شناسه خبر : 36132 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

جابه‌جایی اولویت‌ها

چه رابطه‌ای میان وضعیت اقتصادی و فرهنگ جامعه برقرار است؟

 

 

مریم زارعیان/ استادیار مرکز تحقیقات راه، مسکن و شهرسازی

مارکس و انگلس معتقدند در تعیین ساختارهای جامعه، اقتصاد نسبت به سیاست و فرهنگ چیره‌تر است؛ یعنی اقتصاد به عنوان یکی از چندین عامل وابسته به هم، از نظر تاریخی قوی‌تر، و از نظر تبیینی، اصلی‌تر از باقی عوامل است. گرچه بین این دو دیالکتیکی برقرار است که هر کدام سویه دیگری را تغییر می‌دهد. اما چه خوشمان بیاید چه نیاید، چه این را مادی‌گرایی تفسیر کنیم، چه دنیاپرستی، شروع این تاثیرگذاری دوسویه از جانب وضعیت اقتصادی یک جامعه آغاز می‌شود و وضعیت فرهنگی آن جامعه را تبیین می‌کند.

رابطه بین اقتصاد و وضعیت فرهنگی را اینگلهارت هم در مطالعه‌ای که داده‌های فرهنگی جوامع مختلف را گردآوری کرده و آنها را با توجه به آثار نسل، زمان و سن تحلیل کرده، به خوبی به تصویر کشیده است. او فرهنگ را نظامی از نگرش‌ها، ارزش‌ها و دانشی می‌داند که به‌طور گسترده در میان مردم مشترک است و از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. در حالی ‌که طبیعت انسانی از لحاظ زیست‌شناختی، فطری و عمومی است، فرهنگ فراگرفته می‌شود و ممکن است از یک جامعه به جامعه‌ای دیگر تغییر کند. از دید اینگلهارت وجه تمایز مردم جوامع مختلف نگرش‌ها، ارزش‌ها و مهارت‌های اصلی و پایدار آنان است؛ به بیان دیگر فرهنگ آنها با هم تفاوت دارد. به‌زعم وی، فرهنگ ثابت نیست. فرهنگ نظامی است که از طریق آن جامعه با محیطش تطابق می‌یابد. در صورت تغییر در محیط احتمال دگرگونی فرهنگ نیز در بلندمدت وجود دارد. به‌زعم وی در چند دهه گذشته تغییرات اقتصادی، تکنولوژیک، اجتماعی و سیاسی فرهنگ‌های جوامع پیشرفته را از جنبه‌های بسیار مهم دگرگون ساخته است. اما فرهنگ‌ها ضمن آنکه در پاسخ به دگرگونی‌های محیط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و تکنولوژیک تغییر می‌کنند، به نوبه خود به محیط شکل می‌دهند و در حال حاضر دگرگونی‌های فرهنگی هستند که مسیر جامعه پیشرفته صنعتی را هدایت می‌کنند.

اینگلهارت تاثیر فرهنگ از وضعیت اقتصادی را چنین تبیین می‌کند. اگر در جامعه‌ای وضعیت اقتصادی به گونه‌ای باشد که کامیابی اقتصادی افزایش یابد، در سال‌های شکل‌گیری شخصیت افراد نیازهای بنیادی آنها به‌خوبی تامین می‌شود و با این فرض که اولویت‌های فرد بازتاب محیط اجتماعی-اقتصادی‌اش است، به نحوی که شخص بیشترین ارزش ذهنی را برای آن چیزهایی قائل است که عرضه آن نسبتاً کم است، در نتیجه ارزش‌های ماتریالیستی در آن نسل جدید کمرنگ می‌شود. وفق این نتیجه‌گیری، اینگلهارت معتقد است در نتیجه رونق اقتصادی که از سال 1945 در کشورهای غربی به وجود آمد، گروه‌های سنی جوان اهمیت کمتری برای امنیت اقتصادی و جانی قائل هستند تا گروه‌های مسن‌تری که بسیار بیش از آنها طعم عدم امنیت اقتصادی را چشیده‌اند و برخلاف افراد مسن‌تر، گروه‌های سنی جوان بیشتر تمایل دارند اولویت‌ها را به نیازهای غیرمادی مانند کیفیت زندگی و درک عمومی دهند. البته خلاف این هم صدق می‌کند. اگر در جامعه‌ای وضعیت اقتصادی به‌گونه‌ای باشد که افراد برای تامین حداقل‌های زیستی خود دچار مشکل باشند، همان‌گونه که مازلو هم در سلسله‌مراتب نیازهایش طبقه‌بندی می‌کند، اولویت اول را به ارزش‌هایی می‌دهند که با زیست و بقای آنها مرتبط است؛ یعنی نیازهای فیزیولوژیک و نیاز به امنیت. در نتیجه بنابر اصل جامعه‌پذیری، فرزندان آنها هم برای ارزش‌های مادی اهمیت بیشتری قائل خواهند بود. چه انتظار فرهنگی از فرزندان کسانی می‌توان داشت که روزهایی را درک کرده‌اند که پدرانشان برای پیدا کردن یک شغل ساده، با درآمد بخور‌و‌نمیر به هر کسی رو انداخته‌اند، یا از کسانی که والدینشان را دیده‌اند که برای یافتن یک داروی انسولین ساده صدبار به داروخانه‌های مختلف شهر سر زده‌اند؟ یا از آنهایی که یکی از نگرانی‌های اصلی والدینشان شغل‌های آینده فرزندانشان بوده است؟

اینگلهارت به خوبی تبیین می‌کند که چرا تغییرات محیطی و کلان در سطح سیستم جامعه، به دگرگونی‌هایی در سطح فردی می‌انجامد و خود این دگرگونی‌ها در سطح خرد دارای پیامدهایی برای سیستم است.

از نظر او اگر در سطح سیستم، تغییرات به شکلی رخ دهد که نیازهای طبیعی جامعه به نسبت وسیع‌تری از جمعیت ارضا شود، جامعه در مسیر توسعه اقتصادی و فناوری قرار گیرد، سطح تحصیلات عمومی افزایش یابد و ناامنی‌های اجتماعی همچون جنگ روانی جامعه را تهدید نکند، اولویت‌های نسل بعدی از ارزش‌های مادی به سمت ارزش‌های فرامادی سوق پیدا می‌کند. چراکه ارزش‌های فرامادی بازتاب وجود امنیت طی شکل‌گیری شخصیت فرد هستند. نکته مهم دیگری که او به آن اشاره می‌کند آن است که تغییر ارزشی روندی است که از نسلی به نسل دیگر رخ می‌دهد، نه به‌طور مداوم از سالی به سال دیگر.

از نظر اینگلهارت در این زمینه هم بین کشورها تفاوت قابل ملاحظه‌ای وجود ندارد، یعنی جابه‌جایی از اولویت‌های مادی به سمت اولویت‌های فرامادی به‌طور بالقوه، فرآیندی جهانی است؛ یعنی هر کشوری که از شرایط ناامنی اقتصادی به سوی امنیت نسبی حرکت کند، الزاماً این فرآیند در آن روی می‌دهد و بنابراین در کشورهایی که به‌طور نسبی ثبات اقتصادی، نیروهای دفاعی قوی، آهنگ سریع اقتصادی، نظم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی حاکم باشد، به‌تدریج افراد به سمت مشارکت‌های اجتماعی، آزادی بیان، زیباسازی شهرها و ایجاد جوامع انسانی و عقلانی گرایش پیدا می‌کنند.

امروز وقتی از بیشتر جوان‌ها علت تجردشان را می‌پرسی، می‌گویند «افراد خیلی مادی شده‌اند، آنها همه چیز را با پول می‌سنجند، ازدواج به معامله‌گری تبدیل شده و افراد به جای عشق و علاقه و محبت، ازدواج را چون خرید‌و‌فروش می‌بینند و...». گرچه یک روی این سکه نکوهش مادی‌گرایی جامعه از مردان تا زنان، از جوانان تا سالمندان است، اما روی دیگر آن عدم اطمینان جامعه به آینده پیش‌رو است. آن جوانی که در همه سال‌های زندگی‌اش از خردسالی تا جوانی در اضطراب و ناامنی وضعیت اقتصادی اجتماعی پیش‌رو زیسته است، چرا نباید برای تامین حداقل‌های آینده خود نگران باشد؟ فرضیه کمیابی اینگلهارت هم همین را می‌گوید که اولویت‌های فرد بازتاب محیط اجتماعی-اقتصادی‌اش است؛ به نحوی که شخص بیشترین ارزش ذهنی را برای آن چیزهایی قائل است که عرضه آن نسبتاً کم است. شاید بتوان بخشی از ایثارها و فداکاری‌هایی که در انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی در جامعه نمودار شد و ظهور جوانانی را که به خاطر ارزش‌هایی که داشتند، دنبال جامعه بهتری بودند، با این نگاه تبیین کرد. اینکه در وضعیت ثبات اقتصادی و آهنگ سریع رشد اقتصادی، این جوانان فرصت این را یافتند که به ارزش‌های بالاتری همچون آزادی بیان و مشارکت اجتماعی-سیاسی فکر کنند. رشد اقتصادی برای آنها به منزله مهم‌ترین هدف جامعه اهمیتش را از دست داده بود، ارزش‌های آنها از ارزش‌های نسل قبل از خود تغییر کرده بود و جامعه‌ای عقلانی‌تر می‌خواستند. آن وقت اگر با این رویکرد نگاه کنیم این همه دستگاه عریض و طویل فرهنگی در جامعه کارکرد خود را از دست می‌دهد. چراکه اگر بدون توجه به وضعیت اجتماعی-اقتصادی یک جامعه بخواهیم ارزش‌هایی را در جامعه بپرورانیم، وضعیت همان می‌شود که می‌بینیم، نسلی که احساس ناامنی اجتماعی-اقتصادی دارد، فرصت فکر کردن به ارزش‌های والای معنوی را ندارد.

 هرچقدر آن ارزش‌ها والا و ارزشمند باشند، پاسخگوی نیازهای اولیه کسانی نیستند که همه سال‌های کودکی‌شان را با هدف رفع چنین نیازهایی سپری کرده‌اند. تغییر وضعیت اقتصادی جامعه هم نتیجه فرهنگی خود را یک‌ساله و دوساله نشان نمی‌دهد، حداقل باید یک نسل بگذرد، از دامان این نسل که احساس دلهره اقتصادی و ناامنی ندارند، فرزندانی پرورانده می‌شود که دغدغه اصلی‌شان رشد اقتصادی منفی و بیکاری نیست، آن‌وقت است که جامعه‌ای سر برمی‌آورد که ارزش‌هایی همچون محیط زیست، مدارای اجتماعی، جامعه‌ای دوستانه‌تر و انسانی‌تر و... برایش بیشتر از ارزش‌های مادی اهمیت دارد.

دراین پرونده بخوانید ...