شناسه خبر : 39503 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ریزش از درون

افول قدرت زیرساختی چگونه به انسداد توسعه در ایران منجر شده است؟

 

 مهدی موسی‌کاظمی / پژوهشگر حوزه دولت‌سازی

خطوط انتقال انرژی، خدمات شهری مدرن و سیستم ارتباطی گسترده، عینی‌ترین و ملموس‌ترین مقوله‌هایی است که در مواجهه با مفهوم زیرساخت به ذهن متبادر می‌شود. اما از منظری کلان، مفهوم «قدرت زیرساختی» در ترمینولوژی جامعه‌شناسی سیاسی به معنای تکوین ضروریات و الزاماتی است که در سایه شکل‌گیری دولت مدرن در جوامعِ توسعه‌یافته، امکان تحقق حاکمیتِ منسجمِ ملی و در بستر آن، امکان تحققِ توسعه اقتصادی را فراهم می‌کند. در این معنا بوروکراسی‌سازی، تکوین سیستم انتظامی مدرن، شکل‌دهی به یک بازار ملی از رهگذر حضور سازنده دولت در اقتصاد، مالیات‌گیری کارآمد و در نهایت مقوله‌هایی همچون توسعه زیرساخت‌های ارتباطی، حمل‌ونقل، خدمات شهری، دستیابی به تکنیک‌های نوین اعمال قدرت، نظارت مثبت بر جمعیت، استخراج منابع به منظور انباشت سرمایه و اجرایی‌سازی برنامه‌های کلان توسعه به مثابه مهم‌ترین شاخصه‌های قدرت زیرساختی در نظر گرفته می‌شود. بدین‌سان مفهوم قدرت زیرساختی واجد معنایی می‌شود که سنجش و ارزیابی آن در واقعیت‌های سیاسی اقتصادی جوامع به مثابه بنیان و پیش‌شرط لازم توسعه و تحول اقتصادی ضروری است، هرچند همچنان در مطالعات توسعه ایران معاصر یک حلقه مفقوده پژوهشی محسوب می‌شود.

مطالعه توان زیرساختی و تحقق آن در واقعیت‌های ایران مدرن، تصویری تاریخی از فرازونشیبی است که طی یک سده گذشته بر سرنوشت سیاسی و اقتصادی ما سایه افکنده است. فارغ از این گذار تاریخی، ارزیابی توان زیرساخت مدرن کشور در شرایطی که تحولات سریع داخلی و خارجی گوی سبقت را از توان نحیف دولت مرکزی ربوده است، تحلیلی واقع‌گرایانه به دست می‌دهد که در کیفیت ارائه نسخه‌های اقتصادی و سیاسی به منظور گذار از بحران‌های متعدد موثر است. هرچند توان زیرساختی دولت در ایران همچون تکوین بوروکراسی، بسط نظام ارتباطی، گسترش خدمات اجتماعی، درمانی و شهری مدرن، تصویری روشن از تحولی بنیادین را در مقایسه با ایران پیش از 1300 در برابر ما قرار می‌دهد، لیکن وضعیت زیست اجتماعی یک دهه اخیر نمایانگر این واقعیت تلخ است که بخش اعظمی از توان دولت به منظور سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌های کشور، حضور و نظارت سازنده در اقتصاد و اجرایی‌سازی برنامه‌های کلان توسعه‌ای تحلیل رفته است. می‌توان ریشه‌های این امر را در بحران مالی، بسط ماهیت توزیعی اقتصاد سیاسی، کسری بودجه، تحریم‌های بین‌المللی، غیر یکپارچگی و ازهم‌گسیختگی نظام بوروکراتیک، سیاستگذاری غیرمنسجم و عدم امکان ائتلاف سیاسی بر سر مسائل بنیادین رهگیری کرد.

هرچند مدعای افول قدرت زیرساختی مستلزم مطالعات مدون آماری و بررسی تطبیقی شاخص‌های جهانی در این موضوع است اما کافی است نمود این افول را در تصوری که از شرایط عینی کشور داریم یا در زندگی روزمره شخصی خود پی‌جویی کنیم. تکانه‌ها و بی‌ثباتی‌های شدید اقتصادی، جابه‌جایی‌های جمعیتی گسترده، بحران‌های مناطق پیرامونی، شورش‌های اجتماعی، افول مشروعیت سیاست‌های دولتی، فساد اداری و اقتصادی، کاهش رفاه عمومی، تاثیرپذیری شدید از تکانه‌های اقتصادی خارجی و در نهایت عدم توسعه در شرایط عمومی کشور تصویری کلان از واقعیت‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران امروز است که پیش از هرگونه تحلیل غیرسیاسی، لازم است در بستری از تحلیل سیاسی به مثابه مهم‌ترین متغیر تاثیرگذار بر سرنوشت جوامع به آن نگریسته شود. تجمیع بحران‌های مذکور نشانه بن‌بست سیاستگذاری دولت در حوزه‌های مختلف زیست اجتماعی و متعاقب آن شکننده بودن شرایط عینی کشور است. تجلی عینی این امر در زندگی شخصی ما ملموس‌تر است. عدم توانایی دولت در تامین انرژی شهروندان همچون گاز، برق و آب نمود اولیه‌ای از این افول هولناک محسوب می‌شود. همه ایرانیان تابستان گذشته با بحران خاموشی روبه‌رو بوده‌اند. بحرانی که پس از دهه 70 کمتر تجربه شده بود. بحران تامین آب و همچنین تحلیل زیرساخت‌های شهری نمود دیگری است که هرچند به‌طور گسترده تجربه نشد اما با دورنمایی که از تراژدی منابع آبی کشور داریم احتمال وقوع گسترده آن دور از ذهن نیست. فراتر از آن نزدیک‌ترین تجربه را می‌توان بحران احتمالی کمبود گاز در زمستان پیش‌رو ذکر کرد. همچنین این بحران در توان تولیدی و بقای صنایع بزرگ کشور و متعاقب آن در اقتصاد کلان کشور تبعات جبران‌ناپذیری خواهد داشت. این مساله بیش از آنکه متاثر از محدودیت‌های فنی یا سازه‌ای باشد، متعاقبِ سیاستگذاری غلط در حوزه سرمایه‌گذاری، قیمت‌گذاری و فقدان مدیریت نوین مبتنی بر علم و تکنولوژی به وقوع پیوسته است. افول توان سیستم ارتباطی جاده‌ای کشور و کاهش سرمایه‌گذاری در سیستم حمل‌ونقل عمومی کلانشهرها سویه‌های دیگری از این ماجراست.

تجربه مدیریت اپیدمی کووید19 نیز به تنهایی آزمونی بود که توان دولت‌ها برای مدیریت سرزمینی، کنترل جمعیت، اجرای قدرتمند فاصله‌گذاری و قرنطینه عمومی و در نهایت بازتوزیع برای کاهش تاثیر تکانه‌های اقتصادی بر زندگی شهروندان را در معرض ارزیابی عینی‌تری قرار داد. در حالی که چشمان مردم ایران به مدیریت دقیق و قدرتمند الگوی چین برای کاهش تبعات این همه‌گیری دوخته شده بود، تنها در اولین روز سال جاری چندین هزار مبتلای قطعی این بیماری در سفرهای بین‌شهری به سر می‌بردند. عدم توانایی دولت برای اجرای فاصله‌گذاری اجتماعی و اعمال محدودیت‌های تردد در کنار عدم توانایی مالی و تکنولوژیک دولت برای مدیریت تبعات اقتصادی، درمانی و زیرساختی این بحران تنها گوشه‌ای از افول توانایی دولت در اجرایی‌سازی برنامه‌هایی بود که در مرکز دولت تصمیم‌گیری می‌شد. به چالش کشیده شدن سیاست‌های اعلامی از سوی جامعه و عدم توانایی بوروکراتیک و تکنیکی کشور برای اعمال هدفمند قدرت به مثابه زنگ خطری است که نیازمند حساسیت بیشتر نخبگان سیاسی، پژوهشگران و حتی افکار عمومی است.

شاید دغدغه و داعیه اصلی نوشتار در خصوص ضرورت افزایش توانمندی دولت، به معنای منفی آن یعنی دخالت دولت در حوزه‌های مختلف و افزایش توان اقتدارگرایانه آن برداشت شود. این ‌سوءبرداشت برای ذهن تحلیلی ما که روند تکوین حکومت‌مندی و بسط قدرت زیرساختی دولت مدرن را از تبیین تاریخی توسعه جوامع غربی یا جوامع آسیای شرقی خط گرفته و تنها به ثمرات این ‌روند یعنی دموکراسی، افزایش توان جامعه مدنی و اقتصاد آزاد چشم دوخته‌ایم، قابل درک است. تمامی جوامع توسعه‌یافته جهان امروز، تحول اقتصادی را در بستری از سیاستگذاری‌های مثبت دولت، افزایش توان بوروکراتیک، بهبود تکنیک‌های سیاست‌ورزی و حضور سازنده دولت برای مدیریت منسجم زیست اجتماعی تجربه کرده‌اند. هشدار متن در خصوص افول قدرت دولت مرکزی در ایران نه به معنای اعلام ضرورت بسط قدرت استبدادی دولت بلکه در راستای تقویت توان اجرایی دولت برای مدیریت کارآمد، سیاستگذاری مثبت و ارائه خدمات عمومی به منظور تحقق شرط لازم توسعه اقتصادی یعنی ثبات سیاسی، توسعه تکنولوژی، توانمندی مثبت جامعه و در نهایت بهبود سطح زندگی عمومی شهروندان ذکر شده است. از این منظر، ضعف فعلی دولت و توان زیرساختی آن در شرایطی که تحولات داخلی و بین‌المللی روزبه‌روز گسترده‌تر و ضرورت واکنش موثر به آن بیش از پیش احساس می‌شود، منظرگاهی است که توان تحلیلی برای تبیین شرایط کلان کشور را بهبود می‌بخشد. بسط فضای دیجیتال و هوش مصنوعی، بحران‌های زیست‌محیطی، بحران انرژی جهانی، کاهش ارزش اقتصادی نفت و تاثیرپذیری شدید از تکانه‌های بین‌المللی در حالی که روزبه‌روز توان دولت مرکزی در ایران برای مواجهه کارآمد با این مسائل کاهش پیدا می‌کند، زنگ هشدار بزرگی است که ضرورت حساسیت تمرکز نخبگان بر افزایش توان دولت برای تحقق مدیریت نوین را می‌طلبد. به یاد داشته باشیم بحران‌های اقتصادی، زیست‌محیطی و سیاسی بیشترین تبعات را بر ضعیف‌ترین طیف دولت‌ها دربر دارد. از این‌رو حیاتی است که بدانیم با توجه به شرایط عینی کشور و مولفه‌های تاثیرگذار داخلی و خارجی، بیش از آنکه بر سر دوراهی توسعه‌یافتگی یا توسعه‌نیافتگی باشیم، بر سر دوراهی هولناک بقای شرایط موجود در بهترین حالت یا افول به یک وضعیت شکننده در بدبینانه‌ترین تحلیل قرار داریم. شرایط شکننده‌ای که نه‌تنها کیفیت زندگی تمامی شهروندان بلکه سرنوشت سیاسی کلان کشور را تهدید می‌کند و بیش از همه در ناتوانی دولت در ایفای کارکردهای حاکمیتی و توسعه‌ای ریشه دارد. 

دراین پرونده بخوانید ...