شناسه خبر : 36683 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

سیکل معیوب

عباس عبدی از مشکلات اصلاح نظام مدیریتی کشور می‌گوید

سیکل معیوب

عباس عبدی، تحلیلگر مسائل سیاسی معتقد است هرچند اظهارات اخیر ضرغامی توصیف درستی بوده است اما جوابی که خوب بود ایشان می‌داد باید بیش از هر چیز دیگر ناظر به این پرسش اساسی می‌شد که چنین سیستمی چگونه احتمال دارد از درون خودش شاهد یک اصلاح اساسی به سمت یک سیستم کارآمد و بدون این عوارض و زمینه‌های منفی باشد؟ عبدی با مقایسه تیول‌داری و نظام مدیریت کشور می‌گوید مساله اصلی ما تیول‌دار خوب یا بد نیست و مساله اصلی همین است که باید فرق میان کارگزار و کارفرما را بدانیم، تا وقتی‌که مسوولان کشور به کارگزاران ملت و نه کارگزاران فرد یا گروه خاص تبدیل نشده‌اند امکان ندارد مشکل این وضعیت حل شود. این تحلیلگر سیاسی می‌گوید برهم زدن این میز بازی با شیوه کنونی ممکن نیست و معتقد است بیش و پیش از اینکه راه‌های دولت آینده را وصف کنیم باید در مورد خود دولت آینده بحث کنیم، اگر دولت آینده نتواند مبتنی بر رای ملت باشد و انتخابات نتواند بسیج عمومی و مورد اعتماد مردم ایجاد کند، هیچ راهی پیش‌روی آن وجود نخواهد داشت و هر تلاشی وقت تلف کردن است و اوضاع از اینکه هست هم بدتر خواهد شد.

♦♦♦

اخیراً و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری 1400 عزت‌الله ضرغامی که خود سال‌ها سمت‌های مختلفی در سیستم مدیریتی کشور داشته است گفته در نظام مدیریت کشور، «راز بقا» در سکوت و همراهی است. «راز رشد» در تئوریزه کردن منویات اصحاب قدرت و «راز حذف» در مشاوره صادقانه و کارشناسانه. این سخنان آن هم از زبان شخصی مثل ضرغامی نشان‌دهنده چه عارضه‌ای در سیستم مدیریتی کشور است و چه ابعادی دارد؟

در کل دو نوع روش تحقیق وجود دارد. یکی شیوه پوزیتیویستی و عینی است و دیگری شیوه تفهمی یا نگاه از درون ذهن کنشگر است. شاید بتوان گفت امیل دورکیم و ماکس وبر نماینده‌های اصلی هر کدام از این دو شیوه هستند. یکی به تحلیل عینی علاقه داشت و دیگری فهم درونی و تفهمی را بهتر می‌دانست. البته نتایج این دو روش لزوماً در نهایت در تعارض با هم نیستند. به همین دلیل به نظر می‌آید با توجه به آنچه ما از بیرون و به صورت عینی از سیستم مدیریت دولتی و بر اساس شاخص‌ها و میزان کارایی آن می‌بینیم تفاوت چندانی با توصیفات آقای ضرغامی که درون سیستم بوده و هستند و تفهمی نظر می‌دهند، ندارد. کاملاً روشن است که برون‌داد شاخص‌های مدیریتی سیستم کنونی و بهره‌وری بسیار پایینی که دارد تایید‌کننده این هماهنگی است. متاسفانه بر خلاف تمام برنامه‌های پنج‌ساله که باید بخش مهمی از رشد اقتصادی ناشی از افزایش بهره‌وری باشد، در این چند دهه نه‌تنها هیچ‌گاه کارایی و شاخص بهره‌وری آن بالاتر نرفته بلکه پایین‌تر هم آمده است. در این سیستم شاخص صلاحیت و حرفه‌ای بودن در حداقل‌های خودش است. اینها مواردی است که از بیرون دیده می‌شود، در واقع نگاه پوزیتیویستی یا اگر بخواهیم بهتر بگوییم نگاه عینی به ماجراست. نگاه دیگر ذهنی یا درونی است که فکر می‌کنم آقای ضرغامی چون سال‌ها در این سیستم بوده خودش بهتر از همه می‌داند نظام مدیریتی از درون چگونه است. اگر در این سیستم رشدی داشته‌اند می‌دانند چگونه صورت گرفته، اگر حذف شدند علتش را می‌فهمند و اگر بقا داشتند دلایلش را می‌دانند. فکر می‌کنم در این مورد آقای ضرغامی به‌خوبی تامل و مساله را توصیف کرده است، اما پرسشی که ممکن است به وجود بیاید این است که آیا این سیستم با این توصیف ممکن است از درون اصلاح شود؟ جوابی که خوب و لازم بود که ایشان می‌داد. سخن وی باید بیش از هر چیز دیگر ناظر به این پرسش اساسی می‌شد که چنین سیستمی چگونه احتمال دارد از درون خودش شاهد یک اصلاح اساسی به سمت یک سیستم کارآمد و بدون این عوارض و زمینه‌های منفی باشد؟

 این ویژگی سیستم مدیریت کشور که علاوه بر ضرغامی بسیاری از کارشناسان و حتی مسوولان سابق کشور که اکنون از مسوولیت رسمی کنار رفته‌اند به آن اشاره می‌کنند منتقدان فراوانی دارد. جالب اینکه حتی روسای‌جمهور سابق پس از پایان کار دولت خود به نوعی به منتقد سیستم تبدیل می‌شوند و این مساله‌ای است که در دوره‌های مختلف مدیریتی بارها شاهد آن بوده‌ایم. به نظر شما ریشه وجود چنین سازوکاری در سیستم مدیریت کشور چیست؟

برای ریشه‌یابی ماجرا می‌توانیم سطوح مختلفی را توضیح دهیم. برای تقریب به ذهن فرض کنید یک دانش‌آموز در کنکور قبول نشده است، یک سطح برای ریشه‌یابی این است که بگوییم استعداد او کم است. سطح دیگر این است که بگوییم او خوب درس نخوانده است. اگر یک سطح عمیق‌تر برویم ممکن است به این برسیم که خانواده او بی‌توجه بوده‌اند و بر او نظارت کافی نکرده‌اند. اگر همین‌طور یک سطح دیگر پایین برویم ممکن است به این نتیجه برسیم که این دانش‌آموز از یک خانواده فقیر است و اصلاً فاقد امکانات کافی بوده و شرایط لازم برای کسب آموزش مناسب را نداشته است. بنابراین همین‌طور می‌توان سطوح تحلیل را عمیق‌تر کرد. با این مقدمه می‌توان پرسش شما را در سطوح گوناگون پاسخ گفت اما در یک شمای کلی واقعیت این است که سیستمی که مستقل از ملتش باشد و مبتنی بر تولید نباشد و پاسخگویی لازم را نداشته باشد چنین وضعی هم در ساختار مدیریتی آن خواهد داشت؛ به‌خصوص اگر رسانه آزاد نداشته باشد، استقلال قضایی به حدی که مناسب هست وجود نداشته باشد، قوانین و مقررات بر حسب خواست عموم تدوین نشود، و همچنین فیلترهای مختلف و بی‌تناسب با حرفه و مسوولیت در مسیر انتخاب افراد برای اداره امور و نیز رشد و ارتقای آنان وجود داشته باشد. فرض کنید بخواهید از بین دو وزنه‌بردار یکی را انتخاب کنید. روال عادی این است که وزنه‌ها مشخص است و هر کس بیشتر بردارد شایسته انتخاب شدن است. حالا اگر فیلترهای عجیبی برای انتخاب چنین فردی بگذاریم مثل اینکه وزنه‌بردار باید از فلان خانواده باشد یا محاسن داشته باشد یا به برخی امور بی‌ربط با کارش معتقد باشد، طبیعی است اصلاً رقابتی شکل نمی‌گیرد و کسی که نفر اول و انتخاب می‌شود کسی نیست که شایستگی لازم را برای حضور در یک میدان جهانی داشته باشد. این فرد وقتی در مسابقات جهانی موفق می‌شود که آن فیلترهای ساختگی وجود ندارد. به همین دلیل است که فیلتر برای ورزش خیلی کم است. طرف فوتبالیست خوبی باشد و گل بزند و البته علیه نظام هم حرفی نزند -که عموماً نمی‌زنند- کافی است که در تیم ملی برود و مربی فوتبال هم از آن سر دنیا با حقوق نجومی می‌آورند. بعد نمی‌گویند چرا این سیاست را در انتخاب وزیر و وکیل و مدیر اجرا نمی‌کنید؟ برای اینکه اینها در هیچ میدان واقعی وارد مسابقه نمی‌شوند. اینها مصداق «خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی» می‌شوند. پس در پاسخ شما باید گفت که مجموعه‌ای از عوامل منشأ شکل‌گیری این وضعیت است ولی اگر بخواهم خلاصه بگویم به نظرم مهم‌ترین و در‌دسترس‌ترین عامل برای اصلاح در شرایط کنونی، فقدان رسانه‌های پاسخگو و آزاد است. برای نمونه همین اعدام مدیر آمد‌نیوز را ببینید. فارغ از اینکه کانال او (که شخصاً حتی یک بار هم آن را ندیدم) خوب بوده یا بد، ولی این نکته جالبی بود که چطور یک نفر می‌تواند آن سوی دنیا یک کانال بزند و با حداقل امکانات چنین کاری کند. امکانات او به اندازه یک‌سوم یکی از نگهبانی‌های فرعی صدا‌و‌سیما هم نبود. بعید است که گردش مالی آن کانال هم به اندازه حقوق و دستمزد دو مدیر صدا‌و‌سیما بوده باشد. علت این وضعیت را باید در رسانه رسمی کشور جست‌وجو کرد که تا این اندازه ناکارآمد و فاقد اعتبار است زیرا افراد غیر‌حرفه‌ای در آن کار می‌کنند و خواسته و ناخواسته جامعه را به سوی رسانه‌های غیررسمی سوق می‌دهند. طبیعی است که با چنین رسانه‌ای ساختار مدیریتی کشور همچنان شود که آقای ضرغامی توصیف می‌کند. بنابراین ریشه آنچه آقای ضرغامی گفته در درجه اول در ساختار مدیریتی نظام رسانه رسمی کشور و سیاست‌هایی است که بر رسانه‌های رسمی حاکم است.

 این نوع سازوکار در بقا و رشد در ساختار مدیریتی کشور آن هم آنقدر واضح که حتی چهره‌های اصولگرای نزدیک به حاکمیت هم آن را بیان می‌کنند دور از سیستم مدیریت مدرن و حکمرانی خوب به نظر می‌رسد. اگر توصیف آقای ضرغامی را دقیق بدانیم و واقعاً چنین سازوکاری بر سیستم مدیریت کشور حاکم باشد آیا می‌توان چنین ساختاری را چیزی شبیه «تیول‌داری» دانست؟

به یک معنا بله، همین است. نگاهی که در چنین سیستم‌هایی به مدیریت صورت می‌گیرد این‌گونه است که گویی این مدیریت حق آنهاست و در برابر هیچ‌کس جز اعطا‌کننده صندلی پاسخگو نیستند. توجه کنیم که ممکن است برخی افراد مدیریت را در تیول خودشان بدانند و در عین حال خیلی خوب به آن بپردازند انگار خانه خودشان است یا بچه خود را تربیت می‌کنند، گاهی هم کسانی همین نگاه را دارند ولی به‌شدت بی‌مبالات هستند و منابع تحت مدیریت خود را تلف می‌کنند. اگر خوب نگاه کنیم هر دو در اساس یکی و آن تیول‌داری است و در نهایت هم نوع اول و خوب به نوع دوم بد و فاسد تبدیل می‌شود همچنان که شده است. هیچ فرقی ندارند چه موقعی که عده‌ای خواستند مملکت را سازندگی کنند، آن را تیول خودشان می‌دانستند و می‌خواستند درستش کنند، چه الان که عده‌ای دیگر می‌خواهند شکل دیگری با کشور و اقتصاد برخورد کنند. مساله ما تیول‌دار خوب یا بد نیست و مساله اصلی همین است که باید فرق میان رابطه پدرسالاری در حکومت با رابطه کارگزاری-‌کارفرمایی را بدانیم. تا وقتی‌که مسوولان کشور به کارگزاران ملت و نه کارگزاران فرد یا گروه خاص تبدیل نشده‌اند امکان ندارد مشکل این وضعیت حل شود. وقتی می‌گوییم کارگزار یا در واقع پیمانکار معنایش این است که آنها برای کارشان دستمزد می‌گیرند، و باید در برابر این دستمزد پاسخگو باشند و امکان تغییر آنها وجود داشته باشد و هیچ برتری و حقی در برابر مردم که همان کارفرما باشند ندارند. این کارفرماست که باید تعیین کند آنها باید چه رفتاری داشته باشند و چه رفتاری نداشته باشند. پیمانکار تحت امر کارفرماست در حالی که در نظام‌های پدرسالار قضیه برعکس است.

 چرا کسانی مانند ضرغامی که خود از چهره‌های حکومت و اصطلاحاً خودی تعریف می‌شوند چنین اظهاراتی را بیان می‌کنند؟ (بر فرض که برای انتخابات باشد، آیا کسی به این صحبت‌ها گوش می‌دهد؟ به نظر می‌رسد در این انتخابات بیشتر کسانی که از شرایط به شدت ناراضی نیستند شرکت کنند پس برهم زدن میز بازی شعار خوبی نیست).

ما در ذهن افراد نیستیم که ببینیم چرا این حرف‌ها را می‌زنند. در واقع در این مورد نمی‌توانیم تفهمی تحلیل و اظهار نظر کنیم. آنها هم هرچه در مورد خودشان بگویند لزوماً راست نیست اما طبیعی است که همیشه یکی از مقاطع مهم کشور آستانه انتخابات است. حتی اگر انتخاباتی محدود هم باشد و مثلاً سه نفر از یک جناح تندرو اصولگرا نامزد شوند، به‌خاطر اینکه خیلی علاقه‌مند هستند به صندلی قدرت برسند و رئیس‌جمهور شوند و پست بگیرند، مجبور هستند رای مردم را در همان حدی که شرکت می‌کنند داشته باشند. به همین دلیل شروع می‌کنند به زدن یکسری حرف‌ها و بیان یکسری انتقادات به نسبت تند. برخی از آنان حرف‌های حسابی‌تری می‌زنند و برخی دیگر هم ممکن است حرف‌های بی‌پایه و مبنا بزنند. بنابراین یک دلیل بیان این‌گونه سخنان بسته بودن فضاست. از این افراد باید پرسید: «آن‌موقع که خودت مسوول بودی چرا این حرف‌ها ر‌ا نمی‌زدی؟ یعنی آن موقع متوجه نبودی و حالا که بیرون آمدی متوجه شدی؟ یا آن موقع هم متوجه بودی ولی نه‌تنها نمی‌گفتی بلکه عکس آن را می‌گفتی؟» خب دلیل چنین پدیده‌هایی این است که سیستم رسانه‌ای و آزادی بیان در کشور دچار اختلال است و تا وقتی چنین اختلالی وجود داشته باشد ما با یک سیکل معیوب و دور باطل مواجه هستیم که عده‌ای مدتی کار می‌کنند ولی وقتی از سیستم بیرون می‌آیند اپوزیسیون می‌شوند و از همه مخالفان هم منتقدتر و رادیکال‌تر حرف می‌زنند. البته این بدان معنا نیست که حق اصلاح و تغییر را نادیده بگیریم. اتفاقاً باید از این حق استقبال کرد. ولی باید تحلیل دقیقی از علت تحول ارائه کرد و صرف بیان مشکلات و حتی توصیف دقیق ماجرا به جلب اعتماد و برون‌رفت از بحران کمکی نمی‌کند.

 در بحثی که ضرغامی در توئیتر و در پاسخ به حسام‌الدین آشنا انجام داد اعلام کرد در حال آماده شدن برای زدن زیر میز بازی است. به نظر می‌رسد این اظهارات همان تلاش‌های تبلیغاتی است که در پاسخ قبلی به آن پرداختید اما اگر فرض کنیم واقعاً قرار باشد زیر میز بازی زده شود دولت آینده چگونه می‌تواند این کار را بکند و این چرخه را متوقف کند؟

در اینجا تعریف دولت آینده مبهم است. ابتدا باید دید اتکای دولت آینده روی چه چیزی خواهد بود؟ ماهیت آن چیست؟ نام واحد دولت نباید ما را فریب دهد که با پدیده واحدی مواجه هستیم. تاکنون دولت‌های ایران کمابیش به رای ملت متکی بوده‌اند. باید دید آیا دولت آینده چنین چیزی خواهد داشت یا نه. وقتی هم می‌گوییم «اتکا به رای ملت» منظور فقط رای دادن و انداختن برگه در صندوق نیست، اعتمادی است که مردم از خود بروز می‌دهند و خیلی جدی پای کار می‌ایستند نه اینکه صرفاً 30، 40 درصد پای صندوق رای بدهند. اینها اتکا به رای مردم ایجاد نمی‌کند. بخشی از دولت‌ها بیش از هر چیز متکی به نفت و درآمدهای رانتی بوده‌اند، حتی برای حل مساله هسته‌ای می‌خواستند بودجه آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای را پرداخت کنند!! قبل از انقلاب هم این مساله بوده بعد از انقلاب هم در مقاطعی وجود داشته است. درآمدهای نفت که زیاد می‌شد به اینها قدرت و توهم می‌داد و در واقع بر اساس آن توهم و سرمستی مسیر خود را تعیین می‌کردند و جلو می‌رفتند. در مقاطعی هم بوده که دولت‌ها وابسته به خارج می‌شدند. قبل از انقلاب این قضیه بیشتر بود. بنابراین وقتی از دولت آینده صحبت می‌کنیم باید بدانیم دولت آینده می‌خواهد بر کدام یک از این مبانی شکل بگیرد؟ چراکه گزینه‌های پیش روی آن بر حسب این مبانی است. دولتی که نفتی و متکی به درآمد رانتی باشد مسیری متفاوت با دولتی دارد که متکی بر حمایت و رای مردم است. پس فکر می‌کنم بیش و پیش از اینکه راه‌های دولت آینده را وصف کنیم باید در مورد خود دولت آینده بحث کنیم. اگر دولت آینده نتواند مبتنی بر رای ملت باشد و انتخابات آن منجر به بسیج عمومی و مورد اعتماد مردم نشود، هیچ راهی پیش‌روی آن وجود نخواهد داشت و هر تلاشی وقت تلف کردن است و اوضاع از اینکه هست هم بدتر خواهد شد. اگر انتخاباتی درست و رقابتی با حضور نامزدهای واقعی و فراگیر انجام شود در این صورت باید تحول را در نظام رسانه‌ای آغاز کرد. همچنین تقویت استقلال قوا به‌ویژه استقلال قوه قضائیه از طریق علنی بودن همه دادرسی‌ها به‌جز موارد کاملاً معدود و امور شخصی، دسترسی آزاد به وکیل، و نیز پاسخگویی و توسعه حضور مردم از طریق نهادهای مدنی و تغییر فلسفه حقوق و تعیین صلاحیت‌ها... گام‌های لازم برای اصلاح نظام مدیریتی است که شرح و بسط هر کدام را در گفت‌وگوها و یادداشت‌های جداگانه توضیح داده‌ام.

دراین پرونده بخوانید ...