شناسه خبر : 46335 لینک کوتاه

پشت در بهشت

چرا ایران نمی‌تواند قهرمان جام ملت‌های آسیا شود؟

 

وحید نمازی / روزنامه‌نگار و پژوهشگر فوتبال

سه هفته از شکستی دیگر گذشت. آنچه این‌بار دل‌ها را بیشتر سوزانده، ناکامی تمام حریفان بزرگ و نامدار در رسیدن به نیمه‌نهایی جام ملت‌های آسیاست. ژاپن را که خودمان حذف کردیم، کره‌جنوبی و عربستان و استرالیا هم که قربانی فوتبال بی‌رحم و البته شجاعت و برنامه‌های حریفانشان شدند. قطر برای دومین‌بار تاج شاهی آسیا را بر سر گذاشته تا موجی از مقایسه‌های درست و نادرست، فضای مجازی را تسخیر کند و نقل محافل شود. تلخی باخت، کام‌ها را آزار می‌دهد و با اینکه شدت و خشونت فروکش کرده، اما به روال سابق و اسبق، باز هم کم و بیش هجوم به دم‌دستی‌ترین گزینه تاخت و تاز یعنی شخص سرمربی و کادر فنی تحت نظرش بهترین راهکار است که به ذهن مردم زخم‌خورده ایران می‌رسد؛ مثل هر بار دیگری که باخته‌ایم.

اما فوتبال ایران -صرف‌نظر از اینکه چه کسی سرمربی‌اش بوده- 48 سال است که قهرمان آسیا نمی‌شود. پس از سه قهرمانی پیاپی جام ملت‌های آسیا در سال‌های 1968(محمود بیاتی)، 1972(محمد رنجبر) و 1976(حشمت مهاجرانی) که در دو دوره آن (68 و 76) میزبان هم بودیم، تیم ملی ایران با هر نوع مربی و تفکر حاکم بر روش‌های او در سال‌های 1980(حسن حبیبی)، 1984(ناصر ابراهیمی)، 1988(پرویز دهداری)، 1996(محمد مایلی‌کهن)، 2004(برانکو ایوانکوویچ)، 2019 (کارلوس کی‌روش) و همین 2023 (امیر قلعه‌نویی) که به دلیل لغو میزبانی چین به خاطر شیوع بیماری کووید به قطر 2024 موکول شد، در پیچ تند مرحله نیمه‌نهایی جام ملت‌ها چپ کرده است. از آن گذشته، فوتبال ایران بیش از نیم‌قرن است که به المپیک نمی‌رسد و 32 سال است که سایه هیچ باشگاه ایرانی هم روی جام قهرمانی آسیا نمی‌افتد؛ بنابراین، باز کردن جبهه «مربی داخلی-خارجی» انگار از ابتدا اشتباهی بزرگ بوده که بارها و بارها ما را از اصل ماجرا دور کرده است.

راهی که قهرمانان آسیا رفته‌اند

پس از آخرین قهرمانی ایران در جام ملت‌های آسیا در سال 1976، کویت، عربستان (سه‌بار)، ژاپن (چهاربار)، عراق، استرالیا و قطر (دوبار) هم این لذت را تجربه کرده‌اند. صرف‌نظر از استرالیایی‌ها که اصولاً زیرساخت‌ها و نوع نگرش حرفه‌ای‌شان به ورزش کاملاً شبیه کشورهای پیشرفته جهان است، اگر عربستان، ژاپن و کره‌جنوبی را حریفان اصلی فوتبال ایران در آسیا به حساب بیاوریم، باید ببینیم راهی که آنها از چهل، پنجاه سال گذشته تا امروز در پیش گرفته‌اند چه تفاوتی با راهی که ما رفته‌ایم داشته که آنها می‌توانند و ما نه.

پس از دو قهرمانی پیاپی کره‌جنوبی در آسیا به سال‌های 1956 و 1960، آنها هم -مثل ما- دیگر قهرمان جام ملت‌ها نشدند، اما حکایت کره‌جنوبی و توسعه فوتبالش با داستان ایران تفاوت‌های بسیار دارد. ایران همواره در دوره‌های مختلف برای جبران ناکامی‌های قبل و چنگ انداختن به جام قهرمانی به این رقابت‌ها وارد شده، در سودای رسیدن به جام جهانی و المپیک سوخته و لیگ فوتبالش همواره سیاست کژدار و مریز را طی کرده است. این در حالی است که کره‌جنوبی با سرمایه‌گذاری و برنامه‌ریزی روی فوتبال پایه، باشگاهی و ملی، عملاً راهش را از آسیا جدا کرده؛ دو قهرمانی در رقابت‌های زیر 17 سال و 9 قهرمانی در رقابت‌های زیر 20 سال آسیا (فقط از 1978 به بعد)، 10 حضور پیاپی در ادوار مختلف جام جهانی (که اوجش کسب مقام چهارم در سال 2002 و استفاده بی‌نظیر از موهبت میزبانی مشترک بود)، هشت حضور در بازی‌های المپیک (مدال برنز در المپیک 2012) و 11 قهرمانی در لیگ قهرمانان یا جام باشگاه‌های آسیا (پس از آخرین قهرمانی یک تیم ایرانی-پاس- در سال 1993) نشان از عزم راسخ آنها برای تغییر و حرکت رو‌به رشد داشته است.

ژاپن هم به عنوان یکی از حریفان مستقیم ایران در ادوار جام ملت‌ها، عملاً راهش را از آسیا جدا کرده و همراه با کره‌جنوبی عملاً در لیگی دیگر بازی می‌کند. فوتبال ژاپن از 1978 به بعد چهار قهرمانی در رقابت‌های زیر 17 سال و یک قهرمانی در رقابت‌های زیر 20 سال آسیا داشته و در جام 1992 به میزبانی خودش و سه بار پس از آن هم قهرمان جام ملت‌های آسیا شده است. چشم‌بادامی‌ها از 1998 هفت بار پیاپی به جام جهانی رسیدند، هفت‌بار المپیکی شدند (دو مقام چهارم در المپیک‌های 2012 و 2020) و باشگاه‌هایشان هم شش‌بار عنوان قهرمانی قاره را به دست آوردند.

عربستان هم از 1978 به بعد دوبار قهرمان رقابت‌های زیر 17 سال و سه‌بار قهرمان رقابت‌های زیر 20 سال آسیا شده است. البته آنها هم پس از سه قهرمانی در دهه‌های 1980 و 1990 میلادی در جام ملت‌ها، حدود 28 سال است که دیگر جام آسیایی را به دست نیاورده‌اند. عربستان از 1994 تا امروز در شش دوره از جام‌های جهانی حاضر بوده، دو بار طعم المپیکی شدن را چشیده و دو باشگاه بزرگش الهلال و الاتحاد پس از 1993 مجموعاً پنج قهرمانی در بالاترین رده باشگاهی آسیا کسب کرده‌اند.

شاید وضعیت عربستان و کره‌جنوبی در قهرمان نشدن در جام ملت‌ها را کم و بیش بتوان شبیه ایران دانست، اما نگاه این سه حریف بزرگ ایران به فوتبال باشگاهی و پایه و نتایجی که در بالا اشاره شد، خود بیانگر راه‌های کاملاً متفاوتی است که آنها رفته‌اند. طی 45 سال گذشته، ایران تنها یک‌بار در 2008 به قهرمانی زیر 17 سال آسیا رسید، هرگز به المپیک راه نیافت و دیگر هم قهرمان جام ملت‌ها نشد.

31

توسعه یک‌شبه رقم نمی‌خورد

هیچ شک و تردیدی وجود ندارد که بزرگ‌ترین سرمایه نزدیک به نقد‌شوندگی کشور ما طی نیم‌قرن گذشته «نیروی انسانی» بوده و بس. این سرمایه در ورزش -به ویژه ورزش‌های انفرادی و غیرتیمی- به شکلی بارزتر خودش را نشان داده به‌طوری که طی چند دهه گذشته، موفقیت‌های ورزشکاران ما در میادین جهانی و المپیک بیشتر مرهون همین حوزه بوده است. گرچه فروغ گاه و بیگاه دلاوران ایرانی در المپیک‌ها و میادین جهانی -مانند حسن یزدانی- با ورود روزافزون علم و فناوری به ورزش و آنالیز جزئی‌ترین حرکات حریف، رفته‌رفته سخت‌تر و کم‌تعدادتر می‌شود و نفوذ علم آنالیز به ورزش و غفلت ما از به‌روز کردن نیروهایمان در این حوزه، قهرمانی را برای استعدادهای ناب ایرانی هم دشوارتر کرده است.

در فوتبال، و بر اساس آنچه آمار به تلخی نشان‌مان می‌دهد، به جز یک قهرمانی در نوجوانان آسیا به سال 2008، همای قهرمانی هرگز بر روی شانه‌های تیم‌های ملی فوتبال ایران ننشسته و نیروی انسانی بااستعداد در فوتبال عملاً به هرز رفته و می‌رود. اما ریشه این مشکل کجاست؟ چگونه می‌شود که تیم ملی ایران سه دوره قهرمانی در جام ملت‌ها و دوبار قهرمانی جوانان در آسیا و راهیابی به المپیک را تنها طی

12،10 سال تجربه می‌کند و ناگاه غروبی طولانی بر فوتبال ایران حاکم می‌شود؟ پاسخ را می‌توان در این گزاره یافت که توسعه فوتبال ایران در دهه 1970 میلادی نتیجه سرمایه‌گذاری و برنامه‌ریزی‌هایی بود که میوه‌اش حتی به نسل تیم ملی در اوایل دهه 1980 و حتی پس از آن -با بهره‌گیری از مربیانی که در همان فضا پرورش یافته بودند-هم رسید. تغییر نقشه راه کشور و تبدیل شدنش به یک سرزمین انقلابی که آرمان‌هایش تغییر کرده بود و سپس افتادن سایه سنگین جنگ تحمیلی بر این سرزمین، بخش عمده‌ای از برنامه‌های توسعه‌ای کشور را به حاشیه راند. اما باید گفت با پایان جنگ و ورود به عصر سازندگی و اصلاحات، شوربختانه هیچ عزمی برای دیده شدن ورزش و درک اهمیت آن در کشور حاکم نشد و هنوز هم نشده.

در نیم‌قرن گذشته و در تمام برنامه‌های توسعه‌ای که برای کشور نوشته شده و می‌شود، ورزش هرگز جایگاه بالایی نداشته و برخلاف تمام دنیا، هرگز در ایران به عنوان یک عامل مهم در توسعه انگاشته نمی‌شود. پرورش نیروی انسانی بااستعداد که می‌تواند راه توسعه کشور در دهه‌های آینده را هموار کند و کشور را بسازد، تنها در برخی برنامه‌های انگشت‌شمار گلخانه‌ای و متمرکز سازمانی (و نه سراسری یا ورزشی) جدی گرفته شده و زیرساخت‌ها نیز همگام با افزایش جمعیت و بزرگ‌تر شدن جامعه، توسعه نیافته‌اند. حتی پس از اینکه در ابتدای دهه 1380، فوتبال ایران به اصطلاح حرفه‌ای شد و راه جدیدی را آغاز کرد، نگاه دولت‌ها به آن همواره ابزاری و غیر‌کارشناسی بوده و به دلایل کاملاً غیرورزشی، هرگز اجازه حیات مستقل (و در نتیجه درآمدزایی، توسعه درون‌سازمانی و انتفاع مستقل) به آن داده نمی‌شود.

در حالی که ساختار فوتبال در تمام کشورهای توسعه‌یافته یا در حال توسعه مانند ساختار تجاری آنها بر مبنای عدم دخالت دولت و اقتصاد آزاد تعریف شده و باشگاه‌ها نهادهای سهامی عام یا شرکت‌هایی خصوصی هستند که مانند هر ساختار تجاری رایج در دنیای کسب‌وکار، باید تکلیف خودشان را با ارکان تجاری کشور و البته سهامداران خود مشخص کنند، خرج و دخل در فوتبال ایران بار کجی است که هرگز به مقصد نمی‌رسد. فصلی نیست که «سرخابی‌های تمام‌دولتی» پایتخت از گم شدن پول‌های بزرگ، کسری بودجه و ضررهای هنگفت ننالند و دست‌هایشان به سوی مالک خود -یعنی دولت- دراز نباشد. به دلیل ناکارآمدی نیروی انسانی، نبود برنامه و کار نکردن عنصر زمان در برنامه‌ها، عملاً هیچ نقشه‌ای برای درآمدزایی از سوی مدیران این باشگاه‌های دارای هوادار وجود ندارد. باشگاه‌های صنعتی و وابسته به نهادهای خصولتی هم کم‌و‌بیش هم‌شکل دو تیم بزرگ پایتخت، خوب خرج می‌کنند چون به منابع بی‌پایان درآمدهای نهادهای بالادستی‌شان وصل‌اند. خلق درآمد در فوتبال ایران هیچ معنایی ندارد و این کسب‌وکار به هیولایی شبیه است که تنها کارش بلعیدن سرمایه‌های بزرگ و کوچک دولتی و غیردولتی است.

اوضاع ما در رده‌های پایه فوتبال باشگاهی و ملی وخیم‌تر هم هست؛ بنابر اجبار و بر اساس قوانین کنفدراسیون فوتبال آسیا، تیم‌های حاضر در لیگ باید تیم‌های رده پایه، آکادمی و... داشته باشند و عملاً به توسعه فوتبال در کنار پرداختن به ورزش حرفه‌ای کمک کنند. اما در عمل چنین اجباری تنها به تشکیل تیم‌های رده پایه (صرفاً جهت مصون ماندن از محرومیت‌های AFC) و وارد کردن و رها کردن آنها در مسابقات باشگاهی می‌انجامد و استعدادیابی، پرورش نسل‌ها و آموزش از سنین پایه به هیچ انگاشته می‌شود. تیم‌های باشگاهی حاضر در رقابت‌های لیگ برتر که خودشان از داشتن استادیوم و حتی زمین تمرین استاندارد و اختصاصی عاجزند، چطور می‌توانند زمین چمن استاندارد مورد نیاز برای تمرین تیم‌های پایه خود را فراهم کنند تا استعدادهای کوچک، فوتبال را به شکل اصولی در آن زمین‌ها فرابگیرند؟ مدارس فوتبال در کشور که فساد مالی و حتی اخلاقی در آنها زبانزد شده و هرازگاهی رسوایی برخاسته از آنها تیتر اخبار رسانه‌ها می‌شود، به محلی برای تامین معاش عده‌ای سودجو و رانت‌خوار تبدیل شده که فقط آینده‌ای ابری و مه‌آلود را به والدین مشتاق می‌فروشند. تیم‌های ملی رده‌های پایه هم فرسنگ‌ها از لحاظ امکانات و بودجه با تیم ملی بزرگسالان فاصله دارند. گرچه استعدادهای ناب فوتبال ایران هر چند سال یک‌بار از دل شهرها و روستاهای دور و نزدیک از تیم‌های ملی نوجوانان و جوانان سر برمی‌آورند، اما هیچ برنامه مدون کشوری برای حمایت از استعدادیابی، آموزش ستاره‌های کوچک و هدایت آنها به فوتبال حرفه‌ای برای تامین آینده تیم ملی فوتبال وجود نداشته و ندارد. به همین دلیل هم فاصله بین فوتبال ایران و کشورهای رقیب در حال بیشتر شدن است. بازیکنی که فوتبال را به شکل پایه و از نوجوانی به صورت اصولی یاد نگرفته باشد، چگونه می‌تواند در بزرگسالی و هنگام راهیابی به تیم ملی کشور-حتی اگر یک مربی طراز اول جهانی هم داشته باشد- مجری دستورات تاکتیکی پیشرفته او باشد یا وقت مربی را برای اصلاح اصول نادرستی که طی سالیان دراز یاد گرفته، نگیرد؟

این در حالی است که حریفان مستقیم ما با توجه به سیاست‌های توسعه‌محور همه‌جانبه و عبور از توسعه صرفاً صنعتی و کارخانه‌ای (کره و ژاپن) یا صرفاً مبتنی بر منابع (عربستان و اخیراً هم قطر)، توسعه انسانی و فرهنگی (به معنای عام و بسیط خود) را نیز در پیش گرفته و اجرا کرده‌اند. جالب اینجاست که الگوی ژاپن و کره در این مدل توسعه‌ای با الگوی عربستان و قطر کاملاً متفاوت بوده است، اما آنها در هدف‌گذاری و رسیدن به آن به شکلی مشابه عمل کرده‌اند. اگر حرکت ژاپن و کره به سوی پیشرفت و توسعه همه‌جانبه با عبور از اقتصاد (و ورزش) دولتی، اجازه به خصوصی‌سازی به معنای واقعی، باز کردن راه درآمدزایی در فوتبال و حمایت از آن به عنوان یک صنعت پول‌ساز رقم خورده، عربستان و قطر با رویکردی کاملاً «حکومت‌محور» و مداربسته (که بی‌شباهت به سیاست‌های رایج در ایران هم نیست)، به این راه قدم گذاشته و در آن به موفقیت رسیده‌اند.

طی یک دهه گذشته و با تغییر قدرت در عربستان همزمان با حاکم شدن تفکر محمد بن‌سلمان بر کشور، «صندوق سرمایه‌گذاری عمومی» به عنوان یک ابزار کلیدی برای توسعه به کار گرفته شده تا پس از حذف بوروکراسی شلخته و سنت‌زده رایج، عربستان جدید شبیه یک «استارت‌آپ فناوری» بنا شود. اجرای اصلاحات در بازار سرمایه، رفع موانع سرمایه‌گذاری خارجی و خصوصی‌سازی شرکت‌های دولتی از مهم‌ترین اقدامات اولیه بن سلمان در این راه بود. بر اساس چشم‌انداز 2030 عربستان، دارایی‌های صندوق سرمایه‌گذاری عمومی تا آن سال به بیش از دو تریلیون دلار خواهد رسید تا آن را به بزرگ‌ترین صندوق سرمایه‌گذاری مستقل جهان تبدیل کند که چنین ماموریتی دارد: «فعال کردن و تراکم بخشیدن به بخش خصوصی، ایجاد بازدهی در سطح جهانی، بومی‌سازی مشاغل نوین و تسریع انتقال دانش به کشور». بر همین اساس حاکمان عربستان نگاهی ویژه به توسعه فرهنگی و ورزشی داشته و به این نتیجه رسیده‌اند که فوتبالشان با توجه به پیشینه و پایگاهش پتانسیل بالایی برای یک تغییر اساسی و تبدیل شدن به یک نیروی جهانی دارد که در صورت موفقیت، هم چشم‌انداز فوتبال محلی در غرب آسیا و شمال آفریقا را دگرگون می‌کند و هم کفه ترازو را به نفع این کشور که سنت‌گرایی و تک‌محصولی بودن از مهم‌ترین ویژگی‌هایش بوده تغییر می‌دهد. این راهی برای تنوع بخشیدن به اقتصاد عربستان به دور از نفت و همچنین به‌کارگیری «ابزار قدرت نرم» است که از طریق آن می‌توان اعتبار بین‌المللی ایجاد کرد. توسعه فوتبال رده‌های پایه و همزمان توجه بی‌اندازه به بزرگ شدن لیگ برتر عربستان با تزریق بیش از یک میلیارد دلار در هر فصل برای تامین مالی قراردادها، نقل و انتقالات و توسعه لیگ برتر از طریق صندوق سرمایه‌گذاری عمومی، تنها بخشی از آغاز پروژه توسعه نرم عربستان است و کمک خواهد کرد تا کل این پروژه، محمد بن‌سلمان و اصلاحاتش را به یک هدف نهایی برساند؛ تحقق یکی از بندهای چشم‌انداز استراتژیک 2030 عربستان یعنی «میزبانی جام جهانی».

کمی این‌سوتر، حاکمان قطر هم پروژه بزرگ توسعه کشورشان با نام «چشم‌انداز ملی قطر 2030» را داشته‌اند؛ چشم‌اندازی ملی با هدف تبدیل کامل قطر به یک کشور کاملاً توسعه‌یافته تا سال 2030 که چهار محور اصلی‌اش توسعه محیطی، توسعه اقتصادی، توسعه اجتماعی و توسعه انسانی است. شیخ تمیم، امیر فعلی قطر در مقدمه این برنامه نوشته بود: «رهبران سیاسی خردمند می‌دانند که جوامعشان باید در چه مسیری توسعه یابد و بین منافع نسل حاضر و نسل‌های آینده تعادل برقرار کند. رفاه فرزندانمان و فرزندانی که هنوز به دنیا نیامده‌اند، ایجاب می‌کند که از منابع ثروت خود عاقلانه استفاده کنیم. قطر باید به سرمایه‌گذاری روی مردم خود ادامه دهد تا همه بتوانند به‌طور کامل در توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شرکت کنند...» آنها با توجه به بی‌ثباتی قیمت نفت در دهه‌های اخیر و لزوم عبور از منابع هیدروکربنی در آینده نزدیک، «پلی از جنس زمان» میان گذشته و آینده ایجاد کردند تا حین گذر از آن پل، با سرمایه‌گذاری بر روی باارزش‌ترین و در عین حال پاک‌ترین محصول در دسترس خود (گاز طبیعی)، با بیشترین توان به خلق ثروت و پیشرفت در چهار محور اصلی توسعه‌شان (محیطی، اقتصادی، اجتماعی و انسانی) بپردازند. بی‌تردید، آنچه پول مورد نیاز را به این برنامه پمپاژ می‌کند، صنایع پیشرو گاز طبیعی است که زیربنای اقتصاد نوین قطر را تشکیل می‌دهد. قطر پس از ایران و روسیه، سومین ذخایر گاز طبیعی جهان را دارد، اما بسیار جلوتر از ایران و روسیه، بزرگ‌ترین صادرکننده گاز طبیعی مایع‌شده یا LNG در جهان به‌شمار می‌آید و منابع لازم را برای اجرای چشم‌انداز ملی‌اش فراهم می‌کند.

32

یک کارخانه پرسود: آکادمی اسپایر قطر

قطری‌ها با محور قرار دادن چشم‌انداز ملی کشورشان، و البته با استفاده از پول به‌دست‌آمده از پروژه‌های چندده میلیارددلاری استخراج گاز طبیعی و پالایش بنزین، یک کارخانه انسانی پرسود جدید به نام آکادمی اسپایر (Aspire Academy) ساختند که ورودی و خروجی‌اش آدم‌ها هستند. اسپایر یک دبیرستان ورزشی-آموزشی است که در سال 2004 به عنوان یک آژانس مستقل با بودجه دولتی و با هدف کمک به توسعه ورزشکاران قطری و در عین حال فراهم کردن امکان آموزش آنها در یک مدرسه متوسطه تاسیس شد که به شکل مستقیم زیر نظر امیر قطر کار می‌کند. پروژه توسعه فوتبال برای گروه‌های سنی زیر 12 تا 18 سال، و همچنین سرمایه‌گذاری بر روی ورزشکاران دوو‌میدانی، شمشیربازی، اسکواش و تنیس‌روی‌میز، شاخص‌ترین برنامه‌های اسپایر به‌شمار می‌آیند. دانش‌آموز-ورزشکاران اسپایر زیر نظر مربیان درجه یک کار می‌کنند و همچنین از بهترین آموزش‌های علوم ورزشی و روش‌شناسی برخوردار می‌شوند.

محل این آکادمی هم مجموعه Aspire Zone، در استادیوم بین‌المللی خلیفه است که شامل شش زمین فوتبال در فضای باز و یک زمین فوتبال سرپوشیده و استادیوم مورد تایید فیفاست. اسپایر علاوه بر آموزش و پرورش استعدادها، چند باشگاه ورزشی در اسپانیا و بلژیک را هم خریده تا فارغ‌التحصیلان آکادمی فرصت مسابقه دادن در محیط‌های رقابتی حرفه‌ای در اروپا را هم تجربه کنند. شراکت با باشگاه لیدز یونایتد در انگلیس و تاسیس یک آکادمی اقماری در کشور آفریقایی سنگال به منظور جذب استعدادهای برتر و اعطای تابعیت به ورزشکاران ممتاز آفریقایی، از دیگر فعالیت‌های این مدرسه بوده است.

برنامه فوتبال در اسپایر بر رشد بلندمدت تک‌تک دانش‌آموز-فوتبالیست‌ها تمرکز دارد. کار آنها با انجام استعدادیابی در سراسر کشور شروع می‌شود؛ بچه‌های آینده‌دار پنج تا هشت‌ساله شناسایی و به آنها فرصت داده می‌شود تا در آینده وارد این محیط حرفه‌ای شوند. بچه‌ها تا پیش از اینکه 12ساله شوند تا به عنوان یک دانش‌آموز-ورزشکار به اسپایر بروند، می‌توانند در زیرشاخه‌های اسپایر که در تمام قطر وجود دارد تمرین کنند. نخبه‌ترین‌ها در 12سالگی به اسپایر می‌روند و حرفه‌ای می‌شوند. روزهای آنها با خوردن صبحانه قبل از کلاس مدرسه شروع می‌شود. انجام تمرینات صبحگاهی، خوردن ناهار، بخش دوم آموزش‌های مدرسه و سپس تمرینات عصرگاهی، یک روز دانش‌آموز-ورزشکار شاغل در اسپایر را کامل می‌کند. این رویکرد به آنها کمک می‌کند تا هم به عنوان بازیکن و هم به عنوان دانش‌آموز پیشرفت کنند.

در سال 2008 و در جشن فارغ‌التحصیلی نخستین دوره از دانش‌آموز-ورزشکاران اسپایر، هشام القروش، رکورددار مراکشی دو 1500 متر و قهرمان المپیک با تحسین اسپایر گفت: «این آکادمی با هدف تولید ورزشکارانی مانند من و فوتبالیست‌هایی مانند رونالدینیو راه‌اندازی شده. این رویا در مسیر درستی قرار دارد، اما مسئولان باید بدانند که برای رسیدن به این اهداف سخت به زمان نیاز است. بله، باید صبور بود.»

10 سال بعد از تاسیس اسپایر، تیم ملی فوتبال زیر 19 سال قطر، که صرفاً از دانش‌آموز-ورزشکاران آکادمی اسپایر تشکیل شده بود، برای اولین‌بار در تاریخ قطر، به قهرمانی آسیا چنگ انداخت و سپس در سال 2019 و با همان بازیکنان، جام ملت‌های آسیا را به قطر برد. 70 درصد از تیم قهرمان 2019، فارغ‌التحصیل آکادمی بودند که سعد الشیب، بسام الراوی، عبدالکریم حسن، طارق سلمان، اکرم عفیف و المعز علی شاخص‌ترین آنها هستند. البته محصول اسپایر تنها قهرمانی در فوتبال نبوده، معتز عیسی برشم، قهرمان پرش ارتفاع المپیک 2020، عبدالله التمیمی، بازیکن حرفه‌ای اسکواش (شماره 1 قطر و شماره 18 جهان)، اشرف السیفی، پرتابگر چکش و قهرمان جوانان جهان بخشی از محصولات پرشمار این مدرسه‌اند.

بدر الحی، مدیر آموزش و امور دانش‌آموزی آکادمی که از آغاز فعالیت اسپایر بخشی از این پروژه بود گفته: «اسپایر برای ما تحقق یک رویا بود؛ رویایی که از طریق دستاوردهای فارغ‌التحصیلانمان محقق شد. گرچه در ابتدا با چالش‌های زیادی روبه‌رو بودیم، اما با کسب تجربه در اداره آکادمی، شروع به توسعه پایه‌ای از دانش کردیم که اکنون به عنوان راهنمای آماده‌سازی دانش‌آموزان ما برای قهرمان شدن در میدان ورزش و موفق شدن در کلاس درس عمل می‌کند.» بله؛ توسعه این‌گونه رقم می‌خورد. گام‌به‌گام، با طرح‌ریزی یک برنامه طولانی، صرف زمان، صبوری به خرج دادن، تخصیص خردمندانه بودجه و البته داشتن یک رویای بزرگ.

مردم چه می‌گویند؟

وقتی می‌خواستم این مطلب را بنویسم، از مخاطبان صفحات مجازی‌ام خواستم تا آنها هم با پاسخ به این پرسش که «چرا ایران نمی‌تواند در جام ملت‌ها قهرمان شود؟» به نوعی در شکل گرفتن این مطلب شریک شوند. غم بزرگ ناشی از شکست تیم ملی مقابل قطر و بر باد رفتن رویای قهرمانی در جام ملت‌ها را می‌توان در دل این نظرات هم یافت؛ نظراتی که اگر دیده شوند و از آن مهم‌تر برای نوشتن یک برنامه میان‌مدت به کار گرفته شوند، آرام‌آرام بنایی را خواهند ساخت که روزی می‌توان پای دیوارهای آن به شادی دسته‌جمعی پرداخت:

 فقدان زیرساخت، برنامه‌ریزی بلندمدت و صحیح در فوتبال

 عدم توجه به استعدادها و جدی نگرفتن فوتبال پایه

 سوء‌مدیریت سراسری در فوتبال ایران

 جریان داشتن ذهنیت بازنده در کل جامعه

 ورود عوامل غیرورزشی و غیرحرفه‌ای به حوزه ورزش

 به‌کارگیری مدیران سیاسی در فدراسیون و باشگاه‌ها

 خصوصی نبودن فوتبال و عدم درآمدزایی از حق پخش و...

 وجود فساد سازمان‌یافته در فوتبال و امکان بهره‌کشی نامشروع از آن

 دور شدن از شایسته‌سالاری و خانه‌نشینی فوتبالی‌ها

 بازیکن‌سالاری و باندبازی در فوتبال ملی و باشگاهی

 محوریت فلسفه تاکتیکی صرفاً تدافعی تیم‌های لیگ و ملی

 عدم پرورش ذهنی بازیکنان به منظور کنترل احساسات کاذب و توهم‌گرایی

  خودباوری کاذب، سیر شدن از موفقیت‌های کوچک و نداشتن روحیه قهرمانی

  ...

ما به «خطاهای خودساخته» می‌بازیم

 در ورزش‌هایی مثل تنیس و بسکتبال، واژه‌ای وجود دارد که به عملکرد نادرست شخص بازیکن مربوط است؛ «خطای خودساخته». این ایراد وقتی روی می‌دهد که مثلاً یک تنیسور، صرف‌نظر از فشار ضربه حریف، توپ را در ایده‌آل‌ترین حالت ممکن از دید تماشاگر، تنها به دلیل خطایی که از خودش سر زده به بیرون یا به تور می‌زند. بسیاری از ورزشکاران مطرح که قهرمانی‌های فراوان در رویدادهای بزرگ هم در کارنامه خود داشته‌اند، در مقاطعی از دوران قهرمانی حرفه‌ای یا سال‌های نزدیک به بازنشستگی، گرفتار Unforced Errors (خطاهای خودساخته) می‌شوند. داستان فوتبال و ورزش ایران هم به شدت نزدیک به همین حالت خطاهای خودساخته است. تیم ملی ایران هفت‌بار به نیمه‌نهایی جام ملت‌های آسیا می‌رسد ولی به فینال نمی‌رود. فرقی هم نمی‌کند که کارلوس کی‌روش نامدار سرمربی‌اش باشد، برانکو ایوانکوویچ با روحیات آکادمیکش روی نیمکتش نشسته باشد یا امیر قلعه‌نویی ایرانی. تیم ما، چه در عصر حاکمیت تفکر و سیستم گلخانه‌ای (حضور 10، 12 ساله کی‌روش) یا استراتژی غیرمتمرکز (آمدن و رفتن مربیان داخلی و خارجی پرشمار) به قهرمانی در آسیا نمی‌رسد و انگار هم نخواهد رسید.

ما گرفتار خطای خودساخته بی‌برنامگی و عدم مدیریت هستیم. کارآمدی، شایسته‌سالاری، توجه به فوتبال پایه، داشتن استراتژی برای توسعه ساختارها و «رها کردن گذشته در گذشته»، به هیچ وجه در فوتبال ایران وجود ندارد. وقتی سرمربی تیم ملی پس از حدود 17 سال از برکناری‌اش در سال 2007، همواره «تروما»‌ی اخراجش را به یاد می‌آورد و از انتشار 300 مقاله در رسانه‌های 17 سال پیش به منظور تخریب شخصیتش یاد می‌کند، یعنی یک مشکل بزرگ در ساختار ذهنی فوتبال ایران وجود دارد. ما طوری پرورش یافته‌ایم که مدام دنبال مقصر بگردیم تا ناکامی‌ها و عدم پیشرفتمان را گردن او بیندازیم. البته این مشکل کم و بیش، نه‌تنها در ورزش و فوتبال، بلکه در تمام تفکرات مدیریتی کشور حاکم است؛ برنامه‌های میان‌مدت و طولانی‌مدت جایگاهی در این کشور ندارند و با تغییر دولت‌ها، برنامه‌ها به‌طور کل تغییر می‌کنند و دستاورد پیشینیان نه‌تنها به چشم نمی‌آید، بلکه عدم پیشرفت کارها و مشکلات امروز هم به اقدامات مدیران دیروز مربوط می‌شود. گویی هر کس که می‌آید، فقط به امروز خودش و اطرافیانش فکر می‌کند، توشه‌اش را برمی‌دارد و می‌رود.

اینکه قطر کوچک دوبار پیاپی قهرمان جام ملت‌های آسیا می‌شود، بین این دوبار، یک جام جهانی باشکوه برگزار می‌کند، اینکه عربستان پای رونالدو و بنزما را به ریاض و جده باز می‌کند و طی 90 روز یک استادیوم فوق مدرن می‌سازد، اینکه کره‌جنوبی تیم چهارم جام جهانی می‌شود، و اینکه ژاپن برنامه‌اش را برای قهرمانی در جام جهانی ۲۰۵۰ می‌نویسد، به‌رغم ارتباط مستقیم با منابع مالی و خرج کردن، کمترین ربطی به پول ندارد! بله، ندارد. همین پول را ما هم داریم. ما هم خرج می‌کنیم، ولی به غلط. چون یاد نگرفته‌ایم و دلمان هم نخواسته یاد بگیریم که برای عبور از گذشته و پس زدن خاطرات شکست‌هایمان، ابتدا باید از خودمان عبور کنیم.