شناسه خبر : 8424 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

عملکرد سیاست خارجی روحانی را چگونه می‌شود ارزیابی کرد؟

دیپلماسی ایرانی و دنیای آشفته

محمدحسین کریمی‌پور/مشاور رئیس اتاق ایران

فرض کنید ربع قرن قبل، نویسنده‌ای یک «داستان آینده‌نگر» را به ناشری معتبر، ارائه می‌کرد. قصه می‌گفت که چگونه بچه پولدارهای دلزده سعودی، افسران بعثی عراق، کشاورزان سوری بی‌آب، کهنه چریک‌های افغان، بچه مسجدی‌های ترک، طلاب کویت، دانشجویان مصری، دخترکان طبقه متوسط تونس، چتربازان قفقازی شوروی، چوپان‌های ترکستان چین، بیابان‌نشینان ازبک، فقرای حاشیه‌نشین فرانسه، دختران مرفه پاکستانی‌الاصل انگلیسی، نمازگزاران مساجد غیررسمی بلژیک و حتی یک تک‌تیرانداز نخبه نیروهای ویژه هلند، یک خواننده رپ انگلیسی و چند ورزشکار حرفه‌ای باشگاه‌های اروپا و انواع و اقسام آدم‌های عجیب و غریب از بیش از 50 کشور، در بیابان‌های شام و عراق عرب، گرد هم خواهند آمد. این ملغمه انسانی قصه ما، بزرگ‌ترین و موثرترین ارتش انترناسیونال چریکی را که دنیا پس از جنگ اسپانیا دیده، شکل می‌دادند. آنها در میان دریایی از خون و آتش و بربریت، خلافت را بر پاکرده، امرایی برای فتح افریقیه و کنانه و لیبی و خراسان بزرگ منصوب کرده، دست بلند ترور را تا پاریس و نیس و بروکسل دراز کرده و همزمان با ارتش‌های ایران و عراق و سوریه و روسیه و آمریکا و فرانسه می‌جنگیدند. بی‌تردید در اوایل دهه 90 میلادی، این قصه به شکل آزاردهنده‌ای سوررئال و غیرحرفه‌ای به نظر می‌رسید و خریداری نمی‌یافت. نویسنده متهم می‌شد که بازسازی ناشیانه و مشوشی از قصه‌های آخرالزمانی ادیان ابراهیمی (ازام المعارک قرقیساء تا آرماگدون) فراهم آورده است.
این داستان غیرقابل‌باور، شرح دقیقی از واقعیات امروز عراق و سوریه است. کسی چه می‌داند؟ شاید واقعاً در آستانه آخرالزمان ایستاده‌ایم.
این تنها شگفتی راهبردی روزگار ما نیست. هیچ‌چیز دنیای امروز، از ظهور چین تا بدهی انباشته آمریکا تا ورشکستگی یونان تا پدیده ترامپ تا برگزیت تا ریاض محمد بن سلمان تا بازار انرژی تا پشتیبانی هوایی روسیه از حزب‌الله تا ضد‌کودتای اردوغان، شبیه دنیای پس از جنگ جهانی دوم نیست که ما بدان عادت داشتیم و کم و بیش آن را می‌فهمیدیم. و البته هیچ بخشی از این جهان وارونه، به اندازه منطقه ما، چنین دیوانه‌سر و عمیق، دگرگون نشده است. وقتی رایس از زایش خاورمیانه جدید و لاجرم بودن ضرورت تحمل دردهای زایمان سخن می‌گفت اعتنایی نکردیم.
در ربع قرن پیش رو، قوایی که خاورمیانه جدید را می‌سازند، توسعه، فقر، کم‌آبی، طغیان طبیعت، نفرت، فرقه‌گرایی، شیوع ناامیدی، مهاجرت و عنصر خلافت خواهند بود. بازیگران این صحنه، نهضت انترناسیونال سلفی تکفیری جهادی، جریانات شیعی، محور ایران، ترکیه، رژیم صهیونی، چین و آمریکا و البته بسته به روند تحولات شاید روسیه و اروپا باشند. در تهیه فهرست، قاعده سنخیت، عامدانه تا حدی مورد مسامحه قرار گرفته است. من با توجه و وسواس خلافت و شیوع ناامیدی را برشمرده، از ذکر نفت، عربستان و مصر در بازه 25‌ساله پیش رو، خودداری کردم. گمان می‌کنم همین فهرست سرهم‌بندی‌شده هم، به طرز موحشی خرد‌آفرین است.
البته هر وقت از این دست نسخه‌ها دیدید، با احتیاط بدان بنگرید. پند حکیمانه یوشکا فیشر را به یاد آورید: «در خاورمیانه امروز، تنها یک ابله پیش‌بینی بلندمدت می‌کند.»



تلاطم شدید فضای استراتژیک جهان، کشورها و حتی بنگاه‌های بزرگ را به بازبینی اساسی، تجدید زود به زود و تغییر رادیکال استراتژی، واداشته است. محیط آشفته است. تعداد و وزن فاکتورهای «عدم قطعیت» زیاد است. بنابراین میزان سیالیت راهبردها افزایش یافته و تشکیک در بهینه بودن استراتژی، فراگیر شده است. تغییر ثقل سیاست خارجی آمریکا از خاورمیانه به سوی آسیای دور یا خروج انگلیس از اتحادیه، از این دست تغییرات رادیکال استراتژیست که در محیطی سرشار از تردید و مکث و اما و اگر رخ می‌دهد.
در چنین زمانه‌ای، نسل رهبران قدیمی منطقه با اتکا به راهبردهای قدیمی، راهشان را ادامه دادند. به ضرورت ارتقای سرمایه اجتماعی، برای گذر از توفان اعتنا نکردند. اطمینان به نفس کاذب، فقدان هوشمندی و انعطاف‌ناپذیری، بر این رهبران و ملت‌هایشان، هزینه‌ای سنگین تحمیل کرد. درس‌های صدام، بن علی، مبارک، قذافی و اسد فرا روی ماست.
رفتار جمهوری اسلامی در این میان، در بادی امر، گویای نوعی از توجه هوشمندانه‌تر به تغییر مناسبات جهانی است. کار مشترک مردم و حاکمیت در وانهادن منطق احمدی‌نژادی، تقویت گفتمان اعتدال و سرانجام واقعه برجام، ناشی از ظهور چنین فهمی است. رفتار ایران در برجام، نشانه‌هایی از ظهور یک دکترین جدید ایرانی داشت. تغییراتی اساسی در راهبرد ایرانیان مذاکره‌کننده با 1+5، نسبت به ایران پیش از روحانی، قابل رصد بود.
همان‌گونه که شرح دادم، بخشی از احساس نیاز به تغییر راهبرد، ناشی از سیالیت غیرمعمول و تغییر فضای استراتژیک پیرامونی است. اما بخش بزرگی نیز ناشی از شرایط درونی ماست. بی‌توجهی طولانی‌مدت به مساله اقتصاد، کشور را به انباشت خطرناک بیکاران، رکود مزمن، تورم لجام‌گسیخته، فربهی شدید حاکمیت با چهار میلیون حقوق‌بگیر و ورشکستگی صندوق‌های بازنشستگی با 5 /4 میلیون مستمری‌بگیر دچار کرده بود. افول نفتی و تحریم هم بر فشار می‌افزود. امکان ترجمه معضلات اقتصادی به ناآرامی گسترده اجتماعی -مانند مصر و تونس- اصلاً دور از ذهن نبود. از سوی دیگر، سرمایه اجتماعی ایران در دوره احمدی‌نژاد، افول جدی داشت و این برای نظامی که در تعارض با غرب، همواره متکی بر مردم خودش بوده، خطرناک بود. تنش در منطقه رو به افزایش بود و برای اولین بار بعد از پایان جنگ با عراق، می‌توانست ایران را بسی فراتر از تهدید طالبان، درگیر کند. ایران باید کاری می‌کرد. اصلاح راهبرد ناگزیر می‌نمود.



من در طراحی و اجرای بخش اقتصادی سفر رئیس‌جمهور به رم، پاریس، اسلام‌آباد و سفر اقتصادی وین درگیر بوده‌ام. در طرح و اجرای هیات اقتصادی همراه وزیر خارجه در سفر به ورشو، هلسینکی، استکهلم و ریگا و در مذاکرات با ده‌ها هیات عالی‌رتبه اقتصادی از چهارگوشه عالم در تهران نیز حضور داشته‌ام. مستقیماً و از نزدیک، فرصت آن را داشتم که دریابم سیاستمداران، سرمایه‌گذاران، مطبوعات و اهالی کسب و کار عالم تا چه پایه در مورد ایران بلاتکلیف‌اند. آنها نمی‌دانند ما تصمیم داریم چه کارهایی بکنیم و چه کارهایی نکنیم. آنها نمی‌دانند غرب و به تبع آن ساختارهای غرب پایه بین‌المللی (مانند شبکه جهانی بانکداری یا ساختارهای مراقبه‌گری چون گروه کاری اقدام مالی) قرار است با ما چه نوع تعاملی داشته باشند. و البته آنها گمان می‌کنند آمریکا قرار است همچنان باجدیت بی‌سابقه، مزاحم ما باشد اما در مورد چارچوب این مزاحمت، تصویر درستی در دست ندارند. دندان‌های تیز اوفک که گوشه و کنار فضای کسب‌و‌کار جهانی را بو می‌کشد، سیل نامه‌های مخوف گروه‌های فشار ضد ایران و یادآوری مداوم جریمه‌های تاریخی غیرمتناسب چند میلیارد‌دلاری برای همکاران اروپایی ایران، نمی‌گذارد جدیت این تزاحم، رنگ ببازد.
رئیس سابق اتاق ایران از ملاقاتش با رئیس پارلمان اروپا در تهران داستان جالبی را نقل می‌کند که نقل به مضمون می‌کنم. سیاستمدار کهنه‌کار اروپایی قبل از سفر به ایران، گزارش هیات‌های کشورهای مختلف اروپایی بازدیدکننده از تهران را خوانده و نتایج آن را در سه محور خلاصه می‌کرد. اول، به ایران نباید صرفاً به عنوان بازار مصرفی 80‌میلیونی نگریست. همکاری با ایران می‌تواند جمعیت چند صدمیلیونی منطقه اطرافش را هدف گیرد. دوم، بنگاه‌های ایرانی مشتریانی آماده و قابل برای خرید و جذب تکنولوژی اروپا یا تولید مشترک تکنولوژیک هستند. و سوم آنکه ساختارهای حقوقی موجود بین ایران و اروپا برای عملیاتی کردن پتانسیل بند یک و دو، آماده نیست و ما نه‌تنها محتاج بازتعریف یک ساختار مناسب بین ایران-اروپا هستیم بلکه سطحی از ساماندهی رابطه ایران با آمریکا (در حدی که مانع کار اروپا و ایران نشود) را باید در اولویت کارمان قرار دهیم.
توصیه اول مرد آلمانی، به فاصله‌ای کوتاه با اعزام موگرینی در راس صف بلندی از کمیسیونرهای اتحادیه به تهران، جامه عمل پوشید. اما اصلاح رفتار آمریکا، محدود به تعهدات برجام باقی‌مانده و عملاً با تداوم فشار اوفک و گروه‌های لابی در پشت‌صحنه، بسیاری موانع فراروی اروپایی‌ها برای کار جدی و بلندمدت با ایران، همچنان پابرجاست. صداهای ضد‌تعامل در تهران و واشنگتن، پرطنین‌تر از صداهای خواستار کاهش تنش است. افق پسااوباما نیز تاریک‌تر از امروز برآورد می‌شود.
نایب‌رئیس پارلمان ایران، علی مطهری، اخیراً ضمن رد تابوی رابطه با آمریکا توصیه کرده که در حد توان از فرصت برجام و حضور اوباما استفاده شود. او به چشم اسفندیار برجام هم اشاره کرده و می‌گوید: «اگر با آمریکا رابطه داشتیم، خیلی از مشکلات بانکی حل می‌شد.»
این رویکرد سیاستمدار پیوریتن، در تهران، چندان هم بی‌طرفدار نیست.



چنان که رفت، ابهام در فضای کار با ایران، تا حدی ریشه در سیالیت غیرمعمول فضای خاورمیانه دارد. مقداری از آن هم ناشی از احتیاط بازیگران اصلی است که هنوز سیاست خاورمیانه‌ای جدیدشان قوام نگرفته است. اصرار بنیادین موجود در واشنگتن برای حفظ سطح قابل توجهی از تزاحم اقتصادی با ایران هم بی‌تردید موثر است. اسرائیلی‌ها هم کماکان با تمام توان، فعالند. ورود تمام‌قد سعودی و خزانه پترو‌دلاری 600 میلیارد‌دلاری‌اش -که تزاحم با ایران را اولویت اول خود قرار داده‌اند- هم روز به روز پر‌رنگ‌تر می‌شوند. رئیس یک اتاق مشترک اروپایی از قول بانکداران کشور طرف ماموریت اتاقش، نقل می‌کرد که سعودی‌ها بی‌پرده برخی بانک‌ها را بین انتخاب کار با ایران یا سعودی تحت فشار گذاشته‌اند.
اما وجه عجیب ماجرا آن است که برخی از ما ایرانیان با تمام قوا در تشدید این فضای ابهام می‌کوشیم.
مخاطب خارجی اگر سخنان مقامات مسوول ایرانی را پیگیری کند، نمی‌تواند دریابد راهبرد جدید ایران شبیه چه چیزی است. مواضع ایران گاهی شبیه برنامه مالزی ماهاتیر در دهه 90، گاهی یادآور رفرم ترکیه تورگوت اوزال دهه 80، گاهی مشابه کوبای فیدل در دهه 70، گاهی شبیه چین مائو در دهه 60 و حتی گاهی شبیه ابرقدرتی جهانی است که دارد شرایطش را یک‌طرفه، دیکته می‌کند. ایران دائماً علائمی ضد و نقیض و گیج‌کننده، ارسال می‌کند.
رئیس دولت در راس دو هیات بزرگ سیاسی و اقتصادی به اروپا می‌رود تا سرمایه‌گذاران، صنعتگران و صاحبان دانش فنی دو طرف را به کار باهم ترغیب کند. در بازگشت، هنوز چمدانش را باز نکرده که یک مقام عالی‌رتبه نظامی، رسماً و علناً، این سفر را خنجری در پهلوی اقتصاد کشور می‌خواند. ده‌ها مورد از این موضع‌گیری‌های ضد و نقیض را می‌توانید به یاد آورید. خودتان را جای یک بانکدار فرانسوی یا یک مدیر صنعتی ایتالیایی بگذارید. چه پیامی از ایران دریافت می‌کنید؟
این فرصت‌سوزی تا حدی ناشی از پیچیدگی اوضاع و دشواری تحلیل و صعوبت تدوین استراتژی پاسخگوست که دیگر ملت‌ها هم کم و بیش، بدان مبتلایند. اما کهولت و ناکارایی مراکز فکر راهبردی، سطح بالای تعارضات داخلی، افول بی‌سابقه اخلاق، تضعیف جایگاه منافع ملی در پارادایم فعالان، تعدد و تشتت تصمیم‌سازان بالادستی و همچنین انباشت چالش‌های ملی با مقیاس بزرگ، سبب شده تولید یک استراتژی جدید و تفاهم قوای موثر حاکمیتی بر روی آن و سپس تلاش برای همراه‌سازی مردم با آن در ایران امروز، امری بس دشوار یا عملاً غیرممکن باشد.
باید به تلخی اعتراف کنیم که احتمالاً چیزی به نام «استراتژی بین‌المللی جدید ایرانی» به عنوان یک سند عالی متفق‌علیه بین قوای حاکمیتی، وجود خارجی ندارد. یا در بهترین شرایط، ممکن است این تنها، برنامه بخشی از حاکمیت باشد که بخش‌های موثر دیگری، ابداً با آن همراه نیستند.
مهاتما گاندی خردمند گفته بود: «آنچه انجام می‌دهی، نشانگر اولویت‌های توست.»



به گمان من، ایران محتاج بازنگری اساسی در سیاست‌های کلان بین‌الملل خود است. باید تناسب پایاتری بین اهداف کشور و قواره و توانش برقرار کند. باید استراتژی کارآمد جدیدی به روشنی تدوین و اجماع داخلی در حد مقدور پیرامون این سیاست‌ها فراهم آید. اگر تدبیر نویی نکنیم، فرصت‌ها باز هم از کف می‌روند و گرفتاری روی گرفتاری تلنبار می‌شود.

در چنین فضایی، عملکرد سیاست خارجی روحانی را چگونه می‌شود ارزیابی کرد؟
سه کلمه ظریف، برجام و دلواپس، فشرده داستان دیپلماسی دوره روحانی است.
به گمانم انتخاب ظریف به عنوان وزیر خارجه، اقدامی با تبعات مبارک و بزرگ بود. ظریف در این پست، تبدیل به یک پدیده ایرانی شد. صندلی وزارت خارجه، از زمان تاسیسش توسط محمدشاه قاجار، وزرای نامداری چون محمدعلی فروغی، محمد مصدق، احمد قوام، علی‌اکبر سیاسی، حسین فاطمی و علی‌اصغر حکمت را به خود دیده است. اما از این میان، در تاریخ ایران پس از مشروطه، تنها ممکن است نام محمد مصدق، محمدعلی فروغی و احمد قوام -آن هم غالباً به علت آنچه در مقام نخست‌وزیر و نه وزیر خارجه کرده‌اند- پررنگ‌تر از محمدجواد ظریف نوشته شود. ظریف و مذاکرات برجام و دیپلماسی عمومی موفقش، در تاریخ می‌ماند. ظریف ترکیبی مناسب از ایمان، شجاعت، هوش، سختکوشی، دانش بین‌الملل، تجربه، شناخت غرب، شناخت ساختار قدرت ایران، وجاهت ملی، کاریزما، قدرت مذاکره، جذابیت انسانی و قدرت خطابه را باهم داشت. بدون ظریف، برجامی حاصل نمی‌آمد. اعتبار بخش بزرگی از بهبود چهره ایران در افکار عمومی جهان را نیز، باید به پای او نوشت. عملاً در سطح جهانی، ظریف در قیاس با احمدی‌نژاد، چهره و صدای ایران جدید شد. بار اصلی دفاع از برجام در داخل کشور هم بر دوش شخص او بود.
فعالیت چند‌رشته‌ای تیم برجام، محتاج همکاری تیم‌های مختلفی از متخصصان طراز جهانی رشته‌هایی مثل روابط بین‌الملل، حقوق بین‌الملل، تجارت، بانکداری، بازرسی، کنترل سلاح و هسته‌ای بود. در نبرد کارشناسی با بهترین‌های جهان که تیم آمریکا و اروپا در اختیار داشت، تامین عناصر کارشناسی تیم ایرانی برجام، باید دشوار بوده باشد. ظریف محتاج کارشناسان «طراز جهانی» بود تا پنجه در پنجه بهترین‌های جهان که تیم‌های غربی به صحنه می‌آوردند، اندازند. توان کارشناسی کشور در برخی رشته‌های لازم، فقیر بود. استفاده مدیریت‌شده از کارشناسان خارجی یا مقیم خارج نیز تابو بود. بانکداری بین‌المللی از این سنخ است. بانکدار بین‌الملل حرفه‌ای، کسی است که بتواند در مراجعه برای استخدام در یک شغل معاونت یا مدیریت در یک پرایم بانک بین‌المللی، صلاحیت فنی احراز کند. تعداد چنین ایرانیانی که بازنشسته نبوده و در ایران فعال باشند، از انگشتان یک‌دست کمتر است.
اگر ریزتر بشوید و دنبال یک مدیر حرفه‌ای طراز جهانی دارای صلاحیت «انطباق با مقررات بین‌المللی» جهت یک پرایم بانک بین‌المللی باشید، گمان نمی‌کنم بتوانید حتی یک نفر ایرانی فعال مقیم ایران را هم بیابید. کمیته‌های تخصصی ایرانی وقتی جلو لشکری از متخصصان خزانه‌داری آمریکا و همتایان اروپایی‌شان روی بندها و کلمات می‌جنگیدند، در بسیاری از عرصه‌ها باید از فقدان کارشناس مناسب، شدیداً رنج برده باشند.
به گمانم روی هم رفته، رویکرد تنش‌زدایی روحانی با غرب، رفع اتهام تولید سلاح اتمی و ایجاد خلل در مکانیسم خودکار تحریم‌های فزاینده، به موقع و صحیح بود. ادامه دست‌فرمان احمدی‌نژاد پایایی کل سیستم را در کوتاه‌مدت به هم می‌ریخت.
دستاورد بزرگ روحانی، برجام بود که شبح جنگ را از ایران دور کرد و از فشار محاصره بر ایران کاست. برجام برای اقتصاد در خفقان ایرانی، راه نفسی بود. گرچه عملاً نه تمام تحریم‌ها رفع شد و نه اقتصاد بیمار ایران روی فرم مطلوب آمد. راستش قرار هم نبود چنین شود. یادم نمی‌آید کسی ادعا کرده باشد تاوان ده‌ها سال خیره‌سری و هرج و مرج در مدیریت اقتصادی کشور، با معجزه برجام داده می‌شود. برجام قرار نبود 80 درصد نیروی کار مازاد دولتی یا ورشکستگی صندوق‌های غارت‌زده بازنشستگی را چاره باشد. کسانی که امروز ادعا می‌کنند قرار بود برجام نوشداروی هر چه سهراب خنجر خورده باشد، همان‌هایی هستند که مرگ برجام را می‌طلبند.
ایران از ظرفیت برجام، به خوبی استفاده نکرد. بخش اعظم آغازین این نوشته نشان می‌دهد توافق و اجماع ملی روی رویکرد روحانی یا هر رویکرد بین‌المللی دیگر، وجود ندارد. اقدامی بدین بزرگی، وقتی دشمنان داخلی صاحب قدرتی دارد که مرگش را می‌طلبند، نمی‌تواند با تمام توان ثمر دهد.
برجام به عنوان گشایش خارجی سیاست ایرانی، بیش از همه، قربانی همان چیزی است که اقتصاد ایرانی قربانی آن است: فقدان استراتژی ملی و سردرگمی! اقتصاد مفلوک ایران زیر بار انبوهی از اسناد سیاست‌های بالادستی مدفون شده است. چشم‌انداز، سیاست‌های ابلاغی، برنامه‌های پنج‌ساله، سیاست‌های اقتصاد مقاومتی از جمله این اسناد است که مملو از ابهام و تناقض با یکدیگرند. وقتی شما چند سند غیر همخوان بالادستی داری، می‌توانی خودت را عملاً فاقد استراتژی بدانی. همین‌طور وقتی مقامات مسوول کشور، ارزشگذاری‌هایی چنین متفاوت از توفیق یا عدم توفیق برجام دارند، می‌توانی حتم کنی آنها فاقد استراتژی متفق‌علیه‌ای هستند.
چگونه می‌شود برجام و ثمرات دیپلماسی سه‌ساله روحانی را قضاوت کرد بدون آنکه بدانیم قرار بود در بازتعریف سیاست خارجی چه بکنیم و قرار است به کجا برسیم؟
اما می‌شود تصور کرد که اگر رویکرد دیپلماسی اعتدال و برجام نبود، وضع امروز کشور چه حال و روزی داشت. محمود بهمنی رئیس بانک مرکزی دولت دهم اخیراً گفته: «اگر برجام نبود فروش نفت باز هم کمتر می‌شد و ممکن بود شرایط، بحرانی‌تر از آنچه تصور می‌شد، بشود.» او راست می‌گوید. در انتهای کار دولت دهم، میزان صادرات به یک میلیون بشکه محدود بود. اما صادرات بیش از دو میلیون بشکه‌ای امروز ایران به سطح 2 /2 میلیون بشکه پیش از تحریم نزدیک شده است. این رقم، با ادامه روند قبلی امروز چیزی کمتر از 300 هزار بشکه بود.
همین گزاره بهمنی را در مورد بسیاری دیگر از شئون از روابط با غرب و جهان عرب تا مسائل بانکی، می‌شود به کار برد.
دولت روحانی نشان داد به‌رغم تمام سنگ‌اندازی‌های داخلی و صعوبت کار در بعد خارجی، از اختیارات محدود و مشروطش در پرونده هسته‌ای، مدبرانه و موفق استفاده کرد. وقت آن است که در پرونده‌هایی چون روابط با غرب و مسائل منطقه، به دیپلماسی خارجی این دولت، اختیارات و امکان مانور بیشتری داده شود.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها