تاریخ انتشار:
            
                          
                        
          
        نویسندگان به نگارش کتابهای اقتصادی قطور پایان دهند
مصائب اقتصادخوانی
پارسال وقتی که به دعوت یکی از دوستان که مدیریت یکی از انتشارات معتبر در تهران را بر عهده دارد، به نمایشگاه کتاب رفته بودم، تصویری در ذهنم حک شد، که هیچگاه فراموششدنی نیست.
                        چند دقیقهای از گپ و گفت من و ایشان نگذشته بود که سه دانشجو برای خرید کتابی اقتصادی به غرفه این انتشارات مراجعه کردند. بر حسب اتفاق کتاب مورد درخواست آنها، در غرفه موجود بود. مسوول غرفه با دریافت وجه، کتاب را به آنها داد. این کتاب منبع درسی آنها بود. سه دانشجو در کمال ناباوری کتاب را از وسط سه پاره کردند تا با تبادل بخشهای کتاب از همگسیختهشده، خود را برای کنفرانس یا امتحانی که داشتهاند، آماده کنند. این تصویر هیچگاه از ذهن من که در حین نگارش کتاب جدید بودم، پاک نشد و نخواهد شد. بیعلاقگی به مطالعه کتاب به ویژه آثار تخصصی و نیمهتخصصی به ویژه در حوزه اقتصاد در بین ایرانیها، تابعی از ضعف فرهنگ مطالعه در معنای عام است. در خوشبینانهترین حالت، سرانه میزان مطالعه در کشور حدود 18 دقیقه در شبانهروز عنوان میشود. در حالی که این شاخص سرانه در ژاپن 90 دقیقه و در مالزی یا ترکیه 55 دقیقه گزارش شده است. ارتباطشناسان ایرانی بر این باورند که ایرانیها به ارتباط شفاهی و کلامی بیش از ارتباطات مکتوب علاقهمندند و باورپذیری آنان نسبت به آنچه میشنوند، میبینند و دهان به دهان نقل میکنند، بیش از خوانش متون است.
با این وضع، دشواری متون برخی کتابهای اقتصادی و راحت درک و هضم نشدن مطالب از سوی مخاطب عام -که نسبت تاریخی با اقتصاد عملی ندارد- دلیلی بر کاهش انگیزه مطالعه آنهاست. نباید نادیده گرفت که بسیاری از کتابهای این حوزه با متن ثقیل و آوردن مثالهای دشوار و سرشار از اعداد و ارقام، بیشتر به دفع خواننده منجر میشود، حتی شنیده میشود که بسیاری از افرادی که در رشته اقتصاد تحصیل کرده یا فعالند شاید به همین دلیل و اینکه چنین کتابهایی نیاز روز آنان را پاسخ نمیدهد از مطالعه، سر باز میزنند. دلیل دیگر را میتوان ضعف اطلاعرسانی در انتشار کتابهای حوزههای مختلف به خصوص اقتصاد عنوان کرد، در حال حاضر تبلیغات در حوزه کتابهای سیاسی، فلسفه و حتی معارف و هنر منجر به معرفی کتابهای این حوزه به خوانندگان میشود. در حالی که این اطلاعرسانی در حوزه اقتصاد، آن گونه که باید باشد، نیست. حتی مشاهده میشود که مشغله ذهنی و دغدغههای روزمره فعالان حوزه اقتصادی که معمولاً مخاطبان کتابهای این بخش هستند، به بیخبری آنان از انتشار کتابهای جدید در این حوزه دامن میزند. مهجور و گمنام ماندن نویسندگان حوزه اقتصادی نسبت به سایر حوزههای
مطالعاتی و پژوهشی نیز دلیلی بر مهجور ماندن کتابهای این حوزه است. با وجود اینکه اقتصاددانان نسبت به جامعهشناسان شخصیت برونگراتر دارند (به نظر نویسنده) و رسانهها به دلیل وضع کلان کشور، تریبون بیشتری در اختیار آنها قرار میدهند، اما در ارائه آثارشان به مخاطبان هدف موفق نبودهاند. گمنامی کتابهای حوزه تخصصی مانند اقتصاد تا آنجاست که خوانندگان خاص این حوزه احساس نیازی به خرید کتاب اقتصادی در خود نمیبینند. هنوز بسیاری از متون کتابهای اقتصادی حجیم و پرصفحه است که البته هزینه سنگینی را بر خریدار اینگونه کتابها تحمیل میکند. شاید قیمت پشت جلد کتابهای اقتصادی گواه دیگری بر بیرغبتی خواننده باشد. به نظر میرسد اکنون زمانی است که نویسندگان کتابهای اقتصادی حتی به دلیل محدودیتهای «اقتصاد نشر» به نگارش کتابهای قطور پایان دهند. با وجود افزایش سطح تحصیلات عمومی و دانشگاهی ایرانیان و رشد کمی دانشآموختگان دانشگاهی، بیرغبتی این قشر به مطالعه متون تخصصی از جمله اقتصاد جای تامل دارد. متاسفانه سطحی بودن انگیزه افراد برای مطالعه صرف عبور از لیسانس و حتی فوقلیسانس و موج مدرکگرایی منجر شده که این رشد کمی منجر به
افزایش سرانه مطالعات تخصصی نشود.
اما علل و تبعات توسعهنیافتگی اقتصادخوانی چیست؟ در اینجا به 9عامل و نتیجه استنکاف از اقتصادخوانی اشاره میشود.
1- انقلاب فرهنگی یا اصلاح علوم انسانی؛ در برخی از مقاطع تاریخی کشورمان، به اقتصاد برچسب علم مادیگرایی زدهاند و این گونه تعریف شد که اقتصاد، دانشی مغایر با معنویات است. از این رو «اقتصادخوانی» همانند بسیاری از مسائل دیگر، مهر خروج از مسیر مهمات جامعه خورد. این شد که علم اقتصاد در بستر اجتماعی که در آن روزگار باید پا میگرفت، نگرفت.
2- تب و گفتمان اقتصاد سوسیالستی پس از انقلاب اسلامی پسزمینههای ذهنی اقتصاد چپگرایانه، نقش بسزایی در سیاستگذاری اقتصادی کشور داشت. گرایش به اقتصاد متمرکز و جنگ تحمیلی اجازه نداد که اطلاعات و تئوریهای مربوط به اقتصاددانان کلاسیک به بازار اطلاعات کشور راه یابد. پایان جنگ تحمیلی، شکست کمونیسم در جماهیر شوروی، ارائه برنامه تعدیل بانک جهانی پول و وقوع اصلاحات اقتصادی در ترکیه اجازه داد که گفتمانهای جدیدی شنیده شود.
3- دولت نقش بسزایی در تغییر دوری ذائقه ایرانیان به اقتصاد مدرن و اقتصادخوانی داشته است. دولت همواره در قامت «روزیرسان» مردم در این سرزمین، ظاهر شده و در سیاستهای اقتصادیاش تلاش نکرد که به ملت بگوید کسب و پیشه نیازمند افزایش آگاهی فردی است. دولت تلاش نکرد که فرد را به آگاه اقتصادی تبدیل کند. یعنی اینکه اگر کسب و پیشهای راهاندازی شده است، بر حسب یارگیری اقوام (همانند دریانیها در نظام توزیع)، انتقال تجربه سینه به سینه از پدر به پسر (موروثی)، شرکتهای خانوادگی (به دلیل اعتماد و رابطه خونی)، رانت اطلاعاتی (رابطه مسوول و مدیر دولتی با معتمد اقتصادنخوانده خارج از دایره دولت) و بازگشت کمپرادورهای شبهدولتی و بزرگ بوده است. کسبوکار ایرانی غالباً تا نیمه دهه 80 شمسی بدین گونه بوده است. از اواسط دهه 80 که دولت تلاش کرد با واگذاری واحدهای دولتی پای خود را از عرصه اجرایی اقتصاد بیرون بکشد. اقدام به واگذاری بنگاههای متوسط و بزرگی کرد که محصول عصر انحصارگرایی بود. بنابراین میتوان مشاهده کرد در خصوص تاسیس واحد بزرگ نیز مانند راهاندازی اقتصادی یک واحد کوچک یا بزرگ تجربه یکسان رخ داده است و آن اینکه اصولاً مطالعه اقتصاد کاربردی و پژوهش جا و جایگاهی نداشته است (چه بسیار طرحهای بزرگ و نیمه تمامی که مطالعات اقتصادی دقیق نداشته و هنوز اجرا نشده و حتی اگر به اتمام رسیده به خطا اجرا شده است). بر اساس همین مطالعهنشدگی است که نرخ ورشکستگی، نکول، واخواست اسناد و تجربیات ناموفق اقتصادی بسیار بالاست.
4- تجربهگرایی به جای تخصصگرایی؛ به نظر نگارنده ایرانیان همواره تلاش میکنند که با تجربه فردی مراتب اقتصاد در حوزههای مختلف را طی کنند. یعنی به جای آنکه پیش از اتخاذ تصمیم اقتصادی، مطالعه و مداقه کنند، مشاهده عینی از تجربه دیگران را ملاک عمل خویش قرار میدهند. همین مساله باعث شده به جای تخصصگرایی به تجربهگرایی روی آورند.
5- نبود شفافیت اطلاعات مالی و اقتصادی، نقش مهمی در عزلتنشینی کتابهای اقتصادی داشته است. دولت به عنوان نهاد مادر در اقتصاد ایران، تمایلی به انتشار اطلاعات، دادهها و آمار، شاخصها و گزارشهای مستند از گذشته نداشته و حالا به دلیل اولی (تحریم) انگیزهاش از این کار، مشروعیت یافته است. اقتصاد، زندگی اقتصادی و نگارش تحلیل اقتصادی و مطالعه متن اقتصادی، بدون آمار و اطلاعات معنی ندارد. دریافت صحیح از متن اقتصادی، بدون اطلاعات موثق ممکن نیست و این مساله در روند و فن تحلیلگری اقتصادی آثار سویی دارد.
6- ایرانیان تمایل وافری به اختفای اطلاعات اقتصادی دارند. همین مساله باعث شده است که متون اقتصادی رنگ تفسیرزدگی و تاویلهای هرمنوتیک به خود بگیرد. روایتهای فردی چندان قابل اعتماد نباشد.
7- نبود چشمانداز؛ بیثباتی اقتصادی به پایایی، روایی و اعتبار شماری از نوشتارهای متقن اقتصادی لطمه وارد کرده است. ستون ارز و سکه روزنامه، معیار ارزش زندگی شده و نیازمندیهای فلان روزنامه «کتاب اقتصاد ایران» شد. فلان وبسایت معیار تصمیمگیر نهاد معتبر مالی کشور (از کارگزاریها و بانکها گرفته تا تشکلها و اتحادیهها و اصناف)شده. اصیلخوانی جای خود را به آسانخوانی داده است.
8- توصیهگرایی و شایعهمداری؛ مردم گریزان از مطالعه، وقتی مشاهده میکنند که اقتصادشان بر سنگ شایعه و توصیه دوستان و خانوادهشان بنا شده، میپرسند که چرا کتاب بخوانیم؟ چرا وقت خود را تلف کنیم؟
9- ذهن ریاضیگریز ما؛ ایرانیان تا اندازه زیادی ذهن ریاضیگریز دارند. آنها از اعداد و ارقام در واهمه هستند. هنوز بسیاری از ما ایرانیان نمیتوانیم هنگام نگارش چک بانکی، مبلغی را به حروف از تومان به ریال تبدیل کرده و بنویسم. ذهنمان به آسانخوانی و روایتگری (رمانخوانی) عادت دیرینه دارد. همین شده است که از متن اقتصادی گریزانیم و...
تغییرات و تحولات فرهنگی، هیچگاه و در هیچ نقطهای آنی نیست. اقتصاد ایران در عصر اقتصاد دیجیتال و آنلاین که مردم برای دریافت اطلاعات و تصمیمگیری صحیح، بهایاش را میپردازند، همانند سایر اعصار تاریخی خواسته یا ناخواسته به سویی پیش میرود که سرانجام مردم برای کسب دانش اقتصاد به مطالعه عمیق روی خواهند آورد. شاید چنین پیشبینی خوشبینانه به نظر برسد، اما پدیدهایی نظیر مویرگی شدن دانشها، افزایش نرخ سواد، افزایش ارزش و قیمت و نقش اطلاعات، افزایش نقش بازارهای تکنولوژی در راهاندازی واحدهای اقتصادی، توسعه دانشهای میانرشتهای، کاربردی شدن دانشها، افزایش نقش آمارها و شاخصها در اقتصاد، حساسیت همگانی به تصمیمات اقتصادی دولتها، تولید و بازتولید گفتمانهای جدید اقتصادی و موارد متعدد دیگر زمینه گرایش عقلانی به اقتصادخوانی را به طور بطئی تقویت میکند.
          
          اما علل و تبعات توسعهنیافتگی اقتصادخوانی چیست؟ در اینجا به 9عامل و نتیجه استنکاف از اقتصادخوانی اشاره میشود.
1- انقلاب فرهنگی یا اصلاح علوم انسانی؛ در برخی از مقاطع تاریخی کشورمان، به اقتصاد برچسب علم مادیگرایی زدهاند و این گونه تعریف شد که اقتصاد، دانشی مغایر با معنویات است. از این رو «اقتصادخوانی» همانند بسیاری از مسائل دیگر، مهر خروج از مسیر مهمات جامعه خورد. این شد که علم اقتصاد در بستر اجتماعی که در آن روزگار باید پا میگرفت، نگرفت.
2- تب و گفتمان اقتصاد سوسیالستی پس از انقلاب اسلامی پسزمینههای ذهنی اقتصاد چپگرایانه، نقش بسزایی در سیاستگذاری اقتصادی کشور داشت. گرایش به اقتصاد متمرکز و جنگ تحمیلی اجازه نداد که اطلاعات و تئوریهای مربوط به اقتصاددانان کلاسیک به بازار اطلاعات کشور راه یابد. پایان جنگ تحمیلی، شکست کمونیسم در جماهیر شوروی، ارائه برنامه تعدیل بانک جهانی پول و وقوع اصلاحات اقتصادی در ترکیه اجازه داد که گفتمانهای جدیدی شنیده شود.
3- دولت نقش بسزایی در تغییر دوری ذائقه ایرانیان به اقتصاد مدرن و اقتصادخوانی داشته است. دولت همواره در قامت «روزیرسان» مردم در این سرزمین، ظاهر شده و در سیاستهای اقتصادیاش تلاش نکرد که به ملت بگوید کسب و پیشه نیازمند افزایش آگاهی فردی است. دولت تلاش نکرد که فرد را به آگاه اقتصادی تبدیل کند. یعنی اینکه اگر کسب و پیشهای راهاندازی شده است، بر حسب یارگیری اقوام (همانند دریانیها در نظام توزیع)، انتقال تجربه سینه به سینه از پدر به پسر (موروثی)، شرکتهای خانوادگی (به دلیل اعتماد و رابطه خونی)، رانت اطلاعاتی (رابطه مسوول و مدیر دولتی با معتمد اقتصادنخوانده خارج از دایره دولت) و بازگشت کمپرادورهای شبهدولتی و بزرگ بوده است. کسبوکار ایرانی غالباً تا نیمه دهه 80 شمسی بدین گونه بوده است. از اواسط دهه 80 که دولت تلاش کرد با واگذاری واحدهای دولتی پای خود را از عرصه اجرایی اقتصاد بیرون بکشد. اقدام به واگذاری بنگاههای متوسط و بزرگی کرد که محصول عصر انحصارگرایی بود. بنابراین میتوان مشاهده کرد در خصوص تاسیس واحد بزرگ نیز مانند راهاندازی اقتصادی یک واحد کوچک یا بزرگ تجربه یکسان رخ داده است و آن اینکه اصولاً مطالعه اقتصاد کاربردی و پژوهش جا و جایگاهی نداشته است (چه بسیار طرحهای بزرگ و نیمه تمامی که مطالعات اقتصادی دقیق نداشته و هنوز اجرا نشده و حتی اگر به اتمام رسیده به خطا اجرا شده است). بر اساس همین مطالعهنشدگی است که نرخ ورشکستگی، نکول، واخواست اسناد و تجربیات ناموفق اقتصادی بسیار بالاست.
4- تجربهگرایی به جای تخصصگرایی؛ به نظر نگارنده ایرانیان همواره تلاش میکنند که با تجربه فردی مراتب اقتصاد در حوزههای مختلف را طی کنند. یعنی به جای آنکه پیش از اتخاذ تصمیم اقتصادی، مطالعه و مداقه کنند، مشاهده عینی از تجربه دیگران را ملاک عمل خویش قرار میدهند. همین مساله باعث شده به جای تخصصگرایی به تجربهگرایی روی آورند.
5- نبود شفافیت اطلاعات مالی و اقتصادی، نقش مهمی در عزلتنشینی کتابهای اقتصادی داشته است. دولت به عنوان نهاد مادر در اقتصاد ایران، تمایلی به انتشار اطلاعات، دادهها و آمار، شاخصها و گزارشهای مستند از گذشته نداشته و حالا به دلیل اولی (تحریم) انگیزهاش از این کار، مشروعیت یافته است. اقتصاد، زندگی اقتصادی و نگارش تحلیل اقتصادی و مطالعه متن اقتصادی، بدون آمار و اطلاعات معنی ندارد. دریافت صحیح از متن اقتصادی، بدون اطلاعات موثق ممکن نیست و این مساله در روند و فن تحلیلگری اقتصادی آثار سویی دارد.
6- ایرانیان تمایل وافری به اختفای اطلاعات اقتصادی دارند. همین مساله باعث شده است که متون اقتصادی رنگ تفسیرزدگی و تاویلهای هرمنوتیک به خود بگیرد. روایتهای فردی چندان قابل اعتماد نباشد.
7- نبود چشمانداز؛ بیثباتی اقتصادی به پایایی، روایی و اعتبار شماری از نوشتارهای متقن اقتصادی لطمه وارد کرده است. ستون ارز و سکه روزنامه، معیار ارزش زندگی شده و نیازمندیهای فلان روزنامه «کتاب اقتصاد ایران» شد. فلان وبسایت معیار تصمیمگیر نهاد معتبر مالی کشور (از کارگزاریها و بانکها گرفته تا تشکلها و اتحادیهها و اصناف)شده. اصیلخوانی جای خود را به آسانخوانی داده است.
8- توصیهگرایی و شایعهمداری؛ مردم گریزان از مطالعه، وقتی مشاهده میکنند که اقتصادشان بر سنگ شایعه و توصیه دوستان و خانوادهشان بنا شده، میپرسند که چرا کتاب بخوانیم؟ چرا وقت خود را تلف کنیم؟
9- ذهن ریاضیگریز ما؛ ایرانیان تا اندازه زیادی ذهن ریاضیگریز دارند. آنها از اعداد و ارقام در واهمه هستند. هنوز بسیاری از ما ایرانیان نمیتوانیم هنگام نگارش چک بانکی، مبلغی را به حروف از تومان به ریال تبدیل کرده و بنویسم. ذهنمان به آسانخوانی و روایتگری (رمانخوانی) عادت دیرینه دارد. همین شده است که از متن اقتصادی گریزانیم و...
تغییرات و تحولات فرهنگی، هیچگاه و در هیچ نقطهای آنی نیست. اقتصاد ایران در عصر اقتصاد دیجیتال و آنلاین که مردم برای دریافت اطلاعات و تصمیمگیری صحیح، بهایاش را میپردازند، همانند سایر اعصار تاریخی خواسته یا ناخواسته به سویی پیش میرود که سرانجام مردم برای کسب دانش اقتصاد به مطالعه عمیق روی خواهند آورد. شاید چنین پیشبینی خوشبینانه به نظر برسد، اما پدیدهایی نظیر مویرگی شدن دانشها، افزایش نرخ سواد، افزایش ارزش و قیمت و نقش اطلاعات، افزایش نقش بازارهای تکنولوژی در راهاندازی واحدهای اقتصادی، توسعه دانشهای میانرشتهای، کاربردی شدن دانشها، افزایش نقش آمارها و شاخصها در اقتصاد، حساسیت همگانی به تصمیمات اقتصادی دولتها، تولید و بازتولید گفتمانهای جدید اقتصادی و موارد متعدد دیگر زمینه گرایش عقلانی به اقتصادخوانی را به طور بطئی تقویت میکند.
 
         محسن ایلچی/روزنامهنگار اقتصادی
 محسن ایلچی/روزنامهنگار اقتصادی
 
                               
                              
دیدگاه تان را بنویسید