شناسه خبر : 2853 لینک کوتاه

گفت‌و‌گو با سیدمحمود دعایی درباره همایون صنعتی‌زاده، بنیانگذار چاپخانه افست

افسوس که فرزندی نداشت

علیرضا بهداد

دنیا پر از انسان‌های جورواجور است. یکی گرسنه، یکی پولدار و دیگری به فکر گرسنه! شاید در دیارمان تعداد انسان‌هایی که در دسته سوم قرار می‌گیرند، کم باشند ولی باید از آنها نام برد تا در صندوقچه ذهن‌ها گم نشوند. همایون صنعتی‌زاده کارآفرینی است که دلسوزانه در امر نوسازی ایران نقش داشته و این عملکرد او فراموش‌نشدنی است. سرپرست موسسه اطلاعات، خاندان صنعتی‌زاده را از دوران نوجوانی به یاد دارد. از روزهایی سخن می‌گوید که در دبیرستان‌های کرمان درس می‌خواند و اتفاقاً یکی از معلم‌هایش در پرورشگاه «صنعتی‌زاده» کرمان بزرگ شده بود. سیدمحمود دعایی در گفت و گو با تجارت فردا که با همکاری علیرضا خانی، سردبیر روزنامه اطلاعات صورت گرفت، خاطرات مشترکش با فریدون صنعتی‌زاده را بازگو کرده است. او از مکالمات تلفنی‌اش با همایون صنعتی‌زاده و شناخت دیرینه‌اش با او سخن می‌گوید.

***

شما چگونه با مرحوم صنعتی‌زاده آشنا شدید؟
ابتدا اجازه دهید از اینکه به فکر بزرگداشت بزرگانی هستید که در کشورمان منشاء برکات فراوانی بوده‌اند، تشکر کنم. بنده مرحوم همایون صنعتی‌زاده را قبل از انقلاب نمی‌شناختم. البته با خاندان صنعتی‌زاده و اقدامات‌شان آشنایی ذهنی دیرینه‌ای داشتم چون به هر حال آنها را خاندانی می‌دانستم که در کرمان نقش‌آفرین بوده‌اند. مرحوم صنعتی بزرگ، که فکر می‌کنم پدر بزرگ ایشان بوده‌اند، پرورشگاه صنعتی کرمان را بنیانگذاری کرده‌اند و پدرشان هم در حوزه داستان‌نویسی تبحر داشته‌اند. این خاندان مرکز آموزشی را در کرمان نیز تاسیس کرده‌اند که برنامه‌های آموزشی و هنری داشته است و دست‌پرورده‌های آن هنوز در کرمان منشاء اثر و خلاقیت هستند. یکی از پرورش‌یافتگان مهد پرورشی او استاد خود من بود. آن زمان که مقطع دبیرستان را در کرمان می‌خواندم، معلمی داشتم که از عجایب روزگار بود. هم ورزش تدریس می‌کرد، هم قرآن و علوم دینی را به ما یاد می‌داد. از طرفی معلم نقاشی ما نیز بود. وی پرورش‌یافته پرورشگاه صنعتی بود و مدارج آموزشی خود را در مرکز آموزشی آنها گذرانده بود. بنابراین من پیش از انقلاب با خاندان صنعتی‌ها از طریق اقدامات خیرخواهانه‌ای که انجام داده بودند آشنا بودم و نام آنها در ذهنم مانده بود.

یعنی تا پیش از انقلاب ارتباط مستقیمی با ایشان نداشتید؟
خیر، به طور غیر‌مستقیم از اقدامات‌شان مطلع بودم و چون خاندان خوش‌نامی بودند، طبعاً در ذهن من هم این خوش‌نامی جای گرفته بود.

بعد از انقلاب چطور؟
بعد از انقلاب مشخصاً با آقای همایون صنعتی‌زاده آشنایی ذهنی بیشتری پیدا کردم تا اینکه در کرمان برای اولین بار ایشان را در دیداری که مقام معظم رهبری از کرمان داشتند، دیدم که به عنوان یکی از نخبگان کرمان در محضر رهبر معظم انقلاب سخنرانی کردند.

همان سخنرانی معروف ایشان در شهر سرچشمه؟
خیر، در تالار کرمان و در جمع نخبگان استان کرمان بود. فکر کنم سال 1383 بود، زمانی که آقا به کرمان تشریف برده بودند. موقعی که آقای کریمی هم استاندار کرمان بود (اتفاقاً یادم می‌آید بعد از پیروزی آقای احمدی‌نژاد، آقا توصیه کرده بودند بهتر است در تغییر استانداران اسم آقای دکتر کریمی را در لیست افرادی بگذارند که حفظ شود. از صلاحیت‌های آقای کریمی و نقشی که ایشان در جریان زلزله بم داشت و خود را به شایستگی نشان داده و فداکاری‌های بزرگی کرده بود آقا توصیه کرده بودند که خوب است شما ایشان را عوض نکنید منتها آقای احمدی‌نژاد سیاست‌های خودشان را داشتند و عوض کردند). با آقای صنعتی‌زاده در آنجا آشنا شدم که این آشنایی باعث به وجود آمدن تماس‌هایی میان ما شد. از خط مشی روزنامه اطلاعات تعریف می‌کرد و حامی شیوه تعامل و تفاهم ما در جامعه و به نوعی حامی معنوی روزنامه ما بودند. دومین بار ایشان را در مراسم سالگرد تاسیس چاپخانه افست ایران دیدم. حتماً می‌دانید که ایشان موسس و بنیانگذار این چاپخانه بوده‌اند به همین خاطر مدیران افست از ایشان دعوت کرده بودند تا تجلیل شوند.

از اقدامات کارآفرینانه ایشان چه اطلاعی دارید؟
آقای صنعتی‌زاده از پایه‌گذاران انتشارات فرانکلین بود که بعداً به اسم «علمی فرهنگی» تغییر یافت. علاوه بر این از موسسان آن چاپخانه بود چرا که به هر حال برای تدوین کتاب‌های درسی و تدوین کتاب‌های فرهنگی و اینها ایشان به این نتیجه رسیده بود که اگر ما امکان چاپ نفیس و وسیع نداشته باشیم، نمی‌توانیم نقش فرهنگی دلخواهمان را در جامعه داشته باشیم. بنابراین پیشنهاد داده بود که یک مرکز چاپ و نشر مدرن و پیشرفته و جامع و کاملی در سطح کشور ایجاد شود و خودش موسس شد و افست را تاسیس کرد که بعد از انقلاب دیگر به آموزش و پرورش واگذار شد و کتاب‌های درسی آنجا چاپ می‌شد. البته اوایل انقلاب به دلیل اینکه در تاسیس فرانکلین حضور داشت و پایه‌گذار بود و شاید هم ارتباطی داشت زیر سوال رفت. در واقع شرایطی به وجود آمد که بازجویی‌هایی از او شد و شاید هم نگهش داشته بودند. ممکن بود تصور شود که به دلیل بازداشت آزردگی روحی پیدا می‌کند، منتها به دلیل سطح بالای بینش و دانشی که برخوردار بود، شرایط انقلاب را درک می‌کرد و به مسوولان حق می‌داد که او را زیر سوال ببرند. توضیحات او برای مسوولان قانع‌کننده بود. بعد از این قضیه به فعالیت‌های سازندگی و تولیدی رو آورد. در نتیجه یک تحقیق میدانی متوجه شده بود که در یکی از مناطق کرمان بهترین گل ‌محمدی را می‌توان عرضه کرد. بهترین گل ‌محمدی چه از نظر اسانس و چه از نظر دوام و عطر. در آنجا کارخانه گلاب و عطر زهرا را پایه‌گذاری و این محصول را به کشورهای اروپایی صادر کرد.

نتیجه تاسیس و توسعه این کارخانه چه شد؟
منشاء توسعه چشمگیر شد و در آن منطقه به بازپروری و پرورش گل‌ها پرداختند. حتی من شنیدم در کشورهای اروپایی به خصوص فرانسه محصولات کارخانه خیلی طرفدار داشت. او خودش را رهین مهر و عاطفه و عشقی می‌دانست که تا وقتی این عشق حیات داشت او هم شکوفا بود و با انرژی کار می‌کرد و آن همسر بسیار عزیز و وفادارش بود. مادامی که همسرش در کنارش بود با یک روحیه خیلی مصمم و خیلی جدی و عاشقانه‌ای کار می‌کرد. هم فضای پیرامونی خودش و عزیزانی را که با او کار می‌کردند سامان می‌داد، هم نشاط ایجاد می‌کرد. مثلاً در محیط شخصی خودش سعی کرده بود که آن شیوه سنتی کار را حفظ کند. خانه‌های قدیمی را سعی نمی‌کرد از آهن و سیمان و این نوع مصالح به کار گیرد و همان خانه‌های آجری و گلی و قدیمی را که دیوارهایش با گچ دستی تزیین می‌شد، ترجیح می‌داد. با همان شیوه روزگارش را می‌گذراند و یک زندگی خیلی مرفه در عین حال سنتی و ساده داشت. در مراوده‌هایش افراد به او علاقه‌مند می‌شدند. حتی بزرگانی را می‌شناختم که برای اینکه لحظاتی یا ایامی را فارغ از این هیاهوهای صنعتی جدید باشند، به «صنعتی» پناه می‌بردند و از آرامش زندگی او آرامش می‌گرفتند!

آیا آرامش این ایام خدشه‌دار شد؟
پس از فوت همسرش به تدریج آن نشاط و شادابی که در روحیه و مسیر سازندگی او جای داشت رو به خاموشی گرایید. شرایطی برایش پیش آمد که اگر کسی هم با او تماس می‌گرفت از افسردگی روحی او، او هم افسرده می‌شد. چندین بار با خود من هم تماس گرفت و پشت تلفن اشک ریخت.

از فراق همسرشان؟
خیر، از وضعیتی که برایش در زندگی پیش آمده بود. یک دفعه هم از شوق اشک ریختند. وقتی که ما فعالیت‌های تولیدی او را در امر بازپروری گل‌محمدی شرح داده بودیم، زنگ زده بود و از من تشکر کرد و پشت تلفن بغضش ترکید و اشک ریخت. او گفت «اجرت با فاطمه زهرا! به هر حال این ایده من و این دستاورد را سعی کردید به هموطنان من معرفی کنید.» به هر حال شرایط طوری بود که در کرمان منشاء اثرات به یاد ماندنی بود. هر کسی که از او خاطرات خوش داشت و با او نشست و برخاست می‌کرد از او ایده تلاش، سازندگی و خدمت به خلق می‌آموخت. در حضور مقام معظم رهبری هم سخنرانی‌اش بسیار جذاب و جالب بود و آقا به زیبایی از او تجلیل کردند. خدا رحمتش کند.

جایگاهی که در کرمان داشتند، ظاهراً یک نمادی برای استان کرمان است. مخصوصاً شنیده‌ام که خیلی از گردانندگان افست همان بچه‌های پرورشگاهی هستند.
خاندان صنعتی‌زاده نسبت به اطفال بی‌سرپرستی که در سرپرستی‌شان قرار می‌گرفتند یا خانواده‌هایی که توان پرورش فرزندان‌شان را به خوبی نداشتند، تعهد داشتند. آنها با تعهد و تخصصی که همراه با علاقه و ایمان داشتند سعی می‌کردند به بهترین وجه اطفال را تربیت کنند. طبیعتاً تربیت‌یافتگانی که در دامان خودشان بود و با آنها آشنایی بیشتری داشتند. می‌توانستند بین آنها افرادی انتخاب شوند که همان‌طور که گفتید کارایی‌های بالایی داشته باشند.

آقای دعایی درست است که مانند آقای همایون صنعتی‌زاده انگشت شمارند ولی در عین حال هنوز هم افرادی صاحب‌نام داریم. چطور باید قدردان آنها باشیم؟
الان چون بحث کرمان مطرح است می‌توان از اسطوره‌ای نام برد که اگر یک زمانی فرصت داشتید با کمک آقای مرعشی و دوستان و آشنایان دیگر به سراغش بروید. نام این عزیز «عطا احمدی» است. او در کرمان یک اسطوره است. یک نمونه بسیار‌بسیار برجسته است. البته آقا هم وقتی کرمان رفته بودند سراغ ایشان را گرفتند. مخصوصاً او در آن موقع در شرایطی بود که نتوانست محضر آقا را درک کند. او کسی است که تمام زندگی‌اش را وقف سازندگی کرده است. یعنی شاید بیش از 200 واحد آموزشی بسیار پیشرفته را در کرمان سامان داده است. مجموعه‌های بسیار زیبایی را برای نگهداری از سالمندان و فقرا ساخته است. معلم بازنشسته‌ای است که توانش را بدون ادعا برای سازندگی و خدمت به کرمان خرج کرده است. در حال حاضر این بزرگوار لحظات تقریباً تنهایی خودش را در کرمان می‌گذراند و هنوز هم در حال نشاط است. از دوران جوانی تا الان، تنها وسیله نقلیه‌اش یک دوچرخه است و در زمستان و تابستان کارهایش را انجام می‌دهد. تنها منزل مسکونی‌اش را که در زمان حیات عیالش در آنجا سکونت داشتند پس از فوت عیالش به مدرسه تبدیل کرد. مدرسه دخترانه‌ای که اسم همسرش را روی آن گذاشت و در یک اتاق مدرسه که برای سرایدار در نظر گرفته شده بود خودش به عنوان سرایدار ماند. در عین حال اجاره آن اتاق را هم به مدرسه می‌داد. فرهنگی‌های کرمان به زیبایی او را می‌شناسند و از او نام می‌برند. عطا احمدی فوق‌العاده است. اگر شما بتوانید، به نحوی به او راه پیدا کنید و از نزدیکان او اطلاعاتی را بگیرید، خدمت بزرگی به این کشور کرده‌اید در معرفی شخصیت‌های بسیار برجسته و ارزشمند.

حتماً. اما اگر بخواهیم در رابطه با آقای همایون صنعتی‌زاده به یک جمع‌بندی برسیم، بحثی مانده است که مطرح کنید؟
همایون صنعتی یک نقص در زندگی‌اش داشت. آن نقص باعث خاموشی دردناک آخر عمرش شد و آن تنهایی‌اش بود با همسرش. اگر فرزندی در کنار خودشان داشتند طبیعتاً زندگی‌شان فرق می‌کرد و برای ادامه میراث جاودان سازندگی او، تضمین بهتری بود.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها