شناسه خبر : 18043 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

بررسی جامعه‌شناختی نوع تفریح سرمایه‌داران در گفت‌وگو با سمیه توحید‌لو

ثروتمندان نمی‌دانند با پول‌شان چه کنند

تفریح‌های مردم ایران در کل تاریخ مشابه بوده است. ایرانی‌ها دورهم‌نشین و طبیعت‌نشین هستند. تفاوت تفریح ثروتمندان و افراد عادی این است که عده‌ای از فضاهای عمومی استفاده می‌کنند و برخی در فضاهای خصوصی به تفریح می‌پردازند.

می‌گوید، کار و اوقات فراغت ایرانی‌ها به هم تنیده شده است و در چنین شرایطی، نه کار، کار می‌شود نه در زمان اوقات فراغت، تفریح اتفاق می‌افتد. سمیه توحید‌لو که تخصص او، جامعه‌شناسی اقتصادی است، به چگونگی کسب ثروت و ارتباط آن با تظاهر ثروت که این روزها به نوعی تفریح در ایران تبدیل شده است، نگاه تاریخی می‌اندازد و می‌گوید: «همه کسانی که ماشین گران سوار می‌شوند، لزوماً افراد متظاهری نیستند، بخشی از آنها نمی‌دانند با پول و سرمایه‌شان چه کنند.» او این را هم می‌گوید که تفریح‌های مردم عادی و ثروتمندان در کل تاریخ مشابه بوده است.



پس از تصادف سرنشینان خودروهای گران‌قیمتی که به قربانی شدن آنها نیز منتهی شد، واکنش‌های متفاوتی در میان مردم شکل گرفت؛ البته در ماه‌های گذشته نیز جریانی در شبکه‌های اجتماعی شکل گرفت که ثروت و تفریحات خود را که با این ظواهر گره خورده است به نمایش می‌گذاشتند. این پدیده‌ها، در کنار حواشی‌ای که ایجاد کرده، این واقعیت را نیز آشکار می‌کند که نوع تفریح ثروتمندان در ایران دچار تغییر و تحولاتی شده است و گویی، تفریحات رایجی که صاحبان سرمایه در سایر کشورها اوقات فراغت خود را با آن می‌گذرانند در ایران طرفداران خود را از دست داده است. ثروتمندان ایرانی در گذشته چگونه تفریح می‌کردند؟
موضوع شکاف طبقاتی، ماجرای جدیدی نیست. با پیدایش مفهوم کار به معنای اینکه کارفرما و کارگری وجود داشته باشد، شکاف طبقاتی نیز شکل گرفت. پیش از پیدایش درآمدهای نفتی، بازار سنتی وجود داشته است که این بازار سنتی موجب پیدایش درآمد شده بود. در این بازار سنتی همه به نوعی دخیل بوده‌اند، از افرادی که به تجارت مشغول بودند و صاحبان سرمایه‌های بزرگ تا پادوهایی که بازار ممر درآمد آنها محسوب می‌شد. بازار یک نهاد اجتماعی در دوران سنتی است که این نهاد اجتماعی با زندگی مردم پیوند می‌خورده است و هر که تمکن مالی بیشتری داشت در نمایش این پیوند تلاش بیشتری می‌کرد. نمایش این پیوند در دوره گذشته که از پهلوی اول تا اول دوره سازندگی را دربر می‌گیرد دارای مشترکاتی است. این‌گونه بود که نمایش پیوند بازار و مردم به صورت شوآف و دارای اشکال تجملاتی نبوده است. در دوره قاجار و حتی در دوره پهلوی، در میان بازاریان مد می‌شود که خانه‌هایشان را در ابعاد بزرگ بسازند. اما در آن زمان هم در برابر این اقدام، مقاومت اجتماعی بالا می‌رود. به همین سبب، کسی که ثروتمند است تلاش می‌کند از تجمل‌گرایی دوری کند و از طرفی موضوع مشروع‌سازی ثروت جدی می‌شود. به این معنا که آنها سعی می‌کنند ثروت خود را در ذهن جامعه مشروع جلوه دهند. برای جلب این مشروعیت خود را با سنت‌ها پیوند می‌زنند و خمس و زکات خود را در ملاءعام می‌پردازند یا در دوران مشروطه، بازار به روحانیت نزدیک بود و مشروعیت داشت. ثروتمندان، همچنین به قرض دادن، وام دادن، ایجاد خیریه‌ها و کارهای عام‌المنفعه روی می‌آورند.

از چه زمانی، نمایش ثروت در میان ثروتمندان و صاحبان مکنت رواج پیدا کرده است؟ آنچه این روزها به عنوان نمایش ثروت مطرح می‌شود و البته با مقاومت اجتماعی نیز روبه‌رو شده، تنها مختص این دوره است یا در گذشته هم وجود داشته؟
پیش از ملی شدن صنعت نفت و به دلیل سلطه خارجی‌ها بر درآمدهای نفتی ایران، پیش از این واقعه تاریخی، رانت‌خواری ظهور نکرده بود. در آن زمان بیشتر رانت قدرت وجود داشت. از زمان پهلوی دوم، در کنار بازاریان و صنعتگران، طبقه دیگری از ثروتمندان با عنوان «اشرافیان» در جامعه شکل گرفت. اشراف‌زادگان لزوماً از وجهه محبوبی در جامعه برخوردار نبوده و نیستند. به این دلیل که آنها ثروت خود را به نمایش می‌گذارند و تجمل‌گرا هستند. البته ممکن است افرادی خود را به آنها نزدیک کنند که تنعمی کسب کنند؛ اما در مقایسه با بازاریان از جایگاه اجتماعی مطلوبی برخوردار نیستند. اما در همان زمان، نمونه‌هایی همچون خانواده فرمانفرمائیان و لاجوردی‌ها نیز وجود دارد که چندین واحد تولیدی را در اختیار دارند و بخش بزرگی از تولید ثروت در دستان آنها بوده است. می‌خواهم تاکید کنم، نباید به ثروتمندان به صورت عام نگریست. تولیدکنندگان و کارآفرینان شغل تولید می‌کنند و عده زیادی از کنار آنها تنعم می‌برند. اتفاقاً اینها برای پول زحمت می‌کشند. بنابراین، جامعه نیازمند گروه ثروتمندان بازاری یا تولیدکنندگان است که در دوران مدرن نهاد صنعت را به اقتصاد ایران اضافه کرده‌اند. جامعه نیاز دارد که گروهی ثروتمند باشد و باید آن را هضم کند.

اگر موافق باشید نگاهی هم به نوع تفریحات این گروه‌ها بیندازیم. آیا تفریحات بازاریان و ثروتمندان تولیدگرا با تفریح اشراف‌زادگان متفاوت بوده است؟
جالب است بدانید که تفریح‌های مردم ایران در کل تاریخ مشابه بوده است. ایرانی‌ها دورهم‌نشین و طبیعت‌نشین هستند. تفاوت تفریح ثروتمندان و افراد عادی این است که عده‌ای از فضاهای عمومی استفاده می‌کنند و برخی در فضاهای خصوصی به تفریح می‌پردازند. اما نوع تفریحات شبیه یکدیگر است. اسکی‌ها و ورزش‌های مدرن اخیراً به تفریح ایرانیان اضافه شده است. این تفریح‌ها اغلب جمعی است و تفریح‌های فردی از دوره پهلوی آغاز می‌شود که مهم‌ترین آنها سفر به خارج و ممالک دیگر است و به عنوان گران‌ترین تفریحات شناخته می‌شود. البته این سفرهای خارجی هم جنبه نمایش ثروت ندارد. نوعی منافع فردی است که افراد از ثروت خود کسب می‌کنند. اما اشراف‌زادگان برای اقشار دیگر، نمایش ثروت دارند. قبل از پیدایش اشراف‌زاده‌ها، بازاریان مانند قشر کم‌درآمد تفریح می‌کردند. اما این تغییر و تحولات محرومیت‌های نسبی را فزاینده کرده است و مردم خود را با دیگران مقایسه می‌کنند. اما مساله این است، کسی که می‌تواند از پول خود استفاده کند، چندان به شوآف و تجمل‌گرایی تمایل ندارد. ثروتمندان برای آسایش خود، خودرو خریداری می‌کنند، اما زمان آن را ندارند که در خیابان با خودروهایشان دوردور کنند. برای این گروه تفریحات فردی جذاب‌تر است. انواع سفرهای خارجی و ورزش‌ها. اخیراً هم ثروتمندانی که تنها سرمایه‌دار محسوب می‌شوند نه سرمایه‌آفرین، با رانت‌های اطلاعاتی یا هوشیاری توانسته‌اند به ثروتی دست یافته و این‌گونه ثروت خود را به نمایش می‌گذارند. نمایش ثروت آنها به این دلیل است که از طبقه فرادست همیشگی نبوده‌اند و یک‌شبه فرا‌دست شده‌اند. من با کسانی که معتقدند کارخانه‌های بزرگ باید مصادره شود، موافق نیستم اما اشراف‌زاده‌ها، جماعتی هستند که منیت روانی جامعه را مخدوش می‌کنند و به ثروت و دارندگی تظاهر می‌کنند، آن هم در جامعه‌ای که امکان کسب ثروت از مسیرهای صحیح محدود شده است. این نوع نمایش ثروت در هر منطقه‌ای در لیبرال‌ترین و آزادترین بازارهای اقتصادی هم می‌تواند بد باشد.

پس از انقلاب که نگرش‌های مذمت‌گونه نسبت به سرمایه‌داری شکل گرفت و پررنگ شد، صاحبان سرمایه سعی کردند ثروت خود را پنهان کنند و در انظار مانند دیگران ظاهر شوند. برخی از صاحب‌نظران معتقدند کسانی که این روزها به نمایش ثروت خود روی آورده‌اند، فرزندان همان سرمایه‌داران هستند و حالا می‌خواهند داشته‌های خود را به نمایش بگذارند و ابایی از مقاومت‌های اجتماعی ندارند.
من چنین دیدگاهی ندارم؛ افرادی که اکنون از راه نمایش ثروت به تفریح می‌پردازند، همان کسانی هستند که از دوره‌ای به ثروت‌های بادآورده‌ای دست یافتند که حتی از پدر هم به آنها به ارث نرسیده بود. در دهه 50، انقلابی شکل گرفت که یکی از عوامل آن، همین شکاف طبقاتی فزاینده در جامعه بود. شکاف طبقاتی که همان اشراف‌زاده‌ها نوع خاصی از تظاهر ثروت را داشتند. انقلاب اسلامی ایران گفتمان چپ جامعه جهانی را به روش صلح‌گونه‌ای بازتولید کرد و این از گفتمان روشنفکران و انقلابیون آن دوره هویداست. گفتمانی که روی پر شدن شکاف طبقاتی تاکید داشت. این گفتمان البته نه‌تنها در ایران که از 1970 تا 1960 بیشتر انقلاب‌های جهانی به همین صورت شکل گرفته است. به هر روی، این باور در جامعه شکل گرفته که ثروت نباید و نمی‌تواند از سقف مشخصی بالاتر برود. مگر اتفاق خاصی بیفتد. البته در جامعه جهانی غربی و دنیای مدرن لیبرال، زندگی و رفاه عمومی سطح مشخصی دارد و سطوح بالاتر رفاه، متعلق به ثروتمندانی است که دست به فعالیت‌های خلاقانه و خاص زده‌اند. در واقع، تعداد محدود و انگشت‌شماری به این جایگاه دست پیدا می‌کنند. اما در ایران این باور که به واسطه ثروتمند شدن عده‌ای، گروهی از مردم فقیر شده‌اند، در دهه 1360 شکل گرفت. با همین تفکرات، مصادره اموال ثروتمندان آغاز شد و همه ثروتمندان با یک چوب رانده شدند. عده‌ای از این کارآفرینان به خارج از ایران رفتند و عده‌ای ماندند. اما بعید به نظر می‌رسد که از دل منطق کارآفرینانه آنها خانه‌ها و اتومبیل‌های لوکسی بیرون آمده باشد که بخواهد به تظاهر ثروت بینجامد. اما در سال‌های پس از جنگ، افرادی که به رانت‌های نفتی و دلار هفت تومانی دسترسی داشتند، یک‌شبه ثروتمند شدند. اما باز هم این افراد تازه ثروتمند‌شده به مسائلی معتقد بودند و البته فضای جامعه نیز اجازه نمی‌داد به دارندگی تظاهر کنند. بخشی از این افراد نیز به تولید پرداختند، بخشی از آنها بازار مسکن را در دست گرفتند و گروهی نیز زمین‌خواری کردند. ویلاسازی‌ها در شمال نیز از همان مقطع آغاز شد. این افراد نیز به مشروع‌سازی پول‌شان نیاز دارند. اما از دوره‌ای به بعد، افرادی که از همین راه‌ها به جمع ثروتمندان پیوستند، دیگر نیازی ندیدند که به کسی پاسخگو باشند. منظورم پاسخگویی به دولت نیست، پاسخگویی به وجدان جمعی جامعه است. به همین سبب، ناگهان خانه‌های لوکس از مناطق شمالی تهران و مناطق دیگر سر برآورد و خودروهای گران‌قیمت به خیابان‌ها گسیل شد. من این را پدیده جدیدی می‌دانم. گویی درها بسته شده و اقتصاد اشباع شده است؛ دیگر نه تولید جواب می‌دهد، نه سپرده‌گذاری در بانک‌ها و نه سرمایه‌گذاری خارجی. به همین دلیل پول‌ها به سمت و سوی تجمل‌گرایی سوق پیدا می‌کند. این عارضه از اقتصاد بیمار ایران ناشی شده است. همه کسانی که ماشین گران‌تر از خانه سوار می‌شوند، لزوماً افراد متظاهری نیستند، بخشی از آنها نمی‌دانند با پول و سرمایه‌شان چه کنند. اما اینکه این افراد با سرعت در اتوبان‌ها و خیابان‌ها حرکت کنند و این‌گونه به تفریح بپردازند، حتی در انگلیس و آمریکا نیز رایج نیست. به هر حال محدودیت‌هایی وجود دارد و اینکه مردم جامعه در برابر این مسائل واکنش نشان می‌دهند به این دلیل است که با این نوع تفریحات عده‌ای، جان دیگران به خطر می‌افتد و این اخلاقی نیست. جریمه‌ها هم برای این افراد بازدارنده نیست و این‌گونه می‌شود که مقابل دوربین دست تکان می‌دهند و تخلف می‌کنند.

فارغ از اینکه اکنون تظاهر به ثروت به تفریح بخشی از ثروتمندان ایرانی تبدیل شده، به‌طور کلی به نظر می‌رسد، مفهوم تفریح کردن یا تفریح سالم در ایران به خوبی جا نیفتاده است. یعنی شاید تعریف معمولی که در بقیه کشورها از تفریح و خوش‌گذرانی وجود دارد، در ایران وجود نداشته باشد. آیا می‌توانیم دخالت‌های نهاد دولت را حتی در نوع تفریح کردن مردم دخیل بدانیم؟
تفریح مختص اوقات فراغت است؛ یعنی در هر جای دنیا، تفریح زمانی معنا پیدا می‌کند که اوقات فراغتی وجود داشته باشد. اوقات فراغت هم مختص زمانی است که کار معنی دارد. یعنی وقتی کاری وجود دارد، اوقات فراغت هم وجود خواهد داشت. به بیان دیگر باید اشتغالی وجود داشته باشد که برای زمان فراغت از اشتغال برنامه‌ای ریخته شود. این معنای کلاسیکی است که برای تفریح وجود دارد. انواع روش‌ها و تفریح‌ها نیز برای پر کردن فراغت وجود دارد. یک اتفاقی افتاده است که مربوط به زمان حاضر نیست و تاریخی است؛ اینکه کار و اوقات فراغت ما به هم تنیده شده است. یکی از پیامدهای این تنیدگی آن است که بازدهی و راندمان کاری کاهش پیدا می‌کند و اتلاف وقت افزایش پیدا می‌کند. یعنی وقتی که این دو درهم ‌تنیده می‌شود نه کارمان کار می‌شود نه در زمان اوقات فراغت، تفریح اتفاق می‌افتد. برای مثال اگر مراجعه به شبکه‌های اجتماعی، جزو تفریحات و اوقات فراغت محسوب می‌شود، اتفاقاً بیشترین زمان استفاده از این شبکه‌ها، زمانی اتفاق می‌افتد که افراد در محل کار هستند. وقتی اینها به هم تنیده می‌شود، برنامه‌ریزی برای تفریح و اوقات فراغت هم اتفاق نخواهد افتاد. کما اینکه برنامه‌ای برای کار وجود نخواهد داشت. این مشکل جامعه ماست. بهره‌وری پایین کار و سرانه ناچیز مطالعه نتیجه همین تنبلی‌هاست. دلیل عمده آن است که اوقات فراغت و کار به یکدیگر تنیده شده و فرقی نمی‌کند که بیکار باشیم یا کار داشته باشیم و در این صورت برای تفریح هم برنامه‌ریزی نمی‌کنیم. نه اینکه ما نخواهیم. دولت هم امکان برنامه‌ریزی نمی‌دهد؛ به دلیل آنکه دولت تلاش می‌کند برای اوقات فراغت ما برنامه‌ریزی کند و نوع تفریح مردم را اصلاح کند، موجب شکل‌گیری احساس عدم اختیار در میان مردم می‌شود. ولی مشکل به نظر من قوی‌تر است. یعنی مشکل از اینجا پیش می‌آید که ما معنایی برای اوقات فراغت‌مان نمی‌بینیم. تک‌مضراب و جمله‌ای که جوانان این روزها تکرار می‌کنند آن است که «ما تفریح نداریم». مگر این تفریح، چه چیزی است؟ تفریح همان رفتن به پیک‌نیک، رستوران، کافی‌شاپ، استفاده از انواع محصولات فرهنگی است. ما به همه اینها دسترسی داریم ولی احساس تفریح نداریم. مداخله دولت بیشتر به احساس عدم اختیار برای انتخاب تفریح دامن زده است. در واقع ممکن است افراد در انتخاب آزاد باشند، امکان مالی هم در اختیار داشته باشند، اما اینکه به وجود آزادی در انتخاب تفریح باور داشته باشند، مهم است. اما در واکاوی جامعه‌شناسانه این موضوع باید بگویم، حتی این احساس عدم اختیار نیز در این ماجرا چندان دخیل نیست. بلکه کلیتی که در ابتدا به آن اشاره کردم، مهم‌تر است.

‌بسیاری از جامعه‌شناسان و متخصصان علوم اجتماعی، ریشه مشکلات کنونی جامعه ایران و پدیده‌های جدیدی چون تظاهر به سرمایه‌داری را که به نوعی تفریح تبدیل شده است ناشی از نابسامانی نظم طبقاتی می‌پندارند، شما هم با آنها هم‌عقیده هستید؟
من هم معتقدم طبقه متوسط در ایران حذف شده است. اما معیارهای طبقاتی وجود دارد. البته ممکن است معیارهای طبقاتی لزوماً کسب و کار نباشد، رانت باشد. جامعه ایران اکنون به وضعیتی دچار شده که یک طبقه با درآمد پایین و طبقه‌ای دیگر با درآمد بالا وجود دارد. فاصله طبقاتی و آنچه به عنوان شکاف طبقاتی نامیده می‌شود، افزایش پیدا کرده است. پر کردن این شکاف طبقاتی در دنیا یک راه‌حل داشته و این‌گونه نیست که از ثروتمندان بگیرند و به فقرا بدهند. عدالت توزیعی که نسخه جوامع چپ و مارکسیستی بوده، شکست خورده است. یکی از روش‌هایی که دولت‌های رفاه مورد استفاده قرار دادند و این معضل را حل کردند، آن بود که افراد با درآمد پایین را به گونه‌ای مورد حمایت قرار دهند که دست کم، نیازهای اولیه آنها تامین شود و سایر نیازها از طریق بازار آزاد تامین شود. اما این شکاف را قشر متوسط پر می‌کند. طبقه متوسط از جهتی موجب خلاقیت تولید می‌شود و این امید را در میان اقشار فرودست ایجاد می‌کند که به طبقات بالاتری صعود کند. طبقه متوسط امید به آینده را در میان این قشر ایجاد می‌کند. اما اتفاقی که در جامعه ایران رخ داده این است که امیدی به ثروتمند شدن و برخورداری وجود ندارد. افراد دارای نوعی سقف ذهنی شده‌اند و این سقف امید افراد را از بین برده است. اگر امید از مردم گرفته شود، یا در خود گرفتار می‌شوند و به بیماری و افسردگی مبتلا می‌شوند یا به دزدی و اختلاس روی می‌آورند. در عین حال اگر طبقه متوسط نباشد، محرومیت افزون می‌شود و خط فقر نیز جامعه بزرگ‌تری را در‌بر می‌گیرد. زمانی که جامعه دچار فقر مطلق می‌شود، مردم از اتفاقاتی که برای مرفهان به وجود می‌آید خوشحال می‌شوند، مانند اتفاقی که در مورد دختر پورشه‌سوار رخ داد. در جامعه‌ای که محروم است، این یک قاعده جامعه‌شناختی است. یک اصلی وجود دارد و آن این است، وقتی قطار که نماد مدرنیته، شتاب و سنت و نماد ثروت است وارد جامعه‌ای می‌شود که محروم است، اولین کاری که مردم آن جامعه در مواجهه با این قطار می‌کنند، این است که به آن سنگ می‌زنند و شیشه‌هایش را می‌شکنند. در جامعه هم وقتی طبقه متوسط وجود ندارد و فقر و محرومیت مطلق می‌شود، مردم از تصادف و کشته شدن سرمایه‌دارها خوشحال می‌شوند. با این اتفاقات می‌توان به یقین رسید که طبقه متوسط وجود ندارد و امید به آینده کاهش یافته است. نتیجه آن می‌شود که افسردگی اجتماعی پنهان با شکل و شمایل عدم پذیرش نقش‌های اجتماعی در جامعه ما خود را نشان می‌دهد و باید شاهد پدیده‌های اجتماعی جدید باشیم.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها