شناسه خبر : 46289 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

شهامت اقدام

چرا نام مسعود نیلی در اقتصاد ایران ماندگار شد؟

 

 علی سرزعیم / اقتصاددان

در جامعه ایران، توجه عموم مردم، تاریخ‌نگاران و رسانه‌ها به سیاستمداران و اهالی قدرت و فعالان عرصه سیاست است. همه انتظار دارند بهبود سریع و شدید از سوی سیاستمداران رخ دهد؛ اما کمتر کسی به این امر توجه دارد که بهبودها اول، تدریجی رخ می‌دهد و دوم، این بهبودها محصول تصمیم‌سازی‌ها و سیاست‌پژوهی‌هایی است که به وسیله فن‌سالاران انجام می‌شود و نهایتاً از سوی فن‌سالاران و دیوان‌سالاران به اجرا درمی‌آید. در واقع همان‌گونه که می‌گویند پشت سر هر مرد موفقی، زنی کاردان قرار دارد، به همان قیاس پشت سر هر سیاستمدار موفقی انبوهی از فن‌سالاران و دیوان‌سالاران کارآمد و زحمت‌کش حضور دارند؛ اما به هر صورت تلاش‌های پشت پرده این لشکر از عوامل فکری و اجرایی در بدنه حاکمیت دیده نمی‌شود و هر موفقیتی بروز می‌کند همه به پای سیاستمداران نوشته می‌شود.

از سوی دیگر عرصه سیاست (polity) در ایران از ابتدای قرن تاکنون بر اساس تقابل میان نیروهای سیاسی و فکری جامعه از یک‌سو و صاحبان قدرت در سوی دیگر تعریف شده است. همواره تصویر سیاه و سفیدی از این دو سو تعریف شده است. اهل قلم و بیان معمولاً صاحبان قدرت را خائن، ناکارا، فاسد و بدخواه برای ملت معرفی کرده‌اند و وظیفه نیروهای سیاسی را تلاش برای براندازی و وظیفه نیروهای فکری جامعه را تلاش برای نقد حکومت تعریف کرده‌اند. از دید حاکمان نیز نیروهای سیاسی و فکری در توهماتی غیراجرایی و غیرواقع‌بینانه قرار دارند که اگر زمام کشور را به دست گیرند، ایران را به باد می‌دهند.

در این میان کسانی ظاهر می‌شوند که از سوی آقای دکتر مقصود فراستخواه، «کنشگران مرزی»، قلمداد می‌شوند. اینها کسانی هستند که در میانه شکاف دولت-ملت قرار می‌گیرند و حلقه وصل این شکاف می‌شوند. در فرهنگ سیاسی انقلاب‌پسند و قهرمان‌پرور ایران، هرچه این شکاف و تقابل شدیدتر شود وضعیت بهتر است و احتمال بروز انقلاب از سوی سیاستمداران سرسختی که تن به هیچ مصالحه‌ای نمی‌دهند و تنها تغییرات شدید را طلب می‌کنند بیشتر می‌شود.

در مقابل، فرهنگ سیاسی جایگزینی وجود دارد که معتقد به بده‌بستان و معامله با صاحبان قدرت است و از هر تلاشی که به کاهش این شکاف بینجامد تمجید می‌کند زیرا این کاهش شکاف‌ها امکان معامله‌های بیشتر را افزایش می‌دهد. همچنین فن‌سالاران و دیوان‌سالارانی هستند که بهبود زندگی عینی مردم را هدف خود قرار داده اما این هدف را نه از طریق تغییرات بنیادین و شدید سیاسی مثل انقلاب بلکه از طریق اصلاح تدریجی سطح زندگی مردم دنبال می‌کنند. این افراد به فراست آموخته‌اند که در پس تغییرات سیاسی شدید نه‌تنها ظلم‌ها، خشونت‌ها و تخریب‌هایی مشروع می‌شود بلکه زندگی اقتصادی مردم آسیب چشمگیری می‌بیند. انقلابیون و براندازان سیاسی همیشه وعده می‌دهند که این آسیب‌ها که در پس تغییرات سیاسی شدید رخ می‌دهد موقتی است و وقتی نظام سیاسی ایده‌آل بر سر کار آمد، چنان منافع عظیمی رخ خواهد داد که جبران‌کننده همه این کاستی‌ها خواهد بود. اما فن‌سالارانی هستند که دل‌نگران وضعیت زندگی توده مردم هستند و پیوسته قدرت خرید مردم را رصد می‌کنند. آنها گوش خود را به شعارهای دهن‌پرکن گذشته و وعده‌های طلایی می‌بندند اما چشمان خود را به روی واقعیت عینی باز می‌کنند تا بتوانند زندگی عینی مردم را ببینند و برای بهبودش اقدام کنند.

کسانی هستند که در سطح خُرد خود را وقف بهبود زندگی مردم می‌کنند و با ایجاد خیریه و سازمان‌های مردم‌نهاد تلاش می‌کنند در حد وسع خود مشکلی از انبوه مشکلات کشور را حل کنند. اینها معمولاً دایره تاثیرگذاری محدودی دارند اما خیرخواهانه تلاش می‌کنند بر جامعه پیرامون خود تاثیر مثبت بگذارند. کسانی دیگر هستند که می‌دانند تاثیرگذاری فراگیر و وسیع جز از طریق سیاست‌های اقتصادی حکومت ممکن نیست. به همین دلیل تخصص لازم برای حکمرانی اقتصادی و سیاست‌گذاری اقتصادی را فرامی‌گیرند و در قالب نظام کارشناسی وارد عرصه حکمرانی می‌شوند. آنها به دلیل ظرفیت بالایی که دارند در سلسله‌مراتب سازمانی به سرعت ارتقا و در نظام کارشناسی به مراتب عالی دست می‌یابند. اینها کسانی هستند که تصمیم‌ساز می‌شوند نه تصمیم‌گیر، سیاست‌ساز می‌شوند نه سیاست‌گذار.

مناصب اصلی مثل رئیس سازمان، وزیر، معاون رئیس‌جمهور و مانند آن، پست‌هایی هستند که از سوی افراد سیاسی پر می‌شوند اما معاون‌های آنها را فن‌سالارانی که در نظام کارشناسی پیشرفت کرده‌اند پر می‌کنند. معمولاً تصمیمات و سیاست‌ها از خلال مذاکرات و گفت‌وگوهای نظام سیاسی (راس هرم) و فن‌سالاران (طبقه پایین نوک هرم) اتخاذ می‌شود. تصمیم‌گیران ملاحظات و قیدهای سیاسی را بیشتر در نظر می‌گیرند ولی فن‌سالاران مصالح اقتصادی و کارایی را بیشتر لحاظ می‌کنند. برای اینکه این گفت‌وگو بتواند شکل بگیرد لازم است اعتمادی میان آنها به وجود آید. به همین دلیل فن‌سالارانی که قصد تاثیر از طریق حکومت دارند یاد می‌گیرند که خلق شخصی و سبک زندگی خاصی داشته باشند که حساسیت‌زا نباشد. در گفت‌وگوها در عین ادب صراحت داشته باشند. رفتار غیرمتعارف نکنند و به سادگی بهانه به دست کسانی که دنبال حذف آنها و حذف تاثیرگذاری آنها هستند ندهند. پوشش، گفتار، منش و اخلاق آنها حاشیه‌ساز نیست و از هر حاشیه‌سازی گریزان هستند. به همین دلیل از صحبت‌های هیجانی و احساساتی گریزان‌اند و یاد می‌گیرند چگونه با یک ادبیات رسمی همواره نظر خود را بیان کنند و یاد می‌گیرند چگونه در حالت خشم و غضب هم از کلمات خنثی که معنای مورد نظر را بهتر می‌رساند استفاده کنند. آنها به تدریج می‌آموزند که روان‌شناسی سیاستمداران را فرا گیرند تا بر این اساس بتوانند گفت‌وگوی موثرتری با آنها برقرار کنند.

دکتر مسعود نیلی، استاد عزیز ما، چنین شخصیتی داشت و دارد. ایشان می‌توانست مهندس عمران خوبی باشد و در سطح خُرد به خوبی تاثیرگذار باشد اما رویاهایش بزرگ‌تر بود و او این‌گونه ارضا نمی‌شد. نمی‌توانست به این قانع باشد که یک شرکت ساختمانی بزرگ به راه بیندازد و از عواید آن خیریه‌ای را سامان دهد. او می‌خواست همه ایران آباد شود. برای همین راهش را از مهندسی عمران به اقتصاد کج کرد و از سازمان برنامه سر درآورد. انرژی جوانی‌اش را صرف انجام درست وظایف سازمانی در سازمان برنامه کرد و با توجه به دانش و استعدادی که داشت عجیب نبود به سرعت ارتقا یابد و معاون اقتصادی سازمان برنامه شود که مهم‌ترین معاونت و دست راست رئیس سازمان برنامه و بودجه به‌شمار می‌آید. در وهله اول تلاش کرد دیدگاه اقتصادی حاکم بر سازمان برنامه را حول یک تفکر منسجم، سازماندهی مجدد کرده و از جوزدگی زمانه دور کند. سپس به واسطه رئیس سازمان برنامه به جلسات دولت و مجلس راه یافت و دیدگاه کارشناسی عرضه‌شده از سوی سازمان برنامه را تبیین می‌کرد و در برابر دیدگاه‌های رقیب ایستادگی و ضعف آنها را برملا می‌کرد.

وقتی واگرایی آنچه در عمل اتخاذ می‌شد با آنچه به نظام تصمیم‌گیری عرضه می‌شد، از حد قابل تحمل فراتر رفت، از سازمان برنامه و بودجه جدا و برای ادامه تحصیل راهی انگلستان شد. هر چه می‌خواند به دلالت‌های سیاست‌گذاری آن می‌اندیشید و چشمانش را به روی نظام تصمیم‌گیری آن دیار باز کرد. همانند خیلی‌ها که تنها به ساختمان‌ها و لباس افراد مشغول‌اند ایام خود را صرف نکرد بلکه تلاش کرد رمز موفقیت فرنگیان را در آبادانی کشورشان فرا بگیرد و با توشه‌ای پر از دانش و درس‌های آموخته به کشور بازگردد. دوستی با مرحوم دادمان در انگلیس زمینه‌ای شد تا به‌رغم جوسازی برخی اصلاح‌طلبان دوباره به سازمان برنامه خوانده شود و در کنار دکتر نجفی به عنوان معاون اقتصادی خدمت کند. آمدن خاتمی را فرصتی برای اعتلای ایران می‌دید و این دعوت را فرصتی برای ادامه خدمت به کشور، و این برای کسی که تمنای آبادانی ایران را دارد فرصتی نیست که بتواند از آن بگذرد.

در دوران خاتمی تلاش کرد مفاهیم اصلی سیاست‌گذاری اقتصادی را در وهله اول به آقای دکتر نجفی بیاموزاند و انصافاً دکتر نجفی با هوش سرشار خود به سرعت آنها را فراگرفت و این‌گونه همکاری صمیمانه و موثری در آن زمان به وجود آمد. همچنین تلاش کرد با دکتر نوربخش که در مقام رئیس کل بانک مرکزی بود و آقای نمازی که در وزارت اقتصاد و دارایی مستقر بود حداکثر هماهنگی به وجود آید تا سه سال اول دوره خاتمی که با افت شدید درآمد نفت روبه‌رو بود به سلامت گذر شود و کشور آسیب کمتری ببیند. در آن ایام بود که ایده جدیدی برای نگاشتن برنامه‌های توسعه با خود به همراه آورد و تلاش کرد کارشناسان سازمان برنامه و کارشناسان وزارتخانه‌ها و دستگاه‌های اجرایی را با این ایده جدید همراه کند. این‌گونه بود که برنامه سوم خلق شد که هنوز بهترین برنامه پنج‌ساله توسعه شناخته می‌شود. این توفیقات با سعایت‌ها و بدخواهی‌های متعارف همراه شد و نهایتاً ایشان از سازمان برنامه کناره‌گیری کرد. چیزی نگذشت که دکتر نجفی هم رفتن را بر ماندن بدون دکتر نیلی ترجیح داد.

در نظام تصمیم‌گیری ایران آنقدر آدم باهوش هست که تفاوت میان افراد مدعی و افراد واقعاً کارشناس را درک کند. آقای زنگنه که سال‌ها تجربه وزارت را داشت به سرعت فرصت را غنیمت شمرد تا دکتر نیلی را به وزارت نفت جذب کند. اینک دکتر نیلی مجال جدیدی برای تلاش مشاهده می‌کرد. دکتر نیلی نیز دکتر مهدی عسلی، یار پرتلاش و نجیب خود را از دفتر اقتصاد کلان سازمان برنامه فراخواند تا ریاست موسسه مطالعات بین‌المللی انرژی را بپذیرد. در آنجا دو ایده را با همکاری هم جلو بردند؛ ایده اصلاح رابطه مالی شرکت نفت و دولت تا انگیزه بهبود عملکرد در شرکت نفت ایجاد شود و سازماندهی مجدد شرکت ملی نفت تا بتواند شرکتی در تراز شرکت‌های نفتی جهان شود. برای مقصود اول طرح تقسیم درآمد نفت بر حسب درصد بین دولت و شرکت نفت مطرح شد و برای مقصود دوم از شرکت Bain&Company که شرکتی سرآمد در عرصه مشاوره شرکت‌های نفتی بود کمک گرفته شد. با آمدن دولت احمدی‌نژاد البته طرح سازماندهی مجدد شرکت ملی نفت و توصیه‌های شرکت مشاور خارجی بر زمین ماند اما ایده اول عملی شد.

وقتی نیلی را از سازمان برنامه راندند و اصلاح‌طلب دیگری جایگزین نجفی شد تلاش کردند نطفه تفکری را که امثال دکتر نیلی را می‌پروراند خفه کنند. به همین دلیل موسسه عالی پژوهش در توسعه و برنامه‌ریزی را که به وسیله همفکران دکتر نیلی با تعداد کمی دانشجوی برگزیده اداره می‌شد در موسسه آموزش مدیریت دولتی که به هزاران مدیر دولتی مدرک می‌داد ادغام کردند. ادغامی که هدفش در نطفه خفه کردن یک دیدگاه اقتصادی بود که اتفاقاً در جهان دیدگاه غالب است! این تهدید را دکتر نیلی به فرصتی تبدیل کرد. دکتر مشایخی به عنوان موسس موسسه عالی پژوهش در توسعه و برنامه‌ریزی توانست دانشگاه شریف را متقاعد کند که دانشکده اقتصاد و مدیریت را ایجاد و دکتر نیلی را مسئول شکل‌دهی گروه اقتصاد کند. دکتر نیلی آن را فرصتی تلقی کرد تا از دانشجویان برگزیده دانشگاه شریف اقتصاددانان و کارشناسان و تحلیلگرانی خبره تربیت کند که تحول موردنظر او را در دانشگاه، در دولت و در بخش خصوصی دنبال کنند. وی دریافت به جای تلاش‌های زیاد اما کم‌ثمر برای متقاعد کردن سیاستمدارانی که ذهنشان با مفاهیم غلط انباشت شده و منافع کوتاه‌مدتشان با تصمیمات درست ناسازگار است، نسل جدیدی را آموزش دهد که آینده‌ساز کشور خواهند بود. این‌گونه بود که دانشکده مدیریت و اقتصاد به سرعت به نگین درخشان دانشگاه شریف تبدیل شد و جاذبه آن دل بسیاری از دانشجویان مهندسی را ربود و آنها را به سمت دانش اقتصاد و مدیریت کشاند.

اقدام دیگری که دکتر نیلی در دوران خاتمی و در زمان جدایی از سازمان برنامه انجام داد اجرای پروژه «استراتژی توسعه صنعتی ایران» بود که اولین سند راهبردی و منسجم باقی‌مانده در وزارت صنعت است. کارهای دیگر انجام‌شده پیش از این کار، آن انسجام و جامعیت را نداشتند و راهبردهای دیگری که تاکنون تدوین شده به باور من هنوز نتوانسته جایگزین مناسبی باشد. پروژه استراتژی صنعت گاز کشور دیگر پروژه کلانی بود که ایشان در آن ایام انجام داد و هنوز به آن می‌بالد.

با شروع دولت احمدی‌نژاد رابطه دولت با دکتر نیلی قطع شد اما این به معنای خانه‌نشینی ایشان نبود. در این دوره ایشان تمرکز خود را روی دانشگاه قرار داد و با تلاش‌هایی که برای انحلال دانشگاه صورت می‌گرفت مقابله کرد و نهایتاً موفق شد مانع انحلال دانشکده مدیریت و اقتصاد شود. در همین ایام اتاق بازرگانی از ایشان خواست تا در چند پروژه مشارکت کند. یکی از این پروژه‌ها، ارائه چشم‌انداز میان‌مدت اقتصاد ایران بود که بعدها به شکل کتابی منتشر شد و ارائه آن به تیم آقای روحانی موجب شد ایشان به سمت مشاور اقتصادی آقای روحانی منصوب شود بدون اینکه قبلاً ارتباط خاص یا ویژه‌ای با هم داشته باشند. پروژه دیگر تحلیل پیامدهای هدفمندی یارانه بود که چندان دیده نشد.

دکتر نیلی در طول دوره آقای احمدی‌نژاد کمتر سخن بر زبان آورد زیرا به او پیامی داده بودند که دولت تحمل نقدهای وی را ندارد. به هر حال این هشت سال به هر سختی که بود گذشت و روسیاهی به زغال ماند. با پیروزی آقای روحانی برق امید در دل‌ها روشن شد و امید به گشایش در وضعیت اقتصادی فراگیر شد. دکتر نیلی وقتی به دولت فراخوانده شد دودل بود و آنچه نهایتاً وی را به همکاری سوق داد ترغیب همسرش بود که اگر واقعاً می‌توانی کاری برای بهبود وضع معیشت مردم بکنی روا نیست خودداری کنی. وقتی نوبت به تقسیم سمت‌ها رسید، هیچ چیز جز مشاور رئیس‌جمهور شدن و ریاست موسسه نیاوران در دستش نماند. اسمی پرطمطراق اما توخالی! چرا که همه امکانات اجرایی و اختیارات در سمت‌های دیگر نهفته بود. رقبا خوشحال بودند که توانسته‌اند با موفقیت نیلی را از میدان به در کنند و سرکارش بگذارند. این موفقیت آنها حاصل نمی‌شد مگر با سعایت‌ها و ذهنیت‌سازی‌هایی که دیگران نزد رهبری و دیگر مسئولان در مورد دکتر نیلی کرده بودند و آنها نیز روحانی را از گماشتن ایشان به سمت‌های مهم بازداشتند.

هرچه بود طبع دکتر نیلی بلندتر از آن بود که به این اسم و رسم‌ها توجه داشته باشد و تلاش می‌کرد بدون داشتن سمت رسمی یک هماهنگی میان اجزای اقتصادی دولت برقرار کند و برخی پروژه‌های خاص را پیش ببرد. اولین کار عرضه ایده چگونگی خروج از رکود و طرح رفع موانع تولید بود. سپس موضوع افزایش نرخ بنزین از 700 تومان به هزار تومان پیش آمد که با تدبیر به کار گرفته شد و بدون اعتراض و سروصدا به موفقیت رسید. همزمان طرح چگونگی گذر از ابرچالش‌های اقتصاد ایران را به اجرا درآورد و تلاش کرد در یک همایش آن را در میان اقتصاددانان کشور عرضه کند و سندی اجماعی استخراج کند. ماحصل کار را به شکل کتابی درآورد که به ساده‌ترین شکل نتایج را در اختیار سیاست‌گذار قرار می‌داد. دکتر نیلی آن را نهایت تلاش خود برای ساده‌سازی مسائل پیش‌روی سیاست‌گذاران قلمداد می‌کرد و برای همین برایش ارزش بالایی قائل بود. به‌رغم استقبال زبانی مسئولان وقت، این کتاب هیچ‌وقت جدی گرفته نشد و مثل دیگر پژوهش‌ها به کناری نهاده شد. سازمان برنامه که می‌بایست بیشترین استقبال و استفاده را از این کار می‌کرد آن را اقدامی برای تصاحب جایگاه قلمداد کرد و به همین دلیل تلاش کرد نسخه بدلی دیگری به عنوان رقیب درست کند تا کار ارزشمند دکتر نیلی به حاشیه برود.

دکتر نیلی به تدریج دریافت که فعالان عرصه سیاست زرنگ‌تر و پیچیده‌تر از آن هستند که سابقاً تصور می‌کرد. وی دریافت کسانی تلاش می‌کنند ناکامی‌ها را به پای دیدگاه وی بنویسند و وی به‌رغم اینکه هیچ امکان سازمانی نداشت مقصر اصلی شکست دولت در تحقق اهدافش قلمداد شود. وی آرام‌آرام دریافت که گوش شنوایی برای شنیدن توصیه‌هایش نیست و هر سخنی که گفته می‌شود با سخنان بی‌پایه دیگر توسط افراد مختلف خنثی می‌شود و رئیس‌جمهور در برابر نقدها و توصیه‌های مشفقانه و درست واکسینه شده است. از این‌رو برایش مسجل شد که باید از دولت جدا شود. طبق معمول کسانی واسطه شدند تا وی را در دولت حفظ کنند و این ارتباط رو به کاهش نهایتاً در جلسه معروف نرخ ارز 4200تومانی قطع شد. وقتی تحریم دوم شروع شد و مشکلات اقتصادی بالا گرفت برخی در درون دولت و برخی از مخالفان دولت فرصت را مغتنم شمردند تا گناه همه کاستی‌های اقتصادی و سوءسیاست‌ها را به پای دکتر نیلی بنویسند تا نظام سیاسی، یا آقای روحانی یا تیم اقتصادی دولت را مبرا نشان دهند و دکتر نیلی را عامل و بانی اصلی وضع موجود معرفی کنند.

کسانی که هیچ شناختی از نظام سیاسی و سیاست‌گذاری ایران ندارند این توهم را دارند که مسئولان اقتصادی با ذهن خالی به سراغ نظام کارشناسی می‌آیند و از آنها می‌خواهند بهترین راه‌حل کارشناسانه را عرضه کنند و وقتی این راه‌حل‌ها را شنیدند می‌پذیرند و تلاش می‌کنند به اجرا درآورند. این تصویر، یک تصویر کودکانه و کاریکاتورگونه از شخصیت یک سیاستمدار است. ذهن سیاستمدار مملو از دیدگاه‌های مختلف و آرای متفاوت و معمولاً متناقض است. سیاستمداران تنها از یک نفر که برجسته‌ترین کارشناس باشد حرف نمی‌شنوند بلکه کارشناسانی را به حضور فرامی‌خوانند، دیدگاه‌های سیاستمدار را توجیه نظری کرده و آن را تکرار کنند. همچنین تصور توده مردم این است تصمیم‌های مهم اقتصادی فردی گرفته می‌شود اما واقعیت آن است که این تصمیمات معمولاً جمعی و در یک فرآیند طولانی گرفته می‌شود. افراد متفاوتی در این فرآیند ذی‌مدخل هستند و بر حسب منافع یا مضاری که نسبت به یک سیاست اقتصادی جدید دارند برای تصویب آن یا برای ممانعت از تصویب آن تلاش می‌کنند. در نهادهای تصمیم‌گیری هر کس که قدرت بیشتری داشته باشد نهایتاً ایده خود را پیش می‌برد، نه کسی که لزوماً بهترین ایده را داشته باشد! بله، سیاست‌گذاری یک بازی جمعی است که اگر بهترین بازیکن کشور هم باشی لزومی ندارد نتیجه این بازی مثبت باشد، وقتی بقیه تیم نابلد باشند.

دکتر نیلی در دولت آقای موسوی، بخشی از دولت آقای هاشمی، بخشی از دولت آقای خاتمی و بخشی از دولت آقای روحانی خدمت کرد اما هیچ‌گاه نتوانست آنقدر موفقیت که رضایت خاطرش را به وجود آورد کسب کند. از این‌رو بیراه نیست اگر وی را فن‌سالاری ناکام بنامیم. از این‌رو بی‌دلیل نیست اگر دکتر نیلی از صرف عمر زیادی که در نظام حکمرانی کرد چندان خشنود نباشد و معتقد باشد اگر زمان به عقب برمی‌گشت راه دیگری را انتخاب می‌کرد. آن راه دیگر همان است که همواره در کنار کارهایش با جدیت دنبال کرد: آموزش و تربیت استادان، کارشناسان و متخصصان اقتصادی. وقتی دکتر نیلی ثمره این قبیل فعالیت‌هایش را به شکل انبوهی از دانشجویان که در بهترین دانشگاه‌های عالم تحصیل کرده و در آنجا به تدریس می‌پردازند یا به کشور برمی‌گردند یا در بازار کار افراد سرشناس و موفقی می‌شوند یا در دولت کارشناسان ممتازی از آب درمی‌آیند می‌بیند، از تلاش‌ها و عمری که صرف کرده خشنود شده و اظهار رضایت می‌کند. وی اینک احتمالاً با خود می‌اندیشد اگر به جای هزاران ساعتی که برای جا انداختن مفاهیم ساده در اذهان متصلب سیاستمداران صرف کرده آن را صرف تربیت نسل جدیدی از استادان، کارشناسان و متخصصان می‌کرد برای ایرانِ آینده مفیدتر می‌بود. دکتر نیلی وقتی از دکتر محمد اکبرپور یا دکتر امیررضا کرمانی نام می‌برد چشمانش برق می‌زند و آنها را نمادهای برجسته‌ای از ثمره حیات می‌شمرد اما وقتی از نتیجه تلاش‌هایش در عرصه سیاست‌گذاری صحبت می‌کند چندان خوشحال نیست. دیگران وی را در تغییر گفتمان اقتصادی در حاکمیت و جامعه موفق می‌دانند اما وی اینها را کافی نمی‌داند و به این مقدار راضی نیست. دیگران تلاش‌های وی را در تدوین بهترین برنامه توسعه (برنامه سوم) و منسجم‌ترین استراتژی توسعه صنعتی ارزنده می‌دانند اما وقتی به هیچ کدام آنها عمل نشده قاعدتاً رضایت خاطر چندانی کسب نمی‌کند. از این‌رو بی‌جهت نیست که ایشان را معلمی‌ کامیاب و فن‌سالاری ناکام قلمداد کنیم.

دکتر نیلی نماد خوبی از فرهیختگان و کارشناسانی است که تلاش کردند نظام حکمرانی کشور را بسامان کنند اما به دلیل غلبه نگاه‌های آرزواندیشانه، ایدئولوژیک، امنیتی، شعارزده، سیاست‌زده، منفعت‌اندیشانه و توطئه‌پردازانه بر سپهر حکمرانی ناکام ماندند. سیاستمداران با اتکا به پول نفت و با نگاه‌های کوتاه‌مدت در تصور همه‌چیزپنداری خود گرفتار بودند و هستند و قدر خیرخواهی‌های نخبگان نظام کارشناسی را نشناختند. این افراد کسانی بودند که اگر کسب‌وکار شخصی خود را دنبال می‌کردند به مراتب موفق بودند اما عمر و جوانی خود را به امید بهبود زندگی توده مردم و تاثیرگذاری بر سیاست‌ها در نظام حکمرانی صرف کردند. حاکمان ما قدردان این خیرخواهی‌ها نبودند اما اگر فقط این بود ناراحتی ما کم بود. در مسیر چنین اصلاحگری‌هایی ملامت‌های دیگری از سوی سیاست‌بازان، روشنفکران و هم‌صنف‌های اقتصادی نثار آنها شد. بخشی از براندازان آنها را به دلیل همکاری با حاکمیت متهم به مزدوری کردند و آماج تیرهای کینه خود قرار دادند. بسیاری از روشنفکران و جامعه‌شناسان برچسب‌های نئولیبرال به آنها زدند و آنها را آلت دست استعمار جهانی یا سرمایه‌داری داخلی خواندند. بخشی از هم‌صنف‌های اقتصادی از روی حسادت یا از روی ناآگاهی اتهام‌های گوناگونی مطرح کردند. مثلاً کسانی دوره راه افتادند که دکتر نیلی هیچ‌گاه اقتصاد را نفهمیده چون لیسانسش عمران بوده است. آنها ایشان را متهم می‌کردند که دکتر نیلی درک عمیقی از اقتصاد ندارد و نگاه مهندسی به اقتصاد و جامعه دارد. دکتر نیلی و امثال ایشان کمتر در پی پاسخگویی به این دشنام‌ها برآمدند چون آن را هدررفت وقت و خراب‌کننده اعصاب و مشغول‌کننده جوانان به امور بی‌ارزش می‌دانستند. هرچه بود دکتر نیلی و امثال ایشان این نامهری‌ها را به امید بهبود زندگی توده مردم تحمل کردند؛ همان مردم ساده و صمیمی که در جای‌جای این کشور با نداری در وضعیت سخت زندگی می‌کنند. شاید دکتر نیلی و مانند ایشان با خود این شعر سعدی را زمزمه می‌کردند که:

«عاشق گل دروغ می‌گوید که تحمل نمی‌کند خارش»1

من به عنوان یک بنده در مقامی نیستم که خدایی کنم اما تصور می‌کنم خداوند بصیر و دانا چنین خیرخواهی‌ها و صبوری‌هایی را نادیده نگیرد و به قدر رحمتش جزای خیر دهد. اما در مقام بندگی و به عنوان یک شهروند نمی‌توانم نسبت به این تلاش‌ها و صبوری‌های بی‌سروصدا بی‌توجه و قدرنشناس باشم: آقای دکتر نیلی، به احترام شما برمی‌خیزیم و برایتان بهترین‌ها را از خداوند مسئلت داریم. به عنوان یک شاگرد نیز می‌گویم وظیفه خود می‌دانم که راه و منش شما را چه در مسیر تربیت اقتصادی فرزندان این دیار، چه در مسیر حرفه شغلی و چه در مسیر حکمرانی ادامه دهم. خداوند یار و نگهدارتان. 

پی‌نوشت‌ها:

1- هر که نازک بود تن یارش، گو دل نازنین نگه دارش / عاشق گل دروغ می‌گوید، که تحمل نمی‌کند خارش

دراین پرونده بخوانید ...