شناسه خبر : 26728 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

نابرابری زیرساخت‌ها، عامل شکاف تولید

ریشه‌یابی تفاوت استان‌ها از نظر ارزش‌افزوده تولیدی در گفت‌وگو با هادی موسوی‌نیک

هادی موسوی‌نیک می‌گوید: نفت آنقدر هم که برخی فکر می‌کنند در تحلیل شکاف منطقه‌ای (از نظر تولید) مهم نیست. این موضوع دو دلیل دارد. اول نبود روابط پسین و پیشین قوی‌ بین نفت و بقیه بخش‌های اقتصادی و دلیل دوم هم به این موضوع برمی‌گردد که درآمدهای نفتی صرف کل کشور نه منطقه تولیدکننده نفت می‌شود.

نابرابری زیرساخت‌ها، عامل شکاف تولید

آیا نفت عامل موثری در تفاوت بین استان‌ها از نظر تولید ناخالص داخلی است؟ به جز این عامل، چه مسائل دیگری در این ناهمگونی نقش دارند؟ از نگاه هادی موسوی‌نیک اصلی‌ترین عامل در این زمینه زیرساخت‌هاست. این کارشناس اقتصادی می‌گوید: «در بحث تولید دو دسته عوامل نقش دارند. دسته اول عوامل کلان هستند که به‌‌رغم متغیرهای کلان موثر بر سرمایه‌گذاری، جنبه منطقه‌ای بودن آنها کمرنگ است اما صفر نیست. این عوامل شامل ثبات اقتصاد کلان، وضعیت فضای کسب‌وکار و امنیت اقتصادی و حقوق مالکیت است. اما در سطح خردتر در بخش تولید سه دسته عوامل تعیین‌کننده وجود دارد. دسته اول نهاده‌های تولید است که نیروی کار، سرمایه، منابع طبیعی و زیرزمینی را شامل می‌شود و در کنار اینها، جغرافیا هم اهمیت پیدا می‌کند. علاوه بر اینها کلیدی‌ترین و اصلی‌ترین عامل تفاوت‌های استانی بحث زیرساخت‌هاست.» به گفته وی، عامل زیرساخت‌ها نقش فوق‌العاده کلیدی در تفاوت بین استان‌ها دارد. موسوی‌نیک توصیه می‌کند که «برای استان‌هایی که مشکلات زیرساختی دارند توجه خاصی صورت بگیرد و این استان‌های کمتر بهره‌مند از زیرساخت‌ها، در اولویت سرمایه‌گذاری‌ها چه دولتی و چه خصوصی قرار بگیرند».

♦♦♦

  چرا ارزش افزوده تولیدی در استان‌های مختلف با هم تفاوت فاحشی دارد؟ به نظر شما نفت چه میزان در وجود شکاف تولید بین مناطق تاثیر دارد؟

در بحث تولید دو دسته عوامل نقش دارند. دسته اول عوامل کلان هستند که به‌‌رغم متغیرهای کلان موثر بر سرمایه‌گذاری، جنبه منطقه‌ای بودن آنها کمرنگ است اما صفر نیست. این عوامل شامل ثبات اقتصاد کلان، وضعیت فضای کسب‌وکار و امنیت اقتصادی و حقوق مالکیت است. این سه دسته عوامل سطح کلان است که به عنوان مثال در بحث ثبات اقتصاد کلان اگر نوسان ارزی اتفاق می‌افتد و بی‌ثباتی در بازارهای مالی مشاهده می‌شود، در پهنه وسیع اقتصاد کشور دیده خواهد شد و جنبه منطقه‌ای پیدا نمی‌کند. البته ممکن است مثلاً در شاخصی چون تورم تفاوت‌هایی در سطح مناطق دیده شود، منتها من ترجیح می‌دهم که این عوامل را عوامل کلان اقتصادی یا ملی در نظر بگیرم. یا مثلاً بحث فضای کسب‌وکار جنبه فرامنطقه‌ای دارد و هرچند بحث تفاوت منطقه‌ای در آن به چشم می‌خورد اما به نوعی جزو مباحث کلان اقتصاد محسوب می‌شود. یا بحث امنیت و حقوق مالکیت که فوق‌العاده نقش کلیدی در اقتصاد و اهمیت قابل توجهی برای صاحبان ایده دارد. به هر ترتیب این عامل را هم جزو عوامل کلان اقتصادی محسوب می‌کنند. با این حال در هرکدام از این سه عامل بعد منطقه‌ای آنها دیده می‌شود.

اما در سطح خردتر در بخش تولید سه دسته عوامل تعیین‌کننده وجود دارد. دسته اول نهاده‌های تولید است که نیروی کار، سرمایه، منابع طبیعی و زیرزمینی را شامل می‌شود و در کنار اینها، جغرافیا هم اهمیت پیدا می‌کند. ما در این زمینه تفاوت‌های جدی‌ای را شاهد هستیم. به دلیل اینکه جغرافیای مناطق مختلف کشور ما با هم تفاوت دارند. این تفاوت به واسطه نوع طبیعت و منابع طبیعی متفاوت مناطق مختلف کشور ماست. مثلاً یک منطقه نفت‌خیز است و مزیت نفت در آن منطقه به چشم می‌خورد و منطقه‌ای دیگر زمینه‌های مناسب دیگری را در خود دارد. یا منطقه‌ای نزدیک به مرزهاست و منطقه‌ای دیگر به مناطق مرکزی کشور نزدیک است. هرکدام از این موارد قطعاً بر وضعیت اقتصادی استان‌ها تاثیرگذار است.

اگر شما برای در نظر گرفتن این تفاوت استان‌ها (فاصله قابل توجه تولید بین استان‌ها) تنها نفت را در نظر بگیرید طبیعتاً استان‌های نفت‌خیز مثل خوزستان وضعیت تولید خوبی دارند اما اگر بدون نفت تولید در استان‌های مختلف را در نظر بگیرید، تصویر متفاوت می‌شود. یا استان‌هایی که مرزی هستند مانند کرمانشاه، کردستان، خوزستان، سیستان‌و‌بلوچستان، خراسان شمالی، خراسان جنوبی، آذربایجان شرقی و دیگر استان‌ها سرانه تولید چندان مناسبی ندارند و استان‌های مرکزی‌تر مانند تهران، قم، مرکزی، سمنان و یزد از نظر تولید سرانه و درآمد سرانه وضعیت مناسب‌تری دارند. این وضعیت نشان می‌دهد شاید جغرافیا در زمینه تولید نقش داشته باشد. به نظرم امکان دارد نقش جغرافیا جنبه ژئوپولتیک یا طبیعی آن در تولید استان‌ها نقش داشته باشد.

از جمله عوامل دیگر مرتبط با تولید مسائل مربوط به زنجیره تولید است. باید دید زنجیره عرضه و تقاضا در هرکدام از استان‌ها چقدر وجود دارد و علاوه بر این، این زنجیره چقدر به دیگر استان‌ها یا حتی کشورهای دیگر مرتبط است. منظورم چه در بخش تامین مواد اولیه و چه در بخش فروش محصولات است که باید بررسی شود این زنجیره عرضه و تقاضا چقدر شکل گرفته است و هرکدام از استان‌ها در این زمینه چقدر با دیگر مناطق ارتباط دارند. مثلاً شما صنعت پتروشیمی را در نظر بگیرید که چه زنجیره‌های پیشین و پسین در این بخش وجود دارد. اینکه در یک استان زنجیره آن به صورت صحیح شکل گرفته یا نه، در عملکرد بخش تولید هر استانی مهم است و می‌تواند تولید هر کدام از استان‌ها را تحت تاثیر قرار دهد.

علاوه بر اینها کلیدی‌ترین و اصلی‌ترین عامل تفاوت‌های استانی بحث زیرساخت‌هاست. منظور از زیرساخت‌ها شامل زیرساخت‌های آموزشی، بهداشتی و حمل‌ونقلی است و به نوعی در کنار آن بحث جغرافیا و سرمایه‌گذاری‌های دولتی در بخش تولید خیلی تعیین‌کننده محسوب می‌شود. تفاوت‌ها در سطح خدمات آموزشی، بهداشتی و حمل‌ونقلی بین استان‌ها در عملکرد جذب سرمایه آنها تاثیرگذار است و نمی‌توان نقش این عوامل اصلی را نادیده گرفت. حتی در کسب‌وکار هم وضعیت فضای کسب‌وکار ما متاثر از زیرساخت‌هاست. چراکه بخش مهمی از مشکل کسب‌وکار مناطق مختلف ما به دلیل وضعیت نامناسب سرمایه انسانی در هرکدام از استان‌ها می‌تواند باشد که این مساله متاثر از وضعیت نامناسب خدمات آموزشی در مناطق مختلف است. به طور مثال به وضعیت دانشگاه‌های کشور نگاه کنید. در حال حاضر بهترین دانشگاه‌های کشور در کدام استان‌ها وجود دارند؟ یا بهترین مدارس کشور در کدام استان‌ها هستند؟ اگر آمار پذیرش کنکور در استان‌های مختلف را بررسی کنید نتایج قابل تاملی به دست خواهید آورد.

احتمالاً رابطه معناداری بین کیفیت آموزش هر استان با وضعیت تولید و درآمد آن استان وجود دارد و این عوامل مورد اشاره با تولید همبستگی قوی‌ای دارند. بنابراین این مسائل نکات کلیدی هستند. مثلاً در استان‌های غربی کشور مردمان آنجا مجبور هستند برای خیلی از مسائل پزشکی خود به استان‌های بزرگ‌تر خصوصاً تهران مراجعه کنند. اینها زیرساخت‌های مهم هر اقتصادی است که برای تولید در هرکدام از استان‌ها ضرورت دارد و می‌تواند در تولید استان‌ها نقش قابل توجهی داشته باشد.

  در مورد تاثیر نفت بر تولید ما می‌بینیم که هرچند برخی استان‌های نفتی در زمینه سرانه تولید بدون نفت هم وضعیت مناسبی دارند اما برخی از استان‌های نفتی در زمینه تولید غیرنفتی از خیلی از استان‌ها عقب مانده‌اند. چرا این‌طور شده است؟ آیا وجود مزیت نفت و عواید ناشی از آن نمی‌تواند به تولید غیرنفتی استان نیز کمک کند؟

واقعیت این است که نفت آنقدر هم که برخی فکر می‌کنند اساساً در تحلیل شکاف منطقه‌ای (از نظر تولید) مهم نیست. این موضوع دو دلیل دارد. دلیل اول این است که خود نفت روابط پسین و پیشین قوی با بقیه بخش‌های اقتصادی کشور ما ندارد. توجه کنید که خود نفت نسبت به دیگر صنایع، ظرفیت اشتغال‌زایی بالایی ندارد که جمعیت یا صنایع دیگر را درگیر خود کند. بنابراین از جنبه تولید نفت عرض می‌کنم که تولید نفت در کشور ما کمترین ارتباط را با جمعیت نیروی کار و تولید در مناطق دارد. مثلاً صنعت نفت مانند صنعت ساختمان یا صنعت فلزات نیست که ارتباط قوی با جمعیت و تولید داشته باشد. دلیل دوم هم به این موضوع برمی‌گردد که درآمدهای نفتی صرف کل کشور می‌شود. یعنی درآمدهای بودجه ارتباط قوی با منطقه‌ای که نفت در آن تولید می‌شود ندارد، البته به جز درآمد خیلی محدود برای مناطق نفت‌خیز که برای هرکدام از این مناطق در نظر می‌گیرند. بنابراین اساساً بزرگ کردن نقش نفت در شکاف تولید بین استان‌ها شاید چندان موضوعیتی نداشته باشد.

  در ادامه می‌خواهیم به نقش دولت در این تفاوت بین استان‌ها بپردازیم. شما به تاثیر زیرساخت‌ها در تفاوت بین استان‌ها از نظر تولید اشاره کردید اما فراتر از این مساله، به نظر شما سیاستگذاری‌های دولتی چقدر در این مساله نقش داشته‌اند؟

ببینید اقتصاد ایران تاکنون در حوزه سرمایه‌گذاری به خصوص برای زیرساخت‌ها متکی به سرمایه‌های دولتی بوده است. هرچند وحی منزل نیست که زیرساخت‌ها از سوی دولت تامین شود و دنیا به این سمت رفته که زیرساخت‌های آموزشی و بهداشتی از سوی بخش خصوصی تامین شود اما به طور تاریخی زیرساخت‌های کشور ما از سوی دولت تامین مالی شده است. طبیعتاً نقش دولت در این زمینه فوق‌العاده راهبردی و کلیدی است که استان‌های مختلف چقدر از این زیرساخت‌ها بهره‌مند باشند. متاسفانه این شکاف به شدت مشاهده می‌شود که یک نوع تمرکزگرایی در عرضه خدمات به ویژه در بخش زیرساخت‌ها وجود دارد و در مناطق مرکزی زیرساخت‌ها قوی‌تر و در مناطق دور از مرکز این زیرساخت‌ها کمتر و نامطمئن‌تر است. این زیرساخت‌ها که یکی از پایه‌های اصلی تولید است نقش قابل توجهی در تفاوت استان‌ها دارند. مثلاً اگر استانی از نظر زیرساخت‌ها چندان مجهز نباشد، طبیعتاً سرمایه‌گذار ترجیح می‌دهد به استان دیگری برود که آن استان از نظر زیرساخت‌های حمل‌ونقل ریلی و موارد دیگر جزو استان‌های بهره‌مند باشد.

بنابراین نقش دولت دارای اهمیت بوده است. از سوی دیگر در سرمایه‌گذاری چه خصوصی و چه دولتی نقش دولت خیلی تعیین‌کننده است. سرمایه‌گذاری‌هایی که جنبه تولیدی دارند مثل صنایع سنگینی که از سوی دولت ایجاد شده یا در آینده ممکن است ایجاد شود نقش قابل توجهی در تولید هر استانی دارند. به عنوان مثال در صنعت پتروشیمی، نحوه توزیع آن بین مناطق مختلف کشور خیلی مهم است. ضمن اینکه دولت در جهت‌دهی به سرمایه خصوصی هم می‌تواند نقش ایفا کند. بحث آمایش سرزمینی که مبتنی بر توسعه با رویکرد منطقه‌ای و با در نظر گرفتن ظرفیت‌های منطقه‌ای است، پس از شش دهه هنوز به یک الگوی مناسب منتج نشده است. هنوز نمی‌دانیم کدام استان دقیقاً مستعد کشت کدام محصولات است و ضرورت دارد که مشخص باشد چه نوع حمایتی از هرکدام از مناطق باید صورت بگیرد. فقدان یک نظام آمایش سرزمینی در اقتصاد ایران کاملاً محسوس است و نتیجه آن، این می‌شود که ما یک صنعت آب‌بر را در بیابانی با دسترسی محدود به آب قرار می‌دهیم درحالی که می‌توانستیم این صنعت را در کنار ساحل آب راه‌اندازی کنیم. در عمده کشورهای دیگر واحدهای تولیدی چنین محصولاتی همجوار دریا قرار دارند. فقدان آمایش سرزمین و نبود خط‌کشی برای سرمایه‌گذاری باعث می‌شود که چنین ناکارایی‌هایی دیده شود.

  با توجه به کاهش احتمالی درآمدهای نفتی دولت در آینده و افت بودجه عمرانی دولت به نظر شما در آینده این نامتوازنی می‌تواند بهبود پیدا کند؟

همزمان با کاهش سرمایه‌گذاری دولتی ما باید امیدوار باشیم که بخش خصوصی انگیزه و توان ورود و جبران را داشته باشد. این موضوع محل بحث و سوال است. باید دید اصلاً زمینه چنین اتفاقی مهیا می‌شود یا نه. ما منابع کم نداریم. هم سرمایه انسانی و هم منابع طبیعی قابل توجهی داریم و به طور بالقوه این شرایط فراهم است. حتی امکانات سرمایه‌ای هم داریم. یعنی امکانات سرمایه‌ای که در اختیار دولت است و می‌تواند به بخش خصوصی واگذار کند وجود دارد منتها مهم انگیزه و مناسب بودن فضای کسب‌وکار ماست. در این مورد همان مسائل کلان مورد اشاره از جمله بی‌ثباتی فضای اقتصادی، مناسب نبودن فضای کسب‌وکار و امنیت نازل حقوق مالکیت باید مدنظر قرار بگیرد. در حال حاضر شاید وضعیت برای ورود بخش خصوصی به آن حدی که ما نیاز داریم مهیا نباشد.

حالا به فرض اینکه بخش خصوصی ورود کند باز هم ما قیدهای جدی داریم. ما قید آب داریم یا با قید محیط زیست مواجه هستیم یا قید حمل‌ونقل داریم و قیدهای دیگری که هرکدام در تصمیم سرمایه‌گذار تاثیرگذار است. شاید حتی نیاز باشد که هرکدام از سرمایه‌گذاران اقتصادی ما یک نقشه محیط زیستی در اختیار داشته باشند و این طور نباشد که در مناطق مختلف به صورت سلیقه‌ای عمل کنند. تجربه‌هایی داشتیم که فرد سرمایه‌گذار کار را هم شروع می‌کند و در میانه کار، سازمان محیط زیست ایراد می‌گیرد که فعالیت این واحد مشکل زیست‌محیطی در آن منطقه ایجاد می‌کند. مسلماً در مورد چنین مسائلی سرمایه‌گذار باید از قبل در جریان باشد. مثلاً باید بداند که تولید کاغذ در فلان منطقه امکان‌پذیر نیست یا اینکه فعالیت‌های آلاینده در مناطق خاصی از محیط زیست ممنوع است. باید به نوعی کشت بر اساس آمایش سرزمینی را در اختیار فعالان بخش خصوصی قرار دهند تا آنها بدانند در هرکدام از مناطق چه رفتاری کنند. خیلی از مسائل باید در آن آمایش سرزمین دیده شود و این نکات خیلی کلیدی هستند تا سرمایه‌گذاران بخش خصوصی در جریان این مسائل باشند.

  در ادامه می‌خواهیم به تبعات اجتماعی و سیاسی شکاف تولید بین استان‌های مختلف کشور بپردازیم. به نظر شما این موضوع چه آسیب‌های اجتماعی و سیاسی به همراه دارد؟ مثلاً ممکن است در ناآرامی‌های دی‌ماه سال گذشته نقشی داشته باشند؟

قطعاً این مساله تبعاتی به همراه دارد و تاثیرگذار است. ببینید همیشه مقایسه‌ها در افکار عمومی و کنش‌های اجتماعی تعیین‌کننده است. من مطالعه‌ای درباره رابطه اتفاقات دی‌ماه سال گذشته و نرخ بیکاری استان‌ها داشتم که نتایج آن نشان می‌دهد دقیقاً همان استان‌هایی که نرخ بیکاری بالاتر از میانگین کشوری داشتند تحرکات اجتماعی بیشتری نسبت به دیگر استان‌ها بروز دادند. مثل استان لرستان، کرمانشاه، اصفهان و خراسان رضوی که البته دو استان اصفهان و خراسان رضوی هرچند از نظر تولید وضعیت مطلوبی دارند اما نسبت به نرخ بیکاری میانگین، نرخ بالایی دارند. اینها دقیقاً استان‌هایی بودند که بیشترین کنش اجتماعی را در آن برهه زمانی داشتند.

  در این مورد به سیاستگذار چه توصیه‌هایی می‌توان داشت؟

ببینید اولین موضوع بحث زیرساخت‌هاست. عامل زیرساخت‌ها نقش فوق‌العاده کلیدی در استان‌ها دارد. ما اکنون به نوعی شکاف را در این زمینه بین استان‌ها مشاهده می‌کنیم و لازم است که بازتوزیعی در این زمینه صورت بگیرد. در واقع باید به استان‌هایی که مشکلات زیرساختی دارند توجه خاصی شود و این استان‌های کمتر بهره‌مند از زیرساخت‌ها، در اولویت سرمایه‌گذاری‌ها چه دولتی و چه خصوصی قرار بگیرند. مساله دوم آمایش سرزمین است که ما بالاخره باید به این سمت برویم. در حال حاضر ما با این مسائل مهم مثل بحران آب، محیط زیست و موارد مشابه مواجه هستیم که باعث می‌شود ناچاراً به سمت تهیه آمایش سرزمین برویم. تدوین آمایش سرزمین برای ادامه مسیر اقتصاد ایران خیلی راهبردی است تا ما بعد از چند دهه بی‌برنامه بودن در حوزه آمایش سرزمین‌ها، برنامه‌ای داشته باشیم که بدانیم چه مناطقی از چه استعدادهایی برخوردار هستند و چه محدودیت‌هایی در هرکدام از مناطق وجود دارد که باعث شود دولت و سرمایه‌گذار با اطلاع کافی در بخش‌های مختلف استان‌های کشور سرمایه‌گذاری کنند. این دو مساله را که کاملاً هم به یکدیگر مرتبط هستند باید مدنظر قرار دهیم و علاوه بر این، بحث اشتغال هم باید مورد توجه باشد. در بحث اشتغال می‌توان با طرح‌هایی که کوتاه‌مدت‌تر هستند اقداماتی انجام داد و با متوسل شدن به صنایع کوچک در برخی از مناطق که مشکلات بیکاری بالاتری دارند یا حتی پوشش تامین اجتماعی و بیمه‌ای برای آن مناطق با ضرورت بیشتر اقدام قابل توجهی کرد تا بتوان در کوتاه‌مدت این شکاف را به نوعی پوشش داد. به عنوان مثال همین بحث کولبری که در مناطق مختلف وجود دارد نمی‌توان صبر کرد که چطور زیرساخت‌ها بیشتر مهیا می‌شوند و برنامه آمایش سرزمین تهیه شود، بالاخره باید اقدامی صورت بگیرد. اگر قرار است جایگزینی برای کولبری در نظر گرفته شود، باید در کوتاه‌مدت اشتغال‌هایی حتی بعضاً اشتغال‌های عمومی ایجاد شود تا صنایع کوچک و متوسط شکل بگیرند و فعلاً این شکاف موجود پوشش داده شود. 

دراین پرونده بخوانید ...