شناسه خبر : 9586 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

روایت رضا نیازمند از پرحاشیه‌ترین طرح کشاورزی پیش از انقلاب

سه دلیل شاه برای اجرای اصلاحات ارضی

رضا نیازمند این روزها در آستانه ۹۳سالگی قرار گرفته است. کتاب جدیدش هم که درباره قرآن به ترتیب موضوعی است تا چند وقت دیگر روانه بازار خواهد شد. تاکنون درباره چندین موضوع با او گفت‌و‌گو کرده‌ایم و این بار به خاطر سالگرد اجرای اصلاحات ارضی به سراغ او رفته‌ایم تا بدانیم چه عواملی سبب شد شاه تن به اجرای این اصلاحات بدهد.

علیرضا بهداد
تماس که گرفتم گفت نمی‌دانم چرا از روزی که مرا به ایدرو بردید دچار مشکل کلیوی شده‌ام (چند هفته پیش به عنوان بنیانگذار سازمان گسترش با مدیران ارشد این سازمان دیداری تازه کرد). گفتم حتماً چشم‌تان زده‌اند! خندید و گفت مقصر شما هستید که مرا به آنجا بردید!رضا نیازمند این روزها در آستانه 93سالگی قرار گرفته است. کتاب جدیدش هم که درباره قرآن به ترتیب موضوعی است تا چند وقت دیگر روانه بازار خواهد شد. تاکنون درباره چندین موضوع با او گفت‌و‌گو کرده‌ایم و این بار به خاطر سالگرد اجرای اصلاحات ارضی به سراغ او رفته‌ایم تا بدانیم چه عواملی سبب شد شاه تن به اجرای این اصلاحات بدهد. مصاحبه که تمام شد گفتم برای سلامتی‌تان دعا می‌کنم. گفت حتماً این کار را بکنید شاید دعای شما جوانان مورد استجابت خداوند قرار گیرد.



 آقای دکتر سالگرد اصلاحات ارضی را پیش رو داریم، شما از اصلاحات ارضی در آن مقطع که در دولت هم سمت داشتید چه خاطراتی دارید؟ چه عواملی باعث شد تا شاه به دنبال این اصلاحات برود؟
در اصل شاه از آمریکا و انگلیس می‌ترسید چون دیده بود یک بار علیه‌اش کودتا کرده بودند و می‌خواستند او را عوض کنند. او چند بار گفته بود و شاید هم در کتابش نوشته باشد که این انگلیسی‌ها «پدر» من را روی کار آوردند و از کار برکنار کردند و حالا در‌صدد هستند که من را نیز از سلطنت برکنار کنند. از طرف دیگر همیشه ایران از شوروی می‌ترسید چون آنها می‌خواستند به دریای آب گرم در جنوب ایران دسترسی داشته باشند و با هندوستان و پاکستان که مستعمره انگلیس بودند همسایه شوند. آمریکا و انگلیس هم نمی‌خواستند این واقعه اتفاق بیفتد. شوروی خیلی تلاش کرد تا ایران ضعیف شود و داستان‌ها و اقداماتی مانند تجزیه‌طلبی پیشه‌وری و آذربایجان مستقل پیش آمد. در آخر هم با وجود اقدامات زیادی که از طریق سیاسی و سازمان ملل انجام گرفت، شوروی‌ها از ایران بیرون نرفتند و نهایتاً «ترومن» رئیس‌جمهور آمریکا به استالین نامه نوشت و او را تهدید کرد که اگر ایران را تخلیه نکنید طرف‌تان من هستم. این تهدید سبب شد شوروی ایران را تخلیه کند تا شاه از خطر روس‌ها در امان بماند.

 البته این اتفاقات مربوط به پیش از اصلاحات ارضی است. آیا چنین مقدماتی باعث شد شاه دست به اصلاحات ارضی بزند؟
شاه همیشه در این فکر بود که تعادل را در رابطه با آمریکا و انگلیس و شوروی حفظ کند. بنابراین سعی می‌کرد زیاد خود را طرفدار انگلیس و آمریکا نشان ندهد تا بتواند از دشمنی شوروی‌ها بکاهد و دست دوستی نیز به سوی آنان دراز کند.
روس‌ها از فئودالیسم خیلی بدشان می‌آمد. این مساله در ایران به شدت پر‌رنگ بود و بسیاری از زمین‌ها در اختیار چند ملاک بزرگ قرار داشت. اصلاً خود رضا‌شاه علاقه عجیبی به افزایش ملک داشت و تا می‌توانست بر املاک خود می‌افزود. به نظرم شاه به خاطر اینکه قدری بتواند به روس‌ها نزدیک شود می‌خواست فئودالیسم را در ایران از بین ببرد تا رابطه خود را با انگلیس و شوروی متعادل کند. یعنی هم رابطه‌اش با غرب حفظ شود و هم بتواند دل شرق را به دست بیاورد.

 یکی از عوامل اصلی اصلاحات ارضی در ایران را «علی امینی» می‌دانند. او چه نقشی در این خصوص داشت؟
وقتی امینی سفیر ایران در آمریکا بود، کندی، رئیس‌جمهور این کشور به امینی می‌گوید ما ترتیباتی می‌دهیم که نخست‌وزیر شوید و اصلاحات ارضی را انجام دهید. امینی با وجود اینکه از مالکان بزرگ ایران بود، چنین طرحی را قبول کرد. شاه هم وقتی که دید امینی مورد اعتماد کندی است با مطالعه اصلاحات ارضی به این نکته رسید که نمی‌تواند طرح بدی باشد و در ایران قابل اجراست. هم از این طریق می‌تواند دل مردم عامه را به دست بیاورد و هم اینکه رگه‌های کمونیستی خود را به رخ شوروی بکشد و تصویر ضد‌کمونیستی و فئودالیته حکومتش را در نظر روس‌ها از بین ببرد.
پس می‌توانیم نتیجه بگیریم که شاه به این علت امینی را نخست‌وزیر کرد تا او اصلاحات ارضی را که خواست آمریکا بود در ایران به اجرا برساند.

 ارسنجانی در این باره چه ماموریتی داشت؟
امینی که نخست‌وزیر شد باید فردی مناسب را برای انجام این ماموریت مهم که هم آمریکا و هم شاه از او خواسته بود می‌یافت. قاعدتاً فردی چپگرا بهتر می‌توانست اصلاحات ارضی را به اجرا برساند به همین سبب امینی فردی نسبتاً چپگرا مانند ارسنجانی را وارد کابینه کرد و کلید وزارت کشاورزی را به او سپرد تا مامور اجرای اصلاحات ارضی در ایران شود. او فرد لایقی بود و ترتیب این کار را بدون هیچ دردسری داد. حالا ما به جریانات ریز آن و آسیب‌هایی که این طرح به کشور وارد کرد، کاری نداریم. ارسنجانی توانست اصلاحات ارضی را که طرح بسیار مهمی بود به نحو احسن انجام دهد.

 چرا می‌گویید اصلاحات ارضی مهم بود؟ تا جایی که از افکار شما مطلعم از مخالفان پر و پا قرص این طرح بوده و هستید!
از این جهت می‌گویم طرح اصلاحات ارضی مهم بود که شاید مالکیت حدود 70 درصد سرزمین ایران در اختیار افراد خاصی قرار داشت. درست است که اصلاحات ارضی طرحی آمریکایی بود اما همان‌گونه که گفتم شاه برخی محسنات این طرح را می‌دانست. یکی از این حسن‌ها در هم شکستن اتحاد مالکان بود. شاید شاه می‌ترسید مالکان با هم متحد شوند و علیه سلطنت قیام کنند به همین خاطر می‌خواست اراضی را از آنها بگیرد و بین مردم تقسیم کند تا اتحاد مالکان را در هم بشکند. از آن طرف همان‌طور که می‌دانید روحانیت با این کار موافق نبود. برای اینکه یک اصلی در اسلام می‌گوید «الناس مسلطون باموالهم» یعنی مردم به مال خودشان مسلط هستند. کسی حق ندارد دخالت کند و این تسلط را از بین ببرد.
فرد می‌تواند هر کاری که می‌خواهد با اموالش بکند و خودش تصمیم‌گیرنده است و هر‌گونه دخالت فرد دیگری در اسلام ممنوع است. به همین دلیل وقتی در زمان ناصرالدین‌شاه انحصار تنباکو را به یک انگلیسی دادند و ناصرالدین‌شاه هم این وسط یک پولی گیرش آمد، تمام روحانیت علیه ناصرالدین‌شاه به دلیل همین «الناس مسلطون باموالهم» موضع گرفتند و گفتند این کار شاه بر ضد‌ یکی از مبانی اصلی اسلام است. مردم می‌خواهند کشت کنند و تنباکویشان را به هر کس که می‌خواهند بفروشند یا اینکه می‌خواهند به جای تنباکو چیز دیگری بکارند، دولت یا هر‌کس دیگری حق ندارد به کسی بگوید با اموالش چه‌کار کند. همین موضوع شاه را مجبور کرد آن قرارداد را لغو کند، جریمه هم پرداخت کند و پول‌هایی را که به حسابش رفته بود پس دهد.

 در حقیقت می‌توان گفت نقطه آغاز مقابله روحانیت با شاه اصلاحات ارضی بود؟
می‌توان گفت پس از اجرای این طرح شکاف بین روحانیت و سلطنت بیشتر شد چرا که روحانیت معتقد بود، حکومت شاهنشاهی بدون رضایت مردم، اموال‌شان را می‌گیرد و کار دیگری با آن می‌کند. یعنی زمین‌هایشان را می‌گیرد و می‌دهد به دهقان‌ها. یکی از اولین پایه‌های انقلاب ایران در سال 57 این مساله است. ریشه مبارزه آقای خمینی با شاه در الناس قوامون باموالهم، یعنی چرا شما به اموال مردم کار دارید، بود.

 غیر از اصلاحات ارضی حاکمان پیشین در مصادره املاک مالکان چنین اقدامی در این سطح انجام داده بودند؟
در این خصوص سابقه تاریخی داریم. نمونه آن چند سال قبل از اصلاحات ارضی رخ داده بود. بعد از کودتای رضاخان و سید‌ضیاء‌‌الدین طباطبایی در سال 1299، وقتی که سیدضیاء رئیس‌الوزرا شد، تمام اعیان و اشراف مملکت را بازداشت و حبس کرد و به آنها گفت زمین‌هایشان را می‌گیرد. بالاخره این کار را انجام داد و احمدشاه پس از دیدن این اتفاقات از رضاخان که وزیر جنگ بود خواست او را از رئیس‌‌الوزرایی خلع کند. رضا‌شاه هم این کار را کرد و خود قدرت را به دست گرفت. پس از سید‌ضیاء، قوام‌السلطنه نخست‌وزیر شد. او به احمدشاه گفت: «اینهایی که زندان‌اند بیشترشان قوم و خویش‌های خودتان و شاهزادگان هستند. بیشتر زمین‌های مملکت برای اینهاست و دل‌شان برای این مملکت بیشتر از همه می‌سوزد. چطور است سیدضیائی که حتی یک متر زمین هم در این مملکت ندارد همه مالکان را زندانی کرده و زمین‌هایشان را گرفته است. آنها را آزاد کرده و در قصر از ایشان معذرت‌خواهی کنید. برای اینکه بالاخره اینها رجال مملکت هستند.» احمدشاه هم تمام آنها را به قصر فراخواند و معذرت‌خواهی کرد و گفت اشتباه کرده که اجازه داده سید‌ضیاء رئیس‌الوزرا شود.
احمد‌شاه همان جا از مالکان و رجال مملکت خواست با همان قدرتی که داشتند به کارهایشان ادامه دهند. پیرمردترین این رجال عین‌الدوله بود. آنجا به احمدشاه گفت: «اعلیحضرت دوسوم مملکت برای ماست، شما چطور اجازه دادید که ما را بگیرند و زندانی کنند؟ چطور اجازه دادید مملکت دست کسی که هزار متر زمین هم ندارد، بیفتد؟ کدام‌یک از ما بیشتر دلمان برای این مملکت می‌سوخت و حالا هم می‌سوزد؟ ما یا آن کسی که اصلاً یک وجب زمین ندارد؟ موقع خطر کدام‌یک از ما از این مملکت دفاع می‌کنیم؟» این در صورتی بود که عین‌الدوله فرد باسوادی نبود ولی ببینید که چه حرف مهمی زده است. حالا همین اشتباه را شاه کرد. زمین‌های افرادی را که سه‌چهارم مملکت مال آنها بود گرفت و بین افرادی تقسیم کرد که 100 متر، 200 متر یا 1000 متر زمین به آنها می‌رسید. پس این یک خطای بسیار بزرگ بود. حالا چون آن موقع به بعد بالاخره چپی‌ها در این مملکت لیدر افکار جدید بودند، هیچ وقت این را نگفتند و همه‌اش گفتند فئودالیسم از بین رفت و با این کار موافقت هم کردند.

 در آن زمان صنعتی جدی وارد کشور نشده بود و کشاورزی گل سر‌سبد تولید بود. آیا اصلاحات ارضی باعث شد کشاورزی ما از بین برود و به دنبال صنعت برویم؟
ایران در آن زمان، یک مملکت کشاورزی بود. حتی وقتی که انگلیسی‌‌ها، آمریکایی‌ها و روس‌ها ایران را اشغال کردند در همان سال مقدار زیادی برنج و گندم به اروپا صادر کردیم. تامین غذای قشون انگلیس، آمریکا و روس در تمام مدت جنگ جهانی دوم به عهده ایران بود. در جنگ جهانی اول هم در تمام غرب ایران گندم می‌کاشتند تا غذای ارتش انگلیس که در عراق بود تامین شود. صادرات کشاورزی و دامپروری ما به آلمان بزرگ‌ترین صادرات ایران بود که شامل کشمش، گندم، پسته، پوست و ... می‌شد.
ایران هیچ‌گاه از کوروش کبیر تا محمدرضاشاه گندم از مملکت دیگری نخرید. هیچ‌گاه گاو و گوسفند از کشور دیگری وارد نکرد. اما با اصلاحات ارضی یک‌مرتبه کشاورزی‌مان را خراب کردیم. «اصلاحات کشاورزی» واژه غلطی است و اگر کسی می‌خواست در این مملکت کشاورزی ایران را مدرن کند باید پیش از اصلاحات صنعتی که ما در دهه 40 انجام دادیم، این کار را می‌کرد. من همیشه گفته‌ام که تاسف می‌خورم چرا معاون صنعتی وزارت اقتصاد شدم و ای کاش مرا معاون وزارت کشاورزی می‌کردند. اگر بودم آنجا می‌گفتم کشاورزی ایران مقدم بر صنعت است و باید کشاورزان و مالکان بزرگ را تشویق کرد که با هم توام شوند. یعنی باز هم زمین‌هایشان را بزرگ‌تر کنند تا بتوانند سیستم کشاورزی مانند آمریکا را در ایران پیاده کنند.

 در دهه 40 تکنوکرات‌ها روی کار آمدند و پایه‌های صنایع نوین در ایران پی‌ریزی شد. اگر تکنوکرات‌ها مدیریت بخش کشاورزی را هم بر عهده می‌گرفتند، آیا این بخش مانند صنعت توسعه می‌یافت و مدرن می‌شد؟
شاید اگر به جای صنعت، تکنوکراسی را در کشاورزی ایجاد می‌کردیم بسیار بهتر بود. ولی خب ما همه یا مهندسان صنعتی بودیم، یا اقتصاددان و کشاورزی بلد نبودیم. اگر مهندسان کشاورزی، گرفتار اصلاحات ارضی نمی‌شدند و کشاورزی ممالک بزرگ مانند آمریکا، را می‌دیدند طبیعتاً عاشق کشاورزی آنها می‌شدند و مدل آنها را در ایران اجرا می‌کردند. تمام تکنوکرات‌های ما در خارج رشته‌های صنعت و اقتصاد خوانده و به ایران برگشته بودند. این نکته خیلی مهم است و شاید حلقه مفقوده بحث شما باشد. حتی یک نفر را هم نفرستادند که برود کشاورزی بخواند و برگردد. تمام محصلانی که رضا‌شاه به فرنگ برای ادامه تحصیل فرستاد در رشته‌های صنعتی و غیر‌کشاورزی مشغول تحصیل شدند.
در صورتی که پیش گرفتن ضد این سیاست صحیح بود. یک کشور اول باید نانش را تامین کند بعد تلویزیون بسازد. همین چهار، پنج سال پیش علوفه برای گاو و دانه برای مرغ نداشتیم و از طریق واردات نیازمان را تامین می‌کردیم. شما که گندم وارد می‌کنید به چه حق می‌روید، سراغ ذوب آهن؟ اول باید مشکل کمبود گندم را برطرف کنید و به فکر راهکاری برای تهیه گوشت مورد نیاز باشید، آنگاه به سراغ صنایع مدرن حرکت کنید. شما جوان‌ها یک مرتبه هم آبگوشت ایرانی را نخورده‌اید برای اینکه گوشت اصیل ایرانی پیدا نمی‌کنید. شما بوی گندم ایرانی که تا سه تا کوچه آن‌طرف‌تر از نانوایی، پخش می‌شد تاکنون به مشام‌تان نخورده است. برای اینکه آن گندمی که آنها می‌کارند نژادش با نژاد گندم ایران متفاوت است. می‌گویند ما اولین کشوری بودیم که در عهد حجر در کوه‌های کردستان گندم را کاشتیم. اما متاسفانه در اصلاحات ارضی بیشتر داشته‌هایمان از بین رفت و عمده کشاورزان ما از روستا به شهر مهاجرت کردند و به کارگری ساختمان پرداختند. همین الان اگر از گچ‌کارها و بناها بپرسید پدر یا پدر‌بزرگ‌تان چه کاره بوده‌اند خواهند گفت سال‌ها پیش در روستایشان به کشاورزی مشغول بوده‌اند.

 آن موقع کسی نبود که به شاه گوشزد کند اصلاحات ارضی اشتباه است و کشاورزی ما را نابود می‌کند؟
خیر، اولاً محیطی نبود که کسی جرات کند مخالفتی داشته باشد. ثانیاً محیط تجدد چپی بود و اگر کسی از این حرف‌ها می‌زد انگ نوکری انگلیس و آمریکا به او می‌خورد. تنها گروهی که به این موضوع اعتراض کرد، روحانیت بود که به رهبری آیت‌الله خمینی به ابراز مخالفت پرداخت. جالب است که همه روشنفکران با آن مخالف بودند که کسی با اصلاحات ارضی مخالفت کند و می‌گفتند حالا که شاه می‌خواهد فئودالیته را از بین ببرد، روحانیت به پشتیبانی از فئودالیته بلند شده است. بنابراین مخالفت کردن با اصلاحات ارضی کار آسانی نبود و این کار در بین متجددان یک گناه به شمار می‌آمد. برای اینکه آن را یک اصلاح اساسی می‌دانستند و اسم آن را هم گذاشته بودند اصلاحات ارضی. اما کدام ارض را اصلاح کردند؟ کدام کشاورزی مدرن یا جدید را آوردند؟ از نظر من هیچی.

 در وزارت اقتصاد راجع به این اصلاحات نقدی نمی‌شد؟ دکتر عالیخانی یا یگانه اعتراضی نداشتند؟
خیر، آن‌طور که باید نقدی نمی‌شد. برای ما مثلاً روشنفکر هم بودیم و آن زمان روشنفکری با چپ بودن مترادف بود. اما در وزارت اقتصاد وقتی که صنعت کاملاً قوی شد، نگران شدیم که سایر امور اجتماعی مملکت به سرعت صنعت پیشرفت نکرده است. مثلاً متوجه شدیم پا به پای این صنعت آزادی مطبوعات توسعه‌نیافته است. ما صنعت را یک مرتبه بالا بردیم بدون آنکه متوجه آسیب‌ها و خطرات آن باشیم. همیشه دل‌مان می‌خواست یک اصلاحات اجتماعی نیز به وجود بیاید اما تا می‌خواستیم تکنوکراسی را نهادینه کنیم، شاه عالیخانی و یگانه را از خود راند و هسته تکنوکراسی از هم پاشیده شد.
در مورد اختلاف موجود میان کشاورزی و صنعت، باید به یک نکته اشاره کنم. اصولاً در همه جای دنیا کشاورزان مذهبی‌تر از صنعتگران بودند. صنعتگران نه اینکه بی‌توجه به مذهب باشند اما تعریف‌شان از دین و دینداری با کشاورزان متفاوت بود.
کشاورز فردی بود که بیشتر زراعتش به دیم یا آب باران بستگی داشت. آب باران را خدا می‌دهد و دست بشر هم نیست. با این نگاه کشاورز دیندارتر بود. اما صنعتگر چنین نگاهی نداشت و می‌گفت من اگر این کار را کنم مثلاً اتومبیل درست می‌شود، خدا که در ساخت این اتومبیل دخالتی ندارد. ولی کشاورز خداوند را در کار خود دخیل می‌دانست، پس دیندارتر بود. در آمریکا یا حتی اروپا جمعیت دیندار کشاورزان هستند نه صنعتگران. در چنین شرایطی اصلاحات ارضی، یک نوع بی‌دینی به شمار می‌آمد. این نکته ظریف را روحانیت قم دید ولی شاید هیچ‌کدام از روشنفکران ندیدند.
در حقیقت می‌توان گفت اگر اعتراضی صورت می‌گرفت و صنعتگران پیش‌قراول می‌شدند، روشنفکران پشت سر آنها قرار می‌گرفتند اما وقتی اصلاحات ارضی اجرا شد لیدر جریان‌های اعتراضی به این موضوع روحانیت بود.
در این بین بازاریان طرفدار روحانیت شدند و روحانیت توانست به سلطنت با آن همه نیروی نظامی بسیار قوی که داشت فائق بیاید. بازار هیچ وقت برای توسعه صنعت خمس و زکات نمی‌داد ولی برای توسعه روحانیت خمس و زکات پرداخت می‌کرد. بازاری‌ها مانند کشاورزان دیندار بودند چون وقتی یک بازاری پول می‌فرستاد تا مثلاً از هندوستان برایشان چای بیاورند، این چای که تمامش دارایی‌اش بود و به این ارتباط داشت که خداوند از مالش حفاظت کند. بنابراین می‌توانیم بگوییم یکی از مهم‌ترین عواملی که سبب شد پایه‌های سلطنت شاه به لرزه بیفتد، اجرای اصلاحات ارضی بود که در اثر آن کشاورزان صدمه خوردند و پشت سر روحانیت قرار گرفتند. بازار هم به آنان پیوست و زور آنها به زور شاه و ارتشش چربید و انقلاب شد.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها