شناسه خبر : 34070 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

عقل سلیم، نه سوسیالیسم

بررسی تاثیر همه‌گیری جهانی کرونا بر آینده جهانی شدن و لیبرالیسم در گفت‌وگو با موسی غنی‌نژاد

عقل سلیم، نه سوسیالیسم

موسی غنی‌نژاد، اقتصاددان، با اشاره به اینکه بعضی از مخالفان لیبرالیسم و اقتصاد آزاد در شرایط فعلی، جریان کرونا را بهانه‌ای قرار داده‌اند برای کوبیدن لیبرالیسم، می‌گوید: این افراد که معتقدند نقش دولت‌ها در اقتصاد باید خیلی پررنگ باشد و تجارت آزاد باعث فجایع بزرگی می‌شود، حالا این عقاید خود را با تمسک به کرونا مطرح می‌کنند. اگر بی‌طرفانه به ماجرا نگاه کنیم متوجه بی‌ربط بودن استدلال‌های این افراد می‌شویم. کرونا، در واقع، شبیه به نوعی بلای طبیعی است؛ مثل زلزله، یا سیل. این ماجرا به اقتصاد آزاد و تجارت و بازار هیچ ربطی ندارد. او تصریح می‌کند: واضح است که دولت باید طی مدتی که مردم را به ماندن در خانه وادار می‌کند، هزینه‌های زندگی آنها را بپردازد. این به سوسیالیسم مربوط نیست، بلکه حکم عقل سلیم است که اگر دولت می‌خواهد مردم در قرنطینه بمانند، باید معاش آن دسته از شهروندان را که توان مالی کافی برای گذران زندگی در شرایط بیکاری را ندارند، موقتاً تامین کند، وگرنه نتیجه‌ای نخواهد گرفت. این طبیعی است و نمی‌توان ادعا کرد که این شرایط موقتی به سوسیالیسم منجر می‌شود.

♦♦♦

جهان درگیر کرونا،‌ دچار تغییرات پیچیده و پرسش‌های تازه‌ای شده است. یکی از این پرسش‌ها درباره آینده لیبرالیسم و دیگری درباره سرنوشت همکاری‌های جهانی است. به نظر شما پس از همه‌گیری جهانی (پاندمی) کرونا، آینده جهانی شدن و روند لیبرالیسم به مخاطره افتاده است؟

جهانی شدن موضوع خاص تاریخی است. در یک مرحله تاریخی، کشورهای مختلف دنیا به‌تدریج روابط تجاری خود را گسترده‌تر کردند. شکل پیشرفته این فرآیند را که اقتصادهای جهانی طی کردند، جهانی شدن نامیده‌اند. این روندی است که از اواخر قرن 19 به صورت مشخص و ملموسی در تاریخ اقتصادی جهان اتفاق افتاده و با افت و خیزهایی بعد از جنگ جهانی دوم از سر گرفته شده و در چند دهه اخیر، شتاب بیشتری گرفته است. در بحث لیبرالیسم موضوع تجارت آزاد مطرح است. این دو کاملاً به همدیگر مرتبط هستند؛ یعنی جهانی شدن در چارچوب لیبرالیسم صورت می‌گیرد. زمانی که در قرن 20 دو جنگ جهانی بزرگ اتفاق افتاد، ویژگی مهم کشورهای درگیر جنگ ناسیونالیسم و اقتصادهای بسته و جنگ تعرفه‌ها و دعوای اقتصادهای بسته یا منافعی بود که در مقابل جهانی شدن قرار داشت و هر کشوری می‌خواست منافع اقتصادی خود را بر دیگران ترجیح دهد و این باعث می‌شد اختلافات بالا بگیرد. البته تداوم این وضعیت برای جهانی شدن مانع ایجاد می‌کرد. بعد از جنگ جهانی دوم سازمان‌های بین‌المللی به وجود آمدند و تجارت آزاد تشویق شد، سازمان تجارت جهانی که آن زمان «گات» نام داشت، با هدف توسعه تجارت جهانی و نزدیک شدن کشورها به لحاظ اقتصادی تشکیل شد. یکی از دلایل این تغییرات صلح‌آمیز کردن روابط بین کشورها بود و برقراری صلح جهانی به عنوان یکی از ماموریت‌های جهانی شدن مطرح بود. یعنی سیاستمداران متوجه شدند که یکی از علل جنگ بین ملت‌ها، سیاست‌های حمایتی است. در نتیجه اگر تجارت آزاد بین کشورها توسعه پیدا کند، روابط سیاسی به دنبال روابط اقتصادی نزدیک‌تر و صلح‌آمیزتر می‌شود. یعنی جهانی شدن یکی از ابزارهای صلح جهانی تلقی و تشویق شد. سازمان ملل این روند را دنبال کرد و سازمان‌های مختلفی برای توسعه آن به وجود آورد.

موضوع لیبرالیسم بحث کلی‌تری است؛ یعنی نوعی فلسفه سیاسی و اندیشه‌ای است که جنبه‌های اقتصادی و سیاسی دارد. بعضی از مخالفان لیبرالیسم و اقتصاد آزاد در شرایط فعلی، جریان کرونا را بهانه‌ای قرار داده‌اند برای کوبیدن لیبرالیسم. این افراد که معتقدند نقش دولت‌ها در اقتصاد باید خیلی پررنگ باشد و تجارت آزاد باعث فجایع بزرگی می‌شود، حالا این عقاید خود را با تمسک به کرونا مطرح می‌کنند. اگر بی‌طرفانه به ماجرا نگاه کنیم متوجه بی‌ربط بودن استدلال‌های این افراد می‌شویم. کرونا، در واقع، شبیه به نوعی بلای طبیعی است؛ مثل زلزله، یا سیل بنیان‌کنی که ناگهانی اتفاق می‌افتد. این ماجرا به اقتصاد آزاد و تجارت و بازار هیچ ربطی ندارد. بعضی از دوستان در شبکه‌های اجتماعی مباحث عجیبی مطرح می‌کنند مثلاً این موضوع را که تعدادی از فوتبالیست‌ها درآمدهای چندمیلیاردی دارند، ولی دانشمندان و دانشگاهیان حقوق ناچیز یا متوسطی دارند به عنوان ایراد و علت ناتوانی بشر در مواجهه با این بیماری مطرح می‌کنند و می‌گویند حالا بروید از فوتبالیست‌ها بخواهید این بیماری را درمان کنند. چنین سخنانی مصداق کامل حرف بی‌ربط است. کسی که این حرف را می‌زند نه می‌داند بازار چیست و چگونه عمل می‌کند و نه می‌داند که وظیفه دولت چیست. البته چنین حرف‌هایی برای افکار عمومی جذاب است، ولی پوپولیستی و کاملاً بی‌معنی و فاقد پایه علمی است. دستمزد فوتبالیست‌ها در بازار تعیین می‌شود و دستمزد دانشمندها هم اگر در دانشگاه‌های دولتی باشند، در دولت و اگر در موسسات تحقیقاتی خصوصی باشند در بازار تعیین می‌شود. اینها به همدیگر هیچ ربطی ندارند. اینکه تقاضا برای فوتبال و فوتبالیست‌ها بالاست، نشان‌دهنده خواست مردم و جامعه است. تقاضای مردم است که قیمت را تعیین می‌کند و قیمت فوتبالیست‌ها را بالا می‌برد،‌ نه اینکه یک نفر از بیرون نگاه کند و بگوید چرا دستمزد یک فوتبالیست زیاد و دستمزد یک دانشمند کم است. اگر کسی اندک دانش اقتصادی داشته باشد،‌ متوجه می‌شود که علت این تفاوت چیست.

به هر حال،‌ کرونا مثل یک بلای طبیعی اتفاق افتاده و در مواجهه با این بلای طبیعی، طبیعتاً شرایط استثنایی به وجود آمده است. اینکه توقع داشته باشیم بازار این مساله را حل کند کاملاً بی‌معنی است. مثل این است که سیل بنیان‌کنی بیاید و یک شهر را ویران کند،‌ در این شرایط فرضی، نمی‌توان از بازار خواست مشکل را حل کند. چنین بحران‌هایی را باید با همیاری مردم، یاری رساندن به هم‌نوعان و با کمک سازمان‌های دولتی و سازمان‌های مردم‌نهاد پشت سر گذاشت. درباره کرونا وظیفه دولت‌ها و سازمان‌های مردم‌نهاد چاره‌جویی برای حل مساله است. باید همه با هم فکر کنند که مشکلات در کدام بخش‌ها بیشتر است و چگونه باید آنها را حل کرد و چون کرونا یک «پاندمی» (اپیدمی جهانی‌شده) است، باید برای آن در سطح جهانی چاره‌جویی کرد. در این شرایط اینکه هر کشوری فقط به حل مساله خودش بپردازد، به هیچ وجه امکان‌پذیر نیست.

به هر حال رفت‌وآمد شهروندان را نمی‌توان برای ابد محدود کرد. البته لازم است در شرایط خاصی به مدت محدودی به دولت‌ها قدرت و ابتکار عمل بیشتری داده شود تا مساله را حل کنند چون ممکن است فرضاً یکی از راه‌های حل مشکل در مناطق مختلف قرنطینه باشد. قرنطینه کردن مردم یا به صورت اختیاری انجام می‌شود یا به صورت اجباری. اگر مردم به صورت اختیاری به قرنطینه تن ندهند،‌ دولت موظف است آن را اجباری کند و اینجا لازم است قوه قهریه دولت اعمال شود. لیبرالیسم هیچ مخالفتی با چنین تدبیری ندارد. بر اساس لیبرالیسم، وظیفه دولت حفاظت از حقوق شهروندان است. اگر حقوق شهروندان ایجاب می‌کند که دولت قرنطینه را اجباری کند، باید این کار را انجام دهد. البته اول اینکه باید برای این موضوع توجیه علمی و کارشناسی وجود داشته باشد، دیگر اینکه باید قبول کنیم این شرایط موقتی است، دولت نمی‌تواند دائماً به شهروندان اراده خاصی را تحمیل کند، به صورت موقتی برای حل این مساله اجبار دولت مشروعیت دارد. به نظر من هیچ تضادی بین لیبرالیسم و اینکه دولت وظیفه‌اش را درباره کرونا و دیگر بلایای طبیعی نظیر آن انجام دهد و در صورت لزوم به اجبار متوسل شود، وجود ندارد.

 با توجه به اینکه اعمال گسترده قرنطینه و فاصله‌گذاری اجتماعی به نوعی محدود کردن ناگزیر آزادی شهروندان است، خصوصاً در کشور ما که با توجه به تضاد منافع اجزای قدرت، تصمیمات متناقضی درباره تعطیلی و قرنطینه در بخش‌های مختلف اتخاذ می‌شود، آیا دموکراسی در مخاطره قرار گرفته است؟

در اتخاذ تصمیمات مربوط به قرنطینه و دیگر شیوه‌های مواجهه با کرونا، توجه به مسائل کارشناسی ضروری است. درباره اینکه قرنطینه باید چگونه باشد، شامل چه اصنافی باشد، کدام گروه از شهروندان را به چه صورت دربر بگیرد،‌ باید بر اساس نظر کارشناسان اپیدمی تصمیم گرفته شود. این موضوعی نیست که اقتصاددانان درباره آن نظر بدهند. سیاستمداران دارای قدرت سیاسی هم اگرچه باید قدرت قاهره را اعمال کنند، اما این قدرت باید برای اجرای تصمیماتی به کار گرفته شود که مبتنی بر نظر کارشناسی اتخاذ شده‌اند. دولت در کشور ما یک بام و دو هوا عمل می‌کند. به نظر کارشناسی خود وزارت بهداشت هم حتی در مواردی عمل نمی‌کند. نظر کارشناسی وزارت بهداشت ضرورت فاصله‌گذاری اجتماعی و قرنطینه حداقل به مدت دو هفته است. این قرنطینه شامل کارمندان دولت هم می‌شود، ولی دولت این کار را انجام نمی‌دهد و فقط اصناف خاصی را به تعطیلی موظف می‌کند. واضح است که برای مردم هم قرنطینه توجیه‌ناپذیر می‌شود و بسیاری از آنها دیگر قرنطینه و فاصله‌گذاری اجتماعی را رعایت نمی‌کنند. قاعده اینجا دموکراسی نیست، قاعده اعتنا به دیدگاه علمی و کارشناسی است. متولی اعلام دیدگاه کارشناسی درباره یک بیماری همه‌گیر (اپیدمی) وزارت بهداشت و دانشگاه‌های علوم پزشکی است. این نظر کارشناسی باید ملاک عمل قوه قهریه دولت قرار بگیرد. هر کاری در خارج از این چارچوب قابل پذیرش و دفاع نیست. شهروندان تصمیمات غیرکارشناسی را نمی‌پذیرند. در اوضاع آشفته کنونی که هنوز مشخص نیست وضعیت اپیدمی چگونه است و روند ابتلا کاهشی شده یا نه، می‌بینیم دولت سیاست‌های متناقضی اعلام می‌کند؛ وزارت بهداشت موضعی اتخاذ می‌کند،‌ ولی وزارت صمت یک سیاست کاملاً متناقض با موضع وزارت بهداشت اعمال می‌کند. این اشکال بزرگی است. ستاد فرماندهی که برای مبارزه با کرونا شکل گرفته باید وحدت رویه داشته باشد،‌ وگرنه کارهایش خنثی می‌شود و نتیجه مطلوبی عاید هیچ‌کس نخواهد شد.

تشدید دخالت‌های دولت و وضع محدودیت گسترده برای فعالیت کسب‌وکارها این‌بار برای مهار بیماری ضروری است و حتی به مطالبه مدنی تبدیل شده است. آیا می‌توان امیدوار بود که دخالت‌های دولتی در اقتصادهای بسته‌ای مثل اقتصاد ایران پس از پایان پاندمی، کاهش پیدا کند یا این وضعیت به تشدید مداخله در طولانی‌مدت منجر می‌شود؟

شیوع کرونا اتفاقی پیش‌بینی‌نشده و کاملاً استثنایی است. تدابیری که در این مدت کوتاه،‌ دولت باید اتخاذ کند باید برای این منظور باشد و نباید ادامه پیدا کند. در کشورهای پیشرفته دولت‌ها گفته‌اند مردم قرنطینه را رعایت کنند، دولت تضمین می‌کند 80 درصد از حقوق و درآمد کارمندان و دیگر شاغلانی را که آنها را وادار به خانه‌نشینی کرده است، بپردازد. واضح است که هر دولتی برای چند هفته و نهایتاً چند ماه می‌تواند این کار را انجام بدهد، دائماً که نمی‌توان این کار را ادامه داد. دیگر تدابیری هم که دولت‌ها در این شرایط استثنایی اتخاذ می‌کنند از همین جنس است. با قیمت‌گذاری چیزی حل نمی‌شود. اگر دولت روی ماسک قیمت‌گذاری کند که اصلاً دیگر ماسکی پیدا نمی‌شود و همه‌اش به بازار سیاه و قاچاق می‌رود. اتفاقاً هرچه بازار ماسک را آزادتر کنند، فراوانی آن بیشتر می‌شود. دولت فقط می‌تواند این کار را بکند که حتی اگر شده با قیمت‌های بالاتر ماسک‌ها را بخرد و برایش بازار ایجاد کند و آنها را توزیع کند. نه اینکه بازار را سرکوب کند که قاچاق بشود و به جایی برود که کسی نتواند به راحتی به آن دسترسی پیدا کند. این راه‌حل نیست. دیدگاه‌های کارشناسی در همه زمینه‌ها باید رعایت شود؛ هم در زمینه اجرای قرنطینه، هم در مبارزه با کرونا و هم در زمینه آثار اقتصادی مشکلاتی که کرونا ایجاد کرده است، باید دیدگاه‌های کارشناسی بررسی شود،‌ نه اینکه دولت به عنوان حلال مشکلات تصور کند باید همه اقتصاد را به دست بگیرد و در این صورت مساله حل خواهد شد. ابداً این‌طور نیست، اتفاقاً در این صورت هیچ مساله‌ای حل نمی‌شود و مسائل دیگری هم بر مشکلات قبلی اضافه می‌شود.

در پی تشدید گسترده بیکاری و فقر بر اثر کرونا، همه‌جا سخن از ضرورت حمایت دولت از آسیب‌دیدگان این وضعیت مطرح است. گذشته از میزان توان حمایتی دولت با توجه به تحریم و کاهش شدید درآمدهای نفتی کشور ما، در این شرایط دیگر چگونه می‌توان به کاهش مداخله دولت در اقتصاد و توجه به مبانی لیبرالیسم امید داشت؟ آیا حرکت به سوی سوسیالیسم امری ناگزیر است؟

 متاسفانه عده‌ای با استفاده از این شرایط شبهه‌افکنی‌هایی می‌کنند، ولی در پاسخ به این شبهات، می‌توان به تصمیمات آمریکا در حمایت از مردم در دوران قرنطینه توجه کرد. این کشور دولتی دارد که بیشتر از همه دولت‌های جهان، از سوسیالیسم دور است و نمی‌تواند سیاست‌های سوسیالیستی در پیش بگیرد. این عقل سلیم است که می‌پرسد وقتی دولت مردم را موظف می‌کند در خانه بمانند و هیچ کاری نکنند، مردم باید از کجا کسب درآمد و ارتزاق کنند؟ واضح است که دولت باید طی مدتی که مردم را به ماندن در خانه وادار می‌کند، هزینه‌های زندگی آنها را بپردازد. این به سوسیالیسم مربوط نیست، بلکه حکم عقل سلیم است که اگر دولت می‌خواهد مردم در قرنطینه بمانند، باید معاش آن دسته از شهروندان را که توان مالی کافی برای گذران زندگی در شرایط بیکاری را ندارند، موقتاً تامین کند، وگرنه نتیجه‌ای نخواهد گرفت. این طبیعی است و نمی‌توان ادعا کرد که این شرایط موقتی به سوسیالیسم منجر می‌شود. البته یک عده از پوپولیست‌ها شعارهای سوسیالیستی می‌دهند و وسط دعوا نرخ تعیین می‌کنند. این حرف‌های پوپولیستی گرفتاری همیشگی ماست، ولی نباید مانع از این شود که دولت کاری را که وظیفه‌اش است و دیدگاه کارشناسی آن را توصیه می‌کند انجام دهد. دیدگاه کارشناسی که در این شرایط باید مدنظر قرار بگیرد یکی از منظر بهداشت است که پزشکان و مراجع پزشکی باید آن را اعلام کنند، دیگری از منظر اقتصادی است که اقتصاددانان و مسوولان اقتصادی باید آن را تعیین کنند. اما تضاد تصمیم‌گیری‌های دولت در دو بخش بهداشتی و اقتصادی، برای کل سیستم بسیار آسیب‌زننده است. وقتی وزارت بهداشت تصمیمی می‌گیرد و وزارت صنعت تصمیم دیگری، این تصمیمات متضاد همدیگر را خنثی می‌کنند، در نهایت هیچ نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود و فقط وضع بدتر می‌شود.

ممکن است بسته شدن مرزهای کشورها برای مقابله با شیوع کرونا به بسته شدن مرزهای اقتصادی و افزایش تمایل به اقتصادهای بسته منجر شود یا باعث سرعت گرفتن رشد ناسیونالیسم افراطی شود؟

بله،‌ این امکان وجود دارد. البته این خطر قبل از کرونا نیز جدی بود؛‌ در واقع فرآیند تشدید ناسیونالیسم افراطی با روی کار آمدن افرادی مثل ترامپ در آمریکا و برخی ناسیونالیست‌ها در اروپا شروع شده بود. حالا این خطر هست که کرونا بهانه‌ای بشود برای رشد این گرایش‌های ناسیونالیستی که بسیار هم خطرناک است؛ هم برای اقتصاد جهان و هم برای بهداشت و سلامت مردم دنیا، چون برای مبارزه با پاندمی موجود،‌ همکاری همه کشورها ضروری است و با سیاست‌های ناسیونالیستی نمی‌توان این مساله را حل کرد. درست و طبیعی است که کشورها موقتاً مرزهای خود را برای رفت‌وآمد می‌بندند، ولی این وضعیت موقتی است،‌ همان‌طور که در زمینه اقتصادی حمایت‌های دولتی از مردم به صورت موقت ضروری است. نهایتاً روابط و رفت‌وآمدهای کشورها ناگزیر است. بنابراین مبارزه با کرونا باید با همکاری همه کشورها و در سطح جهانی انجام شود.

با توجه به اینکه از نظر پزشکی، فعلاً چشم‌اندازی از پایان همه‌گیری کرونا وجود ندارد، محتمل است که ادامه این وضعیت پایه‌های لیبرالیسم را تضعیف کند و جهان به سوسیالیسم روی خوش نشان دهد؟

چون طبیعتاً در این شرایط نقش دولت‌ها پررنگ‌تر می‌شود، ممکن و محتمل است که پوپولیست‌ها و چپ‌ها دوباره میدان‌داری کنند، علیه آزادی، تجارت آزاد و بازار آزاد تبلیغات کنند و این تبلیغات آثار مخربی هم داشته باشد. اما نهایتاً در همه زمینه‌ها عقل سلیم پیروز می‌شود. البته کار پوپولیست‌ها و چپ‌ها باعث افزایش هزینه‌ها می‌شود، ولی این نتیجه را نخواهد داشت که سوسیالیسم جهانی ایجاد شود یا در کشوری گرایش‌های سوسیالیستی رشد کند. اینها توهمات برخی افراد است که هرچند بسیار پرهزینه خواهد بود، ولی یقیناً به نتیجه مورد علاقه این افراد منجر نمی‌شود چون با عقل سلیم بشری در تضاد است.