شناسه خبر : 45999 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

از ملال تا محبوبیت

اقتصاددانان چگونه در جامعه محبوب می‌شوند؟

 

مولود پاکروان / نویسنده نشریه 

قانون اول اقتصاد: برای هر اقتصاددانی یک اقتصاددان متناظر و کاملاً متضاد وجود دارد. قانون دوم اقتصاد: هر دو هم اشتباه می‌کنند! اگر از اهالی اقتصاد هستید یا حتی در حوالی آن مطالعه می‌کنید بی‌شک این لطیفه را شنیده‌اید. این شوخی‌ها برای عموم مردم بسیار جدی‌تر از تئوری‌های اقتصاد است. برای آنها، اقتصاد علمی است بی‌روح، خشک و دشوار که حتی عالمان آن با هم اتفاق نظر ندارند؛ بدتر آنکه اغلب هم -در تفکر و تحلیل‌های خود- دچار خطا می‌شوند. اغلب اقتصاددانان هم تلاشی برای اصلاح این تصویر نمی‌کنند. در نهایت، نه کسی به درستی می‌فهمد آنها چه می‌کنند و چه می‌گویند، نه خودشان همت می‌کنند به کسی توضیح بدهند که علمشان به چه دردی می‌خورد. به این ترتیب، هیچ‌کدام سراغ آن یکی نمی‌رود!

اما چه می‌شود همین مردمی که حال و حوصله شنیدن آمار و ارقام را ندارند و معنای شاخص‌های عجیب و غریب اقتصادی را نمی‌دانند، پای مناظره جنجالی موسی غنی‌نژاد و مسعود درخشان می‌نشینند و از دیدن پیروزی علم بر ایدئولوژی و غلبه واقعیت بر خرافات لذت می‌برند؟ مگر نه اینکه غنی‌نژاد هم از نژاد همان اقتصاددانانی است که علمشان و گاهی خودشان ملال‌آورند؟ این مناظره البته تنها باری نبود که مردم ناآشنا با مفاهیم اقتصادی، پای یک شبکه کم‌مخاطب از صداوسیما نشستند. مناظره غنی‌نژاد با علیزاده هم نه‌تنها در رسانه ملی دیده و شنیده شد و در فضای مجازی بازنشر گسترده‌ای پیدا کرد که برخی، محبوبیت و جنجالی بودن آن را به برنامه فوتبالی 90 تشبیه کردند. جملات طلایی استاد بازنشسته اقتصاد را به خاطر دارید: هیچ سرمایه‌دار و بخش خصوصی فرار نکرد؛ رانتخواران و مدیران دولتی فرار کردند... آدم‌های متخصص بر سرکار نیستند... همه چیز جامعه ایرانی دستوری است... مردم نیاز به آزادی دارند؛ آزادی سیاست، آزادی فرهنگ، آزادی اقتصاد و آزادی انتخاب... زبان ایدئولوژیک یعنی شب را بگویید روز... واقعیت‌ها را به مردم بگوییم!

 و این‌گونه، پس از سال‌ها تقلیل اقتصاد به شبه‌علم و قهر مردم با کارشناسان و صاحب‌نظرانی که کمتر از موضع استقلال و صداقت سخن می‌گویند، این بار در عمومی‌ترین صفحات شبکه‌های اجتماعی، کامنت‌هایی از جنس «جانا سخن از زبان ما می‌گویی» دیده شد.

اما چگونه می‌شود که از دل دنیای ملال‌آور اقتصاد، اقتصاددانی محبوب، زاده می‌شود؟ دستور تهیه یک اقتصاددان محبوب چیست؟

علم کسالت‌بار

اگر 10 اقتصاددان را در یک اتاق قرار دهید چه اتفاقی می‌افتد؟ شما 11 نظر مختلف دریافت خواهید کرد! این لطیفه کنایه‌آمیز هم مانند جمله آغازین این نوشتار نشان می‌دهد در اذهان عامه مردم چه تصویری از اهالی اقتصاد شکل گرفته است. اگر این انگاره‌ها را جدی بگیرید، تحصیل در رشته اقتصاد چیز جالبی به نظر نمی‌رسد. کار شما بررسی سیستم‌هایی متشکل از هزاران متغیر مختلف، سر و کله زدن با هزاران عدد و رقم و تلاش برای درک همه آنهاست. بعد از این همه تلاش، به جای رسیدن به یک پاسخ به یک حدس علمی می‌رسید. دست آخر هم نه‌تنها با سایر همکاران خود توافق ندارید که مردم هم وقت خود را صرف تمسخر نظریه‌های شما می‌کنند. این چه علمی است که حتی تحصیل‌کرده‌ترین افراد آن هم نمی‌توانند دقیقاً به ما بگویند چرا قیمت بنزین فلان قدر است یا قیمت پنیر این‌قدر. و اگر دکتر اقتصادند و برای سیاستگذار نسخه می‌پیچند چرا نمی‌توانند فقر، نابرابری و بیکاری را با دو سه کپسول و یک شربت درمان کنند؟

در عمل، این تصور غلط به‌طور گسترده وجود دارد که همه دست‌اندرکاران این علم غم‌انگیز، درگیر چیزی هستند که پل کروگمن، اقتصاددان پرینستون، آن را اقتصاد «بالا و پایین» می‌نامد (ارزش سهام فلان شرکت بالا می‌رود، ارزش فلان ارز پایین می‌آید). اگر هدف اصلی اقتصاد پیش‌بینی نادقیق روند آینده نرخ‌های بهره و ارزها باشد، علم اقتصاد واقعاً علم بدی خواهد بود! اما در واقع، تعداد کمی از اقتصاددانان این کار را انجام می‌دهند، و کسانی که این کار را انجام می‌دهند، چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرند. پس چرا درک عمومی از این علم تا این اندازه محدود و اشتباه است؟

اینکه اقتصاد برای عموم مردم به علمی پرملال و مملو از آمار و ارقام نامطمئن تبدیل شده، می‌تواند ناشی از عوامل مختلفی باشد. مهم‌ترین دلیل، پیچیدگی زیاد و اصلاحات فنی غیرقابل درک است. اگر اقتصاد را به نظریه‌ها، الگو‌ها و تحلیل‌های آماری محدود کنیم، با علم دشواری روبه‌رو خواهیم بود. استفاده از اصطلاحات فنی و مفاهیم انتزاعی می‌تواند برای افراد عادی، فهم موضوعات اقتصادی را دشوار کند. دلیل دیگر قطع ارتباط اقتصاد از زندگی روزمره مردم است؛ مردم اغلب اقتصاد را از زندگی روزمره خود جدا می‌دانند. ممکن است ارتباط مستقیم مفاهیم اقتصادی با تجربیات شخصی خود را درک نکنند. در بسیاری از رشته‌ها و علوم از جمله پزشکی، دانشمندان می‌توانند پیامدهای عملی اصول علم را در موقعیت‌های روزمره به مردم نشان دهند. مثلاً به سادگی نشان دهند مصرف بیش از حد شکر می‌تواند با چه پیامدهایی برای سلامتی همراه باشد. اما در ادبیات اقتصاد، به ندرت می‌توانید روایت‌هایی پیدا کنید که با زبان ساده به جامعه بگوید تصمیمات اقتصادی چگونه بر مشاغل، درآمدها، قیمت‌ها و رفاه کلی افراد تاثیر می‌گذارد.

35

اقتصاددانان محبوب

دوستی می‌گفت می‌ترسم به کسی بگویم اقتصاددان هستم. راننده تاکسی انتظار دارد آینده اقتصاد جهانی را برایش پیش‌بینی کنم و سر میز شام مهمانی آنقدر باید از آینده قیمت طلا و ارز بگویم که غذایم یخ می‌کند. بدتر آنکه هیچ‌کس به من زن نمی‌دهد. کمتر مادرزنی دوست دارد دامادش صاحب نظر، کسل‌کننده و از همه بدتر پر از پیش‌بینی‌های اشتباه باشد! این جملات البته لطیفه نیستند واقعیت‌اند، اما همه اقتصادخوانده‌های جهان هم تا این اندازه مطرود و منفور نیستند!

در تاریخ علم اقتصاد دانشمندان بسیاری وجود دارند که مورد علاقه و تحسین مردم قرار گرفته‌اند. مثلاً جان مینارد کینز به دلیل ایده‌هایش در مورد مداخله دولت در اقتصاد در زمان رکود اقتصادی محبوب است. حمایت او از محرک‌های مالی برای مبارزه با بیکاری و ارتقای رشد اقتصادی در میان مردمی که از رکود بزرگ رنج می‌بردند سروصدای زیادی به پا کرد. ایده‌های کینز توانست امید و راه‌حل‌های عملی را برای مقابله با چالش‌های اقتصادی آن زمان ارائه کند.

میلتون فریدمن هم اقتصاددانی است که محبوبیتی جهانی دارد. طرفدارانش فریدمن را به دلیل دفاع از اصول بازار آزاد و اعتقادش به آزادی فردی دوست دارند. تاکید او بر مداخله محدود دولت و اهمیت بازارهای آزاد در میان کسانی که برای آزادی شخصی و آزادی اقتصادی ارزش قائل بودند انعکاس بسیار گسترده‌ای داشت. ایده‌های فریدمن، چشم‌اندازی جایگزین برای اجماع کینزی ارائه کرد و بر سیاست‌هایی که اصلاحات بازارمحور را ترویج می‌کردند، تاثیر گذاشت.

محبوبیت آمارتیا سن ناشی از تمرکزش بر توسعه انسانی و رفاه اجتماعی است. کار او در مورد قابلیت‌ها و اهمیت افزایش رفاه مردم، فراتر از شاخص‌های اقتصادیِ صرف، نظر کسانی را که به ارزش ذاتی جان انسان‌ها و نیاز به پرداختن به نابرابری‌های اجتماعی باور داشتند، جلب کرد. ایده‌های سن، چشم‌انداز وسیع‌تری در مورد توسعه، فراتر از رشد اقتصادی ارائه می‌دهد و بر اهمیت آموزش، مراقبت‌های بهداشتی و فرصت‌های اجتماعی تاکید می‌کند. دوفلو و بنرجی هم به دلیل استفاده نوآورانه از کارآزمایی تصادفی کنترل‌شده (RCT) برای ارزیابی اثربخشی سیاست‌های اجتماعی، خوشنام و محبوب‌اند. رویکرد تحقیقاتی آنها برای مطالعه فقر و توسعه، دقت علمی را به ارمغان آورد و در مورد اینکه چه چیزی در پرداختن به چالش‌های اجتماعی موثر است و چه چیزی موثر نیست، بینش‌های مبتنی بر شواهد ارائه کرد. جامعه جهانی قدردان تعهد آنها به تحقیقات دقیق و تلاش آنها برای بهبود زندگی فقرا از طریق سیاستگذاری مبتنی بر شواهد است.

توماس پیکتی به خاطر کارهای پیشگامانه‌اش در مورد نابرابری ثروت و درآمد محبوب است. کتاب او، «سرمایه در قرن بیست و یکم»، نابرابری فزاینده ثروت را روشن کرد و گفتمان عمومی را در مورد نیاز به پرداختن به نابرابری برانگیخت. مردم پیکتی را به سبب تلاش‌هایش برای جلب توجه به یک موضوع مهم اجتماعی و درخواست او برای سیاست‌هایی که برابری و انصاف بیشتر را ترویج می‌کند، دوست دارند. این مثال‌ها یعنی می‌توانید اقتصاددان باشید و دل مردم را هم به دست بیاورید!

دستورالعمل محبوبیت

گرچه من و شما که حوصله داشتید و تا اینجای این نوشتار را مطالعه کرده‌اید کینز، سن، بنرجی و چند اقتصاددان محبوب جهانی را می‌شناسیم اما اگر از مردم کوچه و خیابان بپرسید اقتصاددان محبوب شما کیست، بعید است نام کسی را به خاطر بیاورند. بسیاری از آنها حتی به درستی نمی‌دانند علم اقتصاد چیست و به چه دردشان می‌خورد؛ چه برسد به اینکه یک اقتصاددان بشناسند!

پیشتر نیز گفتیم مهم‌ترین عاملی که میان دانشمندان علم اقتصاد و جامعه فاصله می‌اندازد پیچیدگی مفاهیم اقتصادی و نبود زبان مشترک میان عالمان اقتصاد و مردم عادی است. پل زدن روی این شکاف، کار اقتصاددانی است که بتواند اعداد و ارقام و شاخص‌های دشوار و تئوری‌های پیچیده را ساده‌سازی و بین این مفاهیم و زندگی روزمره مردم ارتباط برقرار کند. گریگوری منکیو می‌گوید از جان کنث گالبرایت پرسیدم که راز موفقیت او به عنوان یک اقتصاددان محبوب نزد مردم، در چیست؟ و او جواب داد که من قبل از انتشار مطالبم، هر زمان که می‌توانم به بازبینی نوشته‌های اقتصادی خود (آن ‌هم برای مردم) می‌پردازم، به گونه‌ای که مردم به راحتی حرف مرا درک می‌کنند. تجربه گالبرایت یک پیام روشن دارد: اقتصاددان‌های محبوب این توانایی را دارند که مفاهیم پیچیده اقتصادی را به شیوه‌ای واضح و قابل فهم منتقل کنند.

علاوه بر این، اقتصاددانانی که می‌توانند نظریه و واقعیت را پیوند بزنند، ارتباط کار خود را با زندگی روزمره مردم نشان ‌دهند و به موضوعاتی بپردازند که مستقیماً بر مردم تاثیر می‌گذارد، معمولاً محبوبیت بیشتری کسب می‌کنند. آنها وقتی به موضوعاتی مانند نابرابری درآمد، اشتغال‌زایی، مراقبت‌های بهداشتی یا تغییرات آب‌و‌هوایی می‌پردازند، تحقیقات و توصیه‌های سیاستی آنها برای عموم مردم قابل درک‌تر و معنادارتر می‌شود.

این دو اما تنها راهکار کسب محبوبیت نیستند. همه ما از دانشمندانی که در باب مسائل و مشکلات سخن می‌رانند و می‌نویسند اما راهی برای حل مسائل ارائه نمی‌دهند خسته‌ایم. و شاید به همین دلیل است که اقتصاددانانی که راه‌حل‌های عملی و علمی برای چالش‌های اجتماعی پیشنهاد می‌کنند اغلب مورد تحسین قرار می‌گیرند. توصیه‌های سیاستی که مبتنی بر شواهد، واقع‌بینانه و دارای پتانسیل بهبود زندگی مردم هستند، به احتمال زیاد در میان مردم نیز محبوبیت پیدا می‌کنند.

شکاف میان علم و جامعه از سوی دیگر ناشی از آن است که علوم، تاثیر اجتماعی خود را نادیده می‌گیرند. اقتصاد در نهایت، درباره درک و بهبود رفاه اجتماعی است. با تاکید بر تاثیر اجتماعی سیاست‌های اقتصادی، اقتصاددانان می‌توانند حس هدفمندی و برقراری ارتباط با جامعه را تقویت کنند. بنابراین اقتصاددانانی که رفاه افراد و جوامع را در اولویت قرار می‌دهند و بر تاثیر اجتماعی سیاست‌ها و تصمیمات تاکید می‌کنند، معمولاً محبوب‌ترند. مردم اقتصاددانانی را تحسین می‌کنند که از شاخص‌های اقتصادی فراتر رفته و معیارهای رفاهی گسترده‌تری مانند توسعه انسانی، عدالت اجتماعی و پایداری محیط زیست را در نظر می‌گیرند و از سیاست‌هایی حمایت می‌کنند که باعث رشد فراگیر، کاهش فقر، ترویج برابری و حفاظت از محیط زیست می‌شوند.

ملاحظات اخلاقی هم می‌تواند به کسب محبوبیت در میان مردم کمک کند. اقتصاددانانی که در تحلیل‌ها و توصیه‌های سیاستی خود ابعاد اخلاقی را در نظر می‌گیرند، امتیاز بالاتری از مردم دریافت می‌کنند. شناخت پیامدهای اجتماعی و اخلاقی تصمیمات اقتصادی و در نظر گرفتن اثرات سیاست‌ها می‌تواند آنها را به عنوان دانشمندانی معرفی کند که انصاف، عدالت و مسوولیت اجتماعی را ارج می‌نهند.

دستورالعمل تولید یک اقتصاددان محبوب اما محدود به فراهم کردن مواد اولیه بالا نیست. احتمالاً شما هم اقتصادخوانده‌های زیادی را می‌شناسید که اغلب ویژگی‌های بالا را دارند اما الزاماً به شهرت و خوشنامی دست پیدا نکرده‌اند. پاسخ ساده‌ای برای چرایی این ماجرا وجود دارد. همه ما از دانشمندانی که در گوشه عافیت نشسته‌اند و جسارت بیان و ابراز حقایق را ندارند خسته‌ایم. اقتصاد البته با دیگر علوم تفاوتی جدی دارد. متخصصان علوم پزشکی و مهندسی می‌توانند دانش خود را به راحتی کاربردی کنند و نقشی مستقیم در رشته خود داشته باشند. اقتصاددانان اما دخالتی در فرآیند روزمره اقتصادی ندارند. این قوانین و سیاست‌ها هستند که رفتار اقتصادی مردم و زندگی آنها را تحت‌ تاثیر قرار می‌دهد. بنابراین اقتصاددانی که نتواند سمت‌وسوی سیاست‌ها را به نفع مردم و رفاه جامعه تغییر دهد یا منتقد سیاست‌های اشتباه باشد نمی‌تواند به محبوبیت دست پیدا کند. تنها تعامل مستقیم با سیاستگذاران و کمک به توسعه سیاست‌های مبتنی بر شواهد است که می‌تواند نقش یک اقتصاددان را در جامعه برجسته و حضورش را تاثیرگذار کند. در واقع محبوبیت و رهبری فکری در حوزه اقتصاد مستلزم ترکیبی جادویی از خرد و عقلانیت، تخصص، دغدغه‌مندی، آزاداندیشی و ارتباطات موثر است؛ آن هم در حالی که سمت مردم ایستاده‌اید!