شناسه خبر : 829 لینک کوتاه

اصلاح اقتصاددانان

دانشی کمتر ملال‌آور

حمله به اقتصاددانان به امری رایج تبدیل شده است. آنها متهم هستند به این که الگوهای ریاضیاتی چشمان آنها را بسته است، در قدرت پیش‌بینی خود اغراق می‌کنند و فارغ‌التحصیلان کوته‌بین پرورش می‌دهند.

حمله به اقتصاددانان به امری رایج تبدیل شده است. آنها متهم هستند به این که الگوهای ریاضیاتی چشمان آنها را بسته است، در قدرت پیش‌بینی خود اغراق می‌کنند و فارغ‌التحصیلان کوته‌بین پرورش می‌دهند. برخی مردم آنها را همانند بانکداران و به عنوان مقصران اصلی بحران مالی جهانی می‌دانند و همانند ملکه الیزابت در دانشکده اقتصاد لندن این سوال را مطرح می‌کنند که چرا اقتصاددانان نتوانستند بروز تنگنای اعتباری را پیش‌بینی کنند.
جان مینارد کینز زمانی گفته بود «اگر اقتصاددانان می‌توانستند همانند دندانپزشکان خود را افرادی متواضع و توانمند نشان دهند اوضاع عالی می‌شد». اما آنها چگونه به این هدف دست یابند؟ پاسخ از طریق دوز قوی‌تر از آن چیزی است که خود برای دیگران تجویز کرده‌اند: اصلاحات ساختاری.
شروع کار باید مقابله با آن چیزی باشد که پل رومر اقتصاددان دانشکده تجارت استرن در نیویورک «ریاضیات‌زدگی» می‌نامد. هدف از انبوه ریاضیات و جبر در پژوهش‌های اقتصادی شفاف‌سازی بیشتر و قطعیت بود اما اغلب از آن برای گمراه‌سازی استفاده می‌شود. اگر از ریاضیات با احساس مسوولیت و به‌طور مناسب استفاده شود می‌تواند ساختار مفیدی به تفکر اقتصاددانان بدهد و از بی‌دقتی و سهل‌انگاری جلوگیری کند. اما باید مفهوم «ریاضی به خاطر ریاضی» را پالایش کرد.
عشق با الگوسازی نیز همانند ریاضیات‌زدگی است. اقتصاددانان به خوبی می‌توانند یک جهان پیچیده را به چند فرضیه کاهش دهند و سپس به اضافه کردن چند علامت هشداردهنده الگوی خود را واقع‌گرایانه جلوه دهند. اما مشکل هنگامی ایجاد می‌شود که آنها نقشه را با قلمرو واقعی اشتباه می‌گیرند. در سال 2008 در آستانه بحران مالی، اولیویر بلانچارد اقتصاددانان ارشد صندوق بین‌المللی پول در مقاله‌ای همگرایی تفکرات در اقتصاد کلان را اتفاقی خجسته دانست. متاسفانه مشخص شد برخی فرضیه‌‌های کلیدی ورای این توافق اشتباه هستند. اکنون آشکار شد که الگوهای مختلف حباب‌های دارایی و بحران‌های بانکی بهتر می‌توانستند سیاستگذاران را برای فجایع بعدی آماده سازند.
بنابراین اقتصاددانان باید به اجماع با دیده تردید نگاه کنند و بپذیرند که ممکن است برای آنچه می‌بینند بیش از یک توضیح وجود داشته باشد. به عنوان مثال، ثبات مالی می‌تواند بیانگر موفقیت سیاست‌ها باشد یا بدان معنا باشد که مقررات‌گذاران بیش از حد از خودراضی هستند و فشارهای پشت پرده رو به افزایش گذاشته‌اند.
در آینده، «داده‌های بزرگ» و «یادگیری‌های ماشینی» می‌تواند توانایی نسبی نظریه‌های مختلف را محک بزنند. اگر اقتصاددانان درک بهتری از آنچه بر رفتار اقتصادی تاثیر می‌گذارد داشته باشند آنگاه نظریه‌هایشان کمتر چشم آنها را می‌بندد و آنها بهتر قادر خواهند بود بحران بعدی را پیش‌بینی کنند. کار عاقلانه آن است که آنها هر روز این جمله را تکرار کنند: «الگوی من تنها یک الگو است نه‌تنها الگو». فناوری‌های جدید به یک مورد اصلاحی مطلوب دیگر اشاره می‌کنند: نیاز به اعداد بهتر برای کار کردن. تولید ناخالص داخلی (GDP) به عنوان مقیاس اصلی اندازه‌گیری اندازه و پیشرفت اقتصاد برای زمان‌های مختلف طراحی شده بود و در جهان مدرن خدمات، اپلیکیشن‌ها و روبات‌ها کارایی چندانی ندارند. اقتصاددانان باید کارهای زیادی انجام دهند تا این ابزارهای اساسی کار خود را بهبود بخشند.
حوزه دیگر تغییر تمایل اقتصاددانان برای حقیر دانستن سایر علوم اجتماعی است. مطالعه‌‌ای اخیر نشان داد که میزان ارجاع مقالات نشریه اقتصادی «آمریکن اکونومیک ریویو» (American Economic Review) به مقالات برتر نشریات علوم اجتماعی یک‌پنجم میزان ارجاع مقالات نشریه سیاسی «آمریکن سوشیال ساینس‌ ریویو» (American Social Science Review) به مقالات نشریات اقتصادی است. به عنوان مثال برخی از تاثیرگذارترین پژوهش‌های آنها در رشته اقتصاد فناوری -‌که اقتصاد و روانشناسی را ترکیب می‌کند-‌ زمانی به نتیجه رسیدند که آنها علاقه‌‌مند شدند با دیگران کار کنند. اقتصاددانان باید از لاک خود خارج و به مورخان و جامعه‌شناسان ملحق شوند.
تمام این کارها باید در مسیر آموزش اقتصاددانان گنجانده شود که این خود آخرین حوزه اصلاحات است. در حال حاضر دانشجویان رشته اقتصاد قبل از شروع دوره‌ها باید ریاضیات فشرده بگذرانند. تاکید اندکی بر تجربیات جهان واقع -‌‌از جمله بازدید از مراکز شغلی، ملاقات با کارآفرینان و گذراندن دوره در بانک‌های مرکزی یا آ‌ژانس‌های ملی آمار-‌ دیده می‌شود. این‌گونه تجربیات کاری احتمال ترکیب نظریه‌ها با عمل را افزایش می‌دهد. امتحانات باید علاوه بر مهارت‌های جبری، عکس‌العمل‌های انتقادی را نیز بسنجند. به عنوان مثال دانشجویان باید آگاه باشند که نتایجی که آنها قصد دارند اثبات کنند ممکن است صحیح نباشند.

جوجه‌تیغی در برابر روباه
اقتصاددانان با دو انتقاد فزاینده روبه‌رو هستند. آنها به خاطر خودخواهی محکوم می‌شوند یا متهم هستند که تمایلی به کسب نتایج مستحکم ندارند. دنی رودریک از دانشگاه آکسفورد اقتصاددانان را به دو گروه تقسیم می‌کند: جوجه‌تیغی‌ها و روباه‌ها. جوجه‌تیغی‌ها یک راه‌حل را برمی‌گزینند و آن را برای هر مشکلی که با آن مواجه می‌شوند به کار می‌برند. روباه‌ها دیدگاه‌های بزرگی ندارند در مقابل تلاش می‌کنند با نظریات بسیار زیاد و گاهی متناقض نتایج خود را با وضعیت منطبق سازند. رفتار روباه‌منشانه نمی‌تواند به‌تنهایی جلو بحران بعدی را بگیرد. در هر صورت این سیاستمداران هستند که باید تصمیم‌ نهایی را اتخاذ کنند. اما این رفتار می‌تواند به سیاستگذاران کمک کند تا به خوبی آماده باشند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید