شناسه خبر : 153 لینک کوتاه

آیا جامعه ایرانی از سلامت روانی برخوردار است؟

جامعه غمگین یا فرسودگی اجتماعی

چندی پیش یافته‌های یک ارزیابی جهانی درباره شادکامی و غمگینی مردم کشورهای گوناگون منتشر شد.

الهام فخاری / دکترای روان‌شناسی تربیتی

چندی پیش یافته‌های یک ارزیابی جهانی درباره شادکامی و غمگینی مردم کشورهای گوناگون منتشر شد. بازنشر این یافته‌ها در گروه‌های اجتماعی و مجازی و تمرکز بر یکی از متغیرهای سنجیده‌شده (غمگینی) با تحلیل و پیامدهای گوناگونی همراه شد. افراد با توجه به تجربه شخصی و بافت پیرامونی با اشاره به نشانه‌هایی در راستای تایید یا رد این یافته‌ها برهان‌پردازی کرده‌اند، ولی آیا به راستی مردم ایران غمگین‌ترین مردم جهان هستند؟ ارزیابی سازه‌هایی از جمله شادکامی و غمگین بودن به صورت تک‌متغیری و با آزمون‌های همبستگی خطی صورت نمی‌گیرند. این سازه‌ها در یک چارچوب سنجشی گسترده‌تر و با ارزیابی خشنودی، ناخشنودی، بازخورد (نگرش)‌ها به خود و جامعه و دیگر سازه‌های در پیوند، و در یک الگوی مفهومی یا نظریه‌ای بررسی می‌شوند. در مورد شادکامی یا غمگینی مردم در این الگوهای مفهومی یا نظریه‌ای باید به زمینه‌سازهای بافتی و فرهنگی توجه شود. بازگویی یافته‌های توصیفی ارزیابی جهانی با تاکید بر یک متغیر از روایی تحلیل و نتیجه‌گیری می‌کاهد. به سخن دیگر پرداختن به ارزه‌های گزارش شده از یک ارزیابی درباره غمگین بودن و رتبه مردم ایران، برای تحلیل جامعه‌شناختی یا روان‌شناختی نابسنده است. نکته مهم دیگر، بررسی چارچوب روشی-سنجشی این ارزیابی‌هاست. در سنجش سازه‌های روان‌شناختی و جامعه‌شناختی چارچوب نظری تعیین‌کننده پیوند میان سازه‌ها، علت‌ها و پیامدها، و نشانه‌های نماینده هر سازه است. همچنین نشانه‌هایی که برای غمگینی برشمرده می‌شوند وابسته به ویژگی‌های فرهنگی و بافت اجتماعی است. آنچه در رفتار اجتماعی فرهنگ ایرانی نشانه شادکامی به شمار می‌رود، ممکن است در میان دیگر مردمان جهان نشانه مثبتی تعبیر نشود. همچنین یافته‌های این گزارش بر پایه نظرپرسی تلفنی از شهروندان و داده‌های خودگزارش‌دهی شکل‌ گرفته است، در حالی که برای روایی بیشتر یافته‌ها باید روش مشاهده و ابزار سیاهه وارسی هم به کار برده می‌شد. از این‌رو انتظار می‌رود به‌ویژه جامعه دانشگاهی و جمعیت پرشمار دانش‌آموختگان دانشگاه‌ها، تنها بر پایه آمار توصیفی یک سازه گزاره‌های کلی درباره جامعه مطرح نکنند و به بایسته‌های روش‌شناسی توجه بیشتری داشته باشند.
با توجه به چارچوب‌های نظری و روشی-سنجشی، هنوز این پرسش بنیادین پابرجاست که آیا جامعه ایرانی از سلامت روانی و اجتماعی برخوردار است. سردرگمی هویتی و فرسودگی‌های انسانی-اجتماعی دو کاستی و مساله برجسته‌ای هستند که می‌توان در پیوند با شادکامی /غمگینی مردم یک جامعه از جمله ایران مورد توجه قرار داد. همچنین نابرخورداری از آموزش مهارت‌های شناختی-فراشناختی، مهارت‌های زندگی و نبود دوره‌های پالایش و بهبود روان‌شناختی که به ابهام و آشفتگی انجامیده است، چالش بزرگ و درازمدتی پدید می‌آورد.
فشارها و تنش‌های روانی /اجتماعی /اقتصادی درون‌بنیاد و برون‌بنیاد در درازمدت وضعیتی کاهنده (منفی) و بازخورد (نگرش)‌های غیرسازنده به خود، جامعه و زندگی را رقم می‌زند که آن را می‌توان فرسودگی روانی و اجتماعی نامید. وضعیتی که نشانه‌های آن در سویه شناختی به صورت درماندگی شناختی و ناتوانی در حل مساله، در سویه عاطفی به صورت آزردگی و ناخرسندی، و در سویه رفتاری کم‌کاری و کژکاری بازنمایی می‌شوند. چون فرسودگی‌های روانی-اجتماعی چرخه بازفرآوری اجتماعی پدید می‌آورند به صورت یک بیماری یا کژکاری مزمن همدلی اجتماعی، نوآفرینی، امید به آینده و امنیت روانی را آسیب‌مند می‌سازند. از سویی سردرگمی هویتی می‌تواند به این وضعیت دامن بزند.
توسعه فناوری ارتباطات و اطلاعات در سال‌های اخیر، به درازا کشیدن آموزش و به تاخیر افتادن هویت‌یابی یکپارچه، چندگانگی‌ها و رودررویی‌های فرهنگی اجتماعی و اقتصادی و دگرگونی در الگوها و سبک‌های زندگی بر پدیدآیی و دگرگونی‌های هویتی اثرگذار بوده‌اند. شرایط اجتماعی و اقتصادی در به ‌درازا کشیده ‌شدن سردرگمی هویتی و ناپایداری روانی نقش‌آفرین هستند و چنین وضعیتی به بی‌کنشی (انفعال)، درماندگی آموخته‌شده و ناخرسندی می‌انجامد. ابهام در تعریف و چارچوب‌دهی به خود آرزویی و ناروشنی در هدف‌گذاری شخصی و اجتماعی موجب ناخشنودی و خودپنداره منفی می‌شود. پرآشوب و متلاطم بودن نظام ارزش‌های فردی و اجتماعی روند هویت‌یابی را حتی تا بزرگسالی میانه دستخوش دگرگونی و ناپایداری خواهد ساخت. وقتی شما چارچوب و افق روشن و تعریف‌شده‌ای نداشته باشید، یا ارزش‌ها و باورهایتان بارها و بارها در یک بازه‌ زمانی نه‌چندان بلندمدت از اعتبار بیفتند نمی‌توانید میزان فاصله خود تجربه‌شده‌تان را با خود آرزویی ارزیابی کنید. چنین وضعیتی موجب زیرساخت رفتارها و احساس‌های دوقطبی، بین خودشیفتگی تا خودناتوان /منفی‌پنداری می‌شود. گسترش پرشتاب سامانه‌های رسانه‌ای و داده‌پردازی نامحدود در فضای مجازی به این درهم‌ریختگی دامن زده است.
یکی از روش‌های سودمند و کارا برای پیشگیری و چاره چنین چالشی، آموزش مهارت‌های شناختی-فراشناختی، برنامه‌ریزی فردی و گروهی، خودارزیابی، و مهارت‌های زندگی به صورت سرفصل‌های مناسب‌سازی‌شده برای قشرها و گروه‌های اجتماعی است. مهارت‌های شناختی-فراشناختی به فرد می‌آموزد چگونه از کلیشه‌های بازدارنده فراتر رود و به حل مساله بپردازد. از سویی آموزش مهارت‌های زندگی به مردم کمک می‌کند درباره داشته /نداشته‌های خود، ویژگی‌های منفی و مثبت، احساس‌ها، فکرها، رفتارها و پیکر خود آگاه‌تر، با خود و دیگران همدل و مهربان، در تجربه هیجان‌های مثبت و منفی خود و چگونگی مدیریت این احساس‌ها آماده‌تر و در پرداختن به مساله‌ها و چالش‌های خرد و کلان نقاد و خلاق‌تر باشد. از سوی دیگر با تمرین واقع‌بینی، سنجش-برآورد واقعی منابع، سرمایه‌ها و مهارت‌ها، و آگاهی روا و درست از کاستی‌ها و راستی‌های فردی و گروهی، چارچوب و افق چشم‌انداز افراد متعادل‌تر می‌شود، و از شکاف بزرگ میان خود آرزویی و خود تجربه‌شده کاسته خواهد شد.
نکته برجسته دیگر در شادکامی یا غمگین بودن مردم یک جامعه، روش و سازوکارهای پالاینده روانی- اجتماعی است. در دهه‌های اخیر همگام با روند دگرگونی قشربندی‌های اجتماعی و هسته‌ای شدن خانواده، از تعامل‌ها، آیین‌های خویشاوندی و بازی‌های مردمی کاسته شده است. نبود بازی یا کمبود گوناگونی بازی‌های تعاملی در تجربه‌های خانوادگی و خویشاوندی به محتوا و کارکرد دور هم بودن آسیب می‌زند. بازی‌ها روش‌های خلاقانه برای تجربه آسوده‌تر و تمرین تعامل به‌شمار می‌روند، نبود بازی یا محدود بودن بازی‌های تعاملی (برای نمونه شطرنج یا یکی دو بازی محدود) هم پیامد و هم پدیدآورنده کمبود خلاقیت فردی-اجتماعی است. بازی‌ها، هم‌خوانی‌ها و فرآیندهای گروهی به پالایش روانی و تجربه خوشایند رهایی درونی می‌انجامد، و نبود این سازوکارهای مثبت، کیفیت زندگی مردم را دستخوش آسیب می‌کند. در این شرایط کارکردهای آیینی و جشن‌ها و سوگ‌های گروهی نیز ساختار و محتوای متفاوتی پیدا کرده، به بی‌شمار شدن ویژگی‌های منفی از جمله چشم و هم‌چشمی‌ها انجامیده است. بازی‌ها تمرین نمادین خیالپردازی، انجام نقش، تعامل با دیگران، و توان‌افزا برای پربار کردن انرژی روانی افراد هستند. کم‌توجهی به گوناگونی و بود /نبود بازی‌ها، سرگرمی‌ها و آیین‌های جامعه را به روندی کاهنده و فرسایشی سوق می‌دهد.
تحلیل ناخشنودی اجتماعی و غمگینی مردم یک جامعه به صورت تک‌سازه‌ای کمکی به شناخت بهتر و یافتن راه چاره نخواهد کرد. به‌جای تمرکز بر یک سازه، بهتر است به سازه‌های چندسویه (از جمله بازخورد /نگرش) و چندسازه در یک الگوی مفهومی پرداخت. از سویی تحلیل یافته‌های آماری نیازمند توجه به چارچوب نظری-روشی- سنجشی گروه پژوهشی است. فشارها و تنش‌های برخاسته از فاصله میان خود آرزویی و خود تجربه‌شده کنونی، و نیز ناروشنی آینده اقتصادی و اجتماعی و خدشه در امنیت روانی، اقتصادی و اجتماعی به وضعیتی منفی به نام فرسودگی‌های انسانی انجامیده است. در شرایط چند دهه اخیر مردم به‌ویژه در خاورمیانه از سوی نیروهای منطقه و قدرت‌های جهانی دچار چالش‌ها و ناپایداری‌های همه‌جانبه بوده‌اند که بر شادکامی و خرسندی فردی و اجتماعی اثرگذار بوده است. سردرگمی هویتی، فشار داده‌پردازی گسترده جهانی و دگرگونی الگوهای زندگی هویت‌یابی افراد را دچار چالش می‌کند. همه این عامل‌ها در کنار نابرخورداری از آموزش‌های اثربخش مهارت‌های شناختی-فراشناختی و مهارت‌های زندگی می‌تواند وضعیتی منفی را در خودشادسنجی رقم زده باشد. با این همه با توجه به اینکه بازخورد (نگرش)‌ها و مهارت‌ها آموختنی هستند می‌توان با برنامه‌ریزی و انجام فرآیندهای هماهنگ از سوی دستگاه‌ها و نهادهای دولتی و غیردولتی وضعیت جامعه ایرانی را بهبود بخشید و به چارچوب‌مندتر، واقع‌بین، خشنودتر و امیدوارتر شدن مردم کمک کرد.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها