شناسه خبر : 29512 لینک کوتاه

تضاد منافع

آیا مدل ذهنی سیاستگذاران مطابق با منافع کشور است؟

اغلب سیاستمدارها و سیاستگذارهای ایرانی هنوز در منافع اصلی ملی به نتیجه واحدی نرسیده‌اند. هنوز هم در مواقع حساس و بحرانی متوجه می‌شویم که بسیاری از سیاستگذاران بر اساس مواضع‌شان برای مملکت تصمیم می‌گیرند. با اینکه خیلی زیاد از کلمه «صلاح مملکت» استفاده می‌کنند، باز هم هنگام تصمیم‌هایی که نفع ملت در آن دخیل است، مواضعشان را در نظر می‌گیرند.

حامد زرندی/ پژوهشگر اقتصاد رفتاری

اغلب سیاستمدارها و سیاستگذارهای ایرانی هنوز در منافع اصلی ملی به نتیجه واحدی نرسیده‌اند. هنوز هم در مواقع حساس و بحرانی متوجه می‌شویم که بسیاری از سیاستگذاران بر اساس مواضع‌شان برای مملکت تصمیم می‌گیرند. با اینکه خیلی زیاد از کلمه «صلاح مملکت» استفاده می‌کنند، باز هم هنگام تصمیم‌هایی که نفع ملت در آن دخیل است، مواضعشان را در نظر می‌گیرند.

اگر به اتفاقات بلندمدت نگاه کنیم، متوجه می‌شویم همیشه افرادی وجود داشته‌اند که یا خودشان تصمیم‌گیرنده بوده‌اند یا بر نظر افراد تصمیم‌گیرنده تاثیر مستقیم داشته‌اند. این افراد گاهی اوقات منافع‌شان در خلاف جهت منافع ملی بوده است در نتیجه با ترفندهایی تصمیم‌های سیاستگذار را به سمت نفع شخصی‌شان تغییر داده‌اند.

همه ما می‌دانیم توسعه کشور، صلاح واقعی این مملکت است. اما چطور می‌شود که عده‌ای خیلی راحت دست به تقلب و استفاده از رانت می‌زنند؟ شاید در وهله اول، ما ذهنیتی عجیب و غریب در مورد این افراد داشته باشیم. مثلاً اینکه آنها قیافه‌های مشخصی دارند و اگر آنها را از چندکیلومتری ببینیم، می‌توانیم شخصیت متقلب آنها را تشخیص دهیم. اما بررسی‌های زیادی که در حوزه اقتصاد رفتاری که با تلاش زیاد پروفسور آریلی (Dan Ariely) انجام شده است نشان می‌دهد همه افراد می‌توانند دست به تقلب بزنند، فقط نیاز به انگیزه دارند. بگذارید مثالی بزنم از اتفاقی که اخیراً در یکی از جلسات مناقصه رخ داده است. بعد از بررسی‌های اولیه توسط یک سازمان دولتی، سه گروه به جلسه مناقصه نهایی دعوت می‌شوند و به آنها اعلام می‌شود که برای مناقصه نیم ساعت زمان نیاز دارند. یکی از گروه‌ها متشکل از شش استادتمام دانشگاه بوده است، گروه دیگر وابسته به همان سازمان و گروه سوم جمعی از دانشجویان نخبه دانشگاه‌ها که در یک شرکت دانش‌بنیان مشغول فعالیت هستند. هر گروه به طور جداگانه برای دفاع از طرح حاضر می‌شوند و گروه استادان و وابسته به سازمان، هر کدام 5 /1 ساعت به دفاع طرحشان پرداختند در صورتی که گروه دانشجویان فقط 15 دقیقه فرصت دفاع پیدا کردند. شاید شروع کنید به ناسزا گفتن به رانت‌های این‌چنینی، اما اقتصاد رفتاری نشان می‌دهد که چطور بعضی از این افراد با انگیزه مثبت دست به رانت می‌زنند و همان‌طور که آزمایش‌های اقتصاد رفتاری نشان می‌دهد خیلی از افراد فقط برداشتن پول نقد را دزدی می‌دانند و کم کردن زمان دفاع را دزدی نخواهند دانست. پروفسور آریلی در دانشگاه MIT آزمایشی طراحی می‌کند. در برخی یخچال‌های خوابگاه دانشگاه قوطی‌های کوکاکولا قرار می‌دهد، در حالی که در یخچال‌های دیگر به همان ارزش مادی، پول نقد قرار می‌دهد. بعد از مدتی که به یخچال‌ها سر می‌زند، متوجه می‌شود که خبری از کوکاکولاها نیست در صورتی که پول‌های نقد را کسی دست نزده است. شاید خوشتان نیاید، اما افراد زیادی، حتی افراد مهم از جمله استادان دانشگاه نیز تقلب می‌کنند، فقط تقلب آنها ارتباط مستقیمی با پول نقد ندارد.

بگذارید بحث‌مان را با افراد تاثیرگذار و سیاستگذاران ادامه دهیم. سپس به سراغ مردم عادی خواهیم رفت. در نهایت بررسی می‌کنیم که چطور اصول مهمی که غرب را به پیشرفت رسانده است، مانند میل به توسعه، مسوولیت‌پذیری، حاکمیت قانون و... را نادیده می‌گیریم و به‌جای آن برخی تجربه‌های غلط مانند تقلید لباس، آرایش و... را الگو می‌گیریم.

اگر بخواهیم واقع‌گرا باشیم، می‌دانیم که رانت و تقلب وجود دارد، اما مسوولان زیادی نیز داریم که در فضایی سالم به کارشان ادامه می‌دهند. اما برخی از این افراد نمی‌توانند صلاح مملکت را با نفع مملکت در ذهن‌شان تطبیق دهند و در تصمیم‌گیری‌هایشان دچار خطا می‌شوند. چطور این اتفاق می‌افتد؟ یکی از تئوری‌های اقتصاد رفتاری «اعتماد به نفس کاذب بیش از حد» نام دارد. به نظر می‌رسد برخی مسوولان ما دچار این خطای ذهنی شده‌اند. در ارتباط با دولت قبلی آمریکا، زیاد می‌شنیدیم که باراک اوباما جلسات طولانی تا نیمه‌شب را با استادان دانشگاه یا نوابغ سیلیکون ولی برگزار می‌کند و نظرهای آنها را می‌شنود. اما به تصمیم‌های سیاستگذاران خودمان نگاه کنید. چطور با اعتماد به نفس کاذب‌شان به این نتیجه می‌رسند که نیازی به مشورت ندارند و با نادیده گرفتن مشاوران متخصص دست به تصمیم‌گیری می‌زنند.

اگر بخواهیم از بحث ابتدایی‌مان نتیجه‌گیری داشته باشیم، می‌توانیم عنوان کنیم که دولتمردان مدل ذهنی درست و یکسانی ندارند. باید به خاطر داشته باشیم که مدل ذهنی، چارچوب اصلی فکری را تشکیل می‌دهد. اگر تمام سیاستگذاران و مسوولان کشور ما مدل ذهنی‌شان بر اساس منفعت کشور شکل گرفته بود و فقط در مواضع سیاسی‌شان با یکدیگر تفاوت داشتند، به احتمال زیاد هزینه‌های زیادی را که این روزها از نظر ریالی و فرهنگی می‌دهیم شاهد نبودیم. از آنجا که خیلی کم به دنبال راه‌حل‌های اصلی بوده‌ایم، هم‌اکنون نیز به دنبال آن نیستیم که با تغییر رویه آموزشی به دنبال تربیت سیاستگذارانی با مدل ذهنی صحیح برای 20 تا 30 سال آینده کشور باشیم.

برای آنکه کاملاً برخی از ایرادات این مدل ذهنی را متوجه شوید، بهتر است با اصطلاح شادن فرویده (Schadenfreude) آشنا شوید. این مفهوم می‌گوید که چطور افراد از شکست‌های دیگران خوشحال می‌شوند. به عنوان مثال اگر یکی از بستگانمان ماشین گران‌قیمتی بخرد، ممکن است ما از نداشتن آن ماشین ناراحت باشیم. بعد از مدتی خبری می‌رسد که آن فرد با ماشینش تصادف کرده است، گاهی اوقات متوجه می‌شویم که در دلمان اندکی خوشحالی از تصادف آن فرد شکل گرفته است. بیایید سراغ اخبار واقعی کشورمان برویم و ببینیم زمانی که تضاد مواضع جای خودشان را به تضاد منافع بدهند، چه اتفاقی می‌افتد؟

مصاحبه علیرضا بیرانوند دروازه‌بان پرسپولیس بعد از فینال آسیا را بررسی کنید. اینکه می‌گوید ناراحتیم که برخی از افراد از شکست ما خوشحال شدند. آن لحظه تصور می‌شد که این حرف یک توهم بیشتر نباشد، اما در بازی‌های آینده و داخلی پرسپولیس شاهد بودیم که پرچم ژاپن را تماشاگران حریف پرسپولیس به زمین آورده‌اند. این نشان می‌دهد که واقعاً افرادی از شکست پرسپولیس که قهرمانی‌اش در آسیا یک نفع ملی بوده است، خوشحال شده‌اند یا همچنین به مصاحبه‌های دکتر ظریف در سال‌های اخیر نگاه کنید. همیشه دیالوگی وجود دارد تحت این عنوان که عده‌ای از به سرانجام نرسیدن مذاکرات خوشحال خواهند شد. ما به داستان‌های سیاسی کار نداریم، اما می‌دانیم که این خوشحالی یعنی آنکه افراد در این کشور منفعت یکسانی را دنبال نمی‌کنند. افراد در این کشور از شکست برخی هموطنانشان خوشحال می‌شوند. باید در آموزش‌ها به دانش‌آموزانمان این مدل ذهنی را آموزش دهیم. به آنها یاد دهیم که منفعت اصلی کشور برای تمام افراد یکسان است.

اما گاهی اوقات این تضاد منافع، دودش در چشم مردم می‌رود. از آنجا که همه ما در یک اکوسیستم قرار داریم، بعد از مدتی وارد بحران‌های ملی می‌شویم. به طور مثال، برخی اوقات می‌بینیم چطور یک فرد برای واردات لوازم آرایشی و لباس تلاش می‌کند. سپس با تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم سعی در فروش آنها دارد. سال‌ها می‌گذرد و برخی مسوولان هشدار می‌دهند که جوان‌های ما در انتخاب هویت دچار خطا می‌شوند. اما باید به خاطر داشته باشیم که سیاستگذاران نقش اصلی را در این مسائل ایفا می‌کنند. به دهه گذشته نگاه کنید. ببینید چطور بی‌مهری مسوولان صداوسیما و شاید گاهی اوقات کج‌سلیقگی باعث طرد کارگردان‌های موفق و محبوب تلویزیون شد. آنها به سمت سینما و سینمای خانگی کوچ کردند. در همین مدت سریال‌های ترکیه‌ای با سرعت زیاد وارد زندگی مردم شد. در چند سال گذشته چند مصاحبه دیده‌اید که در ارتباط با اثر منفی سریال‌های ترکیه‌ای بر زندگی مردم سخن گفته‌اند؟

برخی از مسوولان نمی‌دانند و برخی دیگر فراموش می‌کنند که مردم خردمندی محدودی دارند. یعنی نباید انتظار داشته باشیم که مردم هر روز تصمیم بگیرند که سریال ترک نگاه نکنند. ما در نقش سیاستگذار باید فضای تلویزیون را طوری رقم بزنیم که مخاطب با انتخاب خودش سریال‌های ایرانی را انتخاب کند. مردم هر روز نمی‌توانند تصمیم‌های انرژی‌بر و سخت بگیرند، سیاستگذار باید فضای تصمیم‌گیری سالم را برای این افراد رقم بزند. اگر به فرهنگ خودمان برگردیم، می‌توانیم ببینیم چطور افرادی همچون علامه جعفری با ارجاع به اشعار مولوی و استفاده از فلسفه و منطق در ارتباط با نظم سخن گفته‌اند. علامه جعفری در یکی از سخنرانی‌هایش عنوان می‌کند که اگر در یک جامعه، یک فرد بی‌نظم وجود داشته باشد، امیدی به اصلاح آن جامعه نیست. اگر فرهنگ ما این‌چنین به سراغ مسائل بنیادین همچون نظم رفته، چطور جوانان ما یک انسان نابغه را یک فرد شلخته و سریع در محاسبات تصور می‌کنند؟ در این لحظه باید به نقش مهم هالیوود اشاره کنیم. به عنوان مثال فیلم ذهن زیبا (a beautiful mind) و شبکه اجتماعی (the social network) را اگر دیده باشید، تصدیق می‌کنید که چطور هالیوود جذابیت را به‌جای حقیقت به ما و خودشان فروخته است. اگر به زندگی واقعی مارک زوکربرگ که فیلم شبکه اجتماعی از روی آن ساخته شده است نگاه کنید متوجه می‌شوید، منظم بودن در زندگی واقعی‌اش پررنگ‌تر از نامنظم بودن او اتفاق می‌افتد. شاید اگر بخواهید با واقعیت برخی افراد موفق غربی آشنا شوید، بهتر باشد کتاب آداب روزانه را که شرح یک روز معمولی این افراد است مطالعه کنید. این کتاب نشان می‌دهد که برخی افراد موفق، در زندگی واقعی‌شان چطور بی‌رحمانه منظم هستند.

اما خطای ذهنی کجای این مساله قرار می‌گیرد؟ حال که فهمیدیم مسائلی این‌چنین چطور زندگی مردم را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، چطور باید جلوی این اشتباه را بگیریم. در ابتدا باید بدانیم که مردم به زمان حال سوگیری (present bias) دارند. یعنی شما نمی‌توانید به مردم بگویید منظم باشید یا اینکه در زندگی شخصی دیگران دخالت نکنید. باید بدانیم که دخالت نکردن در زندگی شخصی دیگران نیاز به مقاومت شدیدی در برابر وسوسه لحظه‌ کنونی دارد. اگر به دنبال آن هستیم که اصول اصلی را که غرب را به موفقیت رسانده، به درستی تقلید کنیم، بهتر است در ابتدا به اندازه آنها نیز به آموزش توجه کنیم. مقاومت در برابر وسوسه‌های لحظه حال نیاز به توسعه مهارت‌های فردی دارد که فقط از طریق آموزش امکان‌پذیر خواهد بود.

نکته دیگر آن است که افراد در کشورمان لحظات کنونی‌شان با چه اطلاعات در دسترس (Availability heuristic) و نماینده ذهنی (Representativeness heuristic)‌ تشکیل شده است؟

برای آنکه بر اساس آمار صحبت کنیم، با ابزار گوگل ترند (google trends) بررسی کرده‌ایم که سرچ در ارتباط با یک خواننده معروف غربی چطور در دنیا اتفاق می‌افتد؟ زمانی که از دوستانم درباره این مورد سوال کردم، آنها همگی معتقد بودند که در انگلیس و آمریکا این فرد بسیار محبوب است، اما آمار گوگل مطلب دیگری را نشان می‌دهد. گوگل می‌گوید این خواننده در کشورهای کوزوو، آلبانی، هندوراس و... بیشترین جست‌وجو را داشته است. به نظر می‌رسد کمپانی که اسپانسر این خواننده شده است به زیبایی اطلاعات در دسترس دروغی را به ما می‌دهد.

برای آنکه کاملاً مفهوم نماینده ذهنی را متوجه شویم، بگذارید سوالی از شما بپرسم. فرض کنید فردی عینکی را با موهای ساده مشاهده می‌کنید که در دوره ابتدایی نمرات خوبی دریافت کرده است. به نظر شما این فرد مسوول یک کتابخانه است یا یک راننده تاکسی؟ افراد زیادی احتمالاً تصور می‌کنند که احتمالاً این فرد باید مسوول کتابخانه باشد اما اگر به احتمالات رجوع کنیم، متوجه می‌شویم احتمال آنکه از تعداد زیاد راننده تاکسی‌ها عده‌ای از آنها فردی ساده و با معدل بالا در زمان ابتدایی باشند، بیشتر از مسوول کتابخانه است. به دلیل آنکه با خودتان می‌توانید فکر کنید ما در کشور چند راننده تاکسی داریم و چند مسوول کتابخانه؟

نماینده ذهنی چه درسی برای ما دارد؟ نماینده ذهنی می‌گوید که افراد چیزهایی را تصور می‌کنند که برایشان شفافیت بیشتری داشته باشد، تا اینکه به واقعیت نزدیک باشد. برای ما شفاف‌تر است که تصور کنیم مسوول کتابخانه‌ای که در کودکی معدل خوبی داشته تا یک راننده تاکسی که در دوران کودکی درس‌خوان بوده باشد.

مفهوم نماینده ذهنی چه خطری برای جامعه دارد؟ مردم اطلاعات شفاف را با اطلاعات واقعی اشتباه می‌گیرند. از مردم بپرسید چه کسی احتمال دارد برای توسعه یک کشور مفید باشد؟ فردی که هر شب ساعت 10 به مدت هشت ساعت بخوابد و شغلش استاد دانشگاه باشد یا فردی که در روز دو ساعت می‌خوابد و چندین کار همزمان را مدیریت می‌کند؟ آنقدر تصورات سینمایی در ذهنمان شفاف شده است که فراموش کرده‌ایم معلم‌ها و استادانی که زندگی ساده‌ای دارند چقدر نقش کلیدی در توسعه کشور ایفا کرده‌اند.

اما بحث نماینده ذهنی و اطلاعات در دسترس فقط ناشی از فیلم‌های سینمایی نیست. امروزه نقش اطلاعات در دسترس به شدت احساس می‌شود. افراد تاثیرگذار یا به اصطلاح influencer در شبکه‌های اجتماعی را در نظر بگیرید. ببینید کدام یک از آنها اکانتی همچون دی‌کاپریو (Leonardo DiCaprio) بازیگر سرشناس آمریکایی یا بیل گیتس (Bill Gates) بنیانگذار مایکروسافت دارند. این دو نفر با تلاش بسیار زیاد به دنبال فرهنگ‌سازی و آگاه‌سازی مردم هستند، در حالی که افراد سرشناس کشورمان بیشتر کارهای خوبشان به سمت گرفتن پول و ساختن خانه یا خرید غذا برای فقیران رفته است. بحثی در نیت خیر آنها نداریم. اما همه می‌دانیم اگر کارها روی اصول جلو نرود، در آینده مشکلات زیادی خواهیم داشت. تا چه زمانی هنرمندان و افراد تاثیرگذار قصد دارند برای فقرا پول جمع‌آوری کنند؟ آیا اصلاً این تلاش کاربردی است؟ بهتر نیست فرهنگی را آغاز کنیم که پول‌ها را برای کسب‌وکارهای نوپا و دانش‌بنیان جمع‌آوری کنیم و به آنها وام دهیم تا چرخه اقتصاد بچرخد و در آینده این اکوسیستم باعث شود تعداد فقیران کشور کاهش یابد؟ مفهومی در اقتصاد رفتاری تحت عنوان «مجوز اخلاقی» (licensing effect) وجود دارد. اینکه افراد چطور با انجام یک کار خوب به دنبال انجام کار بد می‌روند. اینجا خوب یا بد به معنای عرفی آن نیست. بیشتر معنای کاری است که بهتر است انجام شود یا بهتر است انجام نشود. جمع‌آوری پول توسط هنرمندان بیشتر شبیه یک مجوز اخلاقی است. آنها برای آنکه در برابر تصاویر لاکچری که از خودشان به نمایش می‌گذارند یا مسائلی که برای افراد باعث عذاب وجدان می‌شود، آسایش ذهنی به وجود آورند، ترجیح می‌دهند کارهای خیرخواهانه‌ای نیز انجام دهند. اگر می‌خواهید مثال جالب‌تری از اثرات نابخردی مجوز اخلاقی بدانید، به افرادی نگاه کنید که در کنار همبرگرشان نوشابه رژیمی سفارش می‌دهند.

چرا چنین انتقادهایی نسبت به افراد تاثیرگذار داریم؟ به دلیل آنکه در شرایط کنونی آنها از مهم‌ترین منابع اطلاعات در دسترس هستند. اگر بخواهیم آموزش را در شرایط امروزی ترویج دهیم، شاید بهتر باشد نقش شبکه‌های اجتماعی و تاثیرگذاری آنها بر زندگی مردم را جدی‌تر بگیریم.

اما شاید برای برخی این سوال به وجود بیاید که صداوسیما، مساجد، مدارس و حتی برخی افراد تاثیرگذار در شبکه‌های اجتماعی تلاش زیادی برای فرهنگ‌سازی و بالا بردن آگاهی مردم می‌کنند. اما در نهایت چطور افراد باز هم به دنبال الگوهایی از غرب می‌روند که ارتباطی به پیشرفت آنان ندارد؟ علت‌های زیادی هنوز برای توضیح این مساله وجود دارد که برخی از آنها صرفاً در حد ایده است و باید دقیق‌تر در جامعه بررسی شود. اما برخی از علت‌ها نیز پرواضح هستند. مثلاً می‌دانیم جامعه و افراد را در هر چیزی محدود کنیم، گرایش برای به دست آوردن آن مساله بیشتر می‌شود. مثال معروف تاریخی وجود دارد که می‌گوید یک پادشاه برای آنکه کشت سیب‌زمینی را در جامعه ترویج دهد، ابتدا کاشت سیب‌زمینی را ممنوع کرد. مردم به صورت مخفیانه به کشت سیب‌زمینی مشغول شدند و بعد از آنکه سیب‌زمینی در کشورش زیاد شد، کشت آن را آزاد کرد.

اگر می‌بینیم کشور ما سرعت زیادی در دریافت برخی فرهنگ‌ها دارد، شاید باید نقش ممانعت دولتی و محدودیت‌ها را در برابر آنها در نظر بگیریم. معمولاً این واکنش‌ها و اتفاقات به دلیل کج‌سلیقگی برخی مسوولان بوده است. مثال شفاف آن را شاید به خاطر داشته باشید. افرادی که در شبکه‌های اجتماعی فیلم‌های حرکات بعضا نامتعارف‌شان را قرار می‌دادند در تعداد محدودی وجود داشتند اما هیچ‌گاه دید حمایتی نسبت به آنان وجود نداشت. همین‌که یکی از آنها را دستگیر کردیم و در تلویزیون نشان دادیم، دلیل کافی بود تا حمایت از این مساله در شبکه‌های اجتماعی اتفاق بیفتد.

یا همچنین کافی است که تلگرام را فیلتر کنیم، به‌جای آنکه زیرساخت‌های موازی بهتری را فراهم کنیم. بعد از مدتی فیلترشکن‌ها رونق پیدا می‌کنند و تلگرام در جایگاه خودش باقی می‌ماند.

در نهایت اگر می‌خواهیم تجربه‌های واقعی و صحیح غرب را در ارتباط با پیشرفت غرب الگو بگیریم، ابتدا بهتر است که مسوولان ما در ارتباط با منافع اصلی کشور به یک مدل ذهنی مشخص برسند. همچنین باید بدانیم که مردم در دریافت اطلاعات و استفاده از آنها دچار خطای ذهنی می‌شوند. به همین منظور مسوولان باید حواسشان باشد که به عمد یا حتی غیرعمد، شدت خطاهای ذهنی مردم را بیشتر نکنند.

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها