شناسه خبر : 45056 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

عصر چرندیات آماری

چرا سیاستمداران آمار و ارقام را دستکاری می‌کنند؟

 

مولود پاکروان / نویسنده نشریه 

در ژانویه ۲۰۱۵ چند ماه قبل از انتخابات عمومی بریتانیا روزنامه معتبر گاردین در سرمقاله‌ای اعتراف کرد که آمار و ارقامی که سیاستمداران ارائه می‌دهند چندان قابل اعتماد نیست! در این نوشتار آمده بود ادعاهای عددی مقامات هیچ منطقی ندارد و هیچ رای‌دهنده‌ای را متقاعد نمی‌کند. اعداد نه‌تنها برای کسب قدرت بی‌فایده به نظر می‌رسیدند که حتی استفاده از آنها هم هیچ دردی از مشکلات دوا نمی‌کردند؛ در واقع به درد نمی‌خوردند. پروژه جایگزینی ایده‌ها با آمار و ارقام سیاسی‌شده، با شکست روبه‌رو شد چون تنها کاربردشان این بود که به مردم بباورانند برخی آمار بالا رفته و برخی دیگر پایین آمده، و دیگر هیچ.

این یافته با تصور ما از اینکه جمع‌آوری اطلاعات آماری هنوز می‌تواند به درکمان از جهان و بهبود دنیا -با سیاستگذاری‌های درست- کمک کند تعارض زیادی دارد. و حالا تقریباً هشت سال پس از سرمقاله بدبینانه گاردین، اوضاع به لطف انتشار سریع اطلاعات نادرست در شبکه‌های اجتماعی، وخیم‌تر هم شده است. به نظر می‌رسد این چرخش گاه‌به‌گاه اعداد نه به خاطر درست یا نادرست بودن آنها، بلکه ناشی از دو علت است: نخست، فروش یک پیام دستکاری‌شده (با اهداف سیاسی) و بدتر از، آن بی‌سوادی عددی سیاستمداران. به عصر «چرندیات آماری» خوش آمدید!

سیاستمداران هیچ‌گاه تا این اندازه به استفاده از آمار و اعداد به عنوان بخشی از سیاست‌های دستکاری افکار عمومی، مشتاق نبوده‌اند. مثال‌هایی از این اشتیاق به بازی با اعداد یا عددپراکنی‌های بی‌حساب و کتاب را می‌توانید در نطق‌های غرا و اظهارنظرهای آنها هنگام رقابت‌های انتخاباتی پیدا کنید. رونالد ریگان در آستانه شکست قاطع خود از کارتر، جمله معروفی به زبان آورد: آیا الان نسبت به چهار سال پیش وضعیت بهتری دارید؟ و البته هیچ عدد و رقمی هم اضافه نکرد. او می‌دانست که تاثیرش را روی رای‌دهندگان گذاشته است؛ بدون اینکه بدانند معنی کمی وضعیت بهتر چیست؟

اگر تاریخ این جملات قصار را جست‌وجو کنید به مثال دیگری می‌رسید. در سال ۲۰۱۶ در مبارزات انتخاباتی بریتانیا، صدراعظم وقت اد بالز اعلام کرد که یک زوج دارای فرزند، در پی افزایش مالیات بر ارزش افزوده دولت ۱۸۰۰ پوند از دست داده‌اند. دیوید کمرون نخست‌وزیر پاسخ داد که ۹۴ درصد از خانوارهای شاغل به لطف تغییرات مالیاتی اخیر وضعیت بهتری پیدا کرده‌اند و معاون نخست‌وزیر وقت هم با افتخار اعلام کرد که ۲۷ میلیون نفر از نظر مالیاتی که پرداخت کرده‌اند نزدیک به ۸۲۵ پوند سود کرده‌اند! به کدام یک از این اظهارات می‌توان اعتماد کرد؟ فایننشال‌تایمز در پاسخ نوشت این جملات هر سه چیزی جز ادعا نیستند. اولی کاهش مالیات بر درآمد را در نظر نگرفته، دومی افزایش مالیات بر ارزش افزوده را نادیده گرفته و ارزیابی کمرون بر اساس بودجه قبل از انتخابات بوده است و نه پس از افزایش مالیات؛ مثل اینکه به صورت کسی مشت بزنید و بعد به او گل بدهید!

هر سه ادعا تقریباً درست اما در کل، گمراه‌کننده بودند. اعداد و ارقام متناقض نه‌تنها باعث سردرگمی می‌شدند بلکه هیچ‌کدام نمی‌توانستند نشان دهند بالاخره دولت تصمیم درستی گرفته یا خیر؟ احتمالاً از خودمان می‌پرسیم چرا این آمارها هیچ‌کدام صحیح و قابل اعتماد نبودند؟ آیا سیاستمداران از سواد عددی و توانایی تجزیه و تحلیل آمارها بی‌بهره‌اند؟ یا عامدانه در پی دروغ گفتن‌اند؟ در تله پاسخ نیفتید؛ پاسخ ساده‌تر از این حرف‌هاست: سیاستمداران اساساً علاقه‌ای به ارائه اطلاعات درست ندارند!

در باب مزخرفات

سه دهه پیش، هری فرانکفورت، فیلسوف دانشگاه پرینستون مقاله‌ای با عنوان «در باب مزخرفات» (On Bullshit) منتشر کرد که بعدها به کتاب کوچک پرفروشی تبدیل شد. او در پی درک معنای مزخرف بود؛ اینکه چیست و چه تفاوتی با دروغ دارد. فرانکفورت به این نتیجه رسید که تفاوت بین دروغگو و یاوه‌گو این است که دروغگو به حقیقت اهمیت می‌دهد -آنقدر که می‌خواهد آن را پنهان کند- در حالی که یاوه‌گو این کار را نمی‌کند. به اعتقاد فرانکفورت، فرد مزخرف‌گو نسبت به صحت یا عدم صحت اظهاراتش بی‌تفاوت است؛ فقط آنها را می‌سازد یا انتخاب می‌کند تا با هدفش مطابقت داشته باشد.

مزخرف آماری هم نوع خاصی از مزخرفات است که به نظر می‌رسد این روزها رو به افزایش گذاشته است؛ تا حدی به این دلیل که رسانه‌های اجتماعی هم در حال گسترش‌اند. بنابراین مزخرفات با سرعت و به راحتی پخش می‌شوند و به تنها چیزی که نیاز دارند یک کلیک است! اجازه بدهید با یک مثال داستان را روشن کنیم. در گزارشی که از سوی اداره آمار جنایت سانفرانسیسکو منتشر شده ادعا می‌شود ۸۱ درصد از قربانیان سفیدپوست به‌وسیله سیاه‌پوستان کشته شده‌اند. تلاش کمی لازم است تا بفهمید سانفرانسیسکو اداره آمار جنایات ندارد یا این داده‌ها از اساس و کاملاً نادرست‌اند. اکثر قربانیان قتل در ایالات‌متحده به‌وسیله افراد هم‌نژاد خود کشته می‌شوند! اما تا حقیقت خود را ثابت کند دروغ سرتاسر جهان را درنوردیده است! حالا می‌توانید حدس بزنید چرا تمام تریبون‌های ترامپ پر بود از آمارهای جعلی! احتمالاً به خاطر دارید یک‌بار در مصاحبه چالشی با خبرنگار فاکس‌نیوز گفت: هی بیل، مگر قرار است من همه آمارها را بررسی کنم؟ به نظر می‌رسد توصیف هری فرانکفورت از «مزخرف» با عقیده ترامپ کاملاً مطابقت دارد. او اصلاً اهمیتی نمی‌دهد چیزهایی که می‌گوید واقعیت را به درستی توصیف می‌کند یا خیر!

اگرچه نمی‌توانیم این احتمال را رد کنیم که ترامپ حقیقت را می‌دانست و فعالانه در تلاش برای فریب دادن پیروان خود بود، توضیح ساده‌تر این است که او می‌خواست توجه‌ها را جلب کند و چیزی بگوید که به واسطه آن سروصدا به پا کند. ممکن است تصور کنید که صحت اعداد را بررسی نکرده است زیرا به کم و زیاد و چون و چرای آن اهمیت زیادی نمی‌دهد. واقعیت اما فراتر از اینهاست؛ این بازی راست و دروغ نیست، بازی سیاست است. ساده‌تر بگوییم، در حالی که بسیاری از مزخرفات آماری ناشی از بی‌سوادی عددی یا بی‌دقتی هستند اما می‌توان آنها را به خوبی ساخت. پس بهتر است به جای اشتباه یا خطا، از واژه «چرندیات به‌دقت ساخته‌شده» استفاده کنیم. همان‌طور که هری فرانکفورت در دهه 1980 نوشت، مزخرفات «نه طرف درست هستند و نه طرف نادرست. آنها اصلاً به دنبال حقایق نیستند!».

بازی با اعداد در اقتصاد

افرادی که نگران برخی مسائل اجتماعی یا اقتصادی هستند، و البته پژوهشگران، برای پاسخ به نگرانی خود به دنبال معیار استانداردی برای ارزیابی واقعیت عینی می‌گردند- یعنی آمار. اما دقیقاً به این دلیل که گاهی داده‌های دقیق و سیستماتیکی در مورد مسائل جدید جامعه وجود ندارد، یا به دلایل مختلف این آمار در دسترس قرار نمی‌گیرد، در نهایت در دریایی از اعداد و ارقام بعضاً متناقض یا غیرقابل اعتماد گم می‌شوند. احتمالاً آنها که از حداقل سواد عددی برخوردارند این قابلیت را دارند که آمار سره را از ناسره تشخیص دهند و به هر داده‌ای متوسل نشوند. اما چه می‌شود اگر کاربر این داده‌ها چیزی از اعداد نداند یا ترجیح بدهد آنها را مسموم کند؟

به لحاظ تئوری آمار باید به حل‌وفصل مباحث و مشکلات کمک کند. باید نقاط مرجع ثابتی ارائه دهد که همه -صرف نظر از اینکه چه سیاستی دارند- بتوانند روی آن توافق کنند. در مواجهه با فقدان داده‌های صحیح در یک محیط سیاسی -که اعداد را برای مشروعیت خود می‌خواهد- کسانی که به دنبال کوچک‌نمایی وقایع منفی یا بزرگ‌نمایی وقایع مثبت هستند احتمالاً اعدادی را انتخاب می‌کنند که بیشترین توجه را -به هدف مورد نظر- جلب کند. اعداد بزرگ معمولاً جذاب‌اند؛ اعداد کوچک فاقد جذابیت. این کاری است که حتی رسانه‌ها هم انجام می‌دهند؛ آنها هم با اعداد بازی می‌کنند زیرا اعداد بزرگ اخبار قانع‌کننده‌تری می‌سازند.

بی‌تردید یکی از مهم‌ترین حوزه‌ها برای بازی با اعداد «اقتصاد» است. تعداد قابل توجهی از تحلیل‌های اخیر، شواهدی ارائه می‌دهند که نشان می‌دهد دولت‌ها، شاخص‌های رسمی اقتصاد کلان را دستکاری می‌کنند. به علاوه، شرایط دشوار مالی -به ویژه بحران‌ها و رشد پایین- می‌تواند تلاش دولت‌ها برای بهبود تصویر وضعیت اقتصادی از طریق دستکاری آمار را تقویت کند. اگر به دنبال مصداق می‌گردید باید به تلاش‌های دولت آرژانتین برای تغییر آمار تورم بین سال‌های 2007 و 2015، تلاش‌های دیلما روسف برای کاهش ارقام بدهی و کسری برزیل بین سال‌های 2012 و 2015، و آمارهای معروف مالی یونان در دهه 2000 اشاره کنیم.

در واقع مطالعات بسیاری نشان داده‌اند که دستکاری سیاسی آمارهای اقتصادی پدیده‌ای بسیار محتمل و رایج است اما کمتر به این سوال پرداخته‌اند که آمار رسمی چگونه دستکاری می‌شود. برای روشن کردن فرآیندهای پشت دستکاری داده‌ها، یک پژوهش بر روی سه رویداد بالا متمرکز شده است: ارقام کسری عمومی یونان، آمار تورم در آرژانتین، و رسوایی «پدالینگ مالی» در برزیل. پژوهشگران این مطالعه بر دو نکته تاکید می‌کنند: نخست آنکه، شاخص‌های کلان اقتصادی بسیار مبهم‌تر از آن چیزی هستند که معمولاً تصور می‌شود. بنابراین، مرز بین داده‌های دقیق و دستکاری‌شده بسیار باریک و همراه با ابهام است. دوم، برای تشخیص این ابهام، باید ببینید سیاستمداران با کدام‌یک از روش‌های زیر با اعداد بازی می‌کنند: دستکاری آشکار (انتشار اعدادی که آماردانان آن را اشتباه می‌دانند و با هیچ روش محاسبه‌ای مطابقت ندارد)، حدس زدن با انگیزه سیاسی (ارائه آمار مناسب از نظر سیاسی، زمانی که اعداد واقعی مشخص نیست)، استفاده فرصت‌طلبانه از فضای روش‌شناسی (اعمال تغییر در روش‌های آماری که به استخراج اعداد مورد نظر منجر شود) و مدیریت شاخص‌ها از طریق ابزارهای غیرمستقیم (استفاده استراتژیک از ابزارهایی که به مطلوب‌تر شدن آمار منجر می‌شود). یافته‌های این مطالعه نشان می‌دهد که سیاست آمار حول اعداد «درست» و «نادرست» نمی‌چرخد. اغلب اوقات، هیچ عدد «درستی» وجود ندارد که به‌وسیله سیاستمداران زیرک دستکاری شود. داستان این است: آمار قطعاً نادرست‌اند؛ فقط باید ببینید تا چه اندازه!1

23

دشمن حقیقت

جوئل بست، در کتاب «دروغ‌های لعنتی و آمار» مثال‌های بسیاری را مطرح می‌کند که در آنها، ادعاهای مختلف و متناقض آماری، به بحث‌های کنگره در ایالات متحده، جهت داده است. جالب آنکه نویسنده تاکید می‌کند مجالس مقننه با درک بی‌سوادی آماری و ریاضی مخاطبان مورد نظر خود، به ندرت درباره ایده‌های ریاضی پیچیده‌تر از «درصد» بحث می‌کنند. در عوض با ارائه آمار به‌درد‌نخور یا بد، سبب حدس و گمان‌های اشتباه، تعاریف گمراه‌کننده، سوالات گیج‌کننده، نمونه‌های سوگیرانه، ارزیابی ناقص، تعمیم بیش از حد و قیاس مع‌الفارق (زمان‌ها و مکان‌ها یا گروه‌های اجتماعی مختلف) می‌شوند. اگرچه ممکن است سخنان دولتمردان را با خنده برای یکدیگر نقل کنیم اما همین دروغ‌ها یا مزخرفات ارقام ساده‌ای هستند که افراد ناآگاه و ساده‌لوح می‌پذیرند و افراد زیرک نیز به سختی اشتباه بودن آنها را درک می‌کنند. در این فضای فنی و سیاسی جدید که اعداد و ارقام به‌طور پیوسته و گاهی فراتر از دانش ما تولید می‌شود، مساله‌ای که باید جدی‌تر گرفته شود این است که بحران آمار و سیاستمداران «آمار ندان» احتمالاً به زودی تهدیدی برای دموکراسی خواهد شد.

قدرت روبه‌زوال آمار -و سیاستمدارانی که آنها را به کار می‌برند- در قلب بحرانی است که به سیاست «پساحقیقت» معروف شده است. در این دنیای جدید سرشار از نااطمینانی، نگرش‌ها نسبت به متخصصان اعداد و ارقام دیگر چندان مثبت نیست. نکته ناامیدکننده این است که به نظر می‌رسد سیاستمداران از نادیده گرفتن شواهد عددی خوشحال هم هستند-حتی زمانی که از محققانی که آنها را تهیه کرده‌اند، حمایت کرده‌اند. البته جای تعجب هم ندارد؛ سیاستمداران مانند شعبده‌بازهایی که برای مبهم کردن فضا از دود و آینه استفاده می‌کنند، از آمار بهره وافر می‌برند. با گذشت زمان یا رای‌دهندگان پرت‌وپلاهایی را که شنیده‌اند فراموش می‌کنند یا برخی ادعاها را خودشان پس می‌گیرند. مهم این است که مخزن اعداد و آمار مسموم شده است و با این سم، هیچ سیاست و برنامه‌ای به بار نمی‌نشیند!

 در دنیا حتی یک سوال سیاستی وجود ندارد که بتوان آن را تنها با آمار حل کرد، اما تقریباً در هر موردی، درک پیشینه آماری کمک بزرگی برای حل مسائل است. دروغ شاید دشمن واقعی ما نباشد؛ دروغ‌ها را می‌توان رد کرد، دروغگوها را هم می‌توان رسوا کرد. اما مزخرف؟ مزخرف مشکل بزرگ‌تری است. مزخرفات این ایده را که حقیقت مهم است و باید کشف شود، تضعیف می‌کنند. همان‌طور که هری فرانکفورت می‌گوید، یاوه‌گو «قدرت حقیقت را مانند دروغگو رد نمی‌کند و خود را با آن مخالف نشان نمی‌دهد. او اصلاً به حقیقت توجه نمی‌کند. به همین دلیل، مزخرف برای حقیقت دشمن بزرگ‌تری است تا دروغ». 

پی‌نوشت:

1- Many shades of wrong: what governments do when they manipulate statistics. https: / /doi.org /10.1080 /09692290.2020.1769704 

دراین پرونده بخوانید ...