شناسه خبر : 11376 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ناکامی در اجرای برنامه‌های توسعه

با پایان گرفتن جنگ‌های جهانی کشورهایی که زیرساختارهای خود را از دست داده بودند مرحله بازسازی و تجدید ساختار را آغاز کردند.

جواد طهماسبی، نویسنده و مترجم نشریه
با پایان گرفتن جنگ‌های جهانی کشورهایی که زیرساختارهای خود را از دست داده بودند مرحله بازسازی و تجدید ساختار را آغاز کردند. همزمان گروهی از کشورهای رهاشده از یوغ استعمار و تازه به استقلال‌رسیده هم داعیه توسعه‌طلبی سر دادند و دوران اول نظام برنامه‌ریزی با تمرکز بر برنامه‌ریزی جامع و دولت حداکثری آغاز شد. در این دوره که به نوگرایی یا نوسازی معروف شد برنامه‌ها بلندمدت و میان‌مدت بودند و با مدیریت دولت اجرا می‌شدند. سال‌های 1975 تا 1995 دوره دوم توسعه‌خواهی بود که در آن سیاست‌های توسعه جایگزین برنامه‌ریزی جامع شد و شرکت‌های خصوصی اجرای سیاست‌ها را بر عهده گرفتند. این دوران علاوه بر توسعه اقتصادی به بازتوزیع عادلانه هم توجه داشت. دوران سوم توسعه از سال 1995 آغاز می‌شود که اهداف توافق‌شده مانند اهداف توسعه هزاره و دولت‌های اقتضایی ویژگی‌های اصلی آن هستند. در این دوره توسعه به معنای رشد اقتصادی و رفاه لزوماً نتیجه توسعه اقتصادی نیست. علاوه بر شرکت‌های خصوصی (بعد اقتصادی توسعه) سازمان‌های مردم‌نهاد (ابعاد سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، زیست‌محیطی و...) نیز وارد عمل شدند. دولت اقتضایی وظیفه هدایت را در تمام عرصه‌ها برعهده گرفت و نقش آن به «حکمرانی خوب» تعریف شد.
نظریه‌های توسعه و اندیشه پیشرفت روندی تاریخی را طی کرد که با نظریه اسمیت مبنی بر ایجاد شرایط رقابت کامل و تقویت نوآوری همراه بود. به دنبال آن نظریه فشار همه‌جانبه روزنشتاین-رودان، نظریه رشد نا‌متوازن اقتصادی هیرشمن، نظریه حداقل تلاش بحرانی لیبن اشتاین، نظریات میردال و لوئیس و مراحل رشد رستو به عرصه آمدند تا علاوه بر ترمیم خرابی‌های جنگ‌های جهانی، روحیات مردم را بازسازی کنند و آلام آنها را از طریق فراهم ساختن رفاه التیام بخشند. نظریه‌های وابستگی، نئووابستگی، نئوکلاسیک و نهادگرایی هر کدام تاثیر خود را داشتند و مسائلی مانند تخصیص بهینه منابع، خروج دولت، شفافیت، برنامه‌های خصوصی‌سازی و ایجاد وفاق ملی و ثبات سیاسی در دستور کار قرار گرفتند. برنامه‌های توسعه کشورهای مختلف نتایجی متفاوت دربر داشت. در برخی کشورها رشد اقتصادی و رفاه به سرعت شکل گرفت و در برخی دیگر نتایج مایوس‌کننده بودند. شکاف بین کشورهای غنی و فقیر بیشتر شد و مفهوم «خستگی توسعه» برخی ملت‌ها را در خود گرفت. در این کشورها به‌رغم زمان زیادی که صرف تدوین برنامه‌های توسعه شده بود و سالیان زیادی که برای اجرای آنها سپری شد نتایج رضایت‌بخش نبودند و نه‌تنها رشد و توسعه اقتصادی حاصل نشد بلکه مردم اعتماد و امید خود را از دست دادند و دلسرد شدند. اما چرا برنامه‌ها در برخی کشورهای در حال توسعه با شکست مواجه می‌شوند؟ برخی از دلایل این امر را می‌توان به صورت زیر خلاصه کرد.
عدم برقراری ارتباط: برخی برنامه‌های توسعه بلافاصله پس از تدوین پشت دیوارهای سنگی پنهان می‌شوند. تدوین‌کنندگان این برنامه‌ها اطلاعات کافی فراهم نمی‌کنند تا مردم بدانند وظیفه و هدف آنها چیست. اهداف و اقدامات تعریف شده‌اند اما به مردم منتقل نمی‌شوند. از طرف دیگر انتقال اطلاعات و ارتباط صرفاً از طریق گفتار و تصاویر نباید باشد بلکه باید اعمال سیاستگذاران و دولتمردان نشانگر عزم و اراده آنان باشد. در غیر این صورت رفتار آنها همانند رفتار آشپزی است که دستپخت خودش را نمی‌خورد.
رهبری: اگر افراد از برنامه اطلاع کافی داشته باشند وظیفه رهبری به همگان منتقل می‌شود. هر کس از هر مکانی که در آن قرار دارد می‌تواند به رهبری بپردازد ولو اینکه در صدر نباشد. رهبری ضعیف به تخصیص غلط منابع، پیگیری ضعیف امور، بازرسی ناکافی، اهداف ناهماهنگ، پاداش و تنبیه ناکارآمد و پوشیدن خطاها و اشتباهات منجر می‌شود. از طرف دیگر پدیده‌ای که آن را «مدیریت غیرفعال» می‌نامیم ظاهر می‌شود. در این فرآیند مدیران فرض می‌کنند که شروع برنامه به آن معناست که برنامه خودبه‌خود ادامه می‌یابد و غافل از آن هستند که اجرای برنامه مانند حرکت با دوچرخه است که با توقف رکاب ‌زدن متوقف می‌شود. این در حالی است که افراد به ویژه در هنگام اجرای برنامه‌ها به مدیریت بیشتری نیاز دارند. رهبری و مدیریت ضعیف همچنین به اجرای ضعیف برنامه منجر می‌شود و یا فرآیند اجرا بیش از حد لازم به طول می‌انجامد.
آرمان‌گرایی بیش از حد: برخی برنامه‌های بزرگ فقط آرمان‌هایی زیبا هستند. در این حالت فرآیند اجرا در حالتی سردرگم قرار می‌گیرد. بسیاری از برنامه‌ها در همان «سطح مفهومی» باقی می‌مانند و به شعارهای زیبایی مانند عدالت، رفاه، آزادی، استقلال اقتصادی و ... تبدیل می‌شوند. بدون آنکه روش اجرایی عملی برای آنها تعریف شده باشد. آرمان‌گرایی این اشکال بزرگ را دارد که حتی منتقدان و دلسوزان هم جرات مخالفت با طرح‌ها و یا روش‌های غلط اجرایی را ندارند.
عوامل فردی، اجتماعی و فرهنگی: مهم‌ترین عامل فردی نبود انگیزه است. این کار چه فایده‌ای برای من دارد؟ بخشی از این عکس‌العمل ناشی از خودخواهی فردی و بی‌توجهی به دیگران است و بخش دیگر آن از عدم اطلاع‌رسانی صحیح ناشی می‌شود. افراد دوست دارند کاری انجام دهند که تاثیرگذار باشد و اگر هدف را نفهمند رسالت نهایی کمرنگ می‌شود. فساد و فقدان اعتماد بین مردم و یا مردم و دولت مهم‌ترین عوامل اجتماعی هستند. فساد در لایه‌های مختلف اجرایی برنامه‌ها را ناکام می‌گذارد و علاوه بر تبعات اقتصادی و ایجاد خسارات اعتماد عمومی را خدشه‌دار می‌کند. عدم وجود اعتماد هم نافرمانی مدنی، عدم همکاری مردم در اجرای برنامه‌ها و دلسردی از نتایج آنها را به همراه خواهد داشت. تجربیات کشورهای اسکاندیناوی نشان داد اعتماد رابطه معناداری با اجرای صحیح و سریع برنامه‌ها دارد. همزمان باید تحولاتی در زمینه سبک زندگی، طرز تفکر و فرهنگ جامعه به وجود آیند. به عنوان مثال نگرش «فراسیستمی» مردم یک جامعه رفتارهای خودمحورانه را به همراه دارد. این تفکر که افراد خود را برتر از سیستم ببینند از همان دوران اولیه زندگی شکل می‌گیرد. دانش‌آموز، معلم و مدرسه را قبول ندارد، دانشجو استاد و نظام دانشگاهی را، کارمند خود را از رئیس اداره برتر می‌بیند، راننده اتوبوس در هر کجا بخواهد متوقف می‌شود و هر زمان بخواهد حرکت می‌کند. و همه به این منجر می‌شود که مجریان برنامه‌ها خود را از آن فراتر ببینند و به آن عمل نکنند.
نبود منابع مالی: شاید برخی کشورها به هر دلیل -به ویژه عقب‌ماندگی و فقر کشور- نتوانند منابع مالی لازم برای اجرای پروژه‌های زیرساختاری و فناوری و یا سرمایه‌گذاری در بخش منابع انسانی را فراهم کنند. در برخی موارد هم عوامل پیش‌بینی‌نشده طبیعی مانند زلزله یا سونامی و عوامل فاجعه‌باری مانند جنگ-آن‌طور که در ایران اتفاق افتاد - منابع مالی را به سمت دیگری می‌کشاند. اما موضوع جالب توجه آن است که کشورهای دارای بیشترین ثروت‌های خدادادی مانند کشورهای نفت‌خیز حاشیه خلیج‌ فارس و یا کشورهای آفریقایی نتوانستند شاهد پیشرفت چشمگیر اقتصادی باشند. عامل دیگری در این میان مطرح می‌شود که بیشتر از همه برای این مناطق کاربرد دارد.
نفرین منابع: میزان منابع طبیعی کشف‌شده از اواسط تا اواخر قرن بیستم در برخی کشورها بی‌‌سابقه بوده است. اما تقریباً بدون استثنا کشورهای دارای بیشترین ذخایر طبیعی از دهه 1970 دچار رکود اقتصادی و «نفرین منابع» شده‌اند. مشاهدات تجربی نشان می‌دهد این نفرین واقعیتی منطقی و تلخ است. کشورهای دارای منابع طبیعی اقتصادهایی پرهزینه دارند و شاید به همین دلیل است که از رشد مبتنی بر صادرات غافل می‌شوند و فقط به صادرات منابع خود اکتفا می‌کنند. در کشورهای دارای منابع طبیعی ممکن است نیاز به خلق ثروت و رفاه از طریق توسعه اقتصادی احساس نشود و صرف وجود منابع طبیعی برای دولتمردان و سیاستگذاران کافی به نظر برسد. در میان کشورهای در حال توسعه ایران کشوری است که با تدوین و اجرای برنامه‌های درازمدت و ترسیم چشم‌انداز آینده تلاش می‌کند فاصله خود را با کشورهای پیشرفته کمتر کند و در مسیر ترقی و رفاه گام بردارد. تدوین و اجرای برنامه‌های توسعه از سال 1327 در ایران آغاز شد و تاکنون 9برنامه به اجرا رسیده‌اند. اگرچه عوامل بیرونی مانند هشت سال جنگ تحمیلی و تحریم‌های بین‌المللی نقش بازدارنده‌‌ای در تحقق اهداف داشته‌اند نتایج این برنامه‌ها بسیار دورتر از حد انتظار است. جای این پرسش باقی است که چه عوامل اقتصادی و غیراقتصادی به طور مستقیم مانع توسعه شده‌اند و یا اینکه مورد غفلت قرار گرفته‌اند و سرعت اجرای برنامه‌‌ها را کند کرده و یا گاهی آنها را متوقف ساخته‌اند؟ آیا مولفه‌های رشد اقتصادی به خوبی شناسایی و طبقه‌بندی شده‌اند؟ ارزش و تاثیرگذاری هر کدام مورد توجه قرار گرفته است؟ آیا آرایش مولفه‌های موثر بر اساس مدل‌های علمی اقتصادی بوده است؟ و در نهایت، چه موضوع‌های اقتصادی و یا غیراقتصادی مورد غفلت قرار گرفته‌اند؟

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها