی و... شود و روابط خوب آنها با آمریکا می‌تواند به قدرتمندتر شدن اقتصادی آنها به کمک آمریکا منجر شود. معنای منفی این چرخش نیز مقابله با چین در تایوان، هنگ‌کنگ، دریای زرد و... است که به معنی جلوگیری از تبدیل‌شدن چین به قدرت اول اقتصادی جهان است. پس این چرخش هم معنای مثبت و هم منفی دارد و به روند بنیادین آمریکا بازمی‌گردد که در تحلیل استراتژیست‌های آمریکایی، اولویت اصلی آمریکا باید مهار چین باشد.

این نگاه، متاثر از یک جریان فکری قدرتمند در آمریکاست که با طرح مداوم این پرسش که «چرا آمریکا باید تا این حد در مسائل جهانی دخالت کرده و هزینه کند و در حالی که چین روزبه‌روز قوی‌تر می‌شود؟» باور دارد که آمریکا پول خود را در جای‌جای جهان به بهانه تامین امنیت خرج می‌کند در حالی که بازگرداندن این پول به داخل آمریکا کمک بزرگی به اقتصاد این کشور خواهد بود. این جریان فکری، ارتباطی به ترامپ ندارد و رفتن ترامپ نیز از تاثیر آن کم نمی‌کند. اشاره «هایکو ماس»، وزیر خارجه آلمان نیز به همین نکته است که تصور نکنیم با رفتن ترامپ، آمریکا سیاست خارجی خود را 180 درجه تغییر خواهد داد. جریانات بنیادینی در سیاست خارجی آمریکا شکل گرفته است که با تغییر روسای جمهور نیز تحت تاثیر چندانی قرار نمی‌گیرند.

  برخی معتقدند که ایران با رفتارهایی که در مقابل پیشنهاد مذاکره ترامپ انجام داده، عملاً تخم‌مرغ‌های خود را در سبد «جو بایدن» گذاشته است؛ این تحلیل چقدر درست است؟ اصولاً رویکرد مناسب ایران در قبال انتخابات پیش‌روی ایالات متحده چه باید باشد؟

من موافق این تحلیل نیستم و گمان نمی‌کنم که ایران به‌صورت عامدانه به‌سوی بایدن گام برداشته است. ترامپ با آمدن خود، یک اصل بنیادین را در روابط خود با ایران نادیده گرفت و آن نکته‌ای است که «جان کری» در مذاکرات برجام به آن اشاره کرد. جان کری (قریب به مضمون) گفته بود که اگر شما عزت و احترام ایرانیان را حفظ نکنید، نمی‌توانید با آنان به مذاکره بنشینید. ترامپ اما این رویکرد را نداشت و مبنای هویتی سیاست خارجی ایران را نادیده گرفت و تصور کرد که ایران مانند کره شمالی یا برخی دیگر از کشورها فقط به دنبال منافع مادی و ملموس است. در ایران، مساله‌ای که از ابتدای انقلاب مطرح بوده، آن است که مذاکره در شرایط برابر همراه با احترام، سرلوحه سیاست خارجی کشور باشد؛ در حالی که ترامپ از موضع بالا با ایران برخورد می‌کرد و این مساله، شرایط را برای انجام مذاکره دشوار می‌کرد. ایران قاعدتاً اگر پیشنهاد ترامپ را می‌پذیرفت، در بهترین حالت اتفاقی رقم می‌خورد که برای کره شمالی رخ داد. ترامپ اعلام می‌کرد که بدون دادنِ امتیاز به ایران، توانستیم ایران را پای میز بکشانیم. بر همین اساس، طبیعی بود که این رویکرد، کارساز نباشد چراکه ترامپ به دنبال مذاکره تحمیلی بوده است نه مذاکره در شرایط برابر.

در اوایل دوره ترامپ برخی معتقد بودند این رویه ممکن است بتواند کارساز باشد اما پس از ملاقات بی‌ثمر ترامپ با رهبر کره شمالی، مشخص شد که بخش زیادی از توافقات مانند ایجاد منطقه عاری از تسلیحات هسته‌ای در دو کره اجرایی نشده است. از این‌رو این دو اتفاق یعنی پیگیری مذاکرات تحمیلی از سوی ترامپ و همچنین مثبت نبودن مذاکرات آمریکا با کره شمالی باعث شد که ایران موضع احتیاطی خود را پیگیری کرده و ادامه دهد. بنابراین، اینکه ایران تمایل به پیروزی بایدن داشته باشد لازم به توجه است که ورود بایدن نیز به معنای حل مشکلات نیست چراکه مسائل ایران با آمریکا به شکلی نیست که در یک یا دو سال حل‌وفصل شود. حتی در صورت پیروزی بایدن، بازگشت به برجام در طول چهار سال آینده و حفظ آن، کار بزرگی است. فراتر از این مساله، امکان اینکه تا یک سال آینده مذاکره‌ای فراتر از برجام شکل بگیرد غیرممکن به نظر می‌رسد.

  با توجه به رویه ایران در قبال آمریکا در دوره پسابرجام (و ریاست‌جمهوری اوباما)، آیا بازگشت دوباره آمریکا به برجام در صورت پیروزی بایدن، اتفاقاتی را که در یک سال پایانی دولت اوباما در قبال برجام رقم زده شد، تکرار نخواهد کرد؟

ماجرای یک سالِ پس از برجام، داستان متفاوتی است و پیشتر نیز در مورد آن مباحثی را مطرح کرده‌ام. در آن دوره، بحث بر سر این مساله بود که افرادی که در داخل ایران، برجام را امضا کرده‌اند اگر بخواهند از آن استفاده‌های جناحی کنند، این روند پیش نخواهد رفت. با مطرح‌شدن بحث برجام 2، اجماعی که در مورد برجام شکل‌گرفته بود از دست رفت و جناح اصولگرا تصور کرد که رئیس‌جمهور روحانی قصد دارد برجام را به نفع خود تمام کند و از همین‌روی از هر نوع مذاکره امتناع و حتی مخالفت ورزید و در شرایط حادتر، به مقابله با برجام برخاست. تحلیل اشتباهی که در درون دولت وجود داشت این تصور بود که با رقم زدن برجام می‌توان برجام‌های دیگری را نیز به دست آورد. هنگامی‌که دولت قصد داشت از برجام به نفع خود بهره‌برداری کند، اصولگرایان در مقابل آن ایستادند و اجماع از میان رفت، در حالی که این اجماع داخلی می‌توانست در مسائل منطقه‌ای نیز به برجام دیگری منجر شود و در واقع، رخدادهای پسابرجام، ارتباط چندانی به دولت اوباما نداشت و به عدم اجماع داخلی در ایران مربوط بوده است. در این انتخابات نیز حتی با پیروزی بایدن، در فرصت اندک ریاست‌جمهوری روحانی، چنین اجماعی در ایران شکل نخواهد گرفت تا اینکه انتخابات سال 1400 برگزار شود و با حضور رئیس‌جمهور جدید، شاید اجماع تازه‌ای شکل بگیرد.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها