شناسه خبر : 28839 لینک کوتاه

آتش‌نشانم آرزوست

بررسی اخلاقی تصمیم‌های اقتصادی در شرایط بحرانی در گفت‌وگو با حسین جوشقانی

حسین جوشقانی می‌گوید: انتظار فداکاری داشتن از همه مردم بی‌جاست. اما شرایط امروز ما این‌طور نیست که مردم هیچ راه دیگری نداشته باشند. بازار سرمایه و بازار مسکن دارایی‌هایی هستند که به سراغ آنها رفتن ضرر خیلی کمتری دارد، مخصوصاً بازار سرمایه. فردی که می‌خواهد ارزش پس‌انداز خود را حفظ کند، می‌تواند به‌جای تبدیل آن به ارز، به سراغ بازار سرمایه برود.

آتش‌نشانم آرزوست

حسین جوشقانی، عضو هیات علمی دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف، معتقد است دنبال کردن منافع شخصی در شرایط امروز با منافع جمعی گره خورده است. این دانش‌آموخته اقتصاد دانشگاه شیکاگو با اشاره به اینکه در حال حاضر بازار ما یک بازار بسیار ناکامل و ناکارآمد است و با عدم قطعیت بسیار بالا روبه‌رو هستیم، می‌گوید: «در این شرایط اگر همه به دنبال نفع شخصی کوتاه‌مدت خود باشند، قطعاً همه ضرر خواهند کرد. البته به‌ جز تعداد بسیار بسیار اندکی از افراد؛ در شرایط امروز کشور ما، تنها کسانی ممکن است از نظر اقتصادی متضرر نشوند که همه دارایی خود را به دلار تبدیل کنند و از کشور هم خارج شوند چون وقتی این کشور با بحران مواجه شود، دیگر جای زندگی و کسب‌وکار نخواهد بود.» جوشقانی معتقد است رسانه‌ها و فرهیختگان باید به کسانی که به بازارها هجوم می‌برند بفهمانند که نتیجه کارشان از بین رفتن کل اقتصاد و کل بازارهاست. این اقتصاددان معتقد است در این شرایط اولویت سیاستگذار باید خاموش کردن آتش و بازگرداندن آرامش باشد: «دانش، عقلانیت و شهامت لازمه موفقیت در آتش‌نشانی است. اگر خاموش کردن آتش به چنین فردی سپرده شود، آرامش به جامعه باز خواهد گشت.»

♦♦♦

برخی معتقدند در شرایط بحرانی کنونی منفعت‌جویی افرادی که برای خرید کالا یا تبدیل دارایی خود به ارز و طلا صف می‌کشند به وخامت اوضاع دامن می‌زند. آیا در شرایط بحرانی افراد نباید به دنبال منفعت خود باشند؟

این بحث در سه بعد فردی، جمعی و اخلاقی قابل بررسی است. در بعد فردی، هر فرد بر اساس بهینه‌سازی‌های خود انتخاب‌ها و تصمیم‌گیری‌هایی دارد و در این بحث نگاه کاملاً فردگرایانه وجود دارد. در بعد جمعی اتفاقاتی که در کل اقتصاد رخ می‌دهد به نوعی حاصل جمع و برآیند تصمیمات فردی است که در جامعه گرفته می‌شود. فرض اینکه نتیجه نهایی ربطی به تصمیمات فردی ندارد، در بیشتر زمان‌ها فرض ساده‌کننده و مناسبی است. ولی تعمیم این فرض به تمام زمان‌ها غیرعقلانی است. جنبه اخلاقی این موضوع نیز ناظر به این مساله است که چگونه می‌توان تصمیماتی را که در سطح فردی گرفته شده و در سطح اجتماع اثرگذار است، از نظر اخلاقی ارزیابی کرد. در بحث فردی، هر کسی می‌خواهد دارایی خود را حفظ و از آن مراقبت کند. در این هدف هیچ خطایی وجود ندارد و اتفاقاً همه آحاد جامعه باید همین کار را انجام دهند، در غیر این صورت به خود و فرزندان خود ظلم کرده‌اند. هر فردی کار و پس‌انداز می‌کند تا زندگی فرزندان و آینده خود را در دوران بازنشستگی تامین کند و این از نظر اخلاقی کاملاً پسندیده و از نظر اقتصادی برای برآیند کل اقتصاد مفید و ضروری است. مشکل اینجاست که وقتی در شرایطی مثل امروز قرار می‌گیریم، این حرکت مردم که وقتی به صورت مورد به مورد به آن نگاه می‌کنیم هیچ اشکالی ندارد، ممکن است کاملاً به ضرر همه و از جمله همان کسانی باشد که دارند این کار را انجام می‌دهند. با یک مثال می‌توان این موضوع را بهتر تحلیل کرد. فرض کنید همه در یک سالن سینما نشسته‌اند که فقط یک در خروجی آن باز است و ناگهان یک آتش‌سوزی در سالن رخ می‌دهد. ممکن است بگوییم تصمیم عقلانی برای هر فرد این است که به ‌سرعت خود را به در خروجی برساند اما وقتی همه می‌خواهند به سمت در خروجی هجوم ببرند، در این ازدحام ممکن است دبی خروجی از در به شدت کاهش یابد. حال وقتی افراد در چنین شرایطی قرار گرفتند، آیا هجوم بردن همه به سمت در خروجی کار درستی است؟ حتی نگاه فردگرایانه هم می‌گوید انجام کاری که نتیجه آن به ضرر خود فرد است، عقلانی و درست نیست. بنابراین این هجوم نه اخلاقی است و نه عقلانی، اما چرا مردم این کار را می‌کنند؟ الان در اقتصاد ما چنین اتفاقی رخ داده است. اصطلاح اقتصادی نزدیک به این وضعیت «فرار بانکی» یا «هراس بانکی» (bank run) است ولی امروز در کشور ما «هجوم ارزی» (currency run) رخ داده است. درواقع همه دارند هجوم می‌برند که دارایی‌های ریالی خود را به ارز تبدیل کنند یا کالای بادوام بخرند. همه سعی می‌کنند با توجه به تورم بالایی که پیش‌بینی می‌کنند با آن مواجه شوند، کل دارایی ریالی خود را به چیزهای دیگر تبدیل کنند. در واقع مردم گزینه‌ای را انتخاب می‌کنند که اخلاقی نیست چون به خودشان و دیگران ضرر می‌زنند و عقلانی هم نیست چون هزینه‌های این تصمیم کاملاً بیشتر از منافع آن است. چرا؟ در مثال آتش‌سوزی در سالن سینما،‌ هر فردی تصور می‌کند تصمیمش برای نجات خود از تصمیم دیگران مستقل است. مثال معروف چنین تصمیم‌گیری بدی در نظریه بازی‌ها دوراهی زندانی (Prisoner's Dilemma) است. اینجا یک بهینه اجتماعی (socially optimal) وجود دارد، ولی اگر مردم به میزانی اندک تصمیم خود را از بهینه اجتماعی تغییر دهند، در صورتی که بقیه هیچ کاری نکنند، وضعشان کمی بهتر می‌شود. در مثال سینما، مردم می‌گویند اگر فرض کنیم همه مردم متمدنانه عمل می‌کنند، اگر من به‌تنهایی به سمت در هجوم ببرم، زودتر از دیگران از در خارج می‌شوم. بنابراین همه همین تصمیم را می‌گیرند که زودتر از فرد کناری خود از در خارج شوند. وقتی همه این تصمیم را می‌گیرند، به سمت یک تعادل بد (bad equilibrium) می‌رویم که هیچ‌کس آن را دوست ندارد،‌ ولی در این تعادل گیر می‌افتیم چون هر کس به عنوان یک فرد می‌گوید اگر من این کار را نکنم، دیگران این کار را می‌کنند و من جا می‌مانم، پس من هم باید سریع این کار را انجام بدهم. مساله‌ای که الان ما با آن مواجهیم از این جنس است؛ برداشت همه این است که اگر دارایی خود را به سکه، ارز و خودرو ثبت‌نامی تبدیل نکنند، دیگران این کار را می‌کنند، پس در صورتی برنده‌اند که زودتر از دیگران این کار را انجام دهند. در نتیجه همه برای تبدیل دارایی خود به چیزی که در طول زمان ارزش آن حفظ شود، به بازارها هجوم می‌برند.

 در این شرایط چگونه می‌توان تصمیم‌های مردم را از زاویه اخلاق مورد بررسی و قضاوت قرار داد؟

اگر از منظر فلسفه اخلاق نگاه کنیم، دو مکتب بزرگ وجود دارد؛ مکتب deontology یا کانتی‌ها که اصولگرا هستند و مکتب consequentialism که عملگرا و نتیجه‌گراست. در مکتب کانتی‌ها اصول مهم هستند و معیار اخلاقی بودن بر اساس اصول مشخص می‌شوند. در مکتب consequentialism تمرکز بر نتیجه است. به هر حال حتی اگر نگاهی کاملاً نتیجه‌گرایانه به اخلاق هم داشته باشیم، می‌توان شرایطی را در نظر گرفت که تشخیص غیراخلاقی بودن یک امر آسان نباشد. اگر فاصله زمانی یا مکانی بین نتیجه (consequence) با عملی که انجام می‌دهیم خیلی زیاد باشد، ممکن است به این علت که ارزش آینده را کم در نظر می‌گیریم، رفتار خود را با وجود نتیجه بد، اخلاقی ارزیابی کنیم. اما در مثال سینما نتیجه سوء هجوم بردن افراد به سمت در خروجی به ‌سادگی در همان زمان و در همان مکان قابل مشاهده است.

 در این مثال در شرایطی که همه به سمت در خروجی هجوم می‌برند، رفتار فردی که می‌خواهد در صف بماند چقدر عقلانی است؟

این فرد سه راه‌حل دارد. یک راه این است که در صف بماند و در این صورت قطعاً متضرر می‌شود. راه دیگر این است که او هم به سمت در هجوم ببرد که باز هم با احتمال بسیار زیادی متضرر شده و به سایرین ضرر خواهد زد؛ ممکن است زیر دست و پا له شود و حتی باعث هجوم افراد بیشتری به سمت در بشود. راه‌حل سوم این است که هر کدام از ما با توجه به وظیفه شهروندی که داریم به آدم‌های اطراف خود درباره تبعات هجوم به بازارها اطلاعات بدهیم چون علت هجوم بسیاری از این افراد ممکن است بی‌اطلاعی از نتایج کارشان باشد. رسالت اجتماعی فرهیختگان این است که آن نتیجه (consequence) را جلو چشم همه افرادی قرار دهند که به سوی بازارها هجوم می‌برند. وقتی یک سالن سینمای بسیار بزرگ که جمعیت بسیار زیادی در آن هستند و فقط یک در خروجی خیلی کوچک دارد آتش گرفته است، سوالاتی مثل اینکه چرا فقط یک در خروجی تعبیه شده، چه کسی مقصر است و چرا سالن آتش گرفته بسیار مهم هستند، ولی در لحظه آتش‌سوزی شرایط به حدی بحرانی است و آتش به اندازه‌ای شعله‌ور شده که وقت پرداختن به این سوالات نیست. در شرایط امروز کشور ما مسوولیت اجتماعی افرادی که خود را فرهیخته و جلوتر از جامعه می‌دانند، این است که به آتش‌نشانی کمک کنند تا این آتش خاموش شود. ممکن است بگوییم در یک جامعه متمدن این وظیفه به نهادهای دولتی و حکومتی سپرده شده، ولی الان وظیفه ما این است که همه به خاموش کردن این آتش کمک کنیم وگرنه همه با هم می‌سوزیم. اگر فرهیختگان هم به این شرایط دامن بزنند و کاملاً فردگرایانه و کوته‌بینانه عمل کنند،‌ در نهایت همه ما در این آتش می‌سوزیم و با این کشتی غرق می‌شویم. بنابراین با یک ارزیابی ساده متوجه می‌شویم که الان مساله ما از این جنس است نه از این جنس که اگر من هم به سمت بازار هجوم ببرم ممکن است شخصاً به نتیجه خوبی برسم. افرادی که دانش بیشتری دارند باید سعی کنند راه‌های خروج پیدا کنند. قطعاً همه ما نمی‌توانیم از این سالن که فقط یک در برای خروج دارد، خارج شویم. بنابراین باید سعی کنیم راه‌حل‌های دیگری پیدا کنیم که ریسک و هزینه کمتری دارند. به عنوان مثال در شرایط فعلی می‌توانیم به بورس به عنوان یکی از این راه‌های فرار نگاه کنیم که ضرر کمتری به جامعه وارد می‌کند. این نقدینگی که امروز در کشور وجود دارد می‌خواهد به سمت بازار ارز یا کالاهای بادوام برود، اما به سمت هر کدام از این بازارها برود مشکل‌ساز می‌شود ولی در این شرایط بازار سرمایه بهترین خروجی است که می‌توان به آن فکر کرد.

 آیا در زمان بحران دیگر نمی‌توان گفت دنبال کردن نفع شخصی، متضمن انتفاع عمومی است و پیوند اخلاق و اقتصاد که به آدام اسمیت نسبت داده می‌شود از بین می‌رود؟

اولاً به نظر می‌رسد که دنبال کردن منافع شخصی در شرایط امروز با منافع جمعی گره خورده است و اگر کسی هنوز این اثرگذاری را متوجه نشده است، وظیفه ماست که او را متوجه کنیم. دوم اینکه قطعاً آدام اسمیت در خلأ این صحبت‌ها را مطرح نکرده و نظر او شرایطی دارد. به شرط وجود بازارها و کامل بودن بازارها آن حرف آدام اسمیت درست است چون حرف او این است که اگر ما مکانیسم تخصیص منابع را به بازار بسپاریم، این تخصیص منابع بهینه خواهد بود. کامل بودن بازار یعنی هر فردی بتواند منافع خود را حداکثر کند ولی در حال حاضر بازار ما یک بازار بسیار ناکامل و ناکارآمد است و با عدم قطعیت بسیار بالا روبه‌رو هستیم. در این شرایط اگر همه به دنبال نفع شخصی کوتاه‌مدت خود باشند، قطعاً همه ضرر خواهند کرد. البته به ‌جز تعداد بسیار بسیار اندکی از افراد، در شرایط امروز کشور ما تنها کسانی ممکن است از نظر اقتصادی متضرر نشوند که همه دارایی خود را به دلار تبدیل کنند و از کشور هم خارج شوند چون وقتی این کشور با بحران مواجه شود، دیگر جای زندگی و کسب‌وکار نخواهد بود. قطعاً 80 میلیون ایرانی نمی‌توانند همه چیزشان را بفروشند و به خارج از کشور بروند. حتی ایرانیان خارج از کشور هم دلخوشی‌شان به کشور و موفقیت‌های کشور است. چطور یک ایرانی می‌تواند نسبت به زندگی هموطنان خود بی‌تفاوت باشد. در نتیجه حرف بیراهی نیست که بگوییم همه متضرر خواهند شد. ممکن است کسانی که به بازارها هجوم می‌برند از نتیجه کار خود خبر نداشته باشند. وظیفه ما این است که به این افراد بفهمانیم که نتیجه کارشان از بین رفتن کل اقتصاد و کل بازارهاست. رسانه‌ها و فرهیختگان باید به مردم اطلاع‌رسانی کنند تا افراد با اطلاعات کامل‌تری تصمیم‌گیری کنند. بگذارید مثال دیگری بزنم تا منظورم مشخص‌تر شود. وقتی که دشمنی به شهر شما حمله کرده است، اگر قرار باشد که همه افراد منافع شخصی کوتاه‌مدت خود را دنبال کنند، نتیجه آن سقوط شهر و از دست رفتن تمام دارایی‌های ساکنان شهر خواهد بود. اگر در این شهر افراد فداکاری پیدا شوند که حاضر باشند برخلاف منافع کوتاه‌مدت خود در مقابل دشمن بایستند، این شهر در مقابل حمله دشمنان در امان خواهد بود. حال حرف من این است که اگرچه ممکن است برخی از ساکنین شهر حتی جانشان را در این راه از دست بدهند، ولی تصمیم حکیمانه این است که رفتار فداکارانه مورد حمایت و تشویق قرار گیرد. اگرچه نمی‌توان از همه انتظار داشت که چنین رفتار فداکارانه‌ای داشته باشند، ولی نباید این رفتار آنها را غیراخلاقی یا غیرعقلانی دانست چراکه در یک تحلیل هزینه فایده بالاتر این رفتار می‌تواند کاملاً اخلاقی و عقلانی باشد.

 آیا رسانه‌ها و فرهیختگان می‌توانند مردم را از پیگیری منافع شخصی خود منصرف کنند؟ راهی وجود دارد که نفع فردی برای نفع جمعی به مخاطره نیفتد؟

اگر هیچ راهی وجود نداشت سخت بود که از خانواده‌ها بخواهیم فداکاری کنند. فردی که به سمت در سالن سینما هجوم نمی‌برد، ممکن است در آتش سالن بماند و بسوزد. البته ممکن است فردی آگاهانه تصمیم بگیرد فداکاری کند؛ در سالن بماند، دیگران را آرام کند و در خاموش کردن آتش تلاش کند. در هر جامعه‌ای ممکن است چنین افراد فداکاری وجود داشته باشند، اما انتظار فداکاری داشتن از همه مردم بی‌جاست. اما شرایط امروز ما این‌طور نیست که مردم هیچ راه دیگری نداشته باشند. بازار سرمایه و بازار مسکن دارایی‌هایی هستند که به سراغ آنها رفتن ضرر خیلی کمتری دارد، مخصوصاً بازار سرمایه. فردی که می‌خواهد ارزش پس‌انداز خود را حفظ کند، می‌تواند سعی کند به‌جای تبدیل آن به ارز، به سراغ بازار سرمایه برود. مشکلی که برای ورود به بازار سرمایه وجود دارد این است که احتمالاً بسیاری از افراد دانش کافی برای ورود به آن را ندارند که می‌توان با معرفی صندوق‌های سرمایه‌گذاری مطمئن به آنها این مساله را تا حدودی حل کرد.

  سیاستگذاران در این شرایط چه مسوولیتی دارند؟

اینجا سیاستگذاران هم می‌توانند بهترین اثر را داشته باشند و هم بدترین اثر را. سیاستگذاران ما در بروز این مشکلات تا حدود زیادی مقصر بوده‌اند. در شرایط نگران‌کننده امروز سیاستگذاران باید هرچه سریع‌تر مدیریت امور بانکی و ارزی را به کارشناسان بسپارند. خوشبختانه بحران‌های ارزی که ما به آن دچاریم اولین بار نیست که در دنیا رخ می‌دهد. در بسیاری از کشورهای دنیا پدیده «فرار بانکی» (bank run) رخ داده است و ما می‌توانیم از آنها درس بگیریم. حالا ما «هجوم ارزی» (currency run) داریم و البته هیچ بعید نیست که با «فرار بانکی» (bank run) هم مواجه شویم. مهم‌ترین قدم در مواجهه با این پدیده، آتش‌نشانی است. اولین کاری که سیاستگذار باید بکند این است که سعی کند آتش را خاموش کند. برای خاموش کردن آتش دو کار همزمان انجام می‌شود. اول اینکه جلوی سرایت سوخت جدید به آتش گرفته می‌شود. در بحران امروز، نقدینگی نقش بنزین را برای آتش‌سوزی بازی می‌کند. بنابراین سیاستگذار باید سعی کند نقدینگی به بازارهای جایگزین مانند بازار سرمایه سوق داده شود. یک سیاست می‌تواند افزایش ظرفیت بازار سرمایه باشد. سیاست دیگر افزایش سقف صندوق‌های سرمایه‌گذاری است که شنیده‌ام متاسفانه برخی از این صندوق‌ها به دلیل محدودیت سازمان بورس از پذیرفتن منابع جدید امتناع می‌کنند. دوم اینکه وقتی جنگلی آتش گرفته ممکن است آتش‌نشانان مجبور شوند برای خاموش کردن آتش و جلوگیری از سرایت به سایر بخش‌ها، درختان دور آتش‌سوزی را از بین ببرند. الان هیچ اشکالی ندارد اگر سیاستگذار یکسری از نهادها را از بین ببرد چون اولویت سیاستگذار باید خاموش کردن آتش و بازگرداندن آرامش باشد. یکی از این نهادهایی که به سرعت باید تخریب شود، نهاد یارانه‌های بی‌هدف و فراگیر است. یارانه‌های نقدی، یارانه قیمتی انرژی و دستکاری قیمت‌ها از آن نهادهایی است که امروز زمان تخریب آنهاست. آنچه به آتش‌نشان شهامت تخریب درختان جنگل یا خانه‌های اطراف آتش‌سوزی را می‌دهد، دانش نسبت به اثرات مخرب این سوختنی‌هاست. اگر آتش‌نشان فردی احساساتی باشد یا دانش کافی نداشته باشد یا شهامت و جرات کافی را نداشته باشد، ممکن است با اولین مخالفت از سمت مردم دست از آتش‌نشانی بکشد. از این‌رو دانش، عقلانیت و شهامت لازمه موفقیت در آتش‌نشانی است. اگر خاموش کردن آتش به چنین فردی سپرده شود، آرامش به جامعه باز خواهد گشت. امیدوارم سیاستگذار خاموش کردن آتش و برگرداندن آرامش به جامعه را به افراد دانشمند، عاقل و با شهامت بسپارد. خلاصه اینکه: آتش‌نشانم آرزوست.

دراین پرونده بخوانید ...