شناسه خبر : 10123 لینک کوتاه

دشواری‌های کارآفرینی در ایران

ثروت، بلای جان

این یک واقعیت است که ثروتمند بودن در فرهنگ ایرانی ارزش نیست. شاید همگان به دلایل مختلف به شخص ثروتمند احترام گذارند اما این نیست که فرهنگ ما معتقد باشد وقتی ثروتمند باشی می‌توانی بهتر به دیگران خدمت کنی. این امر دقیقاً برعکس فرهنگ سرمایه‌داری است. در کشورهای غربی ثروت خود یک ارزش اجتماعی است.

index:1|width:50|height:50|align:left پویا جبل‌عاملی/مشاورعلمی نشریه
فکر می‌کنید اگر بیل گیتس در ایران متولد شده بود، او مبدل به یک کارآفرین می‌شد؟ آیا او می‌توانست یکی از ثروتمندترین افراد جهان شود؟ پاسخ به اولی شاید و دومی به احتمال زیاد، خیر است. اقتصاد ایران کارآفرین دارد، در این هیچ شکی نیست اما به دلایل مختلف کارآفرینی در اقتصاد ایران محدودیت دارد. ابتدا به این محدودیت‌ها می‌پردازیم و سپس توضیح خواهیم داد که چرا احتمالاً افرادی با هوش بسیار و دارای خصوصیات کارآفرینی در شرایط ایران، ممکن است به دام فساد بیفتند. به عبارت دیگر ما به دنبال آن نیستیم تا از قبح فساد بکاهیم یا فاسدان را بیگناه جلوه دهیم، بل به دنبال آن هستیم تا نشان دهیم چرا رویه‌های مختلف، اقتصادی-اجتماعی و فرهنگی باعث می‌شود افرادی که می‌توانند از طرق مشروع به بالاترین سطوح از ثروت دست یابند و به مردم خویش نیز خدمت کنند، در نهایت به راهی می‌روند که ثروت بلای جان‌شان می‌شود.

سقف ثروت
این یک واقعیت است که ثروتمند بودن در فرهنگ ایرانی ارزش نیست. شاید همگان به دلایل مختلف به شخص ثروتمند احترام گذارند اما این نیست که فرهنگ ما معتقد باشد وقتی ثروتمند باشی می‌توانی بهتر به دیگران خدمت کنی. این امر دقیقاً برعکس فرهنگ سرمایه‌داری است. در کشورهای غربی ثروت خود یک ارزش اجتماعی است. ارزش بدین معنا که مردمان نه‌تنها به خاطر خودشان می‌خواهند به ثروت دست یابند بل معتقدند که فرد ثروتمند می‌تواند برای جامعه سودمندتر باشد و از این رو ثروت‌اندوزی برای آنان به معنای خدمت به جامعه است. این دقیقاً معکوس تفکر اجتماعی ایرانیان است.
وقتی فرهنگ عمومی در جهت حمایت از ثروت و ثروتمند نباشد، بزرگ‌ترین مانع برای آنانی که مایل به رسیدن به چنین جایگاهی هستند، ایجاد می‌شود. تک‌تک مردم در حالی که خود برای نفع شخصی خویش می‌خواهند ثروتمند شوند اما خود همراه با آن نگاه عمومی، به ثروت‌اندوزی به یک ضد‌ارزش برای دیگران نگریسته و در نهایت برآیند چنین ذهنیتی آن خواهد بود که افراد کارآفرینی که می‌خواهند به چنان جایگاهی دست یابند باید با نگاه عمومی کج دار و مریز برخورد کنند. آری ثروتمندان، به یک نوعی متهم هستند که ثروتمند شده‌اند. البته شاید نگاه عمومی نیز در این مورد حق داشته باشد. چرا؟
در اقتصادی که دولت اصلی‌ترین بازیگر آن است، آنچنان بعید هم نیست که بسیاری از ثروتمندان به خاطر ارتباطی که با ارکان دولتی دارند و با رانت به وجود آمده از دولت، ثروتمند شده باشند. این در حالی است که یک شهروند غربی وقتی با ثروتمندی مواجه شود، بر آن نیست که از پشت پرده او با دولت رونمایی کند، بل از خود می‌پرسد که کسب‌وکار او چه بوده و چگونه توانسته در کسب‌وکار خود موفق باشد و چگونه هوش و توانایی‌اش را مصروف کارش کرده و ثروتمند شده است؟ او احتمالاً بسیار کمتر از یک ایرانی به ذهنش خطور می‌کند که فلان فرد ثروتمند از طرق نامشروع کسب ثروت کرده است. وقتی در جامعه‌ای رانت ناچیز است، اقتصاد دولتی نیست و تجربه تاریخی از این قرار است که بیشتر ثروتمندان کارآفرین هستند، دلیلی وجود ندارد تا مردم فکر کنند، ثروتمندان به هزینه منفعت عموم مردم پولدار شده‌اند. برعکس آنان می‌انگارند که ثروت این افراد نتیجه خدمتی است که آنان به مردم کرده‌اند.
همین نگاه می‌تواند در نهادهای دولتی و مراجع قضایی رخنه کند و وقتی نمی‌توان به راحتی بین ثروت ناشی از رانت و ثروت ناشی از کارآفرینی تمایز قائل بود، آن‌گاه عرصه برای ثروتمندانی که از طرق مشروع کسب دارایی کرده‌اند تنگ می‌شود. با این تجربه است که ثروتمندان ایرانی و عقلای آنان بر آن هستند تا دارایی خود را کمتر از واقعیت نشان دهند. در این صورت است که نگاه عمومی و فرهنگ ما ایرانیان می‌تواند سقفی بر بلندپروازی‌های کسانی زند که می‌خواهند با توسعه هرچه بیشتر کسب‌وکار و بنگاه خود کسب ثروت کنند و در عین حال به جامعه نیز خدمت کنند.

رویه‌های اشتباه
به پرسش ابتدایی برگردیم. گیتس در ایران نمی‌توانست گیتس شود زیرا ثروتش به هر رو سقفی داشت مگر آنکه کاملاً در دیار دیگری به کار می‌پرداخت. البته حتی در کشورهای غربی نیز پتانسیل‌های گیتس شدن متفاوت است که در ایالات متحده به دلیل قوانین و رویه‌های بسیار منعطف، کارآفرین دست بسیار بالاتری دارد. از قوانین سرمایه‌گذاری تا قوانین کار و بیمه اجتماعی همه در ایالات متحده، به نفع آنانی است که می‌توانند بیشتر کار کنند و نبوغ بیشتری برای کارآفرینی دارند. در کشور ما از یک‌سو، همچنان که ذکرش رفت نگاه اجتماعی به زیان کارآفرینان است و از سوی دیگر، قوانین نیز در جهت پیشرفت و کمک به کارآفرین نیست. از سوی دیگر قوانین دارای قدرتی که در کشورهای توسعه‌یافته است، نیست، افراد می‌بینند که بالاترین قوانین نیز دارای استثناست و می‌توان بدین امتیاز استثنا بودن دست یافت. از این رو حتی کارآفرینان نیز بدین صرافت می‌افتند که از امتیاز استثنا بودن بهره برند و گویی هر کدام از این استثنا بودن‌ها درهای تازه‌ای را برای آنان می‌گشاید.
آنان بخشی از فعالیت خویش را مصروف دور زدن قوانینی می‌کنند که اگر رویه‌ها معقول بود‌ ای‌بسا نیازی به وجود آن قوانین نبود. افرادی بسا در ابتدا برای دور زدن موانعی به دامن فساد اداری می‌افتند، که در دیگر کشورها وجود ندارد. اما آرام‌آرام این فساد به عرصه‌های دیگری می‌رسد. جایی که آنان درمی‌یابند از همین طریق می‌توان به امتیازهای قانونی برای انحصار و رانت دست یافت.
به عبارت دیگر، گویی چارچوب‌ها به گونه‌ای است که حتی اگر افراد نخواهند نیز، مجبورند با قوانین و رویه‌های دولتی دست‌وپنجه نرم کنند و این وسوسه همواره با آنان است که به طریقی نه‌تنها این رویه‌ها را دور زنند، بل از آنها نیز سوء‌استفاده کنند.
راه چاره چیست؟ راهی که در آن گیتس در ایران نیز گیتس شود؟ اگرچه نمی‌توان فرهنگ عمومی را تغییر داد، اما دولت قادر است در جهت کاهش موانع قانونی و رویه‌های اشتباه گام بردارد. سیاستگذاری بر مبنای واقعیات بازار، باز کردن دست کارآفرینان و حتی تبلیغ برای تغییر ارزش‌ها نسبت به ثروتمندان، می‌تواند بازی را تغییر دهد.
این وظیفه‌ای است که دولت به دوش دارد. وظیفه‌ای که در پس آن این گزاره نهفته است که اگر بار دیگر فسادهای بزرگی رخ دهد، سیاستگذار خود نیز وظیفه‌اش را انجام نداده است. به هر رو هر چه دست دولت در اقتصاد کمتر شود و مداخلات
قانونی در فرآیند کسب‌وکار کمتر، فرصت‌های رانتی کمتر و امتیازهای ویژه بسی ناچیزتر خواهد بود و در نتیجه اقتصاد ایران کمتر روی فساد را خواهد دید. در پس آن است که دیگر از نگاه عموم نیز ثروتمند به‌راستی با تلاش خود و نوآوری‌اش ثروتمند شده است.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها