شناسه خبر : 6176 لینک کوتاه

هادی خانیکی از جایگاه مطبوعات آزاد و کنشگر در شفافیت و مبارزه با فساد می‌گوید

رسانه‌ها هم از فساد مصون نیستند

دکتر هادی خانیکی عضو هیات علمی و مدیر گروه ارتباطات دانشکده ارتباطات علامه طباطبایی معتقد است با اختلالی که در نظام ارتباطی و اطلاع‌رسانی کشور رخ داده و نقش نظارتی مطبوعات را تضعیف کرده است، گسترش فساد دور از انتظار نیست. می‌گوید وقتی فساد شکل بگیرد و فراگیر شود و جامعه و نهادهای اجرایی را درگیر کند رسانه نیز از نفوذ فساد در امان نخواهد ماند، به همین دلیل اصلاح وضعیت موجود نیازمند الزامات متعددی است که توانمند ساختن رسانه‌ها تنها یکی از آنهاست.

9 فرمان رئیس دولت همه را به تکاپو واداشته است اما، تا آنجا که به اصحاب رسانه مربوط می‌شود فرمان نهم حرف‌های بیشتری برای گفتن دارد. با عزم دولت برای ساماندهی نظام شفافیت اطلاع‌رسانی وقت آن رسیده که مطبوعات هم به عنوان ابزار قدرتمند شفافیت نفسی تازه کنند. دکتر هادی خانیکی عضو هیات علمی و مدیر گروه ارتباطات دانشکده ارتباطات علامه طباطبایی معتقد است با اختلالی که در نظام ارتباطی و اطلاع‌رسانی کشور رخ داده و نقش نظارتی مطبوعات را تضعیف کرده است، گسترش فساد دور از انتظار نیست. می‌گوید وقتی فساد شکل بگیرد و فراگیر شود و جامعه و نهادهای اجرایی را درگیر کند رسانه نیز از نفوذ فساد در امان نخواهد ماند، به همین دلیل اصلاح وضعیت موجود نیازمند الزامات متعددی است که توانمند ساختن رسانه‌ها تنها یکی از آنهاست. رئیس انجمن مطالعات فرهنگی و ارتباطی یادآور می‌شود ابزار مهم مطبوعات برای مقابله با فساد روزنامه‌نگاری تحقیقی است. شیوه‌ای که با جنجال‌آفرینی و روزنامه‌نگاری زرد نسبتی ندارد و اساس آن بر تحقیق و گفت‌وگو و نقد منصفانه است.
علی مطهری می‌گوید از سال 88 به بعد، با بسته شدن فضای مطبوعات و سایر رسانه‌ها فساد هم افزایش پیدا کرده است. این تحلیل را چقدر مطابق با واقعیت می‌بینید؟
اساساً بین شفافیت و آزادی جریان اطلاعات با کنترل و کاهش فساد نسبت و رابطه وثیقی وجود دارد. این را هم تجربه‌های جهانی ثابت کرده، هم تجربه ملی در طول تاریخ نشان داه است. وقتی که حوزه عمومی حوزه گشوده و فعالی نباشد و مطبوعات و رسانه‌ها نتوانند نقش نظارتی خود را ایفا کنند، فساد که پدیده‌ای است که در فضاهای بسته و تاریک شکل می‌گیرد، گسترده‌تر خواهد شد. به نظر من صحبت‌های آقای مطهری از این نظر که معطوف به وضعیت نابسامان مطبوعات و رسانه‌ها در فاصله سال‌های 88 تا 92 است تحلیل درستی است. مطهری، در عمل هم نشان داده است که به عنوان یک نماینده مسوول و شجاع آنچه می‏بیند را پرده‌پوشی نمی کند و در جهت اصلاح هم فرآیند‌های اجرایی و سیاسی و هم فرآیند‌های اجتماعی نظر خودش را مطرح می‌کند و به همین اعتبار هم زمینه‌ای را برای بحث و نقد باز می‌گذارد. اما می‌شود در جهت تایید دیدگاه ایشان بعضی از تحقیقات و اسناد تاریخی را هم افزود. خاطرم هست یکی از اقدامات پرسر و صدایی که سال‌های قبل از انقلاب انجام گرفت طرحی با عنوان مبارزه با فسادهای دولتی بود که منجر به دستگیری بسیاری از چهره‌های سرشناس از میان صاحبان صنعت و حتی مدیران دولتی شد. در همان زمان هم احتمال موفقیت یا عدم موفقیت این طرح در حوزه‌های سیاسی و اجتماعی مورد بحث قرار گرفت. بیشترین نقدی که به طرح وارد شد این بود که به دلیل بسته بودن فضای حوزه عمومی و فقر آزادی مطبوعات، طرح به موفقیت نمی‌رسد. تجربه تحقیقاتی دیگری هم توسط یکی از جامعه‌شناسان، دکتر محمود شهابی انجام گرفت و نتایج آن در یکی از شماره‌های فصلنامه بازرسی منتشر شد. یافته‌های این پژوهش هم در‌خور توجه است. دکتر شهابی در این مطالعه از نزدیک با کسانی که به دلیل فساد مالی در زندان بودند مصاحبه کرده بود. افراد صاحب‌نام و صاحب ثروت دو عامل را به عنوان علت ارتکاب به جرم و تخلف مالی ذکر کرده بودند. یک عامل، اطمینان از دیده نشدن کارشان یا مخفی ماندن تخلفشان بود و عامل دیگر احساس غبن، که گویا در فرصت اندکی باید عقب‌ماندگی‌های خودشان را جبران می‌کردند. اینها همه نشان می‌دهد ضعف یا فقر فضای آزاد و نقاد، اگر نگوییم که مولد فساد است می‌توان گفت که موید و مروج فساد است.

پس در وجود رابطه معکوس بین آزادی رسانه‌ها و فساد تردیدی نیست. اما بخشی از صحبت‌های آقای مطهری تاکید دارد که فساد پس از سال 88 شدت گرفته است. یعنی باید بپذیریم که در این مدت عملکرد نظارتی مطبوعات به قدری تضعیف شده که به افزایش فساد انجامیده است؟
نمی‌شود از بیماری یا آسیبی سخن گفت که اینقدر فراگیر است که جامعه و دستگاه‌های اجرایی را در برگرفته و بعد بگوییم ما این وسط نخبگان یا رسانه‌هایی داریم که از این آسیب‌ها برکنارند و می‌توانند مشکل را حل کنند. من می گویم برای حل این معضل جامعه نظاره‌گر یا جامعه کنشگر باید در کنار رسانه نظاره‌گر یا رسانه کنشگر قرار بگیرد.

اگر بخواهم بر اساس مشاهداتم قضاوت کنم، می‌گویم وضعیت مطبوعات و رسانه‌ها بعد از دوران نسبتاً آزادی که در دولت اصلاحات داشتند، اساساً در دولت نهم و دهم رو به افول گذاشت، محدودیت‌ها بیشتر شد و اعمال نظرهای‌های سیاسی و جناحی افزایش پیدا کرد. طبیعتاً در دولت دهم شدت پیدا کرد. اما نمی‌توان گفت صرفاً به دلیل کمتر شدن آزادی‌های مطبوعات و دیگر رسانه‌ها، جریان آزاد اطلاعات و شفافیت محدود شد. این دلیل قطعاً موثر بوده ولی دلایل دیگری هم وجود دارد. به نظر من وقتی که فساد شکل بگیرد و فراگیر شود، به تعبیر اقتصادی‌اش به صورت سیاه و ساختاری در‌بیاید طبیعتاً رسانه‌ها هم از نفوذ فساد در‌امان نخواهند ماند. یعنی وقتی که قانونگریزی و فساد شکل بگیرد و رشد کند، یکی از اولین جاهایی که اثر خودش را نشان می‌دهد، در نهادهای ارتباطی و رسانه‌ای است.
از طرف دیگر ما با ضعف جامعه مدنی رو‌به‌رو هستیم. از ضعف سازمان‌های مردم‌نهاد بگیرید تا تشکل‌ها و احزاب و گروه‌های سیاسی. هر وقت که گروه‌های سیاسی و جریان‌های سیاسی با محدودیت مواجه می‌شوند و سطح مشارکت و رقابت سیاسی پایین می‌آید، باز هم بار این ضعف و نارسایی روی دوش رسانه‌ها می‌افتد. به عبارتی انتظار از رسانه‌ها بالا می‌رود در حالی که متناسب با این انتظار، آزادی عمل و وضعیت مناسبی ندارند. با یک مطالعه تاریخی به راحتی می‌توان دید طی این سال‌ها، رسانه‌های آزاد و مستقل و غیردولتی، دچار انواع تنگناها و مشکلات شده‌اند. از تنگناها و مشکلات حقوقی و قضایی و اقتصادی گرفته تا آسیب‌پذیری شغل روزنامه‌نگاری، عدم اطمینان روزنامه‌نگاران به آینده و همین‌طور لطمه دیدن سرمایه اجتماعی مطبوعات. به هر حال، مطبوعات و رسانه‌های مستقل در وضعیتی برابر با مطبوعات جناحی و سیاسی طرفدار دولت در آن دوران قرار نداشتند. به علاوه چون رادیو و تلویزیون از گسترش کمی و کیفی و اعتبار بخشی بیشتری در خود نهادهای اجرایی برخوردار بود، وزن مطبوعات در برابر این دو رسانه روز‌به‌روز کمتر شد. همزمان با اینکه فضای رسمی برای فعالیت‌های رسانه‌ای محدودیت می‌یافت، در برابرش فضاهای غیررسمی رشد می‌کرد. رشد شبکه‌های اجتماعی و شبکه‌های مجازی در برابر مطبوعات، و مقابله رادیو و تلویزیون با این رسانه، همه سبب بروز اختلال در نظام ارتباطی کشور شد. خب این نظامی که دچار اختلال‌های درونی و محدودیت‌های بیرونی است چطور می‌تواند به وظیفه نظارتی خودش عمل کند. وقتی شبکه ارتباطی که بستر گفت‌وگوست، بستر نقد و نظارت است وجود نداشته باشد یا ضعیف باشد طبیعتاً زمینه‌های بروز و شکل‌گیری فساد و تسری آن به خود نهاد رسانه هم بیشتر فراهم می‌شود.

یعنی رسانه در کل و مطبوعات به طور اخص هم از این فساد در‌امان نمانده‌اند. فساد در این بخش به چه شکل بروز پیدا کرده است؟
ببینید این فساد شکل یکنواختی ندارد. از بی‌تفاوتی و از بین رفتن حساسیت شروع می‌شود تا سهم دادن فساد به یک بخش و مصون ‌کردن بخش دیگر؛ سیاست‌زدگی که ما حتی در بحث پرداخت‌های نامتعارف هم آن را دیدیم. سوگیری در انعکاس اطلاعات، سوگیری در ریشه‌یابی یا نگاه به رویدادها در دوره‌های مختلف و مقاطع مختلف. وقتی با مساله فساد سوگیرانه و با نگاه سیاسی برخورد شود، این هم خودش یک نوع فساد به حساب می‌آید. تغییر پیدا کردن نظام ترجیحات ارزشی، تسری آلودگی‌ها و ترجیح منفعت‌های شخصی و وارد شدن به بده‌بستان‌ها هم از مصادیق فساد در رسانه به شمار می‌روند. به خصوص در مورد مطبوعات که گرفتار دغدغه‌های اقتصادی و معیشتی هستند، نشریه‌ای که می‌خواهد حقوق کارکنانش را پرداخت کند آیا مجبور نمی‌شود که در جاهایی سکوت کند؟ یا حتی فساد از نوع فسادهای ساختاری. مثلاً در مورد تبلیغات تجاری. که از یک طرف رسانه‌ها می‌خواهند به اطلاع‌رسانی و خبر و تحلیل بپردازند، و از طرف دیگر ناچارند تبلیغات هم داشته باشند. در جایی که باید به خبر و گزارش و تحلیل بپردازد، می‌خواهد نوعی رویکرد تحقیقی و نقادانه داشته باشد ولی در جایی که به محل ارتزاق نشریه یا سازمان رسانه‌ای می‌رسد و می‌خواهد از طریق تبلیغات درآمدزایی کند، می‌بینید که به نوعی سکوت و حتی حمایت و ترویج روی می‌آورد. بنابراین در عمل دچار یک نوع بدقوارگی و واکنش‌های قطبی می‌شود. آشکارتر از این، مساله‌ای است که تحت عنوان تجاری شدن رسانه‌ها، یا تجاری شدن نظام اطلاع‌رسانی مطرح می‌شود. این غیر از تبعیت نظام اطلاع‌رسانی و ارتباطی از نیازهای جامعه است. یعنی وقتی که اساس چرخش اطلاعات متکی بر داد و ستد بر سر اطلاعات می‌شود.

یعنی اطلاعات کالا می‌شود؟
بله، کالایی شدن اطلاعات رخ می‌دهد. آنجاست که دیگر چیزی به عنوان جریان خبری یا تحلیلی یا تحقیقی هم در رسانه‌ها به چشم نمی‌خورد؛ محتوا شکل دیگری از رپرتاژ آگهی می‌شود. اگرچه دیگر آن الزامات قدیمی را هم ندارد که معلوم شود رپرتاژ آگهی است. شکل پنهان می‌گیرد. من روی فساد پنهان تاکید دارم. اگر چه ممکن است حتی در واقع این به صورت شبکه‌ای در پایین شکل بگیرد و به خود رسانه در بالا هم نرسد یا حتی هم برسد.

خوشبختانه در رویکرد جدید دولت در مقابله با فساد به ساماندهی نظام شفافیت اطلاعات هم توجه ویژه‌ای شده است. نکته‌ای که با همین عنوان در بند نهم بیانیه رئیس دولت آمده و طبیعتاً برای حصول به آن رسانه‌ها نقشی کلیدی دارند. آیا با تضمین آزادی مطبوعات از سوی دولت و ساماندهی نظام ارتباطی می‌توان به اصلاح نظام شفافیت دولت هم امیدوار بود؟
ببینید، در واقع، رسیدن رسانه‌ها و نظام ارتباطی به وضع مطلوب را باید ضرورتی دانست که هم دولت و نظام مدیریتی و اجرایی کشور از آن سود می‌برند و هم جامعه و بخش‌های غیردولتی و هم خود رسانه‌ها از آن منتفع و بهره‌مند می‌شوند. پس شکل‌گیری و تقویت این نظام هم امری صرفاً دولتی یا مدنی و غیر‌دولتی نیست. بلکه، هر کدام از این بخش‌ها، در آن سهم موثری را دارند. البته به دلیل اینکه رشد و توسعه مطبوعات و رسانه‌ها، محصول و معلول شرایط آزاد است و نقش نهادهای حاکمیتی در فراهم کردن زمینه‌های آزادی، نقش مهم‌تری است، پس مسوولیت بیشتر بر عهده نهادهای رسمی، اعم از نهادهای سیاستگذار و نهادهای مدیریتی و نهادهای قانونگذار و نهادهای حقوقی و قضایی است. ولی، در سمت مقابل هم این نکته وجود دارد که خود جامعه مدنی هم وقتی که از قوت و قدرت بیشتری برخوردار باشد، می‌تواند نهاد همسنگ حاکمیت باشد. به عبارت دیگر، رسانه‌های آزاد و مستقل، هم به جامعه کنشگر و فعالی نیاز دارند و هم به نظام و دولت توسعه‌گرا و حمایتگر. یکی به تنهایی مساله را نمی‌تواند حل کند. دولت باید زمینه را فراهم کند و خود رسانه‌ها هم باید رشد کنند. اگر این وضعیت نباشد، دوباره ناموزونی که در توسعه ارتباطی رخ می‌دهد، مثل همین وضعیتی می‌شود که الان گرفتارش هستیم. یعنی در یک‌سو رادیو و تلویزیونی قرار دارد که از بیشترین سطح پوشش فنی و فیزیکی برخوردار است و به همین دلیل است که کمتر از ضرورت‌های دیگر ارتباطی تمکین می‌کند اصلاً نگران اعتماد مخاطب و جلب مشارکت نخبگان نیست. و در برابرش هم یک بخش بسیار ضعیفی است از نظر امکانات و اعتبارات، به عنوان مطبوعات مستقل و در کنار اینها هم فضای غیررسمی، در چارچوب شبکه‌های اجتماعی و مجازی شکل گرفته است. این یعنی بد‌قوارگی نظام ارتباطی.
نکته دیگر اینکه این بی‌عدالتی و عدم توازن در پرداخت‌ها که نمی‌تواند کل تصویر نابرابری را در جامعه نشان بدهد. همان‌طور که به درستی در تحلیل‌ها هم مطرح شد، این مساله‌ای نیست که در دولت یازدهم به وجود آمده باشد، اتفاقاً اعداد و ارقام و شواهد نشان می‌دهد این مساله کمتر از دولت قبل هم بوده است. دوم اینکه این مساله‌ای نیست که تنها در دولت شکل گرفته باشد. بلکه نمونه‌هایش در سایر بخش‌ها هم دیده می‌شود. سوم اینکه محدود به آن چیزی که انعکاس پیدا کرده هم نیست. می‌تواند دربرگیرنده خیلی از مسائلی باشد که در رسانه‌ها بروز و ظهور پیدا نکرده است. این است که دولت بر نقش مثبت رسانه‌ها درپرداختن به این مساله، یعنی در حساس کردن و آگاه شدن جامعه تاکید کرد. اما برای اینکه بتواند از یک نقش‌آفرینی پردامنه‌تر و مستمرتر برخوردار باشد، الزامات بیشتری نیاز است. یک، اینکه دولت در این زمینه بتواند برود به سمت اصلاحات ساختاری. دو، رسانه‌ها باید بتوانند بروند به سمت شفافیت بیشتر در اطلاع‌رسانی. سوم، اینکه اساساً نهادهای رسمی، در برابر افکار عمومی پاسخگو باشند. یعنی اگر اطلاع‌رسانی، به گونه‌ای نباشد که بتواند افکار عمومی را قانع کند و افکار عمومی هم اعتمادی نداشته باشند، باز هم حتی همین حد از شفافیت و همین حد از اطلاع‌رسانی و برخوردهای اجرایی و قضایی هم نمی‌تواند افکار عمومی را قانع کند.

در واقع اینجا اقناع افکارعمومی بیشترین اهمیت را پیدا می‌کند.
دقیقاً. یعنی اصلاح نظام اطلاع‌رسانی و اصلاح ساختاری پا به پای همدیگر و متناسب با نیازهایی که در افکار عمومی شکل می‌گیرد، یا وجود دارد، پیش بروند می‌توان گفت که اطلاع‌رسانی و شفافیت و اعمال نظارت دستگاه‌های اطلاع‌رسانی، اعم از آن چیزی که به وسیله خودشان انجام می‌شود یا آنچه از طریق رسانه‌ها انجام می‌گیرد، باید به اقتضائات موجود جواب بدهد. یعنی دارویی که داده می‌شود باید متناسب با بیماری‌ای باشد که در افکار عمومی شکل گرفته است. بر این اساس‌، به نظرم جهت‌گیری‌های دولت، جهت‌گیری‌های درستی بوده است. عملاً هم تاکنون روشن شده است که این دولت سودای گسترش آزادی‌های قانونی و حقوقی بیشتری را برای رسانه‌ها دارد. متاسفانه باید گفت که در نظام رسانه‌ای کشور، دولت دست بالا را ندارد. قدرت مخالفان دولت، در رسانه‌ها، چه در رسانه رسمی و چه در رسانه‌ها و تریبون‌های غیررسمی، بیشتر است. اما باید گفت که از آزادی در نظام اطلاع‌رسانی از آزادی مطبوعات و از اعمال وظایف و تکالیف قانونی هیچ نیروی سیاسی ضرر نمی‌کند حتی جناح مخالف. همه آنچه امروز مطرح است، در ضرورت شفافیت و ضرورت اطلاع‌رسانی یا ضرورت اصلاحات ساختاری، همه اینها را باید ابزارهایی دانست در جهت یک ضرورت بزرگ‌تر و آن مبارزه با فسادی است که متاسفانه در این سال‌ها به یک بیماری مزمن تبدیل شده است.

به هر حال ما نیاز داریم در درون رسانه‌ها هم تحولاتی رخ بدهد. با توجه به اینکه اغلب مطبوعات ما در حال حاضر دولتی یا وابسته به کمک‌های دولت هستند تا چه اندازه می‌توان به نقش آنها در مقابله با فساد دولتی امیدوار بود؟
نمی‌شود از بیماری یا آسیبی سخن گفت که اینقدر فراگیر است که جامعه و دستگاه‌های اجرایی را در برگرفته و بعد بگوییم ما این وسط نخبگان یا رسانه‌هایی داریم که از این آسیب‌ها برکنارند و می‌توانند مشکل را حل کنند. به نظرم وقتی یک بیماری تبدیل به اپیدمی می‌شود، کم و زیاد همه را گرفتار می‌کند.
من می‌گویم برای حل این معضل جامعه نظاره‌گر یا جامعه کنشگر باید در کنار رسانه نظاره‌گر یا رسانه کنشگر قرار بگیرد. الزاماتی که رئیس‌جمهور و معاون اول ایشان و دولت به دنبال آن است به نظر من خوب است و جامعه هم نسبت به آن حساس شده و قطعاً نهادهای مدنی هم از آن استقبال می‌کنند. جریان‌های سیاسی هم حتی با گرایش‌های مختلف، از این کار حمایت کرده‌اند. اما باید به لوازم بعدی آن هم توجه کرد. لوازم بعدی‌اش، توانمند کردن رسانه‌هاست. منظورم از رسانه هم در بیرون دستگاه اجرایی و رسانه‌های مستقل است و هم در درون دستگاه‌های اجرایی. یعنی وجود نهادهای اطلاع‌رسانی و روابط عمومی‌های فعال، توانمند و سالم هم باید جزو لوازم این کار باشد. وجه رسانه‌ای‌اش هم همان‌طور که می‌دانید، تقویت رویکردهایی است از جنس روزنامه‌نگاری تحقیقی. یعنی توجه داشته باشیم که کار رسانه‌های آزاد و آزادی اطلاع‌رسانی، بیشتر نقادانه و گفت‌وگویی است تا کار افشاگرانه و سمت و سو گرفتن به سوی روزنامه‌نگاری زرد و جنجالی. الان گاهی ما به اشتباه فکر می‌کنیم روزنامه‌نگاری جنجالی و پر‌هیاهو همان روزنامه‌نگاری تحقیقی یا روزنامه‌نگاری نقاد و روزنامه‌نگاری آزادانه است. در حالی که اساس آن نوع روزنامه‌نگاری انتقادی، گفت‌وگویی، مشارکتی، و محور آن، شفافیت به عنوان لازمه و مقدمه گفت‌وگو و مشارکت است.

تصور نمی‌کنید شبکه‌های اجتماعی دقیقاً به همین سمت رفته‌اند؟ یعنی فضای اطلاع‌رسانی در این شبکه‌ها بیشتر جنجال‌آفرین است تا منتقد و سازنده.
ببینید هر وقت که زمینه رشد پدیده‌ای از جمله رسانه‌های سنتی یا حتی شبکه‌های اجتماعی، زمینه طبیعی نباشد، یعنی درون یک توسعه موزون، متوازن و همزمان قرار نگیرند، طبیعتاً رشد طبیعی حاصل نمی‌شود. به عبارت دیگر، نقش‌های طبیعی را نمی‌توانند ایفا کنند. شبکه‌های مجازی هم مثل هر پدیده دیگری از این قاعده مستثنی نیستند؛ هم فرصت خلق می‌کنند و هم آسیب. فرصتشان وقتی است که بتوانند در یک نسبت تعاملی و فعال با فضای واقعی قرار بگیرند. تهدیدشان وقتی است که از جامعه بریده شوند و در یک فضای بسته‌ای قرار بگیرند و هر کنشگری در آن شبکه مجازی یا در گروه کوچک خودش فکر کند که در دنیای بزرگ و واقعی است.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید