شناسه خبر : 46245 لینک کوتاه

سوگ اقلیمی

خشکسالی با روح و روان آدم‌ها چه می‌کند؟

 

جواد حیدریان / دبیر تحریریه

62«باد شدت یافت؛ زیر سنگ‌ها لغزید، پره‌های کاه، برگ‌های مرده و حتی کلوخ‌های کوچک خاک را با خود برد و از لابه‌لای کشتزارها، بر گذرگاهش، اثر گذاشت. از خلال هوا و آسمان گرفته خورشید سرخ سرخ به چشم می‌خورد. تلخی گزنده‌ای در هوا بود. شبی باد به تندی از در و دشت گذشت، زیرجلی اطراف ریشه‌های کوچک ذرت را کند و ذرت با برگ‌های بی‌جانش ایستادگی کرد تا وقتی که ریشه‌ها تسلیم شدند، آنگاه هر ساقه‌ای از پهلو خم شد و در جهت باد قرار گرفت» (خوشه‌های خشم / جان اشتاین‌بک).

اما باران نمی‌بارد

رمان «خوشه‌های خشم» اثر جان اشتاین‌بک نویسنده آمریکایی شاید نزدیک‌ترین توصیف در عالی‌ترین سطح ادبی آن به سوژه این گزارش است. تغییرات آب‌وهوایی و خشکسالی چطور روح و روان انسان‌ها را می‌خراشد. زاینده‌رود در اصفهان، کارون در اهواز، هامون در زابل سیستان و دیگر رودخانه‌ها و دریاچه‌ها و تالاب‌های خشکیده و رو به خشکی ایران، روزگاری نه‌چندان دور مامن مردم و محل خاطره‌های جمعی آنها بوده. اما با افزایش تنش‌های ناشی از کاهش بارش و افزایش دما طی سال‌های اخیر این رودخانه‌ها خشک شد و در طول سال به جای جریان آب و توزیع زندگی، بستر تولید گردوغبار و در نتیجه افسردگی و مشکلات ناشی از آن شده است. انسان‌هایی که به طبیعت وابسته می‌شوند، حالات روحی و روانی خاصی پیدا می‌کنند. مثلاً محیط‌بانان به نوعی گرفتار طبیعت می‌شوند که آسیب زدن به طبیعت آنها را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد یا کشاورزان که چشم به آسمان دارند اما باران نمی‌بارد. یا باغدارانی که به خاطر خشکسالی ناچارند درختان باغ خود را ببرند. اینها داغ‌دیدگانی هستند که گرفتار بدترین درد و رنج‌های روحی می‌شوند.

 اثرات اقتصادی و زیست‌محیطی کم‌بارشی، خشکسالی و به‌طور کلی تغییرات محیط ‌زیستی، در سراسر جهان به‌طور گسترده مورد مطالعه قرار گرفته است اما مطالعات مقیاس بزرگ بسیار اندکی وجود دارد که تاثیر خشکسالی و تغییرات محیط ‌زیستی را بر سلامت روان مردم بررسی کرده باشد. این ادعا نه‌تنها در مورد ایران صادق است که در سراسر جهان چنین مسئله‌ای تازه و از داده‌های تحقیقی بی‌بهره است. بخش‌های زیادی از جغرافیای ایران در طول تاریخ در معرض شدیدترین تنش‌های اقلیمی بوده است. کم‌بارشی بخشی از جامعه ما را آزرده است و بعضاً تمدن‌هایی در ایران با این خلأ طبیعی از بین رفته‌اند. کشاورزی بارها در ایران به خاک سیاه نشسته و انسان‌های زیادی به دلایلی که از منظر فلسفه اخلاق، بعضاً آن را قهر طبیعت می‌نامیدند، همه چیز خود را از دست داده و دچار یأس شده‌اند.

اما در دنیای جدید که اقتصاد بر مبنای مولفه‌های ویژه از جمله رخدادهای غیرمترقبه طبیعی پایه‌گذاری می‌شود، تنش‌های آب‌وهوایی و تخریب‌های محیط ‌زیست باید مدیریت شود چرا که اقتصاد جهانی و البته معیشت مردم در تمام دنیا با این تغییرات بالا و پایین می‌شود و زندگی شخصی آنها دستخوش دگرگونی‌های عمیق شده و این اتفاق ابعاد روانی بسیاری بر جامعه وابسته به طبیعت می‌گذارد. البته در کنار تنش‌های طبیعی می‌توان به جنگ نیز به عنوان یک نمونه از رخدادهای موثر بر اقتصاد جهان اشاره کرد و برای نمونه جنگ روسیه و اوکراین این حادثه را یک‌بار دیگر به جهانیان یادآور شد که چطور یک حادثه می‌تواند روان جمعی جهان را به هم بریزد. تامل در اثر خشکسالی بر روان مردم ابعاد بسیار گسترده‌ای دارد که شاید بتوان آن را در ابعاد استراتژیک نیز مورد تحلیل قرار داد. اگر به مساله خودکفایی و امنیت غذایی که مورد توجه سیاست‌گذاران در برخی از کشورهاست دقت کنیم، این خلأ هولناک در آن قابل نقد است که در صورت بروز خشکسالی و ناتوانی در تولید محصول مورد نظر، آیا تنش‌های اجتماعی و سیاسی ناشی از ترس‌های توده‌ای برای دولت‌ها قابل تحمل است؟ افزایش خودکشی، مهاجرت، خشونت خانگی، درگیری فیزیکی و مواردی از این دست در بسیاری از جوامع وابسته به طبیعت در صورت بروز خشکسالی و تنش‌های طبیعی، محتمل است. در خوزستان و اصفهان، سیستان و بلوچستان و برخی دیگر از شهرهای ایران تجربه این اتفاقات گزارش شده است اما شوربختانه به دلیل فقدان مطالعه جامع نمی‌توان به صورت آماری در این زمینه هنوز ابراز نظر قطعی کرد.

رودخانه هیرمند و تالاب هامون در سیستان، رودخانه کارون در خوزستان، رودخانه زاینده‌رود در اصفهان بخشی از هویت فرهنگی و اجتماعی این مردم است. البته این رودها فراتر از مسئله زیبایی‌شناسی شهری، اقتصاد مردم این مناطق را نیز تامین می‌کنند. دلبستگی به جریان آب در غالب شهرهایی که به آب و طبیعت وابستگی دارند، مسئله‌‌ای غیرقابل کتمان است. آمارهای غیررسمی از بالا رفتن میزان خودکشی و افزایش خشونت در این شهرها بعد از خشک شدن این رودخانه‌ها حکایت دارد. همین مسئله در خشک شدن دریاچه ارومیه در میان سه استان آذربایجان غربی، شرقی و کردستان، دریاچه‌های پریشان و گاوخونی و... در فارس و اصفهان و دیگر استان‌های ایران قابل مشاهده است.

63

خشکسالی نه، خشکیدگی

گیتی خزاعی، جامعه‌شناس و متخصص تغییر اجتماعی و محیط زیست (اقلیم) در تحلیلی بر اثر روانی تغییر اقلیم و خشکسالی بر مردم برای «تجارت فردا» نوشته است: ما با شرایطی مواجه شده‌ایم که خشکیدگی و خشکسالی روزبه‌روز عرصه‌های بیشتری از زندگی ما را در ایران فرا می‌گیرد. آنچه اقلیم ایران با آن مواجه است، نه خشکسالی بلکه خشکیدگی است. خشکسالی یک رخداد اقلیمی کوتاه‌مدت و گذراست و عمدتاً یک بحران اقلیمی تلقی می‌شود، اما خشکیدگی یک وضعیت اقلیمی جدید و تازه است که به عنوان یک سبک اقلیمی و نرمال جدید اقلیمی باید تلقی شود. این وضعیت جدید بالطبع از عرصه طبیعت فراتر می‌رود و آثار ماندگارتری را بر فرهنگ، جامعه و افراد بر جا می‌گذارد و علاوه بر آثار ماندگار و گاه غیرقابل تغییر مستقیم و غیرمستقیم بر سیاست، اقتصاد، سبک زندگی، و تمامی عرصه‌های زیستی، هم بر ساختارهای روانی جامعه به عنوان یک کلیت ساختاری و هم بر روان افراد به صورت جزئی تاثیر می‌گذارد. پرداختن به مسئله تغییر اقلیمی که خشکسالی و خشکیدگی از مولفه‌ها و شاخص‌های اصلی آن است، بدون توجه به این آثار بلندمدت و کوتاه‌مدت بر روان و ویژگی‌های روانی و شخصیتی افراد کامل نیست.

در مورد پیامدهای اجتماعی، فرهنگی تغییر اقلیم و خشکسالی و خشکیدگی به عنوان یک نرمال جدید اقلیمی بسیار گفته و نوشته شده است. حتی پیامدهای آن از جمله خشونت و خشم که بنا بر پژوهش‌ها از پیامدهای غیرقابل انکار خشکسالی و خشکیدگی است بسیار گفته شده است. اما از تاثیر خشکسالی بر روان افراد و نیز اثر آن بر شادابی جامعه کمتر گفته و نوشته شده است.

گرچه در ادبیات ما فراوان است اشعار و گزاره‌های فرهنگی که تاثیر اقلیم و به ویژه اقلیم بی‌برگ‌و‌بار را بر روان آدمی بازنمایی می‌کنند و آنجا هم که ادبیات خود مستقیم به آن نمی‌پردازد تحلیل‌های اجتماعی و روا‌ن‌شناختی بسیاری وجود دارد که بخشی از روحیه غمبار و اندوهگین جامعه در برخی مناطق، شعر و آواز و حتی موسیقی را متاثر از وضعیت اقلیمی بی‌بار و اندوه‌باری می‌داند که آن موسیقی و شعر و آواز از آنجا برخاسته است. این حرف‌ها شاید شاعرانه و احساسی به نظر برسد اما بسیار گفته شده که موسیقی نواحی خراسان تحت تاثیر بافتار اقلیمی این سرزمین برساخته شده و آن سوز و گداز که در این موسیقی جا خوش کرده، رد پای کویر و دشتی پراندوه است که اندوه جانکاه این موسیقی را بر جان می‌نوازد. گرچه انجام مطالعات و پژوهش‌های متعارف کمی و حتی کیفی برای سنجش این گزاره‌ها تقریباً ناممکن است، اما تفاوت‌هایی که بین عناصر فرهنگی اقلیم‌های متفاوت وجود دارد، که حتی در نمایه‌های روحی و روانی مردم آن سرزمین باز نموده می‌شود، حداقل در حد یک فرضیه این نگاه را تقویت می‌کند که اقلیم می‌تواند مردمان اقلیمی را اندوهگین‌تر از مردمان اقلیمی دیگر بسازد.

سرزمین بی‌برگ‌و‌بار

خشکسالی و در مقیاس ماندگارتر، خشکیدگی، آثاری مستقیم و غیرمستقیم بر روان آدمی دارند. وقتی برگ‌و‌بار سرزمینی فرو می‌نشیند و سرزمینی بی‌برگ‌و‌بار می‌شود، بخشی از جامعه که مستقیماً از طریق طبیعت زندگی خود را می‌گذرانند نخستین قربانیان وضعیت اقلیمی جدید هستند. بخشی از این تاثیر، تاثیر اقتصادی است. افراد جامعه‌ای وابسته به طبیعت که طبیعت دیگر توانایی تامین نیازهای اقتصادی، غذایی و زیستی آنها را ندارد، ناگهان در مقابل وضعیت فروپاشیده اقتصادی جدیدی قرار می‌گیرند که از تامین نیازهای اولیه خود ناتوان می‌شوند.

این تاثیر به اقتصاد و ناتوانی در تامین نیازهای زیستی روزانه محدود نمی‌ماند و همین‌جاست که طبیعت و نازادآوری‌اش اولین رد را بر روان این کنشگران و کاربران طبیعت برجا می‌گذارد. کاربرانی که زندگی‌شان وابسته به طبیعت است، ناگهان خود را در مقابل وضعیت جدیدی می‌بینند که طبیعتی را که آن را نه فقط یک کارگاه اقتصادی، بلکه بخشی از هویت خود می‌پنداشتند، دیگر دست همراه تنگدستی‌ها و به‌زیستن‌های آنها نیست. خشکسالی و خشکیدگی در مقابل کشاورز یا هر کاربری که به نحوی به طبیعت و آب وابسته است، برهوتی خشک و لایزرع می‌گسترد که بیش از هر چیز آرامش روان او را در هم می‌شکند. دست‌هایی که پرانرژی و آفریننده، حیات را از دل خاک بیرون می‌کشید با بی‌برگ‌و‌بار شدن این طبیعت، به اجسامی بی‌کاربرد و بی‌اثر تبدیل می‌شوند و بی‌اثر شدن طبیعت فرد را در فضای ناامن و غیرقابل کنترل طبیعتی قرار می‌دهد که همچون گذشته دیگر قادر نیست به میل او رام شود و به او بار دهد. این نخستین و مستقیم‌ترین تاثیر خشکسالی و بی‌برگ‌و‌بار شدن طبیعت بر جان و روان کاربرانی است که پیوند اصلی آنها با طبیعت است.

در بسیاری از بخش‌های این سرزمین، پیوند اصلی مردم بین آنها و طبیعت پیرامون آنهاست و در پیرامون این پیوند با طبیعت است که دیگر پیوندهای اجتماعی همچون خانواده، خویشاوندی، شغل و دیگر نهادهای اجتماعی برساخته می‌شوند.

64

پیامدهای غیرمستقیم خشکیدگی

اما تاثیر چالش خشکسالی و خشکیدگی یک سرزمین بر روان جامعه و افراد، تنها به پیامدهای مستقیم محدود نمی‌شود. فقط این‌گونه نیست که سرزمینی از برگ‌و‌بار و زادآوری تهی شود و کشاورزان که مستقیم‌ترین کاربران آن هستند از اندوه بی‌بار شدن زمین یا آسیب‌های اقتصادی ناشی از آن، یا رنگ باختن هویتی که به طبیعت پیوند خورده بود خود را در میان طبیعتی از هم پاشیده، فروپاشیده و بی‌ثمر بیابند. علاوه بر این آثار مستقیم، بافتار کلی جامعه و حتی بخش‌هایی از جامعه که دور از طبیعتی که از هم پاشیده و کارکردهای پیشین خود را از دست داده، زیست می‌کند، از تبعات آن بی‌نصیب نیست.

خشکسالی مستمر و خشکیدگی سرزمین، از دست رفتن منابع طبیعی، گرچه کشاورزان و کاربران مستقیم طبیعت را تحت تاثیر قرار می‌دهد، اما نیروگاه‌های شهر من، فرسنگ‌ها دور از طبیعت را از مدار تولید انرژی خارج می‌کند. تمامی فشارهای روحی و روانی ناشی از این آسیب‌ها و محدودیت‌ها و خشم ناشی از عدم دستیابی به امکاناتی که جامعه شهری آن را جزو ابتدایی‌ترین حقوق خود می‌داند، بخشی از پیامدهای خشکسالی‌های پردامنه و ماندگار است که کمتر کسی به آنها توجه می‌کند. حتی برنامه‌ریزان و سیاست‌گذاران، و حتی تحلیلگران و پژوهشگران هم وقتی به پیامدهای اجتماعی  و روانی ناشی از این خشکسالی‌های پیاپی و گاه ماندگار می‌پردازند، کمتر پیش می‌آید که فشار روحی و روانی ناشی از رنگ باختن امکانات شهری را که پیامد این خشکسالی‌هاست به عنوان پیامد این رخدادهای اقلیمی دسته‌بندی کنند.  

اتفاقاً همین‌هاست که باید جزو آثار بلندمدت خشکسالی و خشکیدگی طبقه‌بندی شوند؛ آثاری که به راحتی هم قابل اصلاح نیست. بدبینی و بی‌اعتمادی ناشی از این کاستی‌ها نه‌تنها به راحتی قابل جبران نیست، بلکه بخشی از آسیب‌دیدگی روانی این آسیب‌های اقلیمی بلندمدت است.

مهاجرت یا جابه‌جایی اجباری اقلیمی

مهاجرت را سال‌هاست که یکی از پیامدهای اجتماعی خشکسالی می‌دانیم. گرچه سعی می‌کنم از واژه مهاجرت برای جابه‌جایی‌های اجباری اقلیمی استفاده نکنم و به جای آن سرگردانی درون‌سرزمینی را برای این نوع جابه‌جایی‌ها به کار ببرم. مهاجرت یک رخداد برنامه‌ریزی‌شده است و معمولاً پس از برآورد امکانات جامعه مقصد و عمدتاً با هدف برنامه‌ریزی‌شده برای استفاده از امکانات مشخصی در مقصد صورت می‌پذیرد. اما جابه‌جایی‌های ناشی از خشکیدگی و خشکسالی از این جنس نیستند و نه‌تنها برنامه‌ریزی‌شده و با هدف برنامه‌ریزی‌شده برای استفاده از امکاناتی خاص در مقصد طراحی نمی‌شوند، بلکه کنشگران و انجام‌دهندگانش بیشتر سرگردان‌اند تا مهاجر. این جابه‌جایی از سر استیصال و درماندگی و بی‌برنامه را نمی‌توان مهاجرت نامید.

بالطبع پیامدهای روان‌شناختی و اجتماعی‌ این سرگردانی درون‌سرزمینی هم با مهاجرت برنامه‌ریزی‌شده از نقطه‌ای از سرزمین به نقطه‌ای دیگر که با هدف استفاده مشخص از امکانات جامعه هدف صورت می‌گیرد، کاملاً متفاوت است. مهاجران اقلیمی نه فقط سرگردان‌اند که درمانده و رمانده‌اند و تمامی این ویژگی‌ها آنها را از نظر روحی بسیار آسیب‌پذیر می‌کند. فهم آسیب‌دیدگی روحی کسانی که به واسطه خشکسالی و خشکیدگی سرزمین خود را ترک می‌کنند، با لحاظ مفهوم «سرگردانی اقلیمی» به جای «مهاجرت اقلیمی» قابل فهم می‌شود.

ناامنی ناشی از خشکسالی

ناامنی ناشی از خشکیدگی و خشکسالی که بارها درباره آن به عنوان پیامد اجتناب‌ناپذیر وضعیت جدید اقلیمی بحث کرده‌ایم، دیگر مولفه‌ای است که علاوه بر اینکه یکی از مهم‌ترین مولفه‌های اجتماعی خشکسالی مستمر و خشکیدگی به عنوان یک وضعیت جدید اقلیمی است، تاثیری قابل اعتنا بر روان جامعه نیز بر جای می‌گذارد. حتی پژوهش‌های جدید در حوزه‌های دیگر نشان داده است که احساس ناامنی می‌تواند علاوه بر به هم ریختن بافتار اجتماعی و تولید مستمر عدم امنیت، این احساس ناامنی را در میان نسل‌ها نیز نهادینه کند و مدام به بازتولید ناامنی نه فقط در جامعه در معنای کلی آن، بلکه در ذهن و ساختار ذهنی و روانی افرادی که در چنین جامعه‌ای زیست می‌کنند نیز دامن بزند. نمی‌توانیم از کنار این احساس ناامنی به عنوان یکی از پیامدهای خشکسالی بر روان افراد ساده عبور کنیم.

فقر فقط مولفه اقتصادی یا اجتماعی نیست

به فقر گروه‌های اجتماعی‌ که مستقیماً از راه طبیعت زیست می‌کنند اشاره کردم و آن را مولفه‌ای مهم در ایجاد احساس ناامنی روانی این گروه‌های اجتماعی دانستم. اما طبیعت بی‌برگ‌و‌بار، جامعه‌ای را هم که به طبیعت وابسته است، ولو در لایه‌هایی، آسیب‌پذیر و شکننده می‌کند.

خطا اینجاست که فقر را تنها یک مولفه اقتصادی یا اجتماعی به‌شمار آوریم. پژوهش‌های جدید نشان می‌دهد که فقر و احساس عدم اطمینان و ناآرامی ناشی از آن، که پدیده‌ای روان‌شناختی است تا نسل‌ها در میان مردم باقی می‌ماند و حتی می‌تواند بر الگوهای ژنتیکی نسل‌ها نوعی احساس عدم اطمینان ریشه‌دار را تحمیل کند.

فقری که در اثر خشکیدگی و خشکسالی‌های مستمر جامعه را فرا می‌گیرد، ناامنی‌های ثانویه‌ای در پی دارد که کمتر به آن توجه می‌شود و پیامدهایش بخشی از آسیب‌های روان‌شناختی آسیب‌دیدگی و زوال اقلیمی بر روان جامعه است که می‌تواند آثاری ماندگار بر جا بگذارد. 

اثر خشکسالی بر شادی و غم مردم سیستان

فرشته عسکری، روان‌شناس اهل سیستان و بلوچستان پیشتر در کشاکش بحران خشکی تالاب هامون و اثر روانی شدید آن بر مردم این منطقه، در یک سایت محلی به نام «گندم خبر» در یادداشتی تحلیلی نوشته است؛ «پس از اینکه رود هیرمند رو به خشکی رفت، مردم این شهر احساس می‌کنند گمشده‌ای دارند. خاطرات جمعی که مردم با این رودخانه دارند بسیار مهم است. سیستان حالا مانند خانه‌ای شده که روح آن را گرفته‌اند. علاوه بر مردم این منطقه مسافران نیز ارتباط گذشته را با این منطقه برقرار نخواهند کرد، چراکه سیستان با تالاب هامون و رود هیرمند که این روزها خشک خشک است شناخته می‌شود. وضعیت بحران آب در سیستان کاملاً نگران‌کننده است و خبرهای ناامیدکننده‌ای که هر روز در فضای مجازی منتشر می‌شود و مردم هر روز عصبی‌تر و نگران‌تر می‌شوند و اثرات این نگرانی حتی در کودکان به خوبی بر وضعیت سلامت روان مشهود است و این کودکان تحت تاثیر وضعیت والدین روزهای «طولانی و پرتنشی» را تحمل می‌کنند. کودکان آسیب‌پذیر هستند و خطرات بیشتری برای سلامتی آنها از جمله بیماری‌های پوستی و چشمی، گوارشی، رشد ‌شناختی، علاوه بر مشکلات تنفسی مرتبط با خشکسالی به وجود آمده است، در سال‌های اخیر افزایش سه‌برابری در کودکان از نظر سلامتی آسیب‌پذیر مستقیماً به گردوغبار موجود در هوا و کمبود آن نسبت داده می‌شود. خشکسالی و دیدن سرمایه‌های از‌دست‌رفته و ناتوانی در حل مسائل، موجب بروز خشم و افسردگی شده، لذا تنش‌های روانی در روستاها به شدت شایع است. شوربختانه برخی از مردم برای تسکین این واکنش‌های روانی به اعتیاد پناه برده و از چاله به چاه افتاده‌اند. چه کسی باور می‌کند که «خشکسالی» این پدیده زیست‌محیطی بتواند بر شادی و غم انسان‌ها چنان تاثیرگذار باشد که مردم یک استان را به غمگین‌ترین مردمان ایران بدل کند.»

تجربه روستاییان استرالیا در مواجهه روانی با خشکسالی

 اگرچه در جهان نیز مطالعات جامع در مورد اثر روانی خشکسالی و تنش‌های آب‌وهوایی و تخریب محیط ‌زیست بر مردم اندک است، اما یک مطالعه جامع در استرالیا که در بخشی از مناطق شباهت حیرت‌انگیزی به ایران دارد، نشان می‌دهد بینش جدیدی در مورد رابطه میان خشکسالی و سلامت روان مردم این کشور به وجود آمده است.

مارس 2014 پژوهشی بر اساس شاخص‌های اجتماعی با نام «تاثیر خشکسالی بر سلامت روان در مناطق روستایی و منطقه‌ای استرالیا» در دانشگاه ملی استرالیا توسط «بن ادواردز» و «متیو گری» انجام شد. ««این مقاله یکی از اولین مقالاتی است که با استفاده از یک بررسی در مقیاس بزرگ، تخمین‌هایی از تاثیر خشکسالی بر سلامت روان ارائه می‌کند. این تجزیه و تحلیل بر اساس یک نظرسنجی از هشت هزارنفری انجام شده است که در مناطق روستایی در استرالیا زندگی می‌کنند. در زمان انجام این نظرسنجی، بخش قابل توجهی از قاره استرالیا با خشکسالی شدید مواجه بوده است. اثرات خشکسالی با استفاده از مدل‌های رگرسیونی (یک فرآیند آماری برای برآورد روابط بین متغیرها) برآورد می‌شود که اجازه می‌دهد اثرات متغیرهای جمعیتی و جغرافیایی ثابت بماند. یکی از ویژگی‌های جدید این مقاله این است که تاثیر خشکسالی بر سلامت روان به‌طور جداگانه برای طیف وسیعی از مردم در مناطق روستایی -از جمله غیرکشاورزان و همچنین کشاورزان و کارگران مزرعه- تخمین زده می‌شود. این مقاله نشان می‌دهد که خشکسالی تاثیرات منفی بر سلامت روان دارد و کسانی که بیشتر تحت تاثیر قرار می‌گیرند کشاورزان و کارگران مزرعه هستند. البته این بحث نیز مطرح بوده که به نظر نمی‌رسد خشکسالی تاثیرات قابل توجهی بر سلامت روان افراد شاغل در خارج از کشاورزی داشته باشد. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد هرچه تاثیر کشاورزی خشکسالی شدیدتر باشد، تاثیر آن بر سلامت روان جامعه بیشتر است. کشاورزانی که گزارش دادند خشکسالی بهره‌وری مزرعه آنها را از بین برده یا به پایین‌ترین حدی که تا به حال وجود داشته کاهش داده است، نسبت به کسانی که گزارش نداده‌اند که در خشکسالی هستند یا گزارش نکرده‌اند که خشکسالی کم یا کمتر است، به میزان قابل توجهی مشکلات سلامت روان و نمرات سلامت روان پایین‌تری داشتند.

 سولاستالژی یا اختلالات افسردگی

سناریوهای تغییرات آب‌وهوایی اخیر نشان می‌دهد که فراوانی و شدت خشکسالی در بسیاری از کشورها افزایش خواهد یافت. ادبیات بررسی‌شده تاثیر مستقیم و غیرمستقیم تغییرات آب‌وهوایی را بر رشد و تشدید به ویژه افسردگی و خودکشی، اضطراب، اختلال مصرف مواد، اختلال استرس پس از سانحه و سولاستالژی تایید می‌کند. اصطلاح یا بیماری solastalgia اولین‌بار توسط فیلسوف محیط ‌زیستی استرالیایی، گلن آلبرشت، در اوایل دهه 2000 مطرح شد تا درد و رنج روان منحصربه‌فرد ناشی از زندگی با تجربه تغییر منفی محیط را توصیف کند. در واقع نام این شرایط از مفهوم نوستالژی الهام گرفته شده است. با این حال، تفاوت‌های اساسی در این حالت‌های عاطفی وجود دارد. سولاستالژی یک نوع از اختلالات افسردگی است که در واقع وضعیت اختلالی عمیق و غالباً طولانی‌مدت را در احساس هویت، تعلق و امنیت فرد در رابطه با محل زندگی خود به همراه دارد. اساساً، یک اکوسیستم در وضعیت پریشانی می‌تواند به نوبه خود پریشانی قابل توجه و مزمن در افرادی که این مکان‌ها را خانه می‌نامند ایجاد کند. خشکسالی، آتش‌سوزی جنگل، طغیان رودخانه، سیلاب، رانش زمین، رعدوبرق، مه‌آلود شدن هوا در آب‌وهوای شدید و... نمونه‌هایی از انواع شرایطی است که ممکن است باعث بیماری سولاستالژی در جامعه شود.

 استرالیا خشک‌ترین قاره جهان

 استرالیا به عنوان خشک‌ترین قاره جهان، به‌طور مرتب کمبود بارندگی، خشکسالی طولانی‌مدت و دماهای گرم‌تر را تجربه می‌کند. با پیش‌بینی تغییرات آب‌وهوایی این اتفاقات افزایش می‌یابند. کشاورزان و ساکنان روستایی از طریق کاهش تولید کشاورزی و افزایش مشکلات مالی در برابر رویدادهای شدید آب‌وهوایی آسیب‌پذیر هستند. زمین‌ها تخریب شده و اشتغال کاهش می‌یابد. هرچه خشکسالی طولانی‌مدت‌تر باشد، تبعات آن بر مردم به‌خصوص بر بیماری‌های روانی بیشتر می‌شود. مردم تحت تاثیر از دست دادن شرایط محیطی هستند. آنها با آسیب دیدن درختان بومی، از بین رفتن سطح خاک، کاهش فضای سبز و مرگ حیات وحش، آسیب می‌بینند. به عنوان مثال، مشخص شده است که میزان خودکشی کشاورزان در استرالیا یک و نیم تا دو برابر بیشتر از میانگین ملی است. این به عوامل خطر برای خودکشی مانند مسائل مربوط به مردانگی کشاورزی مرتبط است.

این پژوهش در استرالیا نشان می‌دهد که با استفاده از مجموعه داده‌ها و مشاهدات و مطالعه بهداشت روانی روستایی در استرالیا، یک رابطه غیرخطی بین قرار گرفتن در معرض خشکسالی و سلامت روان وجود دارد. به‌طور خاص، افراد در دوو‌نیم تا سه سال اول خشکسالی افزایش پریشانی روانی را تجربه کرده‌اند. پس از آن زمان این پریشانی از بین می‌رود. این پژوهش ثابت کرده که در حالی که پریشانی روانی در مراحل بعدی خشکسالی کاهش می‌یابد اما لزوماً به این معنا نیست که افراد از سلامت روانی خوبی برخوردار هستند، زیرا برای مثال، عواملی مانند رضایت از زندگی با تداوم خشکسالی کاهش می‌یابد. بنابراین نیاز به حمایت پایدار برای کاهش اثرات طولانی‌مدت خشکسالی بر سلامت روان برجسته می‌شود و اساساً ضروری جلوه می‌کند.

خشکسالی با ایجاد اختلال در سیستم‌های اکولوژیکی و اجتماعی-اقتصادی و تشدید خطرات برای سلامت جسمی احتمالاً خطرات گسترده‌تری را برای سلامت روان ایجاد می‌کند. همچنین، شروع خشکسالی زمانی می‌تواند استرس‌زا باشد که بر فعالیت‌های اقتصادی فردی و اجتماعی تاثیر منفی بگذارد و باعث شکست در تولید محصول و افزایش کمی و کیفی دام شود. یا انزوای اجتماعی و اضطراب می‌تواند با وجود افزایش بار کاری، کاهش زمان و منابع رخ دهد. درک اثرات بهداشت روانی خشکسالی برای هرگونه تلاش برای سازگاری و کاهش خشکسالی ضروری است، زیرا سلامت روان و رفاه با ظرفیت سازگاری با خشکسالی مرتبط است.

مطالعات نشان می‌دهد که خشکسالی به پریشانی روانی، خودکشی و ایجاد آسیب‌پذیری برای حفظ سلامتی دامن می‌زند. برخی از تحلیلگران پیشنهاد می‌کنند که مشکلات مالی مرتبط با خشکسالی، کمبود آب و مهاجرت باعث افزایش استرس و اضطراب می‌شود. در حالی که رابطه نظری بین خشکسالی و سلامت روان قانع‌کننده است، شواهد تجربی برای این امر البته ناچیز و ضعیف است اما این چیزی از واقعیت ماجرا کم نمی‌کند. علاوه بر این، به دلیل استفاده از معیارهای مختلف برای سلامت روان و خشکسالی در مطالعات مختلف، نتیجه‌گیری از این مجموعه کوچک کاری دشوار است.

65

خشکسالی همیشه اثر منفی ندارد

با همه توضیحات و داده‌های عنوان‌شده، اما شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد خشکسالی همیشه بر سلامت روان تاثیر منفی نمی‌گذارد، زیرا توانایی فرد برای واکنش و مقابله مناسب با خشکسالی وجود دارد. به عنوان مثال، بسیاری از افراد در جوامع تحت تاثیر خشکسالی خوب می‌مانند و سازگاری ذهنی مثبتی با خشکسالی دارند یا مردم تمایل دارند با محیط خود سازگار شوند. شواهد کیفی نشان می‌دهد که افراد در خانواده‌های کشاورز از راهبردهای مقابله روان‌شناختی برای سازگاری با خشکسالی استفاده می‌کنند. برای نمونه آنها ارزیابی مثبتی از وضعیت فعلی دارند و تلاش دارند به آینده خوش‌بین باشند. آنها سعی می‌کنند با فعال بودن در مدیریت ریسک و حفظ ارتباط با دوستان و اقوام در زمان خشکسالی به هم کمک کنند یا به اصطلاح در کنار هم باشند. با وجود چنین شواهدی، خشکسالی ممکن است همیشه به‌طور خطی با پیامدهای بهداشت روانی ضعیف مرتبط نباشد. این شواهد نشان می‌دهد که رابطه بین خشکسالی و سلامت روان مسئله بسیار پیچیده‌ای است و شکاف‌های دانش زیادی در این زمینه وجود دارد. فرض بر این است که برخی از عوامل حفاظتی، واکنش ذهنی فرد به ناملایمات محیطی مانند خشکسالی را تعدیل یا اصلاح می‌کنند اما اینکه آنها چیستند و چگونه این واکنش را اصلاح می‌کنند، در تحقیقات اندکی که در جهان صورت گرفته به خوبی مورد توجه قرار نگرفته است.

تاثیرات روانی تغییرات آب‌وهوایی جهانی

یک مطالعه جهانی نشان می‌دهد که درک تاثیرات روانی تغییر اقلیم جهانی مستلزم شناخت پیچیدگی و معانی چندگانه مرتبط با تغییرات اقلیمی است. تغییرات آب‌وهوایی جهانی احتمالاً اثرات منفی قابل توجهی بر سلامت و رفاه روانی خواهد داشت، تاثیراتی که بیشتر از سوی جمعیت‌های آسیب‌پذیر و افرادی که از قبل بیماری‌های روانی جدی دارند احساس می‌شود. پیامدهای موضعی یا فوری، مانند آسیب یا استرس ناشی از رویدادهای شدید آب‌وهوایی یا مناظر تخریب‌شده، ممکن است به‌عنوان تاثیرات مستقیم و شخصی تغییرات آب‌وهوایی تلقی شوند. با این حال، برای بسیاری، اثرات روانی تغییرات آب‌وهوایی احتمالاً تدریجی، تجمعی، یا تنها از طریق رسانه‌ها و ارتباطات اجتماعی تجربه می‌شوند. درک تاثیرات روان‌شناختی مستلزم شناخت معانی متعدد و روایت‌های فرهنگی مرتبط با تغییرات آب‌وهوایی و پیچیدگی آن به عنوان یک «مشکل» است که اثرات آن با سایر پدیده‌های جهانی مرتبط می‌شود.