شناسه خبر : 32468 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

تخریب سرمایه اجتماعی

حسادت چطور باعث تغییر مسیر رشد جامعه می‌شود؟

برخی از افراد بلافاصله بعد از آنکه به خانه می‌رسند گوشی تلفن را برمی‌دارند و با صمیمی‌ترین دوست‌شان تماس می‌گیرند. احتمالاً جملاتی نظیر «فلانی رو داخل مدرسه اصلاً به حساب نمی‌آوردیم، باید می‌دیدی چه کسب‌وکاری راه انداخته» یا مثلاً با گفتن آنکه «فلانی درس‌های عمومی رو با کمک معلم‌ها و اساتید پاس می‌کرد اما الان چه آقای دکتری براش می‌کنند».

حامد زرندی/ پژوهشگر اقتصاد رفتاری

آخرین‌باری که به مهمانی دوستان قدیمی دوران مدرسه و دانشگاه رفته‌اید چه زمانی بوده است؟ آیا خاطره آن ملاقات و مهمانی را به خوبی به یاد می‌آورید؟ آیا هیجان‌ها و احساساتی را که بعد از آن مهمانی تا مدتی با شما همراه بوده است به خاطر دارید؟

برخی از افراد بلافاصله بعد از آنکه به خانه می‌رسند گوشی تلفن را برمی‌دارند و با صمیمی‌ترین دوست‌شان تماس می‌گیرند. احتمالاً جملاتی نظیر «فلانی رو داخل مدرسه اصلاً به حساب نمی‌آوردیم، باید می‌دیدی چه کسب‌وکاری راه انداخته» یا مثلاً با گفتن آنکه «فلانی درس‌های عمومی رو با کمک معلم‌ها و اساتید پاس می‌کرد اما الان چه آقای دکتری براش می‌کنند». به نظر شما چرا نسبت به دوستان قدیمی مدرسه‌مان که بسیار از ما موفق‌تر هستند احساس حسادت می‌کنیم؟ اصطلاح معروفی در پاسخ به این سوال وجود دارد که می‌گوید اگر ملکه انگلیس بهترین زندگی را داشته باشد، افراد نسبت به او حسادت نمی‌کنند. اما همین‌که همسایه یا یکی از دوستان ماشینی با مدل بهتر خریداری کند، حسادت نسبت به آن فرد رخ می‌دهد. منظور این است که افراد معمولاً خودشان را با کسانی مقایسه می‌کنند که وجه مشترکی داشته باشند. به عنوان مثال همسایه باشند که وجه مشترک‌شان زندگی در یک محله باشد یا اینکه دوستان قدیمی مدرسه باشند که وجه مشترک‌شان محل تحصیل‌شان است. اما افراد به سختی وجه مشترکی بین خودشان و ملکه انگلیس پیدا می‌کنند. به همین دلیل است که برخی از روانشناس‌ها پیشنهاد می‌کنند به دیدن دوستان قدیمی دوران مدرسه‌تان نروید. ممکن است احساساتی بعد از این ملاقات برای شما به وجود بیاید که تا مدتی موجب اخلال در آسایش زندگی روزمره‌تان شود.

حال اندکی از دیدگاه کلان‌تر به این موضوع نگاه کنید. افراد جامعه گاهی اوقات نسبت به یکدیگر حسادت می‌کنند. به عنوان مثال، در یک محله افراد زیادی زندگی می‌کنند. یکی از این خانواده‌ها کسب‌وکاری نسبتاً پررونق دارد و به همین دلیل توانسته ماشینی مدل بالا تهیه کند. تورم باعث می‌شود که قیمت ماشین این فرد بسیار افزایش پیدا کند. از طرف دیگر خبرهایی مبنی بر سوءاستفاده افرادی که از آشفتگی شرایط جامعه به ثروت‌های نامشروعی رسیده‌اند، شنیده می‌شود. حال این دو سناریو را کنار یکدیگر بگذارید. یعنی یکی از افراد محله این اخبار را می‌شنود و صبح روز بعد می‌بینید همسایه‌اش با خودرو گران‌قیمتش در حال عبور کردن است. ممکن است در این حالت نسبت به همسایه‌اش و ثروتش بدبین شود. اگر با آن خانواده ثروتمند نیز هم‌کلام شوید احتمالاً خواهید شنید که آنها نیز نگاه‌های سنگین مردم را حس می‌کنند و نسبت به این مساله احساس خوبی ندارند.

با این مقدمه، بگذارید مساله اصلی را به صورت مستقیم بررسی کنیم. فرض بر این است که تورم باعث افزایش نابرابری می‌شود و مساله نابرابری سرمایه‌های فردی می‌تواند بر سرمایه‌های اجتماعی نیز تاثیر بگذارد. همان‌طور که اخبار اخیر را احتمالاً شنیده‌اید، واضح است افرادی با روش‌های نادرست ثروتمند شده‌اند، اما بیشتر مردم با زحمت زیاد به آن ثروت رسیده‌اند. جامعه توانایی تمایز قائل شدن بین این افراد را ندارد. در نتیجه احتمال دارد بدبینی نسبت به ثروتمندان به‌وجود بیاید که بخشی از این بدبینی ناشی از حسادت باشد و سوال مهم این است که حسادت چطور مسیر رشد یک جامعه را دچار انحراف و چالش می‌کند؟

بگذارید قبل از آنکه موضوع اصلی بحث را ادامه دهیم، نمونه‌ای برای روشن شدن این موضوع داشته باشم. پاییز و زمستان سال گذشته را احتمالاً هیچ‌گاه از یاد نخواهیم برد. روزهایی که آشفتگی اقتصادی و مساله ارز بسیار آزاردهنده بود. در همان روزها، کسب‌وکارهایی را از نزدیک بررسی می‌کردم و در مورد شرایط با آنها صحبت می‌کردم. یکی از آن کسب‌وکارها کارخانه و فروشگاه باسابقه‌ای بود که بسیار مورد اعتماد افراد شهر قرار دارد. زمانی که مردم نسبت به اوضاع بازار عصبانی بودند و کمپین‌های نه_به_خرید را به راه انداخته بودند، واکنش‌های مردم و اتفاقات درون کسب‌وکارها را با دقت بررسی کردم. به خاطر دارم که در صفحه اینستاگرام این مجموعه، افراد نظر می‌دادند که شما به هرچی خواسته‌اید (از نظر مالی) در این سال‌ها رسیده‌اید و حرف‌هایی از این جنس. از آن طرف زمانی که به داخل کارخانه این مجموعه رفتم و با مدیر مجموعه صحبت می‌کردم، آن‌طرف سکه را دیدم. آنها در حال تعدیل نیرو بودند، در حالی که سال‌های گذشته حتی به سه شیف کاری در روز هم رسیده بودند. مدیر کارخانه که کارگران را مانند بچه‌هایش می‌دانست بسیار نسبت به این موضوع غمگین بود و ناراحتی‌اش از این بود که چرا خشم مردم به جای آنکه نسبت به مسببان اصلی این آشفتگی باشد، گریبان برخی صاحبان کسب‌وکار را گرفته است. همان روزها او در حال برنامه‌ریزی برای فروختن کل مجموعه‌اش بود تا به کشوری دیگر مهاجرت کند تا این فشار روحی را از روی دوشش بردارد. مسوولان این مجموعه ناراحت بودند از آنکه گاهی اوقات عموم مردم 30 سال زحمت شبانه‌روزی‌شان را نادیده گرفته‌اند و آنها را با دیگر افرادی که یک‌شبه پولدار شده‌اند یکسان در نظر می‌گیرند. می‌دانیم این مساله از چند احساس مختلف نشات گرفته است، اما در این مطلب قصد داریم به صورت هدفمند بر روی احساس حسادت و تاثیر آن بر روی جامعه در چنین شرایطی صحبت کنیم.

برای آنکه بحث را منسجم دنبال کنیم، در ابتدا چند نکته در مورد بی‌اعتمادی و تمرکز بر مسائل منفی خواهیم گفت. سپس درباره نقش رسانه در شکل‌گیری افکار روزانه مردم و تاثیر بر قضاوت‌شان بحث‌هایی را مطرح و مشخص می‌کنیم چطور این بحث موجب بی‌اعتمادی و حسادت می‌شود. در قسمت نهایی بحث برخی معضلات حسادت را مورد بررسی قرار می‌دهیم.

بی‌اعتمادی و تمرکز بر مسائل منفی

باید توجه داشته باشیم هر مساله‌ای که موجب بدبینی افراد جامعه به یکدیگر شود بسیار خطرناک است. اگر احیاناً این بدبینی باعث از بین رفتن اعتماد این گروه‌های جامعه و افراد جامعه به یکدیگر شود، در آینده آسیب‌هایی که بعضی از آنها به نوعی جبران‌ناپذیر هستند رخ خواهد داد. اعتماد از آن دسته مسائلی است که شاید در ابتدا بین افراد وجود داشته باشد یا نسبتاً راحت شکل بگیرد، اما در صورت خدشه‌دار شدن اعتماد، اتفاق ناگواری رخ خواهد دارد. برای آنکه این بحث را متوجه شویم، بگذارید یکی از آزمایش‌های اقتصاد رفتاری را بررسی کنیم. در آزمایشی به افراد مبلغی پرداخت و به آنها گفته شد در صورتی که پول‌هایتان را در ابتدای روز در صندوقی سرمایه‌گذاری کنید و همچنین بقیه افراد پول‌هایشان را سرمایه‌گذاری کنند، مبلغی به پول جمع‌شده اضافه می‌شود و در پایان روز بین تمام افراد تقسیم و به آنها برگردانده می‌شود. در ابتدا تمام افراد پول‌هایشان را درون صندوق سرمایه‌گذاری می‌کردند و در پایان روز پول بیشتری نسبت به پول سرمایه‌گذاری‌شده دریافت می‌کردند. بعد از مدتی، یکی از افراد که مرتبط به خود برگزارکنندگان بوده است و به عنوان شرکت‌کننده در آزمایش حضور داشته است، پولش را در صندوق سرمایه‌گذاری قرار نمی‌دهد تا رفتار دیگر افراد را بررسی کنند. آن روز بقیه مردم پول‌هایشان را سرمایه‌گذاری کردند و در پایان روز متوجه شدند که مبلغ پرداختی پایان روز همانند روزهای قبل نیست. افراد متوجه شدند که یک نفر همچنانی که پول اولیه را نگه داشته و سرمایه‌گذاری نکرده است در پایان روز از سود سرمایه‌گذاری دیگران نیز بهره‌مند شده است. آزمایشگرها متوجه شدند از روزهای بعد دیگر افراد در صندوق سرمایه‌گذاری نمی‌کردند. حتی اگر بعد از مدتی می‌دیدند خیلی از افراد در حال سرمایه‌گذاری هستند، اما باز هم سرمایه‌گذاری نمی‌کردند. در نهایت محققان گزارش کردند دیگر هیچ‌گاه تا پایان آزمایش همه افراد بر روی صندوق سرمایه‌گذاری نکردند. یعنی اعتمادی که یک‌بار از بین رفت، دیگر هیچ‌گاه شکل نگرفت. این همان نکته‌ای است که قصد دارم بر آن تاکید کنم. اعتماد افراد حتی اگر یک‌بار نسبت به یکدیگر نقض شود، دیگر بعید است افراد گروه مانند روز اول به یکدیگر اعتماد کنند.

نکته دیگری که باید در نظر داشته باشیم این است که نکات منفی بیشتر در خاطر افراد می‌ماند و مغز بیشتر بر روی نکات منفی واکنش نشان می‌دهد. یعنی اگر فردی چند نکته مثبت داشته باشد و نکات منفی نیز داشته باشد، بسیار اتفاق می‌افتد که افراد بر نکات منفی بیشتر از نکات مثبت تمرکز می‌کنند و بر اساس آن اطلاعات قضاوت و تصمیم‌گیری می‌کنند. نکات گفته‌شده را به خاطر داشته باشید، در جمع‌بندی بحث به این نکات احتیاج خواهیم داشت.

نقش رسانه در بدبینی

اگر از افراد زیادی سوال بپرسید که فقر، تروریسم و آسم کدام‌یک بیشتر موجب مردن افراد می‌شوند، احتمالاً جواب‌های بسیاری را دریافت خواهید کرد که نشان می‌دهد مردم معتقد هستند تروریسم بیشتر موجب کشته شدن افراد می‌شود. اما اگر به آمار نگاه کنیم متوجه می‌شویم که پیش‌بینی مردم به کلی غلط است.

بگذارید سوال دیگری بپرسیم. به نظر شما در 20 سال اخیر جمعیتی که در فقر مطلق زندگی می‌کنند در دنیا:

الف- دو برابر شده است.

ب- تقریباً یکسان بوده است.

ج- تقریباً نصف شده است.

این سوال را در ابتدای کتاب واقع‌نگری از هنس روسلینگ می‌بینید. او بعد از پرسیدن سوال می‌گوید که اغلب مردم معتقد هستند فقر مطلق زیاد شده است، در حالی که آمار نشان می‌دهد فقر مطلق تقریباً نصف شده است. او این سوال‌ها را از مردم عادی، دانشمندان و شامپانزه‌ها می‌پرسد. مردم عادی و دانشمندان هر دو اشتباه‌های فجیعی نسبت به پاسخ این سوال دارند. در حالی که شامپانزه‌هایی که شانسی به سوال پاسخ می‌دادند، درصد بالاتری صحیح پاسخ می‌دادند. به نظر شما چه مساله‌ای باعث شده است که مردم عادی و دانشمندان نسبت به چنین سوالی جواب بسیار بدتری نسبت به پاسخ شانسی و پاسخ شامپانزه‌ها داشته باشند؟

برای پیدا کردن جواب این سوال که محوریت کلی بحث ما خواهد بود، تعریف راه‌حل‌های اکتشافی یا میانبری heuristic را باید بررسی کنیم. هیوریستیک‌ها میانبر ذهنی هستند که به افراد کمک می‌کنند برای پاسخ سوال‌ها و قضاوت‌هایشان به دنبال سریع‌ترین و به‌صرفه‌ترین راه‌حل باشند. به عنوان مثال برای آنکه در بازی فوتبال ضربه‌ای را به توپ بزنید، مغز تمام شرایط را مثل سرعت، ارتفاع، شتاب و... نمی‌تواند بررسی کند و صرفاً با بررسی یک راه‌حل ساده مثل جهت توپ نسبت به پا به سراغ ضربه به توپ می‌رود. یکی از این راه‌حل‌های میانبری، اطلاعات در دسترس (The availability heuristic) است. یعنی فرد بر اساس اطلاعات اخیری که دریافت کرده است قضاوت و تصمیم‌گیری می‌کند. در سوالی که برای فقر مطلق پرسیدم، خطای اطلاعات در دسترس باعث ایجاد اشتباه جواب احتمالاً شما و دانشمندان می‌شود. به دلیل اینکه بعد از خواندن سوال، به احتمال خیلی زیادی اکثر افراد آمار دقیق و رسمی فقر مطلق در 20 سال اخیر را ندارند. در نتیجه مغز به دنبال یک راه‌حل میانبر خواهد رفت. او به جای آنکه تمام مسائل و متغیرها را بررسی کند، به سراغ اخباری که اخیراً شنیده است، می‌رود. در اخبار اخیراً شنیده است روستایی در فقر مطلق زندگی می‌کند. پس در نتیجه تحلیل می‌کند که فقر افزایش یافته است. در صورتی که فراموش می‌کند محاسبه کند چه روستاهایی دیگر نسبت به قبل در فقر کامل زندگی نمی‌کنند. همین مساله قضاوت و پاسخ افراد را دچار سوگیری می‌کند. بی‌توجهی نسبت به اطلاعات در دسترس می‌تواند باعث تغییر اولویت‌های افراد و سیاستگذار شود و آنها منابع‌شان را بر روی مسائل اشتباهی مصرف کنند.

پس مساله‌ای که اکنون بررسی کردیم، یعنی قضاوت بر اساس آخرین اطلاعات دریافتی می‌تواند خطاهای تصمیم‌گیری برای مردم به وجود بیاورد. احتمالاً شما هم چنین تجربه‌ای دارید که سوار تاکسی شوید و بعد از آنکه رادیو خبر از اختلاس می‌دهد فردی در همان لحظه می‌گوید «تمام آنها دزد هستند». همین فرد ممکن است خودرو لوکسی ببیند و دوباره چنین جمله‌ای را بیان کند. در این بخش چنین فرضیه‌ای را در نظر می‌گیریم. مردم به خاطر اطلاعات در دسترس و وجود اخبار زیاد درباره مفسدان اقتصادی، احتمال زیادی دارد که اکثریت ثروتمندان را در همان دسته تقسیم‌بندی کنند و نسبت به آنها بدبین شوند.

حسادت

دسته‌بندی‌های متعددی در مورد هیجان‌ها وجود دارد. اما در یکی از دسته‌بندی‌های اصلی گفته می‌شود که پنج هیجان اصلی وجود دارد. این هیجان‌ها عبارتند از: شادی، غم، تنفر، خشم و تعجب. اگر به سراغ مفهوم حسادت بروید، آن را در دسته‌بندی هیجان‌های پیچیده تقسیم‌بندی می‌کنند. هیجان‌های پیچیده به این معنا که حسادت ترکیبی از چند هیجان است.

نکته‌ای که در اینجا قصد داریم با آن مساله حسادت را بررسی کنیم، این است که حسادت می‌تواند بر تصمیم‌های عقلانی افراد تاثیر بگذارد. اگر دو ویژگی مهم یک تصمیم را از منظر اقتصاد منفعت‌طلبی شخصی و عقلانیت در نظر بگیریم، آنگاه می‌توانیم به سراغ مثال‌هایی برویم که افراد به دلیل حسادت تصمیم‌های عقلانی نمی‌گیرند. یکی از این دسته‌ها بازی‌های اولتیماتوم و دیکتاتور است که افراد هنگامی که به دیگران حسادت می‌کنند و متوجه می‌شوند اتفاقی غیرعادلانه رخ داده است به دنبال گریز از نابرابری (Inequity aversion) می‌روند و تصمیم‌هایی غیراقتصادی می‌گیرند.

بگذارید برای روشن شدن مساله بازی اولتیماتوم را بررسی کنیم. بازی‌های اولتیماتوم به این صورت است که به افراد مثلاً 10 دلار داده و گفته می‌شود که بخشی از این مبلغ را باید با نفر دیگر آزمایش تقسیم کنی. اگر نفر دوم، پیشنهاد تو را قبول کند، آنگاه پول به میزان تقسیم‌شده به هر دو نفر شما خواهد رسید. اما چنانچه نفر دوم پیشنهاد را قبول نکند، هیچ‌کدام پولی دریافت نخواهید کرد. قوانین به نفر دوم نیز توضیح داده می‌شود. نتایج نشان می‌دهد که اغلب افراد تقسیم‌های غیرعادلانه را رد می‌کنند. به عنوان مثال در یک تقسیم‌بندی هشت دلار و دو دلار، نفر دوم این پیشنهاد را رد می‌کند و در نتیجه هیچ‌کدام پولی دریافت نمی‌کنند. از نگاه اقتصاد نئوکلاسیک این فرد تصمیمی اشتباه می‌گیرد. به دلیل آنکه افزایش ثروت به میزان دو دلار بسیار بهتر از افزایش پیدا نکردن ثروت است، اما افراد در این شرایط تصمیم اقتصادی نمی‌گیرند. یکی از علت‌هایی که مقالات علمی به آن اشاره می‌کنند بحث حسادت است. حسادت باعث می‌شود در این شرایط افراد تصمیم اقتصادی و عقلانی نگیرند.

نکته دیگری که نظریه بازی‌ها (Game theory) که مربوط به اکثر بازی‌های این‌چنینی است نشان می‌دهد این بحث است که افراد «سودمندی اجتماعی» را در نظر می‌گیرند. یعنی نتایج نشان می‌دهد که در بازی اولتیماتوم فرد پیشنهاددهنده، پیشنهادی نسبتاً عادلانه به نفر دوم می‌دهد. یعنی به نظر می‌رسد که افراد به یکدیگر اهمیت می‌دهند.

نکته‌ای که در فهم این شرایط به ما کمک می‌کند، بحث تحریفات شناختی (cognitive distortions) است. مطالعات نشان می‌دهد حسادت باعث تحریفات شناختی می‌شود. تحریفات شناختی به این معناست که مغز، انسان را بر روی مطالب و چیزهایی که صحیح نیست قانع می‌کند. یعنی حسادت می‌تواند باعث شود فرد اطلاعاتی را باور کند که صحیح نیستند.

مطالعات مختلفی بر روی حسادت انجام شده است. به عنوان مثال، مطالعاتی وجود دارد که نشان می‌دهد حسادت باعث می‌شود که رشد خلاقیت دچار تاثیر منفی شود و نکته‌ای که به صورت کلی می‌توانیم در نظر بگیریم این است که همان‌طور که هیجان‌ها باعث تاثیر بر روی تصمیم‌گیری افراد می‌شوند، حسادت نیز باعث تاثیر بر روی تصمیم‌گیری انسان‌ها می‌شود.

جمع‌بندی

همان‌طور که گفته شد مردم به صورت معمول «سودمندی اجتماعی» را در نظر می‌گیرند. یعنی مردم به یکدیگر و منفعت دیگران اهمیت می‌دهند. از طرف دیگر، وجود هیجان‌ها و احساساتی همانند حسادت باعث می‌شود که بر روی قضاوت افراد تاثیر بگذارد و مردم تصمیم‌هایی بگیرند که دیگر سودمندی اجتماعی در آنها وجود ندارد.

از آن طرف بیان کردیم که هرگاه اندکی بی‌اعتمادی در یک گروه به وجود بیاید، دیگر بعید است که اعتماد همانند قبل و با انسجام قبلی شکل بگیرد. همین‌طور بیان کردیم که چطور وجود اخبار باعث تاثیر بر روی قضاوت مردم می‌شود. یعنی افراد هنگام قضاوت و تصمیم‌گیری همواره تحت تاثیر آخرین اخبار و اطلاعاتی که شنیده‌اند قرار خواهند گرفت.

در شرایطی که کشور روزهای اقتصادی بسیار سختی را گذرانده و امروز اخبار زیادی مبنی بر مفسدان اقتصادی وجود دارد، باید توجه داشته باشیم که این مساله می‌تواند قضاوت مردم نسبت به تمام ثروتمندان را تغییر دهد و در این صورت سرمایه اجتماعی شکل‌گرفته در گذشته می‌تواند با خطرهای بسیاری روبه‌رو شود. خطرهایی که در آینده شاید هیچ‌گاه جبران نشود.

این نوشته بیشتر بر روی چالش موجود و بیان آن تمرکز کرده است. برای بیان راه‌حل‌های این چالش باید مسائل زیادی از تخصص‌های مختلف در نظر گرفته شود. اما به طور کل، برای روبه‌رو شدن نسبت به آسیب‌ها و خطاهای شناختی، مهم‌ترین راه‌حل آن آگاهی به وجود آن خطا و مساله است. شاید یکی از راه‌حل‌ها برای عبور از این چالش ساخت محتواهایی سریالی و سینمایی است که تفاوت اختلاسگر از یک کارآفرین و تولیدکننده را نشان می‌دهد تا به صورت غیرمستقیم مردم نسبت به قضاوت‌هایشان دچار تردید شوند و سعی کنند قضاوت‌هایشان را به دور از برخی خطاهای شناختی انجام دهند.