شناسه خبر : 38199 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

روان‌های پریشان

نااطمینانی چگونه سلامت روان جامعه را تهدید می‌کند؟

 

مولود پاکروان / نویسنده نشریه

این روزها وقتی مدتی طولانی تلویزیون می‌بینید، اخبار می‌خوانید یا شبکه‌های اجتماعی را دنبال می‌کنید، احتمالاً دلتان می‌خواهد بروید بخوابید و ملافه را روی سرتان بکشید. اگر درگیر این احساس ترس و اضطراب هستید تعجب نکنید. تحقیقات نشان می‌دهد که تماشاگران دائمی تلویزیون و اخبار اضطراب بیشتری دارند زیرا احساس می‌کنند همه چیزهای ترسناکی که می‌بینند و می‌شنوند همین حالا پشت در خانه منتظر است تا گرفتارشان کند.

گرچه کرونا خودش به هیولایی تبدیل شده که فردایمان را نامطمئن کرده اما فراتر از این پاندمی، همه در غرقاب رویدادهایی گرفتاریم که زندگی‌مان را تحت تاثیر قرار داده یا می‌دهد. یک روز اخبار مذاکرات بی‌نتیجه برجام خوابمان را می‌آشوبد، یک روز مرگ عزیزانمان در جاده‌ها به کابوسِ روزمان بدل می‌شود، و روز دیگر خبر بررسی طرح ساماندهی پیام‌رسان‌های اجتماعی در مجلسی که انتظار می‌رود دغدغه چالش‌های مهم‌ترِ پیش‌روی کشور را داشته باشد، خشمگین و ناامیدمان می‌کند. آنها که دلار و طلا دارند یا سرمایه‌شان در بورس به فنا رفته، هر روز منحنی‌های بالارونده و پایین‌رونده و رنگ‌های سبز و قرمز را چک می‌کنند و تپش قلب می‌گیرند! و قشر کمتر برخوردار هم از گرانی روز‌به‌روز مرغ و گوشت و لبنیات آشفته می‌شود.

 هر یک جمله که از دهان سیاستمداران بیرون می‌آید کافی است که پشتتان از عواقب و پیامدهایش بلرزد. شب که سر بر بالش می‌گذارید تا بیاسایید هم باید نگران باشید که فردا صبح کدام سیاست دفعتی ممکن است زندگی‌تان را زیر و رو کند. مخلص کلام، در دریایی از نااطمینانی غوطه‌وریم؛ دریای متلاطمی که امواج تند و بلندش روح و روانمان‌ را فرسوده کرده است.

پس جای تعجب نیست که آمارها هم از بالا گرفتن بیماری‌های روحی و روانی در جامعه خبر می‌دهند. چندی پیش مدیرکل مشاوره سازمان بهزیستی اعلام کرد در طول شش ماه اول شیوع کرونا 9 تا 11 درصد استرس، اضطراب و افسردگی متوسط گزارش شده و حالا این میزان به 16 درصد جمعیت رسیده است. تقاضای مشاوره تلفنی تقریباً دو برابر شده و تعداد بیماران روانی بستری در کشور نیز به طرز نگران‌کننده‌ای افزایش یافته است. دبیر کمیته روانپزشکی اجتماعی انجمن روانپزشکان در این‌باره به تجارت‌نیوز گفته است: به نظر می‌رسد وزارت بهداشت به اندازه‌ای درگیر مسائل کرونا شده که سلامت روان افراد را فراموش کرده است. آن هم در شرایطی که بیماری‌های روانی تحت تاثیر مسائل اقتصادی و کرونا به شدت رشد داشته.

در میان تمامی عواملی که بر ناسلامتی روان افراد تاثیر می‌گذارند، از فشارهای اقتصادی گرفته تا زمینه‌های ارثی اما، به یک عامل کمتر پرداخته شده است: نااطمینانی! معضلی که امروز همه با آن دست به گریبانیم. مطالعات نشان می‌دهد تحمل درد برای افراد آسان‌تر از تحمل نااطمینانی است زیرا درد پدیده‌ای «قطعی» است. و به همین دلیل است که پدیده‌ای مانند نااطمینانی شغلی، در مقایسه با از دست دادن کار، آسیب بیشتری به سلامتی فرد وارد می‌کند.

در شرایط نااطمینانی، مغز به هر دری می‌زند تا به جای ماندن در وضعیت بلاتکلیفی راهی برای رسیدن به اطمینان پیدا کند. استرس ناشی از این وضعیت برای بسیاری ازپادرآورنده است. نیازی به آمار نیست؛ کافی است این روزها سری به کلینیک‌های مشاوره بزنید تا حجم بیماران مراجعه‌کرده برای دریافت مشاوره از روانپزشکان و روانشناسان شگفت‌زده‌تان کند. چرا سلامت روان تا این اندازه اهمیت دارد؟ و نااطمینانی چگونه آن را به خطر می‌اندازد؟

 

سلامت روانی، سرمایه است

آن‌گونه که سازمان بهداشت جهانی می‌گوید بهداشت روانی بخشی جدایی‌ناپذیر از سلامت عمومی است و به طور قابل توجهی بر کشورها، و سرمایه‌های انسانی، اجتماعی و اقتصادی آنها تاثیر می‌گذارد. از منظر این سازمان، سلامت روان صرفاً فقدان اختلالات یا علائم روانی نیست بلکه یک منبع حمایتی برای رفاه و به‌زیستی کلی افراد به شمار می‌رود. سلامت روان وضعیتی از رفاه ذهنی است که در آن فرد به توانایی‌های خود پی می‌برد، می‌تواند از پس فشارهای طبیعی زندگی بر بیاید، مثمر و موثر کار کند و به جامعه خود نیز کمک و حمایت برساند. کسانی که از سلامتی روان برخوردارند از نظر شناختی و عاطفی انعطاف‌پذیرترند و به همین دلیل مهارت‌های اجتماعی و تاب‌آوری در برابر استرس نیز در آنها بیشتر است. این سرمایه ذهنی برای عملکرد سالم خانواده، جامعه و یک کشور اهمیتی حیاتی دارد.

همانند افراد، جوامع نیز می‌توانند کم‌و‌بیش در برابر عوامل استرس‌زا مانند بحران‌های اقتصادی مقاوم باشند. داده‌های موجود نشان می‌دهد حمایت از رفاه اجتماعی می‌تواند تاب‌آوری جوامع را در برابر شوک‌های اقتصادی افزایش دهد و پیامدهای روانی ناشی از بیکاری و دیگر تنش‌های اقتصادی را کنترل کند. از آن‌سو، درحالی که بحران‌های اقتصادی اثرات منفی بر بهداشت روانی جامعه دارند، بهداشت روان نیز بر اقتصاد تاثیر می‌گذارد. پیامدهای اقتصادی اختلالات روانی -به ویژه از دست ‌دادن بهره‌وری- به طور متوسط سه تا چهار درصد از تولید ناخالص داخلی کشورها را می‌بلعد. سازمان بهداشت جهانی تخمین می‌زند اختلالات روانی بیش از یک‌سوم طول زندگی ساکنان اتحادیه اروپا را با ناتوانی همراه کرده است.

اغلب کسانی که در دوران بحران با بیماری‌های روانی و عاطفی روبه‌رو می‌شوند دیگر نمی‌توانند با الزامات شغلی خود کنار بیایند. غیبت و اخراج از محل کار، یکی از تاثیرات بحران‌های اقتصادی بر بهداشت روانی است که به دلیل افزایش استرس، اضطراب و افسردگی و دیگر اختلالات مرتبط رخ می‌دهد. در بسیاری از کشورها حدود یک‌سوم از مزایای ناتوانی، به شرایط خاص بهداشت روان اختصاص پیدا کرده و این سهم رو به افزایش است. به همین سبب است که سلامت روانی جامعه، به عنوان یک مولفه مهم اقتصادی در مرکز توجه پژوهشگران و تحلیلگران قرار گرفته است.

همانند بحران‌ها، نااطمینانی اقتصادی هم بر عوامل تعیین‌کننده سلامت روان تاثیر می‌گذارد. در دوران نااطمینانی، عوامل محافظتی ضعیف و عوامل خطرزا تقویت می‌شوند. برای مثال، اشتغال یکی از عواملی است که سبب بهبود سلامت روان می‌شود. امنیت شغلی، احساس داشتن کنترل بر کار، و داشتن حمایت اجتماعی از عوامل ارتقای سلامت روانی افراد هستند. اشتغال پایدار، درآمد مطمئن و کافی و سرمایه اجتماعی پیش‌بینی‌کننده‌های سلامت روان‌اند. در نقطه مقابل، نااطمینانی و بی‌ثباتی اقتصاد، و مشکلات و محرومیت‌های اجتماعی مهم‌ترین ریسک مولفه‌های موثر بر سلامت روان برشمرده شده‌اند. گرچه آمارها در کشور ما روشن نیست اما در اغلب کشورهای دنیا با شدت گرفتن مشکلات روانی، مصرف الکل و مواد مخدر افزایش می‌یابد و در پی آن آمار خودکشی نیز بالا می‌گیرد!

نااطمینانی و فشارهای اقتصادی، احتمالاً باعث افزایش طرد اجتماعی گروه‌های آسیب‌پذیر، افراد کم‌درآمد و افرادی که در نزدیکی خط فقر زندگی می‌کنند می‌شود. فشار نااطمینانی اقتصادی از طریق تاثیر بر سلامت روان والدین، تعامل زناشویی و فرزندپروری، بر سلامت روان کودکان و نوجوانان هم تاثیر می‌گذارد. هراس پایین آمدن از نردبان اقتصادی-اجتماعی به دلیل از دست دادن شغل و درآمد عامل تنش‌زای دیگری است. در دوران رکود اقتصادی، نابرابری اجتماعی در سلامت هم گسترش می‌یابد. افراد کم‌درآمد از منابع لازم برای دریافت حمایت‌های بهداشتی محروم‌اند؛ و در این وانفسا بیشترین آسیب‌ها را متحمل خواهند شد.

 

تهدید موقعیت‌های ناشناخته

«نااطمینانی» حالا به عبارت تکراری و کلیدی بسیاری از نوشتارها تبدیل شده است. در سطوح بالا، از پاندمی و تغییرات زیست‌محیطی و ناآرامی‌های اجتماعی و سیاسی گرفته تا سطح شخصی عدم اطمینان شغلی، بیماری‌های درون خانواده‌ها و اشکال مختلف انزوای اجتماعی همه و همه به احساس نااطمینانی ما دامن می‌زنند. اما نااطمینانی چیست؟ وقتی احساس نااطمینانی می‌کنیم در مغز ما چه می‌گذرد؟ و عدم اطمینان بلندمدت در جامعه چه بلایی بر سر سلامت روان یکایک ما می‌آورد؟

روانشناسان می‌گویند نااطمینانی یعنی ابهام؛ به این معنا که باید تلاش کنیم تا علاوه بر اینکه برای مقابله با اتفاقات مختلف و پیامدهای آنها آماده باشیم، به سختی و دشواری پیش‌بینی کنیم که چه اتفاقی خواهد افتاد. به گفته دانشمندانی که روی اختلالات روان مطالعه می‌کنند، استرس ناشی از نااطمینانی، به ویژه اگر برای مدت طولانی ادامه یابد، یکی از موذی‌ترین استرس‌هایی است که ما به عنوان یک انسان تجربه می‌کنیم. البته در رویارویی با چنین احساساتی، نااطمینانی می‌تواند مکانیسم شناختی را که برای بقای ما ضروری است فعال کند. اما در مقابل، آسیب‌هایی که به روح و روانمان وارد می‌کند فراتر از آن است که با مزایای این احساس جبران شود!

نااطمینانی رابطه نزدیکی با اضطراب دارد. نااطمینانی یعنی نمی‌دانیم چه اتفاقی قرار است بیفتد، بنابراین ممکن است بدترین موقعیت‌ها را پیش‌روی خودمان تصور کنیم. وقتی «عدم اطمینان» با «تهدید» ترکیب شود به راحتی به «اضطراب» منجر خواهد شد. اضطراب در واقع یک واکنش احساسی به تهدید درک‌شده است؛ حتی زمانی که این تهدید، «واقعاً» در مقابل ما قرار ندارد.

در یکسری از مطالعات، محققان برای درک مدار مغزی درگیر در رفتارهای عاطفی مانند اضطراب، از موش‌ها استفاده کرده‌اند. موش‌ها فضاهای تاریک را ترجیح می‌دهند و فضاهای باز را با افزایش خطر و در نتیجه اضطراب مرتبط می‌دانند. با ضبط فعالیت مغز هنگام ورود موش‌ها به این فضاهای تحریک‌کننده اضطراب، محققان دریافتند که برخی از سلول‌های عصبی مربوط به حافظه و احساسات فعال می‌شوند. این «نورون‌های اضطرابی» به نوبه خود هیپوتالاموس را که مسوول رفتارهای «بازدارنده» است، فعال می‌کنند. محققان نشان دادند وقتی که این نورون‌های اضطرابی در موش‌ها غیرفعال شوند (به صورت آزمایشگاهی)، آنها ناگهان شروع به کاوش در فضای باز می‌کنند و این نشان‌دهنده کاهش اضطراب آنهاست. نااطمینانی زمانی ایجاد می‌شود که موش‌ها چیزی درباره مسیر پیش‌رو نمی‌دانند و اضطراب زمانی ظاهر می‌شود که مسیر ادراک‌شده، همراه با تهدید است. در موش‌ها، اضطراب می‌تواند تعادل بین رفتارهای بیش از حد بی‌پروا (خطر شکار شدن) و بیش از حد محتاطانه (از دست دادن غذا یا جفت) را حفظ کند.

در مغز انسان مضطرب نیز فرآیند مشابهی رخ می‌دهد. در ذهن ما، همواره بین اجتناب از موارد تهدید‌آمیز و امتحان کردن آنها (به دلیل نتایج مفیدی که می‌توانند داشته باشند)، چانه‌زنی وجود دارد. ما همیشه دو وضعیت را ارزیابی می‌کنیم. اینکه چه کاری را انجام می‌دهیم، چگونه عکس‌العمل نشان می‌دهیم یا چه اقدامی می‌کنیم بستگی به این دارد که تهدیدها وزن بیشتری دارند یا نتایج مثبت احتمالی. و در شرایطی که وزن تهدیدها سنگین می‌شود، افراد به بی‌عملی می‌رسند؛ پدیده‌ای که علاوه بر هزینه‌های اقتصادی و اجتماعی سنگین، صدمات جبران‌ناپذیری بر سلامت و رفاه روانی جامعه وارد می‌کند.

 

مغز مضطرب

حرفه روانپزشکی با پدیده عدم تحمل نااطمینانی (intolerance of uncertainty) آشناست اما اخیراً دانشمندان بیشتری کوشیده‌اند رابطه بین نااطمینانی شغلی را با اختلالات روانی از جمله اختلال در هویت اجتماعی دریابند. آنها نشان داده‌اند نااطمینانی اقتصادی رابطه مثبتی با نااطمینانی شغلی و اختلال در هویت و رابطه منفی با رفاه روانی افراد دارد. رفاه روانی به انسجام بین هویت ذهنی و هویت عینی فرد وابسته است و وقتی این دو ناسازگار باشند ناهماهنگی شناختی به وجود می‌آید که به اختلال در هویت فرد منجر می‌شود. محققان پیشنهاد می‌کنند که ثبات، تنها زمانی که فرد از نظر مالی تامین باشد ایجاد نمی‌شود بلکه با طیف گسترده‌ای از مزایای دیگر که برای رشد رضایت فردی و احساس هویت افراد بسیار مهم است ارتباط دارد.

برخی روانشناسان مطالعاتی روی مغز انجام دادند تا دریابند هنگامی که مغز مسائل مختلف را وزن‌گذاری می‌کند یا می‌سنجد، چه اتفاقی می‌افتد و در شرایط خاص، این فرآیند چگونه با مشکل روبه‌رو می‌شود. به طور خاص آنها می‌خواستند دریابند که مغز چگونه اطلاعات را با یادگیری اینکه «برخی اطلاعات مهم‌تر از سایرین هستند»، فیلتر می‌کند تا رفتار مناسب را در پیش بگیرد. قشر پیشانی مغز در این فرآیند نقشی تعیین‌کننده دارد و مشخص می‌کند به کدام اطلاعات باید توجه کرد و کدام را باید نادیده گرفت. این تصمیم بر اساس سیگنال‌های سایر قسمت‌های مغز مانند هیپوکامب -‌جایی که «نورون‌های اضطرابی» در آن زندگی می‌کنند- گرفته می‌شود. مناطق مختلف نیز در این میان باید با هم همکاری کنند تا بتوانیم تصمیم بگیریم آیا وقت ریسک کردن است، یا بهتر است از آن پرهیز کنیم. بدون هماهنگی بین بخش‌های مختلف، برای مغز دشوار خواهد بود که تصمیم بگیرد کدام دسته از اطلاعات مهم هستند و روی کدام یک باید متمرکز شود. در اختلالاتی مثل اوتیسم یا اضطراب این آشفتگی و ناهماهنگی به سادگی قابل مشاهده است.

 البته محققان می‌گویند اضطراب بخشی اساسی و ضروری از حیات ماست. ما باید اضطراب داشته باشیم در غیر این صورت کارهایی انجام می‌دهیم که بیش از حد خطرناک است. اما شرایط پاتولوژیک زمانی به وجود می‌آید که به هر دلیلی، مغز نمی‌تواند اضطراب را به درستی مدیریت کند بنابراین به طور مداوم از هر کاری پرهیز می‌کند، پرهیز می‌کند و باز هم پرهیز می‌کند! در واقع، در بیشتر موارد مغز انسان در کنترل اضطراب مهارت دارد. ما می‌توانیم به طور مختصر چند سناریو را پیش‌بینی و در مورد نتایج آن فکر کنیم و قبل از وقوع، خود را برای پیامدهای آن آماده سازیم. مشکل آنجاست که گرفتار شدن ذهن در فرآیند مداوم تصور و پیش‌بینی و آمادگی برای نتایج نامناسب، از نظر روانی و زیستی به ما آسیب می‌زند.

به علاوه، با تداوم نااطمینانی، بدن ما در برابر تهدیدهای فرضی طوری واکنش نشان می‌دهد که گویی این تهدیدها در مقابلمان قرار دارند؛ هورمون‌های استرس به شدت ترشح می‌شوند و تپش قلب و دست‌های عرق‌کرده نشان می‌دهند اوضاع رو‌به‌راه نیست. حالتی که احتمالاً بسیاری از ما این روزها تجربه می‌کنیم.

از آنجا که اغلب افراد جامعه در حالت نااطمینانی و اضطراب به سر می‌برند-دست‌کم بخشی به دلیل تاثیرات همه‌گیری، ناآرامی‌های سیاسی، بی‌ثباتی اقتصاد و تغییرات آب‌و‌هوایی- احتمالاً هر روز شاهد افراد بیشتری هستیم که این نوع واکنش‌های اغراق‌آمیز را نسبت به تهدیدات بالقوه قبلی یا کنونی نشان می‌دهند. در کوتاه‌مدت، این پاسخ‌های مغز از ما در برابر آسیب‌ها، ضررها و حتی بیماری‌های احتمالی محافظت می‌کند. در بلندمدت، فعال شدن طولانی پاسخ‌های بیولوژیک به استرس می‌تواند اثرات سمی بر مغز و باقی اعضای بدن داشته وخطر ابتلا به اختلالات روانی و بیماری‌های مزمن جسمی را افزایش دهد.

 

نااطمینانی در روزگار کرونا

رفاه روانشناختی (psychological well-being) یکی از مهم‌ترین نگرانی‌های جهانی است. این مفهوم پس از رکود بزرگ اقتصادی مورد توجه بسیاری از پژوهشگران قرار گرفته و حالا پس از شیوع کووید 19 از اهمیت بیشتری برخوردار شده است. با گسترش پاندمی، و افزایش تصاعدی نرخ بیکاری، افراد با نگرانی‌های بی‌شمار اقتصادی و بهداشتی روبه‌رو شده‌اند. درس‌هایی که از بحران‌های قبلی گرفته شده بینش مناسبی برای مشکلات احتمالی و نحوه کاهش خطرات به ما می‌دهد. نخست، در روزگار نااطمینانی، همه افراد جامعه به یک میزان تحت تاثیر قرار نمی‌گیرند. تجربه جهان نشان می‌دهد گروه‌های در حاشیه‌مانده مانند کسانی که از قبل هم درگیر معضلات اقتصادی بودند، از مشکلات مزمن روانی رنج می‌بردند یا اعضای خانواده‌های کم‌درآمد دیگر قادر نیستند هزینه‌های تعدیل نیرو، اخراج گسترده و عدم دسترسی به خدمات بهداشتی را بپردازند. این افراد به ندرت به منابع کلیدی دسترسی دارند و اغلب نمی‌توانند از پس هزینه‌های درمانی مشکلات روانی بربیایند.

این گروه‌های حاشیه‌ای تحت تاثیر ناامنی، ترس از دست دادن شغل و کاهش درآمد، افزایش بدهی و قرض، در دسترس نبودن کالاها، انزوای اجتماعی و شرایط غیر‌بهداشتی قرار می‌گیرند. فقر شدید هم به نقص شناختی، عاطفی و جسمی ‌ منجر می‌شود. افرادی که در این نااطمینانی به دام می‌افتند مستعد ابتلا به افسردگی، سوء‌مصرف مواد و مصرف الکل و تمایل به خودکشی هستند. مطالعات نشان می‌دهد در اروپا پس از افزایش بیکاری ناشی از بحران اقتصادی، میزان خودکشی 28 درصد افزایش پیدا کرد.

در روزگار نااطمینانی هیچ راهی برای پیش‌بینی آینده وجود ندارد و به همین دلیل، خاموش کردن نورون‌های اضطرابی هم تقریباً غیر‌ممکن است. پس چگونه می‌توانیم با این همه نااطمینانی کنار بیاییم و رفاه روانی‌مان را هم در سطح قابل قبولی نگه داریم. برخی کارشناسان پیشنهاد می‌کنند بهتر است قرار گرفتن در برابر اخبار منفی را محدود کنیم و در عوض رفتارهایی را در اولویت قرار دهیم که کمک می‌کند تا بدن مضطربمان به حالت آرامش باز‌گردد؛ این یعنی مراقبه، ورزش، خوب خوابیدن و پرورش روابط اجتماعی. ارتباطات اجتماعی هم کلید ایجاد احساس امنیت و ثبات در افراد است اما، روابط اجتماعی ما نیز این روزها به دلیل فاصله‌گذاری اجتماعی و سایر عوامل تحت فشار قرار گرفته است. بنابراین، تا آنجا که ممکن است، تکنولوژی باید در خدمت حفظ روابط اجتماعی و مراقبت از خود و دیگران به کار گرفته شود.

شاید نتوانیم نااطمینانی جمعی کنونی را برطرف کنیم اما می‌توانیم سنگینی تحمل‌ناپذیر آن را با دیگران تقسیم کنیم. جامعه و زندگی اجتماعی پیش از این، هرگز تا این اندازه اهمیت نداشته است. فقط به خاطر داشته باشید اضطراب، افسردگی و فشارهای روانی، این‌گونه با دیگران تقسیم می‌شوند اما درمان، خیر! شما نمی‌توانید در همان محیطی که سبب آسیب ‌دیدن شما شده، بهبود پیدا کنید. روان‌های آشفته زمانی سامان می‌گیرند که عوامل محیطی مولد نااطمینانی و اضطراب‌آفرینی برطرف شوند. رفع این عوامل هم این روزها تنها از سیاستمدارانی بر‌می‌آید که ظاهراً خود به تولید نااطمینانی مشغول‌اند!

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها