شناسه خبر : 1098 لینک کوتاه

چرا کتاب اقتصادی نمی‌خوانیم؟

کاغذهای بی‌مشتری

بازار کتاب سال‌هاست که به اغما رفته است. اگر بپذیریم که کتاب رفتاری مانند یک کالا دارد، بررسی بازار این کالا نیز باید مانند دیگر کالاها باشد.

سپیده اشرفی

بازار کتاب سال‌هاست که به اغما رفته است. اگر بپذیریم که کتاب رفتاری مانند یک کالا دارد، بررسی بازار این کالا نیز باید مانند دیگر کالاها باشد. حتی در زمانی که رکود بر بازارهای اقتصادی حاکم است، بازهم می‌توان تفاوت زیادی میان بازار فروش کتاب و دیگر بازارها قائل شد. نگاهی به کتابفروشی‌های سراسر شهر این مساله را به راحتی نشان می‌دهد. حتی برخی کارشناسان بر این باورند که در شرایط رکود اقتصادی، به کتاب بیشتر از سایر حوزه‌ها آسیب وارد می‌شود. علت چیست؟ آیا واقعاً کتاب به عنوان یک کالای لوکس مطرح است؟ روز کتاب و کتابخوانی بهانه‌ای برای بررسی این مساله است. بسیاری پاسخ‌شان به این سوال، مثبت است. کتاب را یا برای داخل قفسه می‌خواهند یا ترجیح می‌دهند که اساساً هزینه خود را صرف چیز دیگری کنند. بر همین اساس هم نمی‌توان فرضیه بالا بودن قیمت کتاب را پذیرفت. زمانی که سهم برخی کالاهای فرهنگی هنوز در میان خانوارها پایین نیامده،‌ سهم کتاب تقریباً به صفر رسیده است. در این میان سهم کتاب‌های اقتصادی از همین سهم اندک کتاب، بازهم کمتر می‌شود. نگاهی به لیست کتاب‌های پرفروش به راحتی این مساله را تایید می‌کند. کمتر لیستی را می‌توان در کتابفروشی‌ها دید که نام کتابی اقتصادی را در خود داشته باشند. سوالی که در این مورد مطرح می‌شود این است که چرا کتاب‌های اقتصادی نمی‌خوانیم؟ شاید بخشی از آن به دلیل ریزش کلی مخاطب از کتابخوانی باشد اما علت را باید در چیز دیگری جست‌وجو کرد. برخی فرضیه تخصصی بودن کتاب‌های اقتصادی را مطرح می‌کنند اما دسته‌بندی کتاب‌های اقتصادی این مساله را رد می‌کند چرا که کتاب‌های این حوزه تنها به کتاب‌های دانشگاهی ختم نمی‌شود. بسیاری از کتاب‌ها هستند که برچسب اقتصادی بودن دارند اما برای عامه مردم به نگارش درآمده‌اند؛ کتاب‌های بین‌رشته‌ای که یک سر آن در اقتصاد است و سر دیگر در حوزه‌هایی که جذابیت بیشتری برای مخاطب دارد. همین کتاب‌ها هستند که گاهی جایی برای خود در میان کتاب‌های پرفروش پیدا می‌کنند. شاید بتوان کتاب «چرا کشورها شکست می‌خورند؟» را از دو منظر در زمره این دسته از کتاب‌ها قرار داد. اولین مساله همان میزان فروش و اقبالی است که در میان مردم داشته است و دومین مساله، میان‌رشته‌ای بودن آن است که هم توانسته مخاطب عام‌تر را به خود جذب کند و هم برخی مقامات دولتی را. یعنی یک سر آن در حوزه اقتصاد است و سر دیگرش به حوزه‌هایی از جمله علوم اجتماعی و تاریخ می‌پردازد و از همین رهگذر توانسته حرفی را در حوزه اقتصاد مطرح کند که گروه‌های بیشتری درگیر آن باشند. تجربه چنین کتابی به خوبی نشان می‌دهد که کتاب‌های اقتصادی هم می‌توانند پرفروش باشند. اما سوالی که به میان می‌آید این است که چرا چنین کتابی موفق بوده و کتاب‌های دیگر از اقبال کمتری برخوردار بوده‌اند؟ چه شاخص‌هایی در کتاب رعایت شده که حالا به مدد آن، می‌توان از موفقیت این کتاب صحبت کرد؟ برخی کارشناسان مساله عامه‌فهم بودن نثر کتاب را مطرح می‌کنند که دو نوع مخاطب را درگیر خود می‌کند. در عین حال، نشان دادن تجربه کشورهای دیگر همان چیزی است که مخاطب گروه‌های مختلف را به سمت این کتاب کشانده است. یعنی اگر قرار باشد در حوزه کتاب‌های اقتصادی که صرفاً تخصصی نیستند، موفقیتی ایجاد کرد، باید به این مولفه‌ها توجه کرد. در این میان بسیاری اقتصاددانان معتقدند حتی کتاب‌های در حوزه اقتصاد خرد یا کلان را هم می‌توان از همین منظر، به نگارش درآورد. یعنی توجه کردن به نثر روان در عین پرداختن به موضوعاتی که برای گروه‌های مختلف جذاب است، می‌تواند یک کتاب اقتصادی را در بحران فعلی بازار کتاب، به موفقیت برساند.

دراین پرونده بخوانید ...

دیدگاه تان را بنویسید

 

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها